• آقای کاف از کسانی که برای پی بردن به سرنوشت خویش، به طالع بین مراجعه می کردند، خواست که از او تاریخی را بپرسند که در گذشته، حادثه سعادت باری و یا ذلت باری برای شان رخ داده است.
• او گفت که اسطرلاب قاعدتا می بایستی اطلاعات لازم در این زمینه را در اختیار ستاره شناس قرار دهد.
• آقای کاف اما با این ترفند خود موفقیت زیادی کسب نکرد.
• معتقدین به اسطرلاب اگرچه از ستاره شناس در رابطه با حادثه سعادت بار و یا ذلت بار در گذشته خویش، تاریخی را دریافت کردند، که با تجارب شخصی شان جور در نمی آمد، ولی با تأسف گفتند که ستاره ها امکانات را نشان می دهند و لذا تاریخ داده شده، تاریخی تقریبی است و می تواند تقریبا جور در بیاید.
• آقای کاف از دست این جماعت، دچار حیرت شد و سؤال دیگری طرح کرد:
• او گفت:
• «من نمی توانم قبول کنم که در میان اینهمه موجود زنده، فقط و فقط انسان ها هستند که تحت تأثیر انتظام ستاره ها قرار می گیرند.
• قوای ستاره ها که نمی تواند شامل حال جانوران نباشد.
• حال فرض کنیم، مردی با طالع آب، دارای شپشی است با طالع گاو نر که در رودخانه ای غرق می شود، ولی برای مرد، طالع مساعدی را نشان می دهند.
• من از این ماجرای اسطرلاب دل چندان خوشی ندارم و سر در نمی آورم.»
پایان