دهه 60
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

 

در آن سالها

جوانان ما 2 بار اعدام شدند.

بار دوم با سکوت و اختفا.

عدم شفافیت اعدام آنها

تداعی می کرد:

هستی آنها وجود نداشت.

دولت بدروغ تکرار می کرد:

آنها هرگز نبوده اند.

عاشقان آنها با شجاعت ابراز کردند:

آنها بی گناه فله ای اعدام و دفن شدند.

ولی تاریخ است گواه حقیقت؛

نه تبلیغ تزویر حاکمیت.

 

آن جوانان گروگانهای ملی بودند

در تاریکی و سیاهی آن سالها

اعدام شده؛

در سکوت دفن شدند.

3 قوه قَدَر قَهر قُلدر

خفقان گرفته؛

با سانسور رسانه ها-

دولت قتل آنها را اذعان نکرد.

آنها که از شکنجه رستند

گویی مرده ای بودند

که دیگر انسان سابق نیستند.

اکنون تسبیح و ردای قاضی ماضی

به تیغ و طلا تبدیل شده.

 

محکمه اش هنوز

از میان صف جوانان ما می گذرد-

چپ و راست

این زیباترین سرود های عشق ملی را

با تعن و توهین،

تازیانه تعزیر،

طناب اعدام،

طعمه مرگ می کند.

در حالی که با دستان خونین خود

طعام معطر تناول می کند.

 

تنها سالیان بعد

خانواده و رفقای باقی

فقدان آنها را

به جامعه اطلاع دادند.

تقویم ملی ورقهای آن سالها را

در باد نسیان میرفت تا گم کند-

ولی حافظه ملی با پچ پچ همسایه ها

آن اوراق تاریک تاریخ را بازسازی کرد.

 

روزی در دادگاه نور و عدالت

آن اوراق شرف و انسانیت

عرضه خواهند شد تا حقیقت

در برابر خورشید بدرخشد.

021512


June 29th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان