نفرین
سید زبیر واعظی سید زبیر واعظی

نفرین بر شما

ای حافظان صلح

بمیرید الهی

ای ناجیان داد

سازندگان مجمع ملل

و

حامیان نظم نوین

ای آنکه زیر نام هزار واژۀ قشنگ

با حیله و فریب و به صد مکر و به نیرنگ

بر مردمان فاقه و مظلوم و ناتوان

در هر بروکرانه و هرگوشۀ جهان

چه ناروا و خدعه و جفا نمیکنید

چه سرب های داغ و آتشین

برفرق توده ها

ای سنگدلان زشت

فیرو حواله و رها نمیکنید

ترس از خدا نمیکنید

نفرین بر شما

زور آوران دهر

گردن بسته ها

افسونگران عصر

آتش فروش ها

فریاد وآه و ضجۀ این خون نشستگان

زان طفلک برهنه بدان رنگک خزان

آخر چرا به گوش گران شما نمیرسد؟

گوئید تابه چند چنین طفره میروید؟

میدانیم که چرا

چون پیش دیده های شما چشم پاره ها

ای خالقان فقر و تهیدستی و ذلت

جز پول و بهره کشی ها و منفعت

هیچ چیز دیگر نزد شما مدعا نیست

نفرین بر شما

ای واعظان دروغین آزادی،

ای مدعیان عدالت و دموکراسی

ای زهر تان شود

گردد زقوم تان

این پول و ثروت تاراج برده تان

زان معادن و ذخائر اخراج کرده تان

چند است بگو تو ارزش حیات یک انسان

یک فلسطینی، یک افریقائی،

یا یک افغان؟

یک روپیه؟

یک قران؟

یا مفت و مجانی و رایگان؟

چند است خونبهای یک کودک عریان

با اشکم گرسنه و آزرده جسم وجان

با عضو های پرچه و پاشان زفیر تان

ورقندز وبالابلوک و مارجه

ویا

در کوچه کوچۀ بغداد یا غزه

جرأت کنید و بگوئید برای ما

چند است بها و ارزش یک تبعۀ شما

یک موی زرد و سبزچشم و نازدانۀ شما

دُر دانۀ شما

بیرون از ورای تصور است

نفرین بر شما

ای صاحبان قدرت و سرمایه و تفنگ

قاچاقبران افیون و تریاک و چرس و بنگ

شغال و گرگ و کرگس و لاشخوارو نهنگ

اینان شما بُدید

که زفردوس دار ما

قناریان و قمری و کبکان خوش صدا را

مرغان خوش الحان و خوش نوا و خوش نما را

از لانه های شان

تا دورها و فاصله های بسی دراز

با زور توپ و قدرت و خمپاره های تان

رگبار کرده اید

جغدان و زاغها و زغنهای بد قبارا

مرغان بد سگال و بد سرشت و بد نما را

بر شاخسار سرو، درختان باغ ما

رستگار کرده اید

آنهم شما بدید که زبهر نزاع سرد

بر زادبوم پاک من و مردمان ما

بر توده های صادق و بس خوش گمان ما

با نام دین و مذهب و الحاد با جهاد

تجارت و قساوت و بیداد کرده اید

بغاوت و جنایت شداد کرده اید

نفرین بر شما

ای صاعقه سازان بم فگن

تارتق دهندگان تابوت با کفن

ارباب ریش و رهبر چلتار با چپن

دانید ستمگران

روزی رسد که ما همه دستی به هم دهیم

کاخ فسون و مکر شما واژگون کنیم

بنیاد مکر و حیله و تبعیض و ظلم تان

از بیخ برکنیم و فضا لاله گون کنیم

طرح نظام تازه و دیگر کمون کنیم

آن روز رسیدنیست

گلها دمیدنیست.


May 6th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان