اشک و خون
سید زبیر واعظی سید زبیر واعظی

خدا آن ملتی را سروری داد

که تقدیرش بدست خویش بنوشت

به آن ملت سر و کاری ندارد

که دهقانش برای دیگران کشت

علامه اقبال لاهوری

 

باز هم از جنگ و کشتار، این دلم خون می‌شود   باز اشک من روان چون رود جیحون می‌شود

زانکه فرجامش ندانم، رنجم افـــــــزون می‌شود   ای خدا این حال و روز مردمان چون می‌شود

چون نویسم شرح غم، صد صفحه مضمون می شود

 

مبتلا گردید وطنداران به صد رنج و تعــــــب     مرد و زن آغشته در خون اند و ناخن زیــر لب

روز روشن بر سر مردم نمودند همــچو شب     کشتن و بستن چرا این قتل و غارت بی ســبب

هر چه گویم زین غم و دردم دلت خون می‌شود

 

گه بنام دین و مذهب میکشـــند این مردمان     گه بنام کافِر و ملحـــــــــــــد  ، گهی با این و آن

گه ز بیرحمی زننـد خنجر به جان طفلکان     ظلم و وحشـــت را نگر هر دم به ابنـــای زمــان

خانهء افغان خراب از جــــور گردون می شود

 

عده‌ای با تیغ قرمــــز داده‌اند هستی به باد     عده‌ای دیگر به تیغ فی سبیـــــــل اله جـــــــــــهاد

حضرت و استاد و ملا گشته اند کان فساد     ظالم و شیاد و مـــــکارند و جنگجوی جـــــــــلاد

دولت و سرمایه شان هر لحظه افزون می‌شود

 

آنچه بر مردم روا میــــدارد این طالب ببین     نه هلاکـــــــو کرد و هیتلر یا که چنگیز لعیــــــن

باشد او را لشکر وحشت درون آســـتــین        با کمـربندان مرگ و تیر و پیکان در کمین

آخر این کشــــــور ازین غدار وارون می شود

 

عده‌ای بی شوهــــر و هم جمعی بی اولاد شد     عده‌ای دیگر یتیم و بی‌کس و ناشـــــــــاد شد

خانه‌ها ویـــــــران ز بیخ و ریشه و بنیاد شد     جمله‌شان در زیر بمب ائتـــــــلاف برباد شـــد

زنده اندر پرتگاه مـــــرگ مــــــدفون می‌شود

 

باشد ابنای وطن محزون و زار و نـــوحه گر     همــــوطن تا کی چنین افسرده ای با چشم تر؟

جمله گی سرگشته و حیران و زار و در بدر       الحـــــــذر زین آه آتشبار مردم الحــــــــــــذر

گر کشـــــند آهی ز دل عالم دگرگون می‌شود

 

تا به کی در میهن محبوب ما جنگ است و کین     داد و فریاد و فغان زین ملت زار و حــــزین

خانهء دشمن شود ویـــــران دعایم شــد همیـن     سم به جام عشرت ما ریخت به جای انگبین

شام ما اکنون سحر بی دوستان چون می شود

 

هر چه از ظلمت نویسـد واعظی باز هم کم است     ای خدا! کی باشد الطافت وطن را ماتم است

این سیه روزان بدبخت هم ز جنـس آدم اسـت    بینش وحدت ببخش کاین راه پر پیچ و خم است

کی بدون آن علاج ما به گردون می‌شود

 

جولای 2011


August 3rd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان