جرت! گفتن ها ، سيماي واقعي محقق را آشکار ساخت
م . ن . آدم خيل م . ن . آدم خيل

دکتوراکرم عثمان بعنوان نويسنده توانا ودکلماتور ورزيده و شيرين کلام شهرت فراواني دارد . اين نويسنده پرآوازه کشور با نوشتن  داستانهاي کوتاه  دلچسپ و صداي گيرا و دلپذيرش علاقمندان بيشماري پيدا نمود که من نيز يکي از شيفته گان صدا وداستانهاي کوتاه او بودم . اما بادريغ و صدافسوس که اين شيفتگي جريحه دار شده نه بخاطرقصه هاي نغز و داستانهاي کوتاه دلنشين اش  بلکه بخاطر واقعه نگاري غرض آلود ، عقده گشايي ها و جعلنگارهايش . و بويژه اينکه  او در نوشته هاي اخيرش حد اعلاي  ابتذال وشيوه نگارش  ولگار را بکار برده است. بنده  به احترام دانش والاي   آن شيرين کلام به پا مي ايستم واداي احترام ميکنم  اما بآنهم نميتوانم در برابر نوشته هاي در سطح پائين وکوچهء اخيرش سکوت نمايم . زيرا قصه ها وداستان هاي نغز و صداي نيکويش نماد محبت ، دوستي ، احترام ،  پايمردي ومردانگي و تبارز فرهنگ عالي نويسندگي بود. ما از آن مي آموختيم و لذت فراوان مي برديم . قلبم هنوزهم دلبسته قصه ها وصدايش است ، گرچه  مغزم آنرا رد ميکند.

يک نويسنده توانا و پژوهشگر پرآوازه ؟ دارنده دکتوراي حقوق وسياست در پاسخ هاي اخيرش به داکتر خاکستر و جنرال نبي عظيمي  تا سطح يک شخص " لچر"  سقوط ميکند وبا" جرت! "  گفتن ها حرف ميزند." جرت ! " گفتن حرف " مردانه " نيست وبا موهاي  سپيد نويسنده پرآوازه همخواني ندارد (1). گويا اين رمان  " کوچهء ما " است که زبان "کوچه وبازار" را جانشين  کلام شيرين آن نويسنده معروف کرده است.

 بايد اذعان نمايم که من در جايگاهي قرار ندارم که آن  "رمان عمدتا سياسی - تاريخی"  بحث برانگيز  را از لحاظ اهميت ادبي آن نقد کنم ، اما صرف درمورد جهات سياسي ـ تاريخي آن ميتوانم اظهار نظر نمايم.

گفتني است که اين رمان را براي بار نخست محترم غفارعريف در مارچ 2006نقد نمود که متاسفانه با زشتي کلام بدون ارتباط با موضوع  از جانب داکتر اکرم عثمان پاسخ گرفت ولي نوشته داکتر صاحب درينبار نيز بدون جواب از سوي محترم غفار عريف باقي نماند . و اکنون رمان بحث برانگيز " کوچهء ما " توسط محترم نبي عظيمي و محترم حسين فخري  نقد بسيار ظريفانه و همه جانبه گرديده است.

زمانيکه پاسخي کانديد اکاديميسن اکرم عثمان به داکتر خاکستر نشر شد ، هيچکس باور نميکرد که اين سخن ها از داکتر اکرم عثمان باشد. يکي از علاقمندان  وي ميگفت که  نه نه اين حرف هاي داکترعثمان  نيست ، کدام کسي از نام وي نوشته است . اما با نشر " پاسخي به سپهسالار عظيمي !"    اطمينان قطعي حاصل نمودم  که نوشته داکتر اکرم عثمان است ، باورش نمي آمد ؛ او نگراني خود را کتمان نميکرد وميگفت او را حتماً چيزي شده است  ؛ او نميتواند تااين حد سقوط کند وبا " جرت " گفتن حرف بزند و حتماً اسحاق نگارگر و غلام مجدد سليمان لايق   از سادگي اش  سوء استفاده کرده  وچيزي را در بدنش تزريق کرده اند ووي را خدا نخواسته به مرض مزمن هذيان گويي مبتلا ساخته اند.

به باورمن ، مورخ وپژوهشگر نبايد در واقعه نگاري وموضوع مورد تحقيق  انتي پاتي و سمپتي را راه دهد و بخصوص  بخاطر فروکش نمودن عقده هاي شخصي خويش  دست به جعلنگاري بزند.  عقده گشايي و جعلنگاري با اصول تحقيق و تاريخ نگاري در مغايرت آشکار قرار دارد.

محترم نبي عظيمي مواردي جعلنگاري و عقده گشايي را در"رمان عمدتا سياسی - تاريخی" آقاي دکتور اکرم عثمان برملا ساخت اما دريغا ، که نه تنها از جانب دکتور اکرم عثمان با دلايل مقنع وروشن رد وتکذيب نشد بلکه باعث تحريک بيشتر و عقده گشايي بيشترش شد . واينبار نويسنده نامدارو قصه پرداز شيرين سخن به شخصيت منتقد تعرض نمود وناخود آگاه تعهد خود را مبني برعدم " هتک حرمت " يکبار دگر زير پا کرد.

ديده ميشود که محقق محترم دکتور اکرم عثمان نه تنها نقد  را دوست ندارد بلکه با نقد کننده  دشمني وعداوت  شخصي نيزميورزد.  خصومت ورزي ، کينه گرفتن و پاسخ هاي زشت دکتور اکرم عثمان ، روحيه نقد نويسي را نابود ميکند . يک نمونه زنده  نقد ستيزي  آقاي دکتور اکرم عثمان : کلوب قلم افغانها در استکهلم تحت سرپرستي دکتور اکرم عثمان در تابستان سال 2010 از شخصيت ادبي  شاعر معروف کشور محترم عبدالباري جهاني تجليل بعمل آورد . کلوب قلم  قبل از برنامه از محقق شناخته شده کشور محترم دکتورصبورالله سياه سنگ تقاضا بعمل آورده بود تا در مورد آثار جهاني نقدي تهيه نمايد که آن پژوهشگر بي همتاي کشوردرحدود مدت ششماه  پيرامون آثار جهاني زحمت کشيد ونتيجه تحقيق خويشرا زير نام " جهان جهاني " در نشست پيرامون شخصيت ادبي  عبدالباري جهاني در حضور محترم جهاني پيشکش حاضرين کرد . گزارش برنامه بزرگداشت شخصيت جهاني  با مقالات فرهنگيان حاضر در برنامه  در سايت وزين " فردا" ( ارگان نشراتي کلوب قلم ) نشر شد. اما شور بختانه ، نقد دکتور سياه سنگ بعد ازنشردوسه  روزه ، از سايت " فردا" حذف گرديد وبرعلاوه کلوب قلم تحت سرپرستي دکتور اکرم عثمان  آن  نقد  راخلاف " عرف " ناميد.

حذف نقد محقق برجسته کشور محترم  دکتور سياه سنگ از سايت " فردا"  در پي يک معامله به قيمت دفن نقد بيطرفانه و اصول پژوهش صورت گرفت . دکتور اکرم عثمان بمثابه محقق کشور چطور توانست که در يک مسئله کاملاً فرهنگي معامله نمايد ؟ نه در آنجا منافع وسرنوشت  وطن مطرح بود ونه ريختن خون انسانهاي بيگناه.  در آنجا صرف ستره گي زبان ، فرهنگ واصول پژوهش مطرح بود که با آن معامله مخفيانه وبدون سروصدا انجام يافت. و آن معامله يک قرباني داشت بنام نقد .

داکتر اکرم عثمان در مورد نقد  جنرال نبي عظيمي پيرامون رمان  " کوچهء ما "  تماس نگرفته بلکه به  شخصيت نويسنده تعرض ميکند و "هتک حرمت " مينمايد.

داکتر صاحب اکرم عثمان در پاسخي به داکتر خاکستر به رخ کشيدن "  نام خانوادگي " عثمان "  و " سني " (2) بودن خود را چگونه توجيه ميکند ؟ آيا نام خانوادگي " عثمان " و " سني " بودن کدام امتياز است ؟ گرچه داکتر اکرم عثمان نظر به موقف اجتماعي و مفکوره يي  خود کمتر از پدر مرحوم خود ياد ميکند ، در حاليکه از مادرمرحومش ، همسر و اولادهايش به تفصيل ياد ميکند، حد اقل در مجموعهء از داستانهاي کوتاه " قحط سالي" در مقدمه  " به بهانه ء ديباچه "  چنين معلوم ميشود.

نوشتن به نرخ روز

داکتر اکرم عثمان  در تهمت نامه  " پاسخي به سپهسالار عظيمي !" ، عظيمي را به  " خراب کردن پروژهء صلح  بينين سيوان " متهم ميسازد( ايا جناب عثمان از دوسيه رشوه خواري بينن سيوان در مسئله عراق اطلاع دارد ؟ گرچه اين يک بحث جداگانه است )وآيا داکتر صاحب درينمورد به کاوش پرداخته است ؟ زيرا او محقق است و سخن او با افراد عادي بايد تفاوت داشته باشد و نبايد غيرمسوولانه حرف بزند.  و از جانب ديگر او  چهره ديگر خرابي به اصطلاح همان " پروژه " يعني احمد شاه مسعود را در يک سالگي  شهادت اش " قهرمان  " خطاب ميکند(3). همه ميدانند که اين  " قهرمان " بخاطر سرنگوني  رژيم داوود خان که جناب داکتر صاحب عثمان مفسر سياسي آن شناخته ميشد ، اسلحه برداشته بود . و آيا وزير دفاع حکومت مجاهدين در ويراني کابل و قتل عام هزاره ها در کابل  دست نداشت؟ باوجوديکه  آقاي عثمان بعنوان نماينده سياسي حکومت چپي افغانستان  در تهران در مسلح ساختن " حزب  وحدت " به کمک ايران از هيچگونه تلاش دريغ نورزيده بود(4).

مرا عقيده براينست که ابعاد فاجعه افغانستان بمثابه حمام خون بسيار گسترده بود و قرار گرفتن درهرموقعيتي از اهرم سياسي ونظامي  آن زخم خونين  و لو کوچک و لو ناآگاهانه  باعث باد کردن خون ميشد ، چي در اينسو و چي در آنسو.  

واگر آغاز فاجعه  از اوان کودتاي 7 ثور حساب شود ، شروع آنرا دوست داکترصاحب اکرم عثمان يعني جناب غلام مجدد سليمان لايق با صداي " دا فرعون ووژل شي "  نموده است( 5)

باوجوديکه داکتر صاحب عثمان  مبلغ سياسي حکومت چپي ويا به اصطلاح منتقدين حکومت " دست نشانده"  بود و مدت چند سال در راديو وتلويزيون افغانستان بحيث مبصر سياسي کار کرد(عظيم بابک دو سال همکارش بود )  و در اکادمي علوم افغانستان ، قونسلگري افغانستان در تاجکستان وبالاخره شخص اول در سفارت افغانستان در ايران ايفاي وظيفه کرد ودوست صميمي رئيس خاد و سپس رئيس جمهور همان رژيم " دست نشانده" بود . داکتر اکرم عثمان  عليه  ببرک کارمل رهبر پيشين همان رژيم " دست نشانده " تا وقتي او زنده بود ، چيزي ننوشت .  اما با وفات آن زنده ياد ، آقاي عثمان ودوست ديگرش عبدالقدوس غوربندي برعليه ببرک کارمل جفنگنامه ها نوشتند . آيا اين دو دوست ، يکي زنده وديگرش درخاک خفته نميتوانستند در وقت حيات ببرک کارمل سطري عليه او  بنويسند تا آن " سپر بلا " (6) اين حق را پيدا ميکرد که در مورد درستي ويا نادرسـتي آن ابراز نظر نمايد. و يا دوست ديگر آقاي عثمان ، جناب غلام مجدد سليمان لايق  که در ميان حزبي ها بعنوان    " شيطان بزرگ " شهرت دارد،  در زمان حيات ببرک کارمل چيزي ننوشت  و اکنون جفنگهايی ميگويد و شاهدين خود را از جمله افرادي  انتخاب ميکند که متاسفانه  امروزدر قيد حيات نيستند.

 پژوهشگران کاذب ، جعلنگاران و عقده گشايان !

 متاسفانه آن زنده ياد در خاک خفته است و نميتواند از خود دفاع مشروع نمايد . ميدانم که شما پايکوبي داريد براي کسب  القاب دروغين محقق ، پژوهشگر و نويسنده وغيره وغيره و فروش متاع بي ارزش خود به " سپر بلا " ضرورت داريد تا از آن با دست هاي ناپاک تان ناجوانمردانه سوء نمائيد.

 داکتر صاحب اکرم عثمان بعنوان يک پژوهشگر مينويسد : " سوگمندانه تاريخ از ديرگاه  در حق شاه شجاع ، ببرک کارمل و حامد کرزي داوري کرده است که نميتوان آن داوريها را به گونهء ديگر نوشت ويا تغيير داد". مرحبا،  اين حرف يک پژوهشگر است . تحقيق ناکرده حکم صادر ميکند و مانند عوام حرف ميزند. آيا تاريخ موجود افغانستان را به امر زمامداران وقت ننوشتند؟ آيا محقق نامدارما چيزي درينباره کاويده است ؟ زنده ياد ببرک کارمل در يک مصاحبه با نشريه " اشد محرم " آنوقت شوروي گفته بود که او مبتکر آوردن قواي شوروي در افغانستان نبوده است واو در آستانه هجوم قواي شوروي در برابر دو انتخاب قرار گرفت ، يا ترک سياست و يا قبولي مسووليت سياسي درافغانستان که متأسفانه گزينه دوم را انتخاب کرد  واو براي اين گفته خويش دلايل فراوان داشت(7).

وآيا پژوهشگر ما به  اين يادداشت ها نگاه کرده است؟ واما در مورد جناب کرزي بايد گفت که درين قسمت قضيه مثل آفتاب روشن است که نمايندگان تمام احزاب موجود به استثناي حزب دموکراتيک    ( وطن ) و طالبان همه در کمين گرفتن همين کرسي بودند و بشمول نمايندگاه شاه سابق و ممکن آن نويسنده نامدارنيز  و همه در اتاق هاي مخصوص در روم قفل شده بودند تا قرعه بنامشان برآيد . اما اين قرعه بطور غير مترقه بنام جناب کرزي برآمد. اگر اين قرعه بنام داکتر صاحب عثمان مي برآمد ، حتماً قبولش ميکرد زيرا اين پست عظمت بالاتر از پست سفارت در ايران داشت.

  خوشبختانه يکعده از همان رهروان در قيد حيات اند که ميتوانند پژوهشگران واقعي  مثل دکتور صبورالله سياه سنگ  که اصول  پژوهش و امانت داري واقعيت ها و حرفه نويسندگي  برايش مقدس است تا شکنجه ها و حقارت در زندان ها ، را ياري رسانند . در اين راستا محترم دستگير پنجشيري پيشقدم بوده و نوشته هاي محترم نبي عظيمي ،  محترم سلطانعلي کشتمند ، دکتور حسن شرق  ، محترم صالح محمد زيري و دکتور ظاهر طنين  درخور اهميت ميباشند.

شنيده ميشود که محترم عبدالوکيل وزير خارجه اسبق هم نوشته زير دست دارد ، محترم خليل زمر گفتني هاي بيشماري دارد و اميدواراستم که محترم نوراحمد نور و ساير رهبران رژيم پيشين چپي حرف هاي براي گفتن داشته باشند ودر غير آن جفنگنامه هاي غوربندي ، بارق و لايق وديگران حکم سخن تاريخ  راخواهند داشت.

با دريغ وصد افسوس که زنده ياد ببرک کارمل و دگر رهبران جنبش چپ هزاران حرف ناگفته را باخود به گوربردند ودر آنجا  دفن کردند . آن حرف هاي دست اول مدرسه بزرگ براي نسل آينده ميبود و منبع قضاوت . من اميدوارم که رهبران در قيد حيات خاطرات شانرا چي تلخ  و چي شيرين بنويسند اما بيطرفانه بنويسند ، گذشته هاي خود را بازبيني واقعبينانه نمايند، دفاعيه نه بلکه نقادانه بنويسند.

و اما باز در مورد نويسنده زبردست و دوست داشتني ما مکث کوتاه مينمايم .

آقاي دکتور اکرم عثمان زماني که  در سويدن پناهنده  شد ، کلوب قلم افغانها  را در استکهلم  بنياد گذاشت و با مسوولين کميته سويدن براي افغانستان  تماس نزديک  برقرار کرد . دريکي از نشست هاي اولي مشترک کلوب قلم با کميته سويدن ،  از مسوول کميته سويدن براي افغانستان پيتر هوکستروم بخاطر کمک هاي سويدن به افغانستان  آنقدر تمجيد کرد وآنقدر ثنا وصفت را نثارش کرد که از جبين هر افغان عرق مي چکيد و اگر سويدني ها عنعنه دست بوسي را ميداشتند ، دکتورصاحب اکرم عثمان دستش را حتماً مي بوسيد .، مانند اينکه در يک برنامه اخير سال روان  کلوب قلم  بمناسبت ارج گذاري از شخصيت جهاني ، کانديد اکاديميسين  آقاي سيستاني دست جهاني را در حضور افغانها بوسيد.

از همان تاريخ "کلوب قلم " از کمک هاي سخاوتمندانه کميته سويدن افغانستان برخوردار شد واکنون  تمام برنامه هاي آن کلوب را کميته سويدن تمويل ميکند . گرچه آن " مرد بزرگ و بي همتا " به گفته دکتوراکرم عثمان يعني آقاي پيتر هوکستروم ديگر درآن کميته بخاطر مخالفتش با حضور قواي ناتو در افغانستان  نيست اما کمک هاي سويدن به افغانستان  از طريق کميته سويدن افزايش يافته و بخشي آن هنوز نصيب کلوب دکتور اکرم عثمان نيز ميگردد.

اما بايد صادقانه اذعان کرد که اين کلوب برنامه هاي بسيار ارزنده فرهنگي وآموزنده را به کمک کميته سويدن براي افغانستان برگزار نموده اند و بويژه اشتراک فرهنگيان برجسته و نامدارکشور : استاد استادان ، زنده ياد دکتور جاويد ، پژوهشگر بي همتاي کشور دکتور صبورالله سياه سنگ ، استاد ناظمي ، محترم  حمزه واعظي ، محترم  شريف سعيدي ، محترم ظاهر هويدا ، محترم اسد بديع ، محترم داود سرخوش و ديگران در برنامه هاي اين کلوب به شکوهمندي اين برنامه ها مي افزود. 

و اما در عرصه سياست ، زماني دکتور اکرم عثمان  خواست جورج بوش را بخاطر کشتار افراد بيگناه در افغانستان  انتقاد کرد ، اينرا در سايه انتقاد از بريژنيف نمود و آغازش را از بريژنيف شروع کرد . يعني اينکه او چپي نيست که بوش را انتقاد ميکند . او آگاهانه بخاطر خود ،  بريژنيف را انتقاد ميکند که تا اتهام چپي بودن وحزبي بودن از نامش دور شود و باز سر اصل موضوع صحبت ميکند . درساير نوشته هاي دکتور اکرم عثمان همين اصول حاکم است . اما چرا اينقدر ترس و خوف  از تعلق داشتن به آن رژيم و آن سيستم ؟ اما چرا اينقدر تپ وتلاش تب آلود بخاطر رهايي از ننگ تعلق داشتن از چپي بودن ؟ آيا  جناب اکرم عثمان دوستي خود را با  داکتر نجيب ، استاد خيبر ، غوربندي ( همکار حفيظ اله امين ) و جناب غلام مجدد سليمان لايق  که در استانه شهادت مرحوم داود خان که ميگفت " دا فرعون ووژل شي" پنهان کرده ميتواند؟  

 

به باورمن ، بهتراست که داکتر صاحب از روش هاي پژوهشگر بي همتاي کشور دکتور صبورالله سياه سنگ پيروي نمايد که هيچگونه انتي پاتي و سمپتي را در نوشته هاي خود  راه نداده ونه بوي عقده ، نه کينه ، نه انتقام ، نه بلندپروازي ، نه توهين ،نه تحقير و نه " هتک حرمت " در آثارش بمشام ميرسد .   دکتور سياه سنگ اين  فرهنگي فرهيخته و آزادمرد بيباک باوجوديکه  پوره هشت سال در زندان " رژيم چپ " محبوس بود و زجر ها کشيد اما بآنهم   حقايق تلخ  ولو به نفع مخالفين عقيدتي را  به جان خود ميخرد . اينست سيماي يک پژوهشگر واقعي !

سوم جنوري 2011

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و ضمايم

 (1)نوشته دکتور اکرم عثمان : " پاسخي به سپهسالار عظيمي !"     ، سايت افغان ـ جرمن آنلاين

(2)نوشته دکتور اکرم عثمان : پاسخي به داکتر خاکستر، سايت افغان ـ جرمن آنلاين

(3)نوشته دکتور اکرم عثمان : احمد شاه مسعود مردی بر چکاد افتخارات  
، سايت فردا تاريخ معاصر افغانستان

(4)نوشته داکترخاکستر : داکتر اکرم عثمان وبازي ظريف اپراتيفي در تهران ، سايت پيام نهضت

(5)نوشته دکتور صبورالله سياه سنگ : گفت و شنود تلفونی دستگیر پنجشیری و سیاه سنگ ، ساعت هفت شام روز 28 اپریل 2008

سیاه سنگ: امام الدین و همراهان تفنگدارش فرمان آن کشتار را از چه کس یا کسانی گرفته بودند؟ رهبری حزب در مورد سرنوشت محمد داوود و خانواده اش چه میگفت؟ شما چه نظر داشتید؟

دستگیر پنجشیری: پس از انتقال نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، داکتر شاه ولی، من (دستگیر پنجشیری)، سلیمان لایق، بارق شفیعی، عبدالحکیم شرعی جوزجانی و حفیظ الله امین از بازداشتگاه ولایت کابل به رادیو افغانستان، تقسیم وظایف چنین صورت گرفت: تره کی، کارمل، لایق و من وظیفه تبلیغ سیاسی را به عهده گرفتیم و امین، قادر هراتی و اسلم وطنجار رهبری نظامی را به دوش گرفتند. نور محمد تره کی و ببرک کارمل در موضوع چگونگی برخورد با محمد داوود و خاندانش نظرهای متفاوت داشتند. تره کی به کشتن و کارمل به زنده نگهداشتن شان اصرار میکرد.  من به پاسخ نور محمد تره کی گفتم: "نباید اصول مبارزه اجتماعی را خوار شمرد و نباید با قیام بازی کرد". سلیمان لایق که از مرگ داماد و رفیق بسیار نزدیک خود، عمیقاً غمگین بود، درمورد محمد داوود گفت: "دا فرعون ووژل شی" (این فرعون کشته شود).

 (6)) زنده ياد ببرک کارمل در مصاحبه با نشريهء  " اشد محرم " خود را " سپر بلا " گفته است

  

(7) نشريه " اشد محرم "  چاپ مسکو

 


January 5th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان