سیری در جهان بینی احمد کسروی (2)
شین میم شین شین میم شین

 


خراباتیان که بودند و چه می گفتند؟
(پرچم روزانه شماره هاي 145 و 146 و 147 ، چهارشنبه 24 ، پنجشنبه 25 و شنبه 27 تيرماه 1321)
10
مشخصه دهم

• كوتاه سخن آنكه خراباتيان مقدمه اي مي چينند و نتيجه اي بر آن بار مي كنند.
• مي گويند:
• اين جهان هيچ و پوچ است، نه آغازش پيدا و نه انجامش هويدا ست، ما نمي دانيم از كجا آمده ايم و به كجا خواهيم رفت و خود بهر چه آمده ايم.

• معلوم نشد كه درطربخانه خاك
• نقاش ازل بهر چه آراست مرا

• و آنگاه از اين گفته هاي خود نتيجه گرفته، مي گويند:
• پس بايد نه در انديشه آينده بود و نه پرواي گذشته كرد، نه دل به چيزي بست و نه درپي كوشش و جستجو بود:

• چون نيست حقيقت يقين اندر دسـت
• نتوان به اميد شك، همه عمر نشست

• زندگاني آدمي همان دمي است كه در آن است.
• بايد آن را غنيمت شمرد و به خوشي گذرانيد و اگر اندوه رو آورد، چاره آن را با باده و چنگ و چغانه كرد.

• در دل نتوان درخت اندوه نشانـد
• مي بايد خورد و كام دل بايد راند

• خرد و انديشه راه به جايي نمي برد و جز مايه اندوه و غم نمي گردد.
• بايستي آنها را از خود دور گردانيد.

• بهاي بادة چون لعل چيست؟ جوهر عقل
• بيا كه سود كسي برد، كاين تجارت كرد

• اين است فشاره سخنان آنها.
• اينست معني خراباتيگري.

موضع کسروی
در مقابل خراباتیگری

• اينها گويا از زمان سلجوقيان پيدا شده اند و يكي از پيشروان بنام آنها خيام نيشابوري بوده.
• اما بي پايي اين سخنان ـ ما مي گوييم:
• آن مقدمه و اين نتيجه هر دو غلط است.

• نه آن مقدمه راست است و نه بر فرض راستي، اين نتيجه از آن بر مي آيد.
• و اينك از يكايك آنها جداگانه سخن مي رانيم.

1
نقد مقدمه خراباتیان

• اين بسيار ناداني است كه كسي اين جهان را هيچ و پوچ پندارد.
• اين جهان پر از سامان و آراستگي است، پر از شگفتي ها ست.
• با ي كزبان ساده و آساني مي رساند كه از روي يك دانش و بينش آفريده شده و از روي يك دانش و بينش مي گردد، مي رساند كه يك مقصودي از آن در ميان است.

• امروز اين دانش ها كه هست ـ از ستاره شناسي و فيزيك و شيمي و جغرافي و پزشكي و رياضيات و تاريخ و مانند اينها ـ در واقع هريكي براي نشاندادن يك رشته ديگر از سامان ها و رازهاي اين جهان مي باشد.

• شما تنها ستاره شناسي را بگيريد و ببينيد چه اسراري را براي شما روشن مي گرداند.
• مليون ها و صد مليون ها كره ها در اين فضاي بي پايان پراكنده است.
• با آنهمه دوري و پراكندگي از همديگر هميشه با يك سامان و آراستگي باهم در كشش و كوشش (تجاذب و تدافع) مي باشند.

• هزارها راز، هزارها شگفتي، هزاران سامان در پيش چشم است و هر بيننده اي را ناگزير مي سازد كه در برابر اين دستگاه به فروتني گرايد و زبان به ستايش و نيايش باز كند.

• و اين تنها خراباتي شوريده مغز خيره سر است كه بدمستانه فرياد مي كشد:

• اي بي خبر اين طاق مجسم هيچ اسـت
• اين گنبد و نُه رواق ارقم هيچ است

• جهان و كار جهان جمله هيچ در هيچ است
• هزار بار من اين نكته كرده ام تحقيق

• خدا اين جهان را بهر آسايش جهانيان آفريده و راه آن را نيز گشاده گردانيده و اين خود مردمان اند كه از آن بركناري مي نمايند و هر ايرادي كه هست، به خود جهانيان است.

• اينها سخناني است كه ما در جاي خود روشن گردانيده ايم و در اينجا به آنها نمي توانيم پرداخت.
• در اينجا دوباره مي گوييم:
• بسيار ناداني است كه كساني اين جهان را هيچ و پوچ شناسند و بدانسان اين را خوار دارند.
• همين نمونه اي از نافهمي خراباتيان است.

2
نقد نتیجه خراباتیان

• مي آييم بر سر نتيجه اي كه از اين سخنان مي گيرند.
• بايد گفت آن نيز غلط است.

• گرفتم كه اين جهان هيچ و پوچ است.
• باز مردمان بايد در بند زندگاني خود باشند.
• بايد گذشته را از ياد نبرند.
• انديشة آينده كنند.
• بيدار و هوشيار باشند.
• بكوشند، آماده ايستند ، خود را از دشمن نگه دارند.
• در آرزوي پيشرفت باشند ...
• يك كلمه بايد گفت:
• بايد پرواي زندگي كنند و از كوشش و تلاش باز نايستند.

• اين است آنچه خرد مي فرمايد.
• اين بسيار غلط است كه كساني به بهانه آنكه جهان هيچ و پوچ است، در بند زندگي نباشند.
• بسيار سبكمغزي است كه كساني بگويند:

• خوشباش نداني زكجا آمده اي
• مي خور كه نداني به كجا خواهي رفت

3
استدلال کسروی

• براي آنكه سخنم نيك روشن گردد يك مثلي ياد مي كنم:

• چنين انگاريد خاندان هايي را از شهري بيرون رانده، در شوره زاري جا داده اند ـ بي آنكه بدانند، داستان چه بوده و چه گناهي داشته اند ـ خود را در يك چنين گرفتاري مي يابند و هيچ راهي براي رهايي نمي بينند

• آيا چه كار بايد كنند؟

• آيا دست به هم داده، در انديشة زندگاني باشند و در همان زمين شوره به كشت و كار پرداخته، لوازم زيست تهيه كنند و يا به عنوان اينكه ما چون نمي دانيم، بهر چه ما را به اين سرزمين آورده اند و آيا چه گناهي از ما سرزده بوده، يا اينجا كجاست، از كوشش خودداري كنند و دم را غنيمت شمرده به تن آسايي پردازند؟

• آيا كدام از اين دو كار با خرد سازگار است؟

• اگر آن كسان به همين دستاويز از كوشش خودداري نمودند، آيا گرفتار سختي و گرسنگي نخواهند گرديد؟

• آيا خودشان و خاندان شان رو به نابودي نخواهند نهاد؟

4


• جاي گفتگو نيست كه خراباتيان يك دسته گمراهان بي ارزش بوده اند و انديشه هاي آنان سراپا غلط و سراپا زيان است:
• آن جهان را خوار داشتن و از ديده ها انداختن، اين مردم را به سستي و مستي و بي غيرتي واداشتن شان.

• اينان پيش خود با خدا مي جنگيده اند و به او ايرادها مي گرفته اند، ولي در حقيقت ريشة خود و توده را مي كنده اند.

نکته اول

• اين بسيار ناداني است كه كساني مردم را از كوشش باز دارند و چنين گويند:

• زين پيش نشان بودني ها بوده است
• پيوسته قلم ز نيك و بد ناسوده است

• تقدير تو را هر آنچه بايستي، داد
• غم خوردن و كوشيدن ما بيهود است

نکته دوم

• در گرفتاري ها از چاره جويي بازداشته، چنين درس آموزند:

• رضا بداده بده وز جبين گره بگشا
• كه بر من و تو در اختيار نگشاده است

نکته سوم

• در برابر مي خوارگي ها و پستي هاي خود عذر آورده، چنين گويند:

• آيين تقوي، ما نيـز دانيم
• ليكن چه چاره با بخـت گمراه

نکته چهارم

• بي شرمانه با آفريدگار به داوري برخاسته و ناداني هاي خود را به او بسته، چنين گويند:

• هر نيك و بدي كه از من آيد به وجود
• تو بر سر من نوشته اي، من چه كنـم

نکته پنجم

• يا از ارزش دانش و بينش كاسته چنين سرايند:

• حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
• كسي نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را

نکته ششم

• يا به خرد كه گرانمايه ترين گوهر خدادادي است، ريشخند كرده، چنين گويند:

• ما را به منع عقل مترسان و مي بيار
• كاين شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست

نکته هفتم

• جهان را هيچ و پوچ خوانند و آنگاه چنين گويند:

• بادت بدست باشد اگر دل نهي به هيچ
• در محضري كه تخت سليمان رود به باد

• چنين كساني را با اين بدآموزي ها « خردمند» نتوان خواند.
• ما نمي دانيم كساني كه از اينان هواداري مي نمايند، چه پاسخي دارند؟

• آنان كه صد ستايش از خيام مي نمايند و رباعي هاي او را پياپي به چاپ رسانيده، بدست مردم مي دهند، به اينها چه مي گويند؟

• نمي دانم آيا مقصود خراباتيان را دريافته اند يا نه؟
• اگر در نيافته اند و مقصود آنان را نمي دانند، پس آن كوشش ها چه حالي دارد؟

• چرا در راه يك چيز نفهميده مي كوشند؟

• آيا اين بدخواهي با كشور و توده نيست كه كساني چنين انديشه هاي كجي را ترويج نمايند؟

• آيا از اينها جز زيان چه نتيجه اي در دست تواند بود؟

• امروز در اين جهان كه توده ها در راه زندگاني با همديگر سختترين نبردها را مي كنند، آيا خيانتكاري نيست كه شما چنين بدآموزي هايي را كه همه اش سخن از مستي و سستي مي راند در دل ها جا دهيد؟

• آيا اين دشمني با توده و كشور شمرده نمي شود؟

• آيا اين داستان از كجا سرچشمه مي گيرد؟

• اين هياهو درباره خيام از كجا برخاسته؟

• من نمي خواهم پرده دري كنم همين اندازه مي نويسم:
• كساني در اين راه ـ دانسته و فهميده ـ گام بر مي دارند.

• و آنان خواست شان سسـت گردانيدن اين تودة بيچاره است و اين داستان و مانندهايش را وسيلة نيكي براي كار خود مي شناسند.
• ديگران نيز نافهميده و نادانسته پيروي از ايشان مي كنند.

• اينها همه دام است، همه دانه است.

• اگر بخواهند، كسي را فريب دهند و سوارش گردند، آشكاره نگويند كه مي خواهيم تو را فريب دهيم يا مي خواهيم بگردنت سوار گرديم.
• با سخناني سرگرمش دارند و قصد خود را بكار بندند.

• شنيده ام در هندوستان مارگيراني هستند كه چون بخواهند ماري را بگيرند، مي روند در جائي نزديك به سوراخ آن مي نشينند و نايي بلب گرفته سراييدن مي آغازند.
• مار كه آواز ناي می شنود، سر از سوراخ بيرون می آورد، كم كم به مارگيران نزديك می شود و يكباره خود را در درون سبد مي بيند كه مي گيرند و دندانش را می كنند و افزاركارش می گردانند.

• اينان نيز همين رفتار را مي كنند.

• یک نام «مفاخر» بگوش ها مي خوانند و صد بدآموزي زهرناك را در دل ها جا مي دهند.

• اينها چيزهايي است كه همه بايد بفهمند، حقايقي است كه همه بايد بدانند.

• بفهمند و بدانند و بيش از اين فريب بدخواهان نخورند، بيش از اين ريشة خود را نكنند.

• مي دانم كساني باز به رنجش برخواهند خاست.

• اين است، که مي گويم:
• اگر ايرادي يا پاسخي دارند، با زبان ادب بنويسند.

• كساني كه از در الواطي و پستنهادي درآيند، ما را با آنان پاسخي نخواهد بود.

• مي دانم كساني همين سخن را ناشنيده گرفته و همه اين دليل هاي ما را ناديده انگاشته، به جاي پاسخ، به هياهو بر خواهند خاست كه به خيام توهين شده.

• اين مايه افسوس است كه خيامي حق داشته است كه به خداي جهان توهين كند، خرد و فهم و دانش را ريشخند نمايد، اينهمه بدآموزي ها را برشته شعر كشد، ولي كسي حق نداشته باشد، با دليل به او ايراد گيرد، يا بدآموزي اش را باز نمايد.

• راستي را مايه افسوس است و دوباره تكرار مي كنم كه ما به اين هياهوها اهميتي نخواهيم داد و از سخن خود باز نخواهيم گشت.

• ما نيك مي دانيم كه بيشتر مردم اينها را نمي دانند و از اين رو ست که از بدخواهان پيروي مي نمايند.

• اين را بارها آزموده ايم و از اين رو اميدمنديم كه بسياري از اينان از اين سخنان تكاني خورد و از گمراهي نجات یابند.

• بارها از كساني پرسيده ام آخر اين خيام چه ميگويد؟
• ديده ام که نمی توانند، پاسخي بدهند.

پایان

April 19th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان