بربند دُکانِ جهل را
فروغ از لندن فروغ از لندن


             

ای ملتِ زنجیر شِکن،از من شنو پیغام را

هِمت نما از پا فِگن،هر باندِ خون آشام را

برچین بساط خودسری،با این نظام بربری

درهم شِکن ظُلم وستم،این حلقهٔ بدنام را

بربند دُکان جَهل را ،در مُلک خود نا اهل را

باعلم و فضل و با کمال،بَرهم بِزن اوهام را

پُرکن شرابِ معرفت،در جام های دوستی

هرگز بجامِ خود مریز، آن باده های خام را

تاکی طلسمِ ظُلم وکین،برماحکومت میکند

هرگزنبودیم شبپرَست تاکی پذیریم شام را

تاکی غلام وبرده وار،شرمنده ایم درروزگار

تاچند کنیم بر خود قبول،در زندگی اِبهام را

بر دشمن کافر بگو ،ما مردِ جنگ و غیرتیم

تاریخ ساز بر خویشتن، این گردش ایام را

چون بنده گانِ خالقیم،بربند کمردر راهِ دین

محکوم دار قتل وقِتال،تحکیم کُن اسلام را

گر بُت پرستی بیشتر ،بدنام مکُن دین مرا

ورنه بِده دستی بمن،تا بشکنیم اصنام را

صیاد را دستش شکن،شیاد میران از وطن

تطهیر کُن خاک از غماز،برچین گلیمِ دام را

بارزم و با آزاده گی،کن درنبرد استاده گی

چون رُستمِ عصرو زمان،جاوید میدار نام را

ازشربتِ صلح و صفا،ازصدق و از رویِ وفا

آماده کن تاسرکشیم،آن باده ای گلفام را

ازدامنِ شب عاقبت چاکِ سحرتابد همیش

خورشید وار افگن فروغ،اعلام دار فرجام را

           2/12/2012


         
زِتقصیرِخویش معذورم

 مُدام شُکر تو ای خالقِ یگانه کنم

نهاده سر بَدرت ناله ها شبانه کنم

زِجُرم وکرده وتقصیرِخویش معذورم

چوعاصی ام نتوان،بَرخدا بهانه کنم

زِدردِ غُربتِ خویش،زار زار می نالم

سروده شعرو جهان را،پُرازترانه کنم

زسوزو دردِ وطن همچو بلبلی نالم

نوایِ دلکش و آهنگِ عاشقانه کنم

بیادِ میهن خود روزوشب همی گِریم

زِآه و ناله جهان را پُر از فسانه کنم

بِدان رقیب که روزی دوباره بَر گردم

بشاخِ سرو،سپیدارِخویش لانه کنم

بپایِ گل بنشینم ،حدیثِ دل گویم

هزارشِکوه من ازخارِ،این زمانه کنم

نوازشی بِدهم برکلاله ای زُلفش

مَلال گر نشود بار،بار شانه کنم

چوشمع سوخته درپایِ یار،آب شوم

زِسیلِ اشک بپابوسی اش روانه کنم

فروغِ شام و شبِ تارِمحفِل اش گردم 

دوباره گوش بچنگ و نی و چغانه کنم

         5/12/2012

   با تقدیم احترام فروغ از لندن

 


December 6th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان