بهار سعید
ارسالی مسعود حداد ارسالی مسعود حداد

  • بهار نه تنها سمبول سر سبزی وطراوت است ،بلکه آسمان را به غرش در میآورد وابرهایش رابه عصیان. این ایر های عصیانگر به باران تبدیل میشود وسیل های خروشان را در پی دارد که تفاله های منجمد شده وبیکاره را با خود می برد.
    بلی !بهار ماهم چون سیل خروشان عصیان نموده ودیوارهای منجمد فرهنگ قرون وسطائی را درهم کوبیده است. بخوانید که این شیر بانوی سنت شکن افغان زمین ،بر پیکر خشکیدۀ ناپسند ها چگونه تازیانه میزند:

  • ز عشق آتشین تـو به سـوز دیگرم امشب
    به رویایی که می‌بینم که تابی بـرسـرم امشب
    چو قرص ماه آتشپاره افتی در برم امشب
    بدستان تو می‌بخشم تن عصیانگرم امشب
    بیا در بسترم امشب
    برای حس گـرمایت به حسرتگاه تنهایم
    به بستر بی‌تو می‌سوزم، به آتشگاه بیجایم
    چو شاخ عشق‌تر روئیده‌ی این حرص زیبایم
    که داغ بوسه‌هایت گل زند بر پیکرم امشب
    بیا در بسترم امشب
    بروی شانه‌هایت ریز، عـطـر تازه‌ی مـویم
    به دور گردنت پیچد دو دستم تا به بازویم
    به تنگ سینه‌ات بفشار جسم داغ و خوشبویم
    به شعرم بهر آغوشت خودم عریانترم امشب
    بیا در بسترم امشب
    فرار از خود نمایم در بر و دوش تو می‌گردم
    ز هر سو در تو می‌پیچم، عسل نوش تو می‌گردم
    به شور و شوق سرمستی هم‌آغوش تو می‌گردم
    دو تا پیکر یکی گردد، ترا در خود برم امشب
    بیا در بسترم امشب

    بهار سعید
  •  

October 7th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان