برگ هايی از يک دفتر (3)
جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر) جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)

 

و می تابه به هر جا آفتاب گرم ِ آزادی!


• ای بچه ‌های پاپتی!

• دور شين و کور شين همه تون!
• زنده به گور شين همه تون!

• تو شهر مون مهمونيه
• مهموني مون اعيونيه

• دستک و طنبور می زنن!
• طبلک وشيپورمی زنن!

• نيفته چشمام به اتون!
• نشنوه گوشام صدا تون!


• مهترو سرورا می آن
• از همه بهترا می آن
• پر زر و زيورا می آن

• برهنه پارو نمی خوایم
• عور و ندارو نمی خوایم

• چش ندرونين به ما ها
• بی سر و پاها، گداها!

• دورشين و کور شين همه تون!
• زنده به گور شين همه تون!

• تا وقتی جشن قيصره

• دس به سپيدی نزنين!
• دس به سياهی نزنين!

• مهمو ن داريم بدش مياد
• لرزه به گنبدش مياد

• اون بچه‌ های ناز نازی
• وقتی ميان به اين بازی


• زبون درازی نکنين
• با تله، بازی نکنين!

• حرف دو پهلو نزنين!
• پهلو به جادو نزنين!

• نياد صدای حرف تون!
• صدای آه تلخ تون!

• نگين که قحط ِ گندمه!
• گشنگی مال ِ مردمه!

• «مرگ»، نگين: «فراوونه!
• زندگی اين جا ارزونه!»

• نگين که جشن ملته:
• اون که اسير ِ ذلته!

• حرفای سر بسه نگين
• آسه بيان، آسه برين

• تا ديوه شاخ تون نزنه
• لگد به تاق تون نزنه

• تو شهر کلاغ فراوونه
• تو هر سوراخی پنهونه

• اگه کلاغا بدونن
• ديوو خبر دار می کنن

• ديوه مياد سراغ تون
• زهر می ريزه تو آش تون!

• دس به سپيدی نزنين!
• دس به سياهی نزنين!

• که روز جشن قيصره!

• مهمون داره بدش مياد
• لرزه به گنبدش مياد!

*****

• تو این قحطی

• چراغون کردن دشت و بیابون که برامون نون نمیآره
به حرف گربه که از آسمون بارون نمی باره

دیگه پنهون نمی مونه نشون فقرمون تو این شب ِ عریون
• دیگه پنهون نمی مونه به زیر ِ لکه ی ابر، آفتاب مون

• رسیده وقت اون، که سایه شو شب کم کنه کم کم.

• آره نصفه شبه، تا روشنی، راه درازی نیس

• ولی از غصه هامون قصه‌ ها باقیس

• چرا شب پشت شیشه باز کمین کرده؟
• چرا همسایه از همسایه می ترسه؟

• چرا شادی رو از ما هر که می گیره؟
• چرا نازی ز فقر و فاقه می میره؟

• چرا هرجا حدیث قفل و زنجیره؟

• چرا احمد به تخت زر؟
• صفر کت بسته در معبر؟

• علی در کاخ،
• همچون قبله ی عالم؟

• تقی در کوخ،
• نانش از خمیر غم؟

• چه بی شرم اند
این سر اخته گان تازه از پستوی تاریخ آمده بیرون!

• که حتی آسمان هم از دغل هاشان
هزاران لک خونین بر جگر دارد!

• چه فردائی خواهد بودشان در پیش
ز تخم نفرت و کینی که در هر سینه می کارند!

• مواظب باش!
• ساکت، هیس!

• مگو: «والی چنین کرده!»
«بسیجی توی تاریکی کمین کرده!»

• نمی دونم که تا کی
• شهر ما از ترس می لرزه

• و تا کی باز
هر همسایه
از همسایه می ترسه

• ولی تنها تو این شب زندگی رنجه
• بلی تنها تو این شب زندگی تلخه


• اگه دورون بگرده، بشکنه دیواره ی زندون
• بنفشه پا بگیره توی دشتستون

• اگر لال عباسی مون گل بیاره بر سر ایوون
• دیگه غصه نمی مونه

• دیگه گل می کنه شادی
• بیابون می شه آبادی

• و می تابه به هر جا
• آفتاب
گرم ِ آزادی!

ادامه دارد

June 13th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان