تاثیر فکر بر قالب در شعر فروغ فرخزاد
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

         وقتی از من می پرسید در زمینۀ زبان و وزن به چه امکانهایی رسیده ام، من فقط می توانم بگویم به صمیمیت و سادگی.-  فروغ

ذهن و زبان فروغ 2 دوره مشخص دارند: 1- سلطه مضامین عشقی/ لیریک در اوزان عروضی در بازه زمانی 31-36 ، 2- غلبه مضامین اجتماعی با زبان "صمیمی" و نثر "ساده" گفتاری آهنگین در بازه زمانی 42-45. تاثیر فکر بر قالب شعر او را می توان در فکر عشقی در قالب عروضی و فکر اجتماعی در قالب آزاد دید. اوزان عروضی سنتی با زحاف فردی یعنی تغییرات رکنی وزن او آمیخته اند؛ گفتار آهنگین او با وزن هجایی گاهی محاوره ای می باشد.

 

این دگردیسی دلایل بلوغی، روانی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگ گذاری دارد. در بازه زمانی 36-42 فروغ از عشق حاد، ازدواج، آبستنی، طلاق گذشته، ایتالیا و آلمان را دیده، کتب مترقی برادرانش در مونیخ را خوانده، تنفس سیاسی 39-42 را تجربه کرده، از نقاشی ایستا به سینما با تصاویر پویا می رسد. گذار فکر و قالب در شعر فروغ بین 2 دوره شعری فوق نیاز به واشکافی بیشتر دارد.

 

در جامعه ایستای پیشامدرن، فکر بهنگام بیان جامه ی متحجر سنتی با قواعد ثابت را می پذیرد. ولی در شفافیت فردیت مدرن، فکر از قواعد گذشته آزاد شده؛ مستقیم منظور فرد را گفتاری می کند. برای فروغ دلایل گذار از مرحله اول به دوم هم درونی هم بیرونی بودند که در روال تجربه های شعری در اشعار تولدی دیگر گذار شعری فروغ را تبیین می کنند.

 

در بازه زمانی 31-45 شعر فروغ از انتزاعات بدیع در اوزان عروضی و نگاه پراحساس زنانه فاصله گرفت؛ بطور تصاعدی بمرور زمان به واقعیت بیرونی و نقد اجتماعی گرایش یافت. در مفصلهای شعری دوره دوم تصویر نقد واقعیت جامعه گاهی با مطایبه همراه است.

 

اگرچه فروغ از افسردگی در عارضه روحی 2قطبی ارثی رنج می برد؛ ولی در شعرش جنبه مثبت زندگی را تاکید می کرد. در سده 21م برای شفای عارضه 2قطبی و ثبات حال روحی mood زایپرکسا Zyprexa تجویز می شود. پس از 9 ماه بستری شدن در آسایشگاه روحی در شعر گمشده می گوید: بعد از آن دیوانگی ها، ای دریغ/ باورم ناید که عاشق گشته ام.

 

اصولا واژه های تغزلی در ارکان بحور عروضی سنتی 1000 ساله دارند. ولی واژه های جدید اجتماعی مانند شربت سرفه، قرص رفع سردرد، افسردگی مزمن – این گونه ترکیبات کلامی را نمی توان در ارکان عروضی بدون زحاف و شکستن مکرر ارکان بحور جاسازی کرد. لذا با شکستن رکنها و تداخل آنها دیگر تا شعر آهنگین آزاد یک گام نمی ماند. در مرحله دوم به آسانی فروغ این گام را برداشته؛ اشعار دهه 40 او قالب غیرعروضی بخود می گیرند. 

 

در عین حال در دوره دوم، در شعرهای لیریک نوعی دگردیسی از دوره اول دیده می شود. در این دگردیسی عبارات و استعارات اروتیک با جملات و ترکیبات معمولی التقاط می یابند. زبان هم گاهی به محاوره ای نزدیک می شود. دیگر التزام وزن و قافیه ساختار دستوری سطر شعری را پس و پیش نمی کند.

 

پرسش مهم این است: در آنتراکت بین 2 مرحله، یعنی بازه زمانی 37-41 زندگی و خلاقیت فروغ چگونه و چرا زیر و رو شد؟ یعنی شعر او از لیریک اوزان عروضی به گفتمان اجتماعی سپید رسید؛ هنر او از نشریات به فیلم استحاله یافت. تا جاییکه خودش اقرار می کند که اگر چاره داشت 3 کتاب اولش را ازبین می برد. در حالیکه شهره گی او بین جوانان بخاطر این 3 کتاب شوریده بود.

 

بررسی این 5 سال زندگی و شعر فروغ در بازه زمانی تنفس سیاسی 39-42 نیاز به جستاری جداگانه دارد. با اصلاحات ارضی 6 بهمن، حاکمیت خودکامه بیمدارا با منقدان از جمله جبهه ملی و کنفدراسیون جهانی دانشجویان- منجر به پیدایش گروههای سرنگونی طلب مانند بهمن قشقایی 1343، منصوری- نیکخواه 1344 و ملا آواره- شریفزاد 1345 شد.

 

فکر. فکر تعامل فعالیت کتره ای حافظه، مشعر، و برخی کارکردهای 100 گانه مغز مانند برنامه ریزی، منطق، خلاقیت، تخیل، عواطف، حل معضل است. انواع فکر مربوط به زبان، عواطف، غرایز، حسهای پیرامونی، تجسم فضای 3-بعدی، تسلسل زمان می باشند. حسهای پیرامونی عبارتند از: بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، پوستی دما/ فشار/ درد، حرکتی.

 

یک عاشق با غرایز و عواطف، یک نقاش با خطوط و رنگها، یک موسیقیدان با نتها و میزان فکر می کند. یک شاعر با کلمات و موضوع، یک شیمیدان با علامتها و فرمولها، یک معمار با حجمها و ارقام فکر می کند. فکر می تواند در قالبهای گوناگون مانند کلام، شیئی، رنگ، چینش، حجم، صوت، عاطفه بیان شود.

 

لذا فکر فروغ در یک دهه از بستریات فردی زنانه به مسایل اجتماعی- فرهنگی تکامل یافت. قالب/ وزن متناظر با این دگردیسی از 4پاره و مثنوی به شعر سپید آهنگین با ارکانی موزون استحاله یافت. در هر 2 گونه شعر عناصر تصویری و عاطفی غالب اند. فکر عاشقانه در اوزان عروضی و فکر اجتماعی در اوزان هجایی بیان شدند.

 

با 2 دستآورد صمیمیت و سادگی- فروغ نخبه گرایی، شعر خاص، ملقلق گویی، اطلاعات عمومی، عناصر فاخرانه زبانی مانند واژه های مهجور، تمهای سنتی یا ارجاعات تاریخی را از شعر می زداید. صمیمیت، عمق، وجدان، انصاف ساختار جهانی شعر او را در ژرفا زیرسازی می کنند.

 

برای جذب مخاطب- فکر نهفته در شعر باید خلاق، نو، متناظر با شرایط اجتماعی مخاطب باشد. صمیمیت بمعنی وفا به فکر، عاطفه، وجدان در بیان فرد است. این مخالفت با زبانبازی، عوامفریبی، بیان کلامی جدا از ادراک واقعیت محیط بوسیله شاعر می باشد. مخاطب شعر لیریک کارمندان، آموزگاران، هنرمندان اند؛ برای شعر اجتماعی دانشجویان، سیاسیون، کارگران پیشروند.

 

شعر فروغ تجلی فکر بیواسطه با بیان صمیمی و ساده می باشد. لذا برخی شعرهای اخوان با وزن و کلام کلاسیک در این گونه شعر فروغ نمی گنجند. شعر فروغ و شاملو شهر شعر اند؛ زیرا آنها نبض جامعه گذاری را حس می کنند. فروغ واسطه شعر کلاسیک و نیما بوده؛ نیز میانجی شعر نیما و شاملو است. در این جا نظر براهنی در تاکید صمیمیت در شعر فروغ می آید.

 

دکتر براهنی در باره فروغ می گوید: صمیمیت شعری این نیست كه شاعر امروز درباره یكی احساساتی شود، فردا درباره آن دیگری. صمیمت شعری در این است كه بین درد و لذت زندگی، و درد و لذت شعر، بی‌واسطگی مطلق وجود داشته باشد. فرخزاد بی‌واسطه با خود و، یا بهتر، بی‌فاصله با خود شعر گفته است. نیما، با تجربه‌ی «ققنوس» و «غراب»، زبان را از جمله ساده، به سوی جمله مركب و مختلط می‌راند. او نشان می‌دهد كه شعر باید با جمله‌ی مختلط به سوی تفكر در زبان رانده شود.

 

قالب. قالب 2 برداشت دارد: قالب صوتی یا اوزان عروضی و قالب ظاهری یعنی شکل بصری شعر روی کاغذ. شعر کوتاه 1-2 صفحه در گسترش فکری کتره ای یا محیطی می باشد که در 1 نشست نوشته می شود. ولی شعر بلند نیاز به مهندسی ساختاری، مفصل بندی، سکانس موضوعی، آغاز-اوج-پایان بندی دارد.

 

قالب بندی صوتی/ وزنی و طولی/ بصری فروغ در شعر با کار سترگ نیما قرابت دارد. تخیل و فکر فروغ با هدایت نزدیکی دارد. ولی خیلی زود او این 2 پوسته را از خود دور کرده؛ با تلفیق هنر سینما و نمایش شعرنو را به شعر دراماتیک ارتقاء داد. با این کار خود مقامی والا در شعر فارسی برای خود ایجاد کرد. در قالب صوتی شعرش سكوت، محذوفات/ پاره-رکن، خلوص ترنمی آهنگی شعر او را مانند شیار انگشتان دستش منحصر بفرد می کند.

 

قالب ظاهری شعر بلند از مفصلهای متعدد تشکیل یافته؛ محتوای سطر/ مفصل گاهی با حذف و تعلیق بخاطر اقتصاد کلمه یا سانسور عرفی/ دولتی گاهی با شرح و تمثیل مقتبس از تخصص ادبی شاعر آورده می شود. ساختاربندی آیه های زمینی، ایمان بیآوریم، کسی که نیاز به مداقه دارد تا نوع روایتی، انتگراسیون فکرهای کتره ای، شگردیابی شوند. این واشکافی به درک حرکت زمانی-مکانی و منطقی- شیی ای در ساختار شعری کمک می کند.

 

فروغ در فرگشت/ تکامل شعرش از اوزان 4پاره و مثنوی دهه 30 به قالب آزاد آهنگین دهه 40 رسید. نمونه ی این گذار وزنی را در شعر گذران، تولدی دیگر ص 9-11 می توان دید که قالب سنتی عروضی آغاز شعر به سپید آهنگین پایان شعر دگردیسی می یابد:

عشق غمناکم با بیم زوال

که همه زندگیم می لرزد

چون ترا می نگرم

مثل این است که از پنجره ای

تکدرختم را سرشار از برگ

در تب زرد خزان می نگرم

مثل این است که تصویری را

روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

شب و روز

شب و روز

شب و روز

بگذار که فراموش کنم

تو چه هستی جز یک لحظه یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا می گشاید در برهوت آگاهی ؟

بگذار

که فراموش کنم

 

در این دگردیسی، 1- زبان پراحساس راوی مونث پدید آمد؛ 2- شعر فروغ از خلوص شعر نیمایی به زبان محاوره تهرانی در تشابه با شاملو رسید؛ 3- فروغ با ترکیب ارکان عروضی بسیاق نصرت رحمانی، لحن تغزلی توللی، واقعگرایی مفاهیم فولکلوریک از نوع شاملو را تجربه كرد. رک به 2 شعر علی گفت و کسی می آید.

 

فروغ در مصاحبه ای گفت: این زبان از تجربه های خود شاعر بدون داشتن مرشدی حاصل شد. از اینرو فروغ نقطه وصل سبک سپید شاملو و اوزان نیمایی می باشد. شعر فروغ مالامال از عاطفه، صمیمیت و آهنگ است. گاهی ارکان عروض سنتی را بکار می برد؛ گاهی مشتقات رکن را در بحر وارد می کند تا قالب وزن، پذیرای فکر و واژه های جدید بشود.

 

فرخزاد نه روی بحور بلکه اركان افاعیل بحور تکیه کرده؛ با شکستن آنها لحن عاطفی فکر را حفظ کرده؛ قالب را برای انطباق با محتوای فکری شعر تغییر می داد. شاید قالب مثنوی برخی شعرهای فروغ تابع بحور مثنوی هزج، متقارب، رمل در کل شعر باشد. این بیانیه فردیت شاعر در برابر سنت متحجر است. شعر او در خواننده شوق به ادامه خوانی ارکان شکسته بحور آشنا را تولید می کند. این شوق حفظ کردن شعر او را تسهیل می کند.

 

شاعران حاشیه تنها با فکر کتره ای سپیدسرایی می کنند. لذا خواننده هیچ یک از سطرهای ناسازگار با واقعیت و با سطر بعدی شعر حاشیه را نمی تواند بذهن بسپارد. از اینرو شعر فروغ از شعر حاشیه میرا که روی زبانبازی و ترکیبهای بیآهنگ کتره ای کلامی قرار دارد فاصله کهکشانی می گیرد.

 

قالب شعر فروغ تابع اصول جهانشمول زیبایی شناسی اند که باید حفاری شوند. او در اوزان سنتی، بنا به بیان فکر عاطفی، زحاف جدیدی می سازد. زحاف مشتقات رکن اند که با تداخل یا حذف هجاهای رکن اصلی وزن ایجاد می شوند. نمونه: هحای "فع" زحافی از رکن فعلن است که آهنگ واژه های تک هجایی مانند سر یا بر را در سطر/ جمله/ مصرع شعر تعیین می کند. تداخل چند هجا در سطر، تغییر رکن وزن شعر را تابع لحن فکر می کند. این لحن می تواند غمین/ شاد، ترسان/ خشمگین، بااشمئزاز/ کنجکاوانه باشد.

 

او با تغییر قالب در ایجاد زحاف، درجه خلوص قرابت فکر و قالب را بیشینه می کند. فروغ سطر شعری را برای بیان فکر در 2 جهت عمده قالب گیری می کند: 1- وزن سمعی عاطفی، 2- استعاره بصری ملموس. بخش "قالب" در فوق برای توضیح بیشتر دیده شود. سرچشمه شعر او واقعیت‌ های زندگی خود و اجتماع تهران دهه ی گذاری 30 تا 40 همراه با تخیل شاعرانه است. این واقعیتها با زبانی آهنگین و گاهی غمگین سامان شعری می یابند.

 

شعر او از موسیقی زبان فارسی- همچون ایتالیایی و اسپانیولی- بهره بیشینه می برد. موسیقی این 3 زبان در اثر چگالی/ تراکم بالای نسبت مصوتها به صامتها در کلمات- برعکس آلمانی و انگلیسی- است. محرمیت صدایی تسلسل کلمات، خواننده را به مراقبه میخواند. بار معنی در شعر او غلظت عاطفی یافته؛ گفته صمیمیانه اش در دل مخاطب می نشیند. در نقل قول/ گفتآورد زیر از فروغ روشن است که بخاطر سانسور ساواک در باره فکر و محتوا چیزی نمی گوید.

 

فرخزاد فکر را به بهترین طرز در قالب می‌ گنجاند. این محرمیت فکر و قالب شعر مذکر فارسی را با شعبده بازی و تبحر به شعر مونث فارسی استحاله می دهد. محتوای این شعر تغزلی، اروتیزم نمادگرا- شعر پورنو را دور می زند. فروغ برعکس سعدی، عبید، ایرج عفت کلام را با نمادگرایی نگاه می دارد. نمونه: "زنبق تنم" نماد زنانگی است. ولی بازهم، شعر او در جامعه پدرسالار فلات طوفان پدید می آورد. در شعر او رگه هایی از غزل، فلسفه، طنز، مطایبه، اعتراض، عدالت طلبی دیده می شوند که با ظرافت زنانه در شعر گلدوزی شده اند. لذا شعر او نمونه عالی محتوای خواست تغییر و قالب سنتی نما در 3 هزار سال شعر فارسی از ترانه های محلی تا غزل عروضی و اوزان نیمایی می باشد.

 

فروغ در باره وزن و الگوبرداری از آهنگ غیرعروضی "گفتگو" می گوید: به نظر من حالا دیگر دوره ی قربانی کردن مفاهیم به خاطر احترام گذاشتن به وزن گذشته است. وزن باید باشد، من به این قضیه معتقدم. در شعر فارسی وزن هایی هست که شدت و ضربه های کمتری دارند و به آهنگ گفتگو نزدیک ترند، همان ها را میشود گرفت و گسترش داد. وزن باید از نو ساخته شود. چیزی که وزن را می سازد باید اداره کننده وزن باشد (برعکس گذشته) زبان است، حس زبان، غریزه کلمات و آهنگ بیان طبیعی آنها.

 

در مفصل فوق، او از دگردیسی وزن عروضی به وزن هجایی صحبت می کند. متاسفانه نظریه پردازان ادبی دهه 40ش از نوع اخوان و دکتر براهنی و حتی سده 21م از نوع دکتر شمیسا و دکتر کدکنی هنوز تئوری وزن هجایی شعر سپید، ترانه های موسیقیدار، سرودهای گروهی را تدوین نکرده اند تا نقادان ادبی یا شاعر مطلع از تئوریهای ادبی بتواند در باره وزن هجایی در شعرش بگوید.

 

در تدوین اوزان هجایی شعر سپید، ادبیات تئوریک ترکی کمک سترگی به نظریه پرداز فارسی است. روشن است که حجم انبوه و پراکنده سخت و نرم، در کاغذ و اینترنت، شعر سپید سد مرتفعی در طبقه بندی وزن هجایی شعر سپید برای نظریه پرداز ادبی است. لذا تا آنموقع که اوزان هجایی محبوب شاعران و خوانندگان رتبه بندی، نامگذاری، خصلتنمایی گردند؛ هر سپیدسرایی در شعر خود وزن مورد نظر خود را بکار می برد. در حالی که می توان یک دوجین وزن محبوب هجایی را نامگذاری کرده بکار برد.

 

با 70 هزار شاعر فارسیگو در سده 21م، متوسط 1000 شعر سپید از هر یک از آنها، تعداد اشعار سپید 70 میلیون می شود. نظریه پرداز نیاز به دسترسی به 10% این حجم انبوه، یعنی 7 میلیون شعر سپید دارد. خواندن هر شعر اگر 3 دقیقه طول کشد؛ با 3 ضربدر 7 میلیون/ 60 دقیقه. 24 ساعت. 365 روز- حدود 57 سال برای خواندن 7 میلیون شعر از 70 هزار سپیدسرا نیاز است. این طول مدت شاید باندازه عمر دهخدا در تهیه لغتنامه 24 جلدی اوست.

 

لذا فروغ می گوید: من نمیتوانم در این مورد قضایا را فرمول وار توضیح بدهم به خاطر این که مساله وزن یک مساله ریاضی و منطقی نیست. هر چند که می گویند هست؛ برای من حسی است. گوشم باید آن را بپذیرد. {کتیبه این جستار: وقتی از من می پرسید در زمینه زبان و وزن به چه امکان هایی رسیدم من فقط می توانم بگویم به صمیمیت وسادگی.} نمی شود این قضیه را با شکل های هندسی ترسیم کرد.

 

فروغ در نبود تئوری اوزان هجایی به استعاره روی می آورد: وزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده، بی آنکه دیده شود. فقط آنها را حفظ می کند و نمی گذارد بیفتند. اگر کلمه ی انفجار در وزن نمی گنجد؛ مثلا ایجاد سکته می کند، بسیار خوب، این سکته مثل گرهی است در این نخ. با گره های دیگر میشود اصل "گره" را هم وارد وزن کرد. از مجموع  گره یک جور هم شکلی و همآهنگی به وجود می آید.

 

فروغ از کلام فاخر خراسانی اخوان فاصله گرفته؛ زبان رایج تهران را در شعرش بکار می برد. فروغ نقد آخر شاهنامه اخوان را در ایران آباد، نشریه سازمان برنامه، در نیمه نخست دهه 40 نشر کرد. او در باره گزینش واژه می گوید: باید واقعی ترین و قابل لمس ترین کلمات را انتخاب کرد، حتی اگر شاعرانه نباشد. باید قالب را در این کلمات ریخت نه کلمات را در قالب. زیادی های وزن را باید چید و دور انداخت. خراب میشود؟ بشود!

 

او باز بر الویت محتوا بر قالب تاکید می کند: شعر برای من عبارت از زندگی کردن کلمه ها در درون آدمی است- بازنوشتن این کلمه ها به صورت زنده و جاندار در روی کاغذ. بنابراین از هر نوع سکته یا توقف که باعث بی جان شدن کلمه ها بشود باید خودداری کرد. یک وقت شما می بینیند همین طور که با خودتان هستید کلمات مثل مورچه ها که یک روز آفتابی از سوراخ بیرون می آیند؛ به دنبال هم و با یک نظم منطقی ردیف می شوند.

 

فروغ باز روی کلمه، یعنی بیان واحد فکر کلامی، تکیه می کند؛ از جمله که چینش کلمات در بیان مشخص اجتماعی است صحبتی نمی کند: این نظم کلمه ها اگر بتواند در همان لحظه بیان کنده مفهوم ذهنی شما هم باشد بدون تردید شعر خواهد شد. من حالا اینطور شعر میگویم. دیگر مدتهاست که دنبال کلمه نمی گردم. بلکه منتظر می شوم کلمه جای خودش را پیدا کند، به وجود بیاید، آن وقت من او را به یک نظم دعوت می کنم. http://forougham.blogfa.com/

 

او روی فردیت مدرن تاکید می کند: برای من کلمات خیلی مهم هستند. هر کلمه ای روحیه خاص خودش را دارد. البته لازم نیست که حتما عین کلمه را در گذشته بکار برده باشند. به من چه که تابه حال هیچ شاعر فارسی زبان مثلا کلمه "انفجار" را در شعرش نیاورده است. من از صبح تا شب به هرطرفی که نگاه می کنم، می بینم چیزی دارد منفجر می شود.

 

فروغ بخوبی می داند که ناسازگاری "حرف با قالب" ساختن سرگرمی کلمات متقاطع بوسیله شاعران حاشیه است؛ نه سرودن شعر برای مردم: وقتی می خواهم شعر بگویم دیگر به خودم نمی توانم خیانت بکنم. اگر دید ما دید امروزی باشد، زبان هم کلمات خودش را پیدا می کند. هماهنگی در این کلمات را وقتی زبان ساخته، یک دست و صمیمی شد وزن خودش را با خودش می آورد و به زبان های متداول تحمیل می کند. من جمله را با ساده ترین شکلی در مغزم می سازم؛ به روی کاغذ می آورم.

 

او بدرستی محتوا را بر قالب اولویت می دهد؛ نیز از اوزان عروضی سنتی به اوزان هجایی محاوره ای جهتگیری می کند: اگر حرف با قالب هماهنگی داشته باشد و در آن بگنجد، طبیعی است که می شود حرف زد. شعر، قالب و فرم نیست، بلکه محتوا است. اما آن عاملی که شاعر امروزی را وادار به دستکاری در وزن ها میکند؛ موجب توسعه و تغییر آنها می شود، روحیه واقعیت ها و مسایل زندگی امروز است که به هیچ وجه مناسبتی با این قالب ها ندارد.

 

شاید بتوان شاملو و فروغ را از پرچمداران مدرن تثبیت وزن هجایی ایرانی در مقابل اوزان عروضی انیرانی خواند. فروغ ادامه می دهد: یک حرف کهنه، پیر و مرده را به کمک مدرن ترین قالب ها هم نمی شود به عنوان یک شعر صمیمی، زنده و هوشیار جار زد. خیلی ها این کار را کردند و می کنند؛ باورشان هم شده است که شاعر زمان هستند. چرا که فقط جرات کرده اند مصرع ها را کوتاه و بلند کنند. همین! درحالی که روحیه شعرشان ادامه ی همان روحیه ی کهنه و پوسیده ای است که قرن های متمادی، مجنون را با گروه کلاغان و آهوانش، در بیابان های ادب فارسی، به کار خواستن و از جا نجنبیدن واداشت.

2011/12/13 http://persianpost1.blogspot.com/

 


December 16th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان