چور
مختار تاجزی مختار تاجزی


 
تا توانی‌ای وزیر جان دالر‌ها ر‌ه چور بکو
 
کاخ شیرپور جور بکو
 
بهر مردم ، این وطن را خانهٔ زنبور بکو
 
چشم دنیا کور بکو
 
استخوان قبر اطفال دستهٔ تنبور بکو
 
دول و سرنی صور بکو
 
خیال پلو‌های شبانه از دو سیب حور بکو
 
رستخیز منظور بکو
 
گاه به‌‌‌ طالب گاه مجاهد خویشرا مزدور بکو
 
علم و دانش گور بکو
 
خون مردم نوش کن‌ و گوشتش دم انبور بکو
 
قین و فانه مور بکو
 
لوحه‌ای آویز به دفتر چشم بد را دور بکو
 
چشم خویش مسرور بکو
 
آخرالامر انتحار کن‌ نام خود منشور بکو
 
گور خود را دور بکو
 
وکیل
آفرینت‌ای وکیل جان خوب سیاست میکنی
 
ویسکی و ودکا در آغوش قلب تجارت میکنی
 
دالر از وزیر طلب داری که رشوت می‌‌خورَد
 
جای مردم عاقبت از دزد حمایت میکنی
 
شور در شورا فگندی از برای پول زیاد
 
حق مظلوم  می‌خوری از ظلم حمایت میکنی
 
ناقض قانون تو هستی ، طرح قانون هم ز توست
 
مردمان خبره را با مشت ملامت میکنی
 
یا به‌‌‌ طالب انس تو داری یا مجاهدپروری
 
زور و زر داری فراوان ، سخت شرارت میکنی
 
چون به‌‌‌ پایان میرسد دوران خدمت !؟در وطن 
 
ترک میهن کرده و عشق سفارت میکنی
 

 

او بچه فکرت بگیر طالب به‌‌‌ دربار میرسد

از قطر سوی پشاور تا شهر قندار میرسد

ریش خویش بگذار دوباره تا به‌‌‌ زیر ناف رسد

باز که فصل کیبل و قمچین و رگبار میرسد

سجده ات محکم بزن تا داغ به‌‌‌ پیشانی شود

چونکه تعداد نماز در روز به‌‌‌ صدبار میرسد

کی‌ توانی دید دگر فلمی زشهر بمبیی

جای فرهنگ ، کلچر توبیخ خرکار میرسد

عطر و شامپو و کلونیا ریز به‌‌‌ خاک انداز خویش

زانکه عصر فارم حیوان زیر دستار میرسد

منفجر کن‌ مکتب و حمام و هم باغ‌های خویش

طالب آشفته خوئی خیلی‌ سرشار میرسد

 

 








June 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان