زمستان ! فصل تو فصل زیان نیست
نو شته نذ یر ظفر نو شته نذ یر ظفر

زمستان! آمدی اما ندانی

ازین بیچاره مردم زنده گانی

زمستان! باز با سردی رسیدی

برا هت پا برهنه گان ندیدی ؟

ز مستان ! فصل تو فصل زیان نیست

درین خطه؛ عزیز و مهر بان نیست

زمستان! بی ذغال و آرد مردم

جگر از غم به زیر کارد مردم

 زمستان!  هر که شوق برف دارد

ز برفبازی هزاران حرف دارد

زمستان! پا بر هنه برفبازی

نشاید کرد جز غمنا مه سازی

زمستان ! ما هوای سرد داریم

بدل هاغصه ها و درد داریم

زمستان! هر که میگوید زمستان:

بود مرگ و غم و درد غر یبان

ز مستان! درد ما بسیار باشد

ز دست مفسد و غدار باشد

ز مستان  ! دردما چوب و ذغال نیست

غم ما برف و باران و شمال نیست

زمستان! همدلی زین جا رمیده

از آنرو پر ز اشک است هر دو دیده


January 4th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان