حِرص دنیا
فروغ از لندن فروغ از لندن


در خیابانِ وفا آن بی وفا گم کرده ام
در میانِ دوستان من آشنا گم کرده ام
بسکه هرسو حُقه بازان بر سرِکارآمده
مُرتشی ورشوه ده و رَهنما گم کرده ام
چال ونیرنگ وفسادو غارت غارتگری
دروجود این دغل بازان حیا گم کرده ام
لاف از زُهد است وتقوا،خمدتِ دینِ خدا
زیرِ دست و پایِ ظالم،بینوا گم کرده ام
سُرخ ازخونست دایم کوچه هایِ شهرِما
رسته و بازارو دوکانِ، حِنا گم کرده ام
کشتی بی لنگرِ ماغرقِ بحرِ خون شده
نا خدایِ نا بکار و ناروا گم کرده ام
آتش افـروزان زدند آتش نیستان مـرا
نیستان و،نی نوا و،نی سرا گم کرده ام
حرص دنیا دیدهٔ دنیا پرستان کورکرد
در قناعت ،آبرویِ، بوریا گم کرده ام
زآنکه مینالم ز دردو رنج غُربت دایما
خود میانِ سیلِ اشکم بارها گم کرده ام
جنگها درمیهن ما ازبرای قدرت است
درفروغ خونِ ها رنگِ قبا گم کرده ام
            18/4/2013
  باتقدیم احترام
 
          نسلِ قرُبانی
کاش میدیدم که درخاکم پُریشانی نبود
این جنایتها وجنگ وخانه ویرانی نبود
گر برادر وار باهم زیستیم اندر وطن
انتحار و انفجار و پیشه شیطانی نبود
زرهٔ گرعشق و ایمان و محبت داشتیم
انچنین وجدان ها درسینه زندانی نبود
آنچه را کردیم بنام دین و ایمان سالها
راه ورسمِ دین وایمان ومُسلمانی نبود
گربنامِ خالق و میهن بپا می خواستیم
هریکی ما را بجُز افعالِ رحمانی نبود
ورنبودیم ما غلام اجنبی و زیر دست
قدرتِ بیگانه ها درخاک دورانی نبود
گرنبودیم دشمنانِ خود به نفع دیگران
دستِ ما حِنا بخونِ،نسلِ قربانی نبود
ور زِمام اختیارِ ما بدستِ خود بودی
جنگها هم اینقدردُمدارو طولانی نبود
گرغرورو همتِ اجداد خود میداشتیم
هر جوانی سر بپایِ دارِ ایرانی نبود
ورنبودی جهل دامنگیرِ ما از سالها 
این جنایتها همه ازرویِ نادانی نبود
آفتابِ زندگی بر ما فروغ  میداشتی
 مردمِ جانی نبوده،شامِ ظُلمانی نبود
        20/4/2013
 

April 21st, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان