انگيزه عشق
ناهید بشردوست ناهید بشردوست

اين زن است  ، اما  که حيوان نيست

نيست ـ

تا دلت هر چى بخواهد

آن کنى .

خواهشت را در غمش درمان  کنى.

 در کرايى خشم خويش ـ

آتش افروزى دلش بريان کنى .

مرد

اى مرد !

خود بگوـ 

انگيزه عشق تو کيست ؟

زندگى اندرکنارکى، براى تو خوش است؟

در بساط بستر گرم ،

لحظه هاى  شادمانت با کى است ؟

کيست همراز غم تو !

ره گشا ى روز هاى ماتم تو

همصدا و همدم تو؟

اين زن است نه ؟ اين زن است  .

هر کجا با تو هماهنگ ، هم تن است

مرد اى مرد !

شاهد ى نه ؟

وقتى  که  او

 ازبلوغ شهوت تو

نطفه مى بندد بخويش 

٩ ماه در بطن او چى ميگذرد ؟

وقتى مادر ميشود

چوچه از شير وجودش ميمکد...

راحت و جان جورى ازاوميرهد...

باهزاران زجر و اندوه

در سراى زندگى ره مى سپرد.

تا تو راحت باشى  خوشحال و شاد .

پس چر ا برمادر اولاد خويش

 ظلم  استبداد ميدارى روا ؟

او که  هم يک  مادراست

مادر اولاد تو

مادر فرزندهاى ناز تو

 در خلوص خلوت غم

همره ات همراز تو

پس بيرون شوازخيالات ستم

ظلم را بگذار کنار

همره اش  کن در بساط زندگى

 وقت دلخونى و هم درماندگى

 چونکه اوهم مادراست

نازنين  است  همسفر تاج سراست.

 زير پاى او بهشت و

 قلب اوگنج ونگاهش بهتر از هر گوهر است

وقت مشکل

وقت بى همراه بودن

دستهاى مهربانش راهگشاى هر در است

زندگى اند رکنارش

 با سرودو شادى و شور و شر است

اوگل اميد درهرمنظراست

هر کجا بنشسته در هر باوراست 

دستهاى مهربانش بوسه  گاه  مطهر است

خاک راهش  سرمۀ چشم تراست

زانکه او يک مادر است

او همسراست!

اوهمسر است !


April 30th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان