عمر خیام (427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
آثار:
رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس
رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب)
القول علی اجناس التی بالاربعاء (موسیقی)
رساله در جبر
رباعیات خیام
موضوع پژوهش:
ستاره شناسی
تدوین تقویم جلالی
فلسفه طبیعی (مادی)
منطق و متافیزیک
مثلث خیام- پاسکال
چهارضلعی خیام - ساکری
آثار:
رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس
رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب)
القول علی اجناس التی بالاربعاء (موسیقی)
رساله در جبر
رباعیات خیام
موضوع پژوهش:
ستاره شناسی
تدوین تقویم جلالی
فلسفه طبیعی (مادی)
منطق و متافیزیک
مثلث خیام- پاسکال
چهارضلعی خیام - ساکری
تحلیل رباعی
• برخیز و بیا بتا، برای دل ما
• حل کن به جمال خویشتن، مشکل ما
• یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
• زان پیش، که کوزهها کنند از گل ما
حکم اول
• برخیز و بیا بتا، برای دل ما
• حل کن به جمال خویشتن، مشکل ما
• عمر خیام در این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک جمال و حل مشکل بسط و تعمیم می دهد.
• او برای حل مشکل خویش، انسانی دیگر را آلت دست قرار می دهد، انسانی که «هنرش» فقط داشتن صورت زیبا (جمال) است.
• اگر او جمال نمی داشت، بود و نبودش برای خیام یکسان بود و اگر خود خیام مشکلی نمی داشت، به دعوت از بت کذائی مبادرت نمی ورزید.
• خیام ـ چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند ـ بت زنده و جاندار را انسانیت زدائی می کند و تا حد اشیاء تنزل می دهد و چون عملا پرستشی در کار نیست، بت زنده و جاندار تا حدی بمرابت نازلتر از بت معمولی تنزل می یابد و تحقیر و تخریب می شود.
• بدین طریق تفاوت ماهوی میان انسان و پیاز و سیب زمینی از بین می رود.
• آنچه حفظ و عمده می شود، فونکسیون بت زنده و پیاز و سیب زمینی مرده است:
• رفع نیازهای مادی و معنوی شاعر.
• نتیجتا ما اینجا با داد و ستد راستین سروکار نداریم.
• اینجا در واقع، دو انسان در مقابل هم قرار نمی گیرند تا به مبادله کالاهای خویش بپردازند.
• اینجا انسانی خوش سیما به کالا تبدیل می شود، اوبژکت واره و چیزواره می شود.
حکم دوم
• یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
• زان پیش، که کوزه ها کنند از گل ما
• خیام در این حکم، دلیل دعوت بت زیبا را تشریح و اثبات می کند.
• از مشکل و چگونگی حل آن ـ لام تا کام ـ حرفی در میان نیست.
• میان حکم اول و حکم دوم رابطه منطقی وجود ندارد.
• به چنین پدیده ای در دیوان حافظ نیز بکرات برخورد می کنیم:
• هر غزل حافظ چه بسا وصله هائی بی ربط به هم از پارچه های مختلف اند و فقط بطور فرمال به هم پیوسته اند، نه بلحاظ منطقی و مضمونی.
• دلیل خیام برای دیدار، شراب خواری است.
• اکنون این سؤال پیش می آید که چرا خیام شرابش را به تنهائی نمی خورد؟
• احتمالا بت زیبا نقش «چاشنی» را بازی می کند.
• خیام برای اثبات ضرورت شراب خواری به خاک، یعنی به منشاء کوزه اشاره می کند.
• کشف بزرگ او این است که انسان پس از مرگ به خاک بدل می شود.
• او این کشف کذائی خود را بارها در فرم های مختلف تکرار خواهد کرد، کشفی که اصولا کشف نیست.
• قصه خلقت در قرآن نیز حاکی از آن است که جبرئیل به فرمان خدا مجسمه آدم و حوا را از خاک ساخته است و انسان پس از مرگ به خاک بدل می شود.
• بنظر خیام، قبل از اینکه از ما کوزه سازند، باید کوزه را از شراب خالی کنیم.
• سخن کوتاه، چون خواهیم مرد، پس باید شراب خورد.
• خوردن شراب ـ به معنی واقعی کلمه ـ یعنی از کار انداختن قوه تفکر.
• بنابرین، نتیجه حاصل از حکم خیام این می شود که چون خواهیم مرد، پس بهتر است که خود را مسموم کنیم و مغز خود را از کار باندازیم.
• چنین کاری به معنی خودستیزی و خردستیزی است.
• می توان گفت که خیام ـ حداقل در این رباعی ـ راه نجات از مرگ را در خودستیزی و خردستیزی می داند.
• شرابخواری اما می تواند به معنی حظ و لذت از زندگی تفسیر شود:
• به جای رنج و زحمت و درد و اندوه بهتر است که خوش باشیم!
• بنابرین، می توان گفت که خیام در این حکم، دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک کار و عیش بسط و تعمیم می دهد و بعد آن را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز تخریب می کند.
• زیرا او عملا قطب لذت (عیش) را مطلق می کند و قطب ریاضت (کار و زحمت) را دور می اندازد.
• این به معنی توصیه و تبلیغ تنبلی و تن پروری است.
• در منطق خیام، کوزه گشتن انسان اجتناب ناپذیر است و علیه آن نمی توان کاری کرد:
• مرگ شتری است که دم در هرکس خواهد خوابید.
• در جهان بینی خیام، تنها راه نجات از مرگ خودستیزی و خردستیزی و یا خوشباشی موقتی است.
• آنچه که خیام از این مهلکه ناگزیر کوزه گشتن انسان نجات می دهد، لحظات کوتاه لذت است و بس.
• سعدی هم بسان خیام، قطب لذت را در دیالک تیک ریاضت و لذت مطلق می کند، ولی نه لذت دنیوی و مادی، بلکه لذت اخروی را.
• آلترناتیو سعدی بخشندگی گنج و ملک و مال است برای تهیه سرائی در جهان دیگر و برخورداری از لذت ابدی.
2
تحلیل رباعی
• چون عهده نمیشود، کسی فردا را
• حالی خوش کن، تو این دل شیدا را
• می نوش به ماهتاب، ای ماه، که ماه
• بسیار بتابد و نیابد ما را
حکم اول
• چون عهده نمیشود، کسی فردا را
• حالی خوش کن، تو این دل شیدا را
• خیام در این حکم، دیالک تیک حال و آینده را به شکل دیالک تیک امروز و فردا بسط و تعمیم می دهد و سپس آن را به شکل دیالک تیک همه چیز و هیچ تخریب می کند:
• خیام حال (امروز) را عمده و مطلق می کند و تا حد همه چیز ارتقا می دهد و فردا را به دلیل نبود کسی برای تضمین آن، تا حد هیچ تنزل می دهد و دور می اندازد.
• فرمان اخلاقی بی چون و چرای خیام به شرح زیر فرمولبندی می شود:
• کسی نیست تا فردا را ضمانت کند، پس زنده باد امروز!
• انکار فردا (آینده) و یا کم بها دادن بدان، نتیجه اش درجا زدن در زمان حال خواهد بود.
• نتیجه اش خودداری از برنامه ریزی برای زندگی و تعیین هدف و آماج برای آن خواهد بود.
• بدین طریق انسان پیرو فلسفه خیام در زمان حال دائم و پایان ناپذیر زندگی خواهد کرد.
• انسانی بی فردا و بی دورنما خواهد بود.
حکم دوم
• می نوش به ماهتاب، ای ماه، که ماه
• بسیار بتابد و نیابد ما را
• حالا که برای فردا ضامنی وجود ندراد، پس باید زمان حال را از طریق میخواری نجات داد.
• ظاهرا در جهان بینی خیام، همه چیز در حال فروپاشی است.
• امید به فردا، حتی در عالم خیال محال است.
• دلایل عینی و ذهنی این نیهلیسم خیام باید کشف شوند.
• خیام به سبب بی فردائی، در صدد نجات امروز است، به سبب ناامیدی از نجات روند در پی نجات لحظه است.
• می توان گفت که خیام دیالک تیک لحظه و روند را به شکل دیالک تیک همه چیز و هیچ تخریب می کند.
• زیرا خیام لحظه را مطلق می کند و روند را دور می اندازد.
• لذت خیام، لذتی موقتی، لحظه ای، دروغین و فریبا ست.
• او می داند که لحظه تنها و تنها در دیالک تیک لحظه و روند نجات پذیر است، نه به تنهائی.
• و نیهلیسم در همین وقوف به محال بودن نجات لحظه آشیان دارد.
• هر چیز در داربست دیالک تیکی اش قابل حل و فصل است.
• جزء در دیالک تیک جزء و کل معنا کسب می کند و می تواند نجات یابد، لحظه و فرد نیز به همین سان، در دیالک تیک لحظه و روند و در دیالک تیک فرد و همبود (جامه).
• کسی که قصد نجات فردی خود را دارد، آب در هاون می کوبد.
• در خارج از دیالک تیک فرد و جامعه، نه فرد رستگار می شود و نجات می یابد و نه جامعه.
• فلسفه خیام را بورژوازی واپسین و معاصر دیری است که همراه با دیگر خرافه های عهد عتیق در فرم های گونه گون به خدمت گرفته، نمایندگی و تبلیغ می کند.
• مراجعه کنید به پایان انتقاد از سرمایه داری؟
• ما گوشه هائی از این تحلیل ارزشمند را برای نشان دادن وجوه تشابه نقل می کنیم:
• «وقتی گذشته حلاجی نشود، آینده به عنوان تکرار موبموی زمان حال استنباط می شود.
• با صدور فرمان در جا زدن در زمان حال، هرگونه شانس تغییرات ضرور برباد می رود.
• بدون زیر علامت سؤال قرار دادن زمان حال، خطر آن می رود که توان مخرب «جامعه مدرن» بی کم و کاست بکار افتد.»
• «اگر قرار بر این باشد که بشریت آینده روشنی داشته باشد، پس نباید گذشته و حال را بطور گذرا از نظر بگذرانیم.
• اگر ما هزاره سوم را بر این شالوده بنا کنیم، بدون شک شکست خواهیم خورد و نتیجه این شکست، یعنی آلترناتیو یک جامعه نوعبارت خواهد بود از ظلمات!» (هوبس باوم)
• «معلوم است که اشاعه انبوهی از اینگونه معیارهای فکری که تمیز زشت از زیبا، دروغ از حقیقت، خیر از شر را ناممکن می سازند، برای زبدگان قدرت بسیار خوشایند باشد.
• زیرا ببرکت آن می توان مسئولیت خود را نسبت به توسعه فجایع تمام ارضی و امکان عمل دگرگونساز اجتماعی پرده پوشی کرد.
• اگر برای جامعه رقابت و خودپرستی، آلترناتیوی وجود نداشته باشد، دیگر محکوم کردن بی عدالتی موجود بیهوده خواهد بود و شرکت در فعالیت سیاسی ضد و نقیض (پارادوکسی) جلوه خواهد نمود.
• این موضعگیری های تئوریکی ـ بلحاظ جهان بینی و معرفتی ـ نظری ـ با جزمیت نئولیبرالی همراهند که هرگونه مداخله در «منطق بازار» (که در حقیقت «منطق قدرت» است) را علت همه بدبختی های موجود قلمداد می کند.
• مردم باید با خونسردی و بی خیالی (این توصیه فلسفه «پست مدرنیستی» دیسکورس نیز هست) تسلیم قضا و قدر شوند و با این باور که دنیا همانطور است که باید باشد، راضی و خشنود خرناسه سر دهند.
• تلاش برای درک شرایط عینی زندگی خود و اندیشیدن به دورنمای تحولات واقعی به عنوان اقدامی ضد دموکراتیک و خود کامه به باد ناسزا بسته می شود و بی اعتبار می گردد.» (پایان نقل قول)
• حالا می توان بروشنی دید که میان ایدئولوژی خیام و ایدئولوژی بورژوازی امپریالیستی چه وجه تشابه شگفت انگیزی وجود دارد.
• آنگاه می توان فهمید که چرا رباعیات خیام به زبان های مختلف ترجمه و اندیشه های او بطرق مختلف ترویج داده می شوند.
پایان