• اندیشنده در رابطه با جمله خانم گاف، مبنی بر اینکه «دریغا دریغ که خرد نیز مرغی بال و پر بسته است، دریغا دریغ که خرد نیز به آب و دانه وابسته است!»، گفت:
• «آه و افسوس خوردن از اینکه چرا خرد همیشه با دو پای خود بر زمین داغ واقعیت عینی ایستاده است؟
• لعن و نفرین بر ماتریالیسم دیالکتیکی که بال و پر مرغ خرد و اندیشه را به محدویت ها و ضرورت های واقعیت عینی بسته و باید از آن تغذیه و آب و دانه خود را از آن جمع و جور کند؟
• دریغ از اینکه اول باید پرواز را آموخت و برای فتح قله های فتح ناپذیر، بارها به زمین خورد، سقوط کرد و دوباره تلاش از نو آغاز کرد؟»
• خانم گاف در پاسخ به داوری تا حدود زیادی اندیشیده ی اندیشنده گفت:
• «جهان بینی پرولتاریا بر سه ستون اصلی استوار شده که اندیشنده بی شک بدان واقف اند:
• ماتریالیسم دیالک تیکی
• ماتریالیسم تاریخی
• تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی
• وقتی صحبت از محدودیت های مادی و معنوی، طبقاتی و سوبژکتیف خرد، اندیشه و شناخت است، وقتی از بسته بودن بال و پر مرغ خرد و وابسته بودن آن به آب و دانه سخن می رود، گوینده در حیطه تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی سیر می کند.
• حقیقت عینی بطرز عینی صرف، بطور اوتوماتیک و خودپو در آئینه ضمیر انسان ها منعکس نمی شود.• «آه و افسوس خوردن از اینکه چرا خرد همیشه با دو پای خود بر زمین داغ واقعیت عینی ایستاده است؟
• لعن و نفرین بر ماتریالیسم دیالکتیکی که بال و پر مرغ خرد و اندیشه را به محدویت ها و ضرورت های واقعیت عینی بسته و باید از آن تغذیه و آب و دانه خود را از آن جمع و جور کند؟
• دریغ از اینکه اول باید پرواز را آموخت و برای فتح قله های فتح ناپذیر، بارها به زمین خورد، سقوط کرد و دوباره تلاش از نو آغاز کرد؟»
• خانم گاف در پاسخ به داوری تا حدود زیادی اندیشیده ی اندیشنده گفت:
• «جهان بینی پرولتاریا بر سه ستون اصلی استوار شده که اندیشنده بی شک بدان واقف اند:
• ماتریالیسم دیالک تیکی
• ماتریالیسم تاریخی
• تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی
• وقتی صحبت از محدودیت های مادی و معنوی، طبقاتی و سوبژکتیف خرد، اندیشه و شناخت است، وقتی از بسته بودن بال و پر مرغ خرد و وابسته بودن آن به آب و دانه سخن می رود، گوینده در حیطه تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی سیر می کند.
• دریغ از این است که انعکاس واقعیت عینی در ضمیر انسان ها از فیلترهای طبقاتی، مادی، معنوی و سوبژکتیف گونه گون می گذرد و شیره جانش چه بسا کشیده می شود و از آن در نهایت، چیزی مثله و مخدوش و معیوب باقی می ماند.
• اینکه برای مثال، انسان بالغی بر بتی عشق می ورزد و تمام هم و غم خود را مصروف تقدیس بت می کند، صداقت و شرف و عاطفه و شخصیت خود را بی پروا برای بت فدا می کند، اینجا ما با کنده بودن بال و پر مرغ خرد و یا با وابستگی آن به آب و دانه در فرم های مختلف با واسطه و بیواسطه، مستقیم و غیر مستقیم، مرئی و نامرئی سر و کار داریم.
• دریغ و درد از این است.
• دریغ و درد از ضرورت گذر از هفتاد خوان رستم برای شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست و نه از عینیت حقیقت!
• عینیت حقیقت مائده بی بدیل هستی است!
• اگر عینیت حقیقت وجود نمی داشت، همانطور که در فیلم ژاپنی «حقیقت» به خورد بیننده داده می شود، هر کس حقیقت خاص خود را می داشت و شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها عملا محال می گردید.»
پایان