ایه های زمینی
اکرام اکرام

دربرخی از سایت ها نوشته  را خواندم که دران  به  بخش های از ایه های زمینی ــ شعر زیبای فروغ فرخزاد اشاره شده بود, خلاصه این قطعه زیبا  را  به انهای که در جستجوی خود هستند تقدیم میدارم

 

               

 

 

 

انگاه

خورشید سرد شد

وبرکت از زمین ها رفت

 

و سبزه ها به صحرا ها خشکیدند

و ماهیان به دریا ها خشکیدند

و خاک مردگانش را

زان پس به خود نپذیرفت

 

 

شب در تمام  پنجره های پریده رنگ

مانند یک تصور مشکوک

پیوسته در تراکم و طغیان بود

و راه ها ادامه خود را

در تیره گی رها کردند

دیگر کسی به عشق نیندیشید

دیگر کسی به فتح نیندیشید

و هیچکس

دیگر به هیچ چیز نیندیشید

 

در غار های تنهایی

بیهوده گی به دنیا آمد

خون,بوی بنگ و افیون می داد

زن های بار دار

نوزاد های بی سر زاییدند

و گاهواره ها از شرم

به گور ها پنا اوردند

 

چه روزگار تلخ و سیاهی

نان ,نیروی شگفت رسالت را

 مغلوب کرده بود,

پیغمبران...

 از وعده گا ه های الهی گریختند,

دیگر صدای  هی هی چوپانی را

در بهشت دشت ها نشنیدند

.

در دیده گان آینه ها گویی

حرکات  و رنگ ها و تصاویر

وارونه منعکس می گشت

و بر فراز دلقکان پست

و چهره وقیح فواحش

یک هاله مقدس نورانی

مانند چتر  مشتعلی می سوخت

 

مرداب های الکل

با آان بخار های  گس مسموم

انبوه بی تحرک روشن فکران را

به ژرفنای خویش کشیدند

و موش های موزی

اوراق زرنگار کتب را

در گنجه های کهنه جویدند

 

 

 خورشید مرده بود

خورشید مرده بود و فردا

در ذهن کودکان

مفهوم گنگ گم شده ای داشت

 

ان ها غرابت این لفظ کهنه را

در مشق های خود

با لکهٌ درشت سیاهی

تصویر می نمودند

 

 مردم,

گروه ساقط مردم

دل مرده و تکیده و مبهوت

در زیر بار شوم جسد ها شان

از غربتی به غربت دیگر می رفتند

و میل دردناک جنایت

در دست ها یشان متورم می شد

 

گاهی جرقه ای,جرقهٌ ناچیزی

این اجتماع ساکت بی جان را

یک باره از درون متلاشی می کرد

ان ها به هم هجوم می اوردند

مردان گلوی یکدیگر را

با کارد میدریدند

...

 

از فروغ فرخزاد

 

 

 






November 5th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان