برتولت برشت
• اندبشنده به اشارتی گفت که در حالت خردی خارق العاده چه می خواهد با خود ببرد و هراس از آن داشت که رهتوشه اش سنگین تر از اندازه باشد.
• وقتی که خواسته های او را گرد آوردند و نشانش دادند، سنگین تر از ان نبود که فردی بتواند با خود ببرد و بیش از آن نبود که فردی بتواند ببخشد.
• اندیشنده آنگاه نفسی تازه کرد و خواهش کرد که چیزها را در گونی ئی بریزند.
• آنها چیزی جز کتاب و کاغذ نبودند و حاوی دانشی بیش از آن نبودند، که فردی بتواند فراموش کند.
• گونی را برداشت و علاوه بر آن پتوئی را برگزید که تمیز کردنش آسان باشد.
• بقیه چیزهائی را که داشتت به دیگران بخشید، با جمله ای حاوی افسوس و با پنج جمله حاکی از رضایت خاطر.
• این بخشش سهلی بود.
• اما بخشش دیگری نیز کرد، که دشوارتر بود.
• در راه خود به سوی اختفاء، برای مدتی دوباره به خانه بزرگتری آمد.
• اندکی قبل از بلعیده شدن از سوی بلبشوی خونین که پیش بینی کرده بود، پتوی خود را به ازای پتوی بهتر و یا چند پتو بخشید، بعد گونی را نیز با جمله ای حاوی افسوس و با پنج جمله حاکی از رضایت خاطر.
و با این بخشش واپسین، خردمندی اش را فراموش کرد و در نتیجه خاموشی اش تکمیل گشت.
این بخشش، بخشش دشواری بود!
پایان