خطبه ای از مرتضی کیوان
مرتضی کیوان هاشمی مرتضی کیوان هاشمی

 

 

نورِ «کیوان» در آسمانِ شب
نکـند پـوچ و بـی ثـمر باشـد!


سه و نیم بعد از نصف شب
دوشنبه 26 مهرماه سال 1333


• نکـند موسـم سـفر باشد
• ساربان خفته، بی خبر باشد

• بـوی بـاران تـازه می آید
• نکند بوی چـشـم تـر باشد

• سخنی از وفا شنیده نشد
• نکند گـوش خـلق کـر باشد

• نکند عشق در برابر عقل
• دسـت از پـا دراز تر باشد

• نکند در قلمـرو احـساس
• کاسـه از آش داغ تـر باشد

• نکند پرده چون فـرو افـتد
• داسـتان، داسـتان زر باشد

• زیراین نیمکاسه های قشنگ
• نکـند کاسـه ای دگـر باشد

• دخـتر گلـفـروش مـا نکـند
• یـار لات سـر گـذر باشد

• نکند قـصه ی گل و بلبل
• هـمه پـایین تر از کمر باشد

• نکند آنکه درسِ دین می داد
• از خدا، پاک بی خبر باشد

• این زمین روی شاخِ گاوی بود
• نکند روی گـوشِ خـر باشد

• همچو دروازه بود یک گوشش
• نکـند دیـگری اش، در باشـد

• نکند خطبه های قطره ی آب
• در دلِ سنـگ، بی اثـر باشد

• نکـند گـفـته هـای آئیـنه
• از دهـانــش بـزرگـتر باشـد


• ایستادن چو سرو در این باغ
• نکـند پاسـخـش، تـبر باشـد

• نکـند نان به نرخِ روز شـود
• چامه، کبریتِ بی خطر باشد

• نورِ «کیوان» در آسمانِ شب
• نکـند پـوچ و بـی ثـمر باشـد!

پایان

April 19th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان