ای دیده باز شو
عبدالوکیل کوچی عبدالوکیل کوچی

ای دیده می نگر، ای دیده کن نگاه

در هر طرف که می نگری دود و آتش است

در دشت وده ومزرعه آهنگ نا خوش است

در جنب شاهراه ومسیر پیاده رو

در کوچه وگذر

اهریمنان به بیشه گرگان نشسته اند

ای دیده باز شو

ای دیده می نگر

آشیانه سوخت ، کوچه ودشت ودمان بسوخت

خانه بسوخت  باغ وسرای دکان بسوخت

چیزی نمانده ،جز رمقی بهر زندگی

ای دیده باز شو ، ای دیده می نگر

اما ، مرا مجال نگاه ونظاره نیست

زیرا من از نگاه مریضان درد مند

از زخمیء شکسته سر و پا و دست هاش

از قامت   خمیده معیوب هموطن

از اشک دیده های یتیم برهنه پا

از پیکر شکسته  دیوار کوچه باغ

 از پاسخ سوال لب بسته خموش

 ازشام تیره بر سر پیر مریض وزار

از اسپ بی سواره وره ماندهء   ید ک

از ماهتاب واستاره و از سکوت شب

از نرگس بهاری و از شمع روی باد

مخصوصا از نگا های معصوم طفلکان

« احساس شرم میکنم ورنج میبرم»

از رنجها که بر همه تحمیل کرده اند

آنها خراب کردند و بگذشت هرچه بود

 مایان بدست خویش، با خون واستخوان خود

او را دوباره سازی و آباد میکنیم


October 19th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان