ما و کوچه داکتراکرم عثمان
نگارنده : تیر انداز نگارنده : تیر انداز

 بدون هیچ تردیدی آقای دوکتوراکرم عثمان یکی ازدیکلماتورهای خوش کلام و داستان نویس        آموزش دیده ، مؤدب و گشاده زبان کشور ما است که در بیشتر داستان هایش

 سخن اززیبایی، عشق، وفاداری، صداقت و مردانگی و حرمت و پاسداری حریم آدمی درمیان است بنده  تاکنون دراین باره تردیدنداشته و هنوز هم ندارم

 و اما با حیرت و تاسف و اندوه بسیارکه در رومان ادبی - سیاسی و تاریخی؟ کوچه ما،  نتنها       شیرینی سخنش درپس تپانچه غضب عقده مندیهای  سیاسی گم شده و بقول معروف نفرت در شیپورش میدمد بلکه  گه گاه حتی رعایت اصول اولیه اخلاق و ادب نیز را بفراموشی سپرده  و با دشنام و ناسزا و اهانت وبی حرمتی به حریم حیثیتی هزاران انسان شرافتمندی که با صداقت ونیت پاک، به امیدبهروزی طبقات زحمتکش وبرقراری عدالت اجتماعی،زندگی و هستی خود را،صمیمانه درطبق اخلاص گذاشته  و برای حصول مقصود،محرومیت ها،زندانها،بی خانمانی هاوبالاخره تلفات سنگین وقربانی های بی شماری را متحمل شد ه اند، حمله می برد و آنها را  سگ هایی می انگارد که بیست وچهار ساعت " قوله " می کشیده اند و برخی دیگر را همزاد چهارپایانی میخواند که افسار و پچاری را کنده و چهار نعل به سوی انقلاب می تاخته اند

 

 پس ازافسوس ازاین همه بی انصافی درباره دلیل این نحوه نگارش ابتدا باناباوری وبی اعتمادی رومان کوچه ما را انتقام کشی حقیرانه و عناد ورزی لاف زنی حقیرو بیمار و خودبزرگ بین و اسیر درچنبره توهمات پنداشتم  که خواسته است با ترفندی کودکانه آن داکتر خوش الحان،نجیب و فروتن وبه اصطلاح کوچک نواز را بدنام کند،باورنکردم، ولی وقتی آقای عظیمی ودیگران  رومان کوچه وی را به نقادی گرفته و درمواری به اشتباه  ولغزش های وی اشاره کردند، گویا دنیابرای برای این تنها چراغ نورافشان درقله ادبیات قوم به آخر رسیدو مقام ومنزلتش خدشه دارگردید،آنگاه بانثارفحش وهتک تهمت و خشونت گفتاری و رفتاری تا سرحد (جرت) گفتن                به پرخاش و نوازش

 های قلمی! برخاستآنگاه هیچ شک وتردیدی باقی نماند واقعا غمگین شدم و دلم بحال آن نویسنده شیرین کلام به رحم آمد نویسنده ای که در آثارخود دوست داشتن آدمی را مدعی بوده است اینک او را به این حال و روزی   می بینیم که بانگاهی یکسره آغشته به نفرت و بدزبانی مخالفین سلیقه و تصورخود رابا لحن تمسخر و ریشخند، ببادمسخره می گیرد  ، به جعل وساخته کاری میپردازد و انسانهایی را حشرات مضره و دله و دیوث خطاب میکند، فرو رفتن گل میخ به نُه سوراخ مردمان را در ذهن و زبان می پروراند

 ریش ریش سفیدانی را با نجاست آلوده ساخته به دُم خر می بندد و سرانجام خرکار بی پدر و مادر کوخ دار را از زیر نوشادرش بالا می کند و ازبالا دهانش را که مثل بیت الخلاء بد بو است، می دوزد و ... و

 آیا همچو گفتارها وپندارهایی، شیوه خدمت به ادب و فرهنگ است؟ خدمت بمردم است؟ خدمت به میهن است ؟ ترویج راستی است؟ اشاعه درست اندیشی است ؟ یا تخریب اذهان ونوازش جهل؟؟؟

 گمان کرده بودیم که کلام اکرم عثمان کلام منطق واستدلال وانسانیت و محبت است اما واقعیت تلخ سربرمیکشد وچهره واقعی ازپشت ماسک های فریب رخ مینماید

 

 سقوط آدمیان را هیچکس دوست ندارد، بخصوص کسی را که او را نویسنده داستان های زیبا می خوانیم غمگین شدیم برای  فرهنگ و ادب  کشور،  برای نسل جوانی که قراراست پای درس این استاد زانو بزند، براستی از او چه خواهدآموخت،فن داستان نویسی ،ادب وفرهنگ ساختارهنری ؟ یا واژگان والفاظی که تکرارش عرق شرم برجبین آدمی می نشاند ؟ ،

 

  صبوری ،شکیبایی وانسانیت،درس روزوشب ما بودوآموختیم و متاسفانه نه از اکرم عثمان ، چنین الفاظی،نه درذهن وزبان ما می گنجد و نه ما رسم الخط آنرا بلدیم و لذا این حقیر بعنوان قطره کوچکی از دریای بیکران ح.د.خ.الف، برای آن پاسخی ندارم.


January 16th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان