گاهنامۀ هنر و مبارزه
نوامبر 2010
نوشتۀ رضا قاسمی
و
میان فرهنگی ایران
فهرست
1) پیش گفتار
2) بررسی «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» نوشتۀ رضا قاسمی
3)محصول ناپایدار- پست مدرن به عنوان گسل فرهنگی و ناممکن ساختن ترمیم چهرۀ نارسیس
4) سیاست-هنر-تنش زدایی و آغاز دومین دورۀ ریاست جمهوری آقای محمد خاتمی
5) نگاهی به منقدین ادبی. در باب «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
6) بررسی نظریات رضا قاسمی دربارۀ «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
7) دربارۀ مؤسسات و بنیادهای فرهنگی و ادبیات و زنگ خطر
9) نظریات کلی نویسنده دربارۀ هنر
10) ادامۀ نگاهی به منقدین ادبی : نظریات اکبر سردوزامی
11) رابطۀ سازواره گی ساختار رمان با سیاست انحرافی میان فرهنگی ایران و گرایشات خود تخریب گرانۀ راوی
12) خوانش رمان «همنوایی...» و عقدۀ اودیپ
13) مخاطبان
14) استراتژی نارسیس: تحقیر زن در نوشته های رضا قاسمی
15) یادداشت های پراکنده
16) میان متنی در «همنوایی...»
پیش گفتار
نقد رمان رضا قاسمی نیز در پیوند با مجموعه مقالاتی می باشد که به پیکرۀ موضوع میان فرهنگی ایران تعلق دارد.
لازم به یادآوری می دانم که این مقاله نیز مثل مقالات دیگری که تا کنون منتشر کرده ام مقدما در ژوئیۀ 2005 به زبان فرانسه نوشته بود و در این جا با حذف مطالبی که امروز کاملا زائد به نظرم می رسد به فارسی برگردانده و بازنویسی کردم.
حال اگر در این تاریخ یعنی 28 اکتبر 2009 جهت تکمیل نمودن مجموعه ام برای بررسی میان فرهنگی ایران به ترجمۀ کار خودم پرداختم یعنی ترجمۀ نقدی که 9 سال پس از نخستین چاپ این رمان نوشته بودم، و باز هم یعنی زمانی که حداقل در سطح پاریس تقریبا همه و احتمالا به انضمام خود نویسنده، رمان رضا قاسمی را به فراموشی سپرده بودند، و بی گمان امروز کمتر از چهار سال پیش آن را به یاد می آورند، و با در نظر گرفتن حوادث اخیر در ایران و بلوایی که به راه افتاده، چگونه می توانیم به ضرورت چنین کاری باور داشته باشیم و آن را تعریف کنیم و به همین نسبت از کاربران انترنت انتظار داشته باشیم که روی چنین متنی تأمل کنند؟
پیش از این پیرامون اهمیت میان فرهنگی ایران مطالبی نوشته بودم و نیازی به تکرار آنها نمی بینم، با این وجود در این جا تنها یادآوری می کنم که اهمیت این موضوع از دیدگاه من بر این نکته دلالت دارد که بخشی از محصولات فرهنگی و هنری ایرانیان را در پیوند با سیاست میان فرهنگی معاصر در مقطع تاریخی کاملا مشخصی مورد بررسی قرار می دهد.
روشنگری هایی که امروز از عهدۀ بررسی چنین موضوعاتی برای درک بلوای امروز و مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در سطح بین المللی برمی آید، احتمالا ما را به کشف تمایلات و سیاست های جهان سرمایه داری نزدیک می سازد، یعنی کشف مسائلی که کاملا در کالاهای فرهنگی و هنری و حتی علمی تبلور یافته و ما می توانیم سیاه روی سفید آن را باز شناسی کنیم. و کاملا روشن است که چنین تأملاتی فرصت مناسبی برای بررسی وضعیت و چگونگی آزادی بیان هنری در عرصۀ اجتماعی و طرح مسائل زیبایی شناسی بوده و حتی در پیوند با مسائلی به نظر می رسد که ما به شکل روزمره در نشریات انترنتی و مباحث بسیار مهم روز و زندگی روزمرۀ خودمان با آن سر و کار داریم مانند دموکراسی و آزادی و حقوق بشر...یعنی مسائلی که هنوز راه حلی برای آنها پیدا نشده و به همین علت دائما به روز می شود.
از آن جایی که به روزمره گی برخی مسائل اشاره داشتم، با پوزش از شما خوانشگران شکیبا در برابر این همه پر حرفی، اجازه دهید به یک نکتۀ بسیار مهم در فعالیت نوشتاری خودم اشاره کنم. چندی پیش یکی از دوستان به من ایراد می گرفت که ضعف کار تو در این جا است که دائما به مشکلات شخصی خودت باز می گردی و دائما به موضوع سابوتاژ پژوهشی ات در دانشگاه فرانسوی باز می گردی...و کوتاه سخن چنین است که او از دیدگاه روش شناسانه این گریزها را در نوشته های من مردود می دانست.
در پاسخ باید بگویم که من جزء آن دسته از افرادی هستم که برای فکر کردن و نوشتن باید دلیل و انگیزۀ روشنی داشته باشم. از سوی دیگر من فکر می کنم آنهایی که با چنین دلایل به اصطلاح روش شناسانه ای می خواهند این دفتر را ببندند و گاهنامۀ هنر و مبارزه را پوچ اعلام کنند، در واقع از رویدادهای علمی در قرن بیستم در زمینۀ روش شناسی آگاهی کافی نداشته، و همان طور که در تحلیل های دیگر دیدیم به فرهنگ ابتذال تعلق داشته و در پی حذف فاعل شناسنده هستند. مقایسۀ روش شناسی در فیزیک کلاسیک قرن هفدهمی و فیزیک کوآنتوم قرن بیستم با دانشمندانی مانند هایزنبرگ شاید بتواند برای روشن ساختن موضوع ما کافی باشد: موضوع در این جا یعنی مکان پژوهشگر به عنوان فرد مادی در رابطه با شناخت شیء مورد بررسی.
موضوع اصلی در این جا یعنی جایگاه پژوهش گر در رابطه با موضوع مورد بررسی او. در قرون گذشته به این اعتبار که فرد پژوهش گر می تواند دچار احساس و یا اشتباهاتی شده باشد که مسئولیت آن را نیز به وجود فیزیکی او می دانستند، سبب شد که به کیفیت ثانوی شیء (موضوع) باور داشته باشند، یعنی مطلق بودن شیء مورد بررسی و یعنی خود شیء بی آن که فرد پژوهش گر یا فاعل شناسنده – در رابطه با آن - به شمار آورده شود و در آن دخالتی داشته باشد
در دوران مدرن، در فیزیک کوآنتوم این باورداشت دگرگون شد و از این پس فاعل شناسنده نیز دررابطه با شیء مطرح گردید. شاید بتوانیم بگوییم که یکی از برجسته ترین تعاریف نسبیت، به همین چرخشی باز می گردد که در روش شناسی علم فیزیک به وقوع پیوست و شناخت را در رابطه با فرد آدمی باز شناسی کرد. و می توانیم حدس بزنیم که چنین تحولی تنها در زمینۀ فیزیک کوآنتوم صورت نپذیرفت، و به تمام زمینه های دیگر نیز گسترش یافته است.
امیدوارم که این توضیحات، فعلا تا این جا، برای دوستانی که به چنین مسائلی توجه نشان می دهند کافی بوده باشد.
در این جا ما به بررسی مسائلی چند در ملاقات با نخستین رمان رضا قاسمی می پردازیم. دربارۀ او غالبا می گویند در زمینۀ موسیقی سنتی ایران به عنوان نوازنده آلت ابرازر موسیقی سنتی، کارآیی ویژه ای دارد و تدریس می کند، متأسفانه من در زمینۀ موسیقی به هیچ عنوان صلاحیت اظهار نظر ندارم و کاملا بی سواد هستم، و به دلایل اقتصادی و طبقاتی نیز اساسا امکان مناسبی برای شنود موسیقی ندارم. ولی نام رضا قاسمی به دلیل نوشتن و انتشار «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» در فضای میان فرهنگی ایران و در هنگامۀ تاریخی که تحت بررسی من بوده و هست، در فهرست مطالب گاهنامۀ هنر و مبارزه ثبت شده است.
بررسی
«همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
نوشتۀ رضا قاسمی
«همنوایی شبانۀ ارکستر شبانۀ چوبها» برای نخستین بار در بهار سال 1996 (1375) در آمریکا و در هزار نسخه به چاپ رسید، طرح روی جلد نیز کار مهران زیرک است که طراحی بسیاری از از این نوع نشریات را به عهده دارد، و شاید بی فایده نباشد این نکته را نیز اضافه کنیم که لگوی متروی تهران نیز از کارهای همین طراح است. پنج سال پس از اولین چاپ در آمریکا، این کتاب در ایران نیز اجازۀ چاپ گرفت و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده، و بنا بر گزارشات سایت «باشگاه کتاب»(1) به بهای 3500 تومان به فروش گذاشته شد، و « از طرف بنیاد گلشیری برندۀ بهترین رمان سال 1380 اعلام گردید(البته این تاریخ ممکن است با اختلاف یک سال اشتباه باشد، دلیل این اختلاف نظریات نیز به اطلاعات متفاوتی باز می گردد که بعضا در سایت های مختلف مشاهده کرده ام)، و گروه منتقدان و نویسندگان مطبوعات «همنوایی ...» را به عنوان بهترین رمان سال 1380 بر می گزینند، و جایزۀ مهرگان ادب سال 1380 را نیز به خود اختصاص می دهد.» (2)
ولی نکتۀ بسیار مهمی که باید و باید و باید و حتما و حتما باید به آن توجه کنیم این است که در سایت باشگاه کتاب هنوز از شاخص های بهترین رمان سال 1380 مطلبی نوشته نشده است، و با زهم باید بدانیم که این مورد منحصر به فرد نیست و کاملا عمومیت دارد. گفتم که این موضوع خیلی مهم است، زیرا به ما اجازه می دهد که در پرتو افکنی های آن فرهنگ اقتدار گرا را رد یابی کنیم.
به نقل از سایت «کتاب و کتابخوانی» (3) پیش از این رمان «همنوایی...» توسط «پکا» به عنوان بهترین رمان نویسندگان خارج از کشور معرفی شده است. در همین سایت اهداء جایزۀ بهترین رمان در جمع منتقدان و نویسندگان به سال 1381 قید گردیده و همان طور که در بالا اشاره کردم با اطلاعاتی که در سایت باشگاه کتاب مشاهده می کنیم یک سال تفاوت دارد. باید اضافه کنم که «همنوایی...» در عین حال گویا که در یک خانۀ انتشاراتی دیگر نیز به چاپ رسیده، زیرا در برخی سایت ها عکس روی جلد کتاب، با تصویری که روی جلد کتابی که در انتشارات نیلوفر منتشر شده تفاوت دارد.
این رمان در سال 2001 توسط ژان-شارل فلوربه زبان فرانسه ترجمه شده و در انتشارات «فبوس» (4) باعنوان کوتاه تری، «همنوایی شبانه» به چاپ رسید.
با یادآوری این نکته که اگر تصویر روی جلد کتاب منتشر شده در ایران ارتباط چندانی با محتوای رمان نداشته است، عکس روی جلد کتاب در انتشارات فرانسوی نیز اگر چه گویی می خواهد اتاق زیر شیروانی را نشان دهد، ولی این بار، با واقعیت اتاق زیر شیروانی از زمین تا آسمان فاصله دارد، و باید دانست که اتاق های زیر شیروانی در واقع به این شکل نیستند، و عکسی را که ما می بینیم در مقایسه با اتاق زیر شیروانی های واقعی، حداقل از نظر وسعت تفاوت دارد و بیشتر شبیه یک اتاق خورده بورژوایی تمام عیار است. انتشار این کتاب در رسانه های فرانسه به بهانۀ پیوند آن به موضوع حضور مهاجران خارجی در فرانسه که یکی از موضوعات داغ دائمی در این کشور است، موجب شد که روزنامۀ لوموند (23 اوت 2001 ) نیز مقاله ای را تحت عنوان «زیر شیروانی های پاریس» به این رمان اختصاص دهد. ولی روزنامۀ لوموند شاید دلیل دیگری نیز برای معرفی چنین کتابی داشت که کمی دورتر مطرح خواهم کرد.
بررسی رمان رضا قاسمی را با نگاهی به طرز تلقی دریافت عمومی کتاب و عکس العمل های منتقدین و خوانشگران آغاز می کنیم که تا حدود زیادی با اهداء جوایز و نقدهایی که سرشار از تحسین به نظر می رسد، خواسته یا ناخواسته از سیاستی پشتیبانی می کنند که ما پیش از این در طول تمام تحلیل هایمان دربارۀ تولیدات میان فرهنگی ایران در عرصۀ بین المللی سعی کردیم ماهیت آن را آشکار سازیم.
محصول ناپایدار- پست مدرن
به عنوان گسل فرهنگی
و
ناممکن ساختن ترمیم چهرۀ نارسیس
چاپ کتاب در آمریکا: در این جا می خواهم به موضوع کیفیت و کمیت خود کتاب به عنوان محصولی صنعتی بپردازم.
یعنی موضوعی که غالبا کمتر( و یا به هیچ عنوان) در عرصۀ نقد ادبی و هنری مطرح بوده است. و از سرنوشت طرح چنین پرسشی نیز زیر نگاه خبرگان بی اطلاع هستم. چنین طرح پرسشی را شاید بتوانم با این جملۀ هانری لوفور نجات دهم که می گفت : «یک اندیشه، همیشه فراتر از آنی می رود که دست های فرد آن را لمس کرده است. او چیزی را ا ز دور دیده و نگاهش را جلب کرده، ولی همۀ آن را ندیده است.»
من فکر می کنم که این موضوع به مبحث چگونگی و ساخت و ساز دریافت اثر ادبی یعنی جایی که اثر هنری با وجه اجتماعی رابطۀ مفصلی پیدا کرده، و از همین رو با انگیزه آفرینش هنری نزد هنرمند پیوند می خورد. بحث ما در این جا کتاب به عنوان شیء صنعتی است که به عنوان کالا در دست خریدار باید در زمان دوام بیاورد. مانند بوم نقاشی برای نقاشی و با آگاهی به این موضوع که بوم نقاشی نیز هیچگاه به تنهایی کاربردی ندارد و باید روی دیوار نصب شود، و به طریق اولی روی دیوار محل نمایشگاه. در نتیجه کیفیت کتاب به عنوان محصول صنعتی، در این جا، دست کم با دو موضوع تلاقی پیدا می کند:
1)
اگر بر اساس دیدگاه روانشناسی، انگیزۀ آفرینش اثر را به عنوان تلاشی برای ترمیم چهرۀ نارسیس نزد هنرمند و نویسنده تعبیر کنیم، در این صورت چاپ کتاب از دیدگاه راهبردی برای ترمیم چهرۀ نارسیس نزد نویسنده یعنی به طور مشخص نزد فاعل نوشتار و به طور با زهم مشخص تر نزد فاعل ناخوآگاه نوشتار، از جایگاه ویژه ای برخوردار خواهد بود. به این معنا که کتاب باید منتشر شود و در کتابفروشی و کتابخانه ها در دسترس همگان قرار گیرد و خوانده شود...و به مانند اثر هنری باز شناسی گردد.
2)
کتاب نه تنها باید در طول زمان دوام بیاورد، بلکه فراتر از خوانش یک فرد در کتابخانه ها گسترش یابد و به عبارت دیگر باید به انباشت فرهنگی تبدیل شده و قابل انتقال از نسلی به نسل دیگر باشد.
در نتیجه، این محصول باید به شکلی ساخته شود که در زمان دوام بیاورد.
«همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» به سال 1996 در آمریکا در هزار نسخه به چاپ می رسد(5). مسئله ای که دراین جا باید مورد توجه ما قرار گیرد این است که به صرف بازکردن نخستین برگ این کتاب شیرازۀ آن از هم گسیخته و پس از خواندن کتاب عملا تمام کتاب برگ برگ می شود. این موضوعی ست که قرائت کتاب را برای باردوّم با مشکل مواجه می سازد. البته باید اعتراف کنم که مشاهدۀ من دراین جا به نسخه ای که در اختیار دارم متوقف می شود، کما این که در گفت و گو با یکی از دوستان دربارۀ همین موضوع، او به من اطمینان داد که برای نسخه ای که او در اختیار دارد چنین اتفاقی روی نداده است.
به این ترتیب به دلیل فقدان مشاهدات کافی و عینی یا باید از طرح چنین موضوعی قطع نظر می کردم، و یا این که با احتیاط به این موضوع می پرداختم، در هر صورت حتی اگر نسخه ای که من در اختیار دارم تنها نسخه ای باشد که دچار چنین اشکالی شده باشد برای طرح چنین بحثی بهانۀ مناسبی خواهد بود.
فکر می کنم این نقص فنی کتاب را باید به ویژه با دقت بیشتری مد نظر بگیریم، چرا که خود نویسنده، رضا قاسمی اصرار دارد که خوانشگرانش، رمان او را هفت هشت بار بخوانند تا به راز داستان پی ببرند. البته چنین در خواست هایی از جانب نویسندگان و هنرمندان در دوران هنرهای معاصر موضوع غریبی نیست، گاهی اوقات هنرمندان از خوانشگرانشان درخواست های مشخصی دارند، و همانند هر بازی دیگری موازین ویژه ای را اراده می کنند. در این صورت افراد آزاد هستند قوانین بازی رابپذیرند و یا نپذیرند.
چنین موضوعی که به سطح مهارت فنی چاپ کتاب مرتبط می باشد، برای ما احتمالا می تواند به عنوان شاخصی برای ارزیابی عمومی محصولات فرهنگی و هنری در زمینۀ درون فرهنگی و میان فرهنگی ایران، مطرح گردد.
اولین نکته ای که مشاهده می کنیم این است که چاپخانه ای که مسئولیت اولین چاپ «همنوایی...» را به عهده گرفته، در قلب غول آسا ترین کشور صنعتی جهان، یعنی در ایالات متحدۀ آمریکا واقع شده است.
براین پایه می توانیم پرسش های متعددی مطرح کنیم، به عنوان مثال، می توانیم بپرسیم که چنین زیر بنای صنعتی و خدماتی برای ایرانیان خارج از کشور، که کما بیش خود را با چهرۀ اپوزیسیون و آلترناتیو مدرن آینده برای ایران معرفی می کند، تا چه اندازه می تواند به تعهدات خود پایند باشد و تا چه اندازه قادر به ایجاد تولیدات فرهنگی معاصر و ذخیرۀ آن است؟ آیا چنین کاستی فنی را می توانیم ازیک سو به فراگیر شدن معادل صنعتی و تجارتی پست مدرن و لیبرال در عرصۀ فرهنگی قلمداد کنیم که وجه مشخصۀ آن در موقتی بودن محصولات به نفع سود سرشاد صاحبان ثروت و در نتیجه تخریب هر چه فوری تر طبیعت می گردد؟ و اگر چنین است، آیا این سیاست تولیدی و تجارتی با توجه به خسارات بسیار جدی که از یک سو به طبیعت و از سوی دیگر به طبقۀ کارگر و اقشار محروم جامعه وارد آورده، در عرصۀ فرهنگی نیز در حال تخریب نیست؟
و امّا اگر این نوع کاستی های فنی در امر چاپ کتاب را در چشم انداز راهبردی در ساخت و پرداخت ترمیم چهرۀ نارسیس نزد فاعل نوشتار مورد بررسی قرار دهیم، در این صورت می بینیم که این زیر بنای صنعتی به دلیل نازل بودنش، خواسته یا ناخواسته تلاش نویسنده برای ترمیم چهرۀ نارسیسم را با شکست مواجه می سازد.
چنین رابطۀ مخربی، در بطن سیاست میان فرهنگی ایران و جهان نهفته است که من طی مقالۀ ای که دربارۀ «مفهوم سینمای ایران در عرصۀ بین المللی» نوشته بودم و در نوشته های دیگری نیز دائما به این نتیجه رسیدم که نقطۀ مشترک پوزیسیون و اپوزیسیون و امپریالیسم جهانی در حذف سوژه، و یا حذف فرد خلاصه می شود. البته این موضوع را باید در کلی ترین مفاهیم میان فرهنگی و فرهنگی ببینیم و تنها به کتاب «همنوایی شبانه...» منحصر نخواهد بود.
چاپ کتاب در ایران: با آگاهی به این امر که تنها پنج سال پس از نخستین چاپ «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» در آمریکا، این رمان در ایران نیز به چاپ می رسد و جوایز متعددی به آن اهدا می گردد.
حال باید بپرسیم که آیا چنین رویدادی در جهان هنر از دیدگاه سیاسی و در پیوند با میان فرهنگی ایران معنی خاصی دارد یا نه؟
و اگر از این رویداد، یعنی چاپ یک کتاب به فاصلۀ پنج سال در آمریکا و سپس در ایران باید مفهوم خاصی را اراده کنیم، و این مفهوم کدام است؟ و علاوه بر این، پرسشی که موضوع ما را باز هم از این پیچیده تر می سازد، این است که آیا خود نویسنده با این سیاست همکاری داشته یا نه و تا کجا؟ و اگر خود نویسنده آگاهانه با چنین سیاستی همکاری داشته، مفهوم و یا پیامد آن در پیوند با راهبردی او در ترمیم چهرۀ نارسیس چیست؟
و پرسش آخر این است، خوب دقت کنید! در صورتی که برنامه ای سیاسی پشت انتشار این رمان وجود داشته باشد، آیا خود رمان هم رنگ چنین موقعیتی برای اشیاء فرهنگی و هنری و چنین موقعیتی برای خلاقیت هنری و تولیدات صنعتی در عصر سرمایه داری پست مدرن نیست و خصوصیات آن را جذب نکرده است؟ به شکل خلاصه آیا این اثر به دلیل شرکت در برنامه ای سیاسی در سطح بازی قدرت ها، الزاما در بافت و بنیاد خود نیز اثر انحرافی نخواهد بود؟
این پرسش در عین حال یکی از مهمترین نظریه هایی است که من در سر تا سر پژوهش هایم در پی پاسخ گویی به آن بوده وهستم. به عبارت دیگر این موضوع مستقیما به چگونگی تفکیک اثر هنری اصیل از اثر هنری تقلبی باز می گردد.
سیاست-هنر- تنش زدایی
و
آغاز دومین دورۀ ریاست جمهوری آقای محمد خاتمی
در دنیای سیاست و دیپلماسی و به همین گونه زمانی که شرکت های بزرگ و کوچک در پی برقراری مناسبات خاصی هستند در حاشیۀ قراردادها برای تعدیل فضای خشک سیاسی و اقتصادی، معمولا آن را با مجالس فرهنگی و هنری می آرایند.
انتشار رمان «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» دقیقا به آغاز دومین دورۀ ریاست جمهوری آقای محمد خاتمی باز می گردد. خاتمی همان طور که می دانیم از رهبران جنبش اصلاح طلب در ایران است که از دیدگاه جنبش چپ ایران به بورژوازی وابسته و معامله گر و طرفدار غرب قلمداد می شود. و همان گونه که در دورۀ دهم انتخابات ریاست جمهوری در ایران دیدیم، این جریان سیاسی به شکل جنبش سبز به روز شد.
لازم به یادآوری است که عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد در دوران «سیّد خندان» در اولین دولت اصلاح طلبان در رابطه با جامعۀ روشنفکری ایران و سیر تحولی جریان های اجتماعی و سیاسی عهده دار مأموریت خاصی بود که عبارت است از تعیین خطوط قرمز حکومت.
او با پشتیبانی گروه روشنفکران حکومتی اش، در عین حال که به برگزیدگان محفلی اش امکان فعالیت و نشر کتاب می داد، از دگر اندیشان و آنهایی که حرف های دیگری را می خواستند مطرح کنند جلوگیری می کرد.
با نگاه به چنین سیاستی در زمینۀ رسانه های همگانی است که می توانیم گواه بر پیدایش برخی چهره ها در رسانه های همگانی باشیم : مسعود بهنود، اکبر گنجی، ابراهیم نبودی و کمی دیرتر افراد دیگری مانند رامین جهانبگلو که ماجرای زندانی شدن او در اوین پنج ستاره و آزاد شدنش خیلی بی سر و صداتر و سریع تر از همه برگزار شد، همه و همۀ این برجسته نمایی ها به سیاست راهبردی آقای مهاجرانی باز می گشت که میدان را از رقبا خالی کرده بود.
علاوه بر این با توجه به نقشی که چنین افرادی در خارج از کشور عهده داربودند و امتیازاتشان برای کسب بودجه های تحقیقاتی و پست دانشگاهی، چگونه می توانیم تصور کنیم که بده بستان های فرهنگی خارج از این جریان انجام گرفته باشد؟ و چگونه می توانیم تصور کنیم که یکه تازی چنین سیاستی با چهره های درخشان اش، موقعیت دانشجویان خارج از کشور را از پیامدهای چنین سیاستی در کشورهای میزبان در امان نگهداشته باشد ؟
متأسفانه، به ویژه در خارج از کشور عده ای به نظریات شسته رفته و اطو کشیده ای نسبت به جهان آزاد و دموکراتیک و طرفدار حقوق بشر و قانونمند باور دارند، به صرف این که این غول صنعتی عظیم به گروهی اندک از اهالی جهان سوّم پناهندگی و حقوق بیکاری می دهد، ...ولی ما از نتایج چنین سیاست هایی آگاهی کافی نداریم، زیرا که موضوع چگونگی تحصیل دانشجویان ایرانی در دانشگاه های اروپا هیچ گاه، برای هیچ کس مطرح نبوده است. و به ویژه در فرانسه (و شاید در کشورهای دیگر) اساسا حضور دانشجویان ایرانی در دانشگاه ها با مسائل و رویدادهای سیاسی در پیوند تنگاتنگ بوده، و امروز نیز به همین شکل است.
در این صورت می توانیم تصور کنیم که چنین وضعیتی برای دانشجویانی که خارج از تمام این شبکه های مافیاهای سیاسی هستند، چگونه خواهد بود. البته در حال حاضر، مطمئنا، تنها قربانیان ناشناخته در رابطه با دانشگاه های اروپایی هستند که متوجه اصرار من روی من این موضوع خواهند شد.
در خصوص سیاست فرهنگی اصلاح طلبان باید دانست که چنین شیوه ای در ادارۀ مسائل فرهنگی و اجتماعی، یعنی گزینشی که الزاما می بایستی با خالی کردن میدان از رقبا هم گام باشد، همین سیاست از دیر باز از جانب کشورهای اروپایی و آمریکا در پیوند با طرفداران ایرانی شان در فضای خارج از کشور به کار بسته شده و این روند همچنان ادامه دارد.
بی آن که بتوانیم بگوییم تیم روشنفکری حکومت خاتمی چه تعدادی را در بر می گیرد و اینها چه کسانی هستند، ولی می توانیم با اطمینان بگوییم که حداقل بخشی از آن در خارج از کشور با امکانات رفاهی نسبی و حمایت نهادینه و رسانه ای در کشورهای میزبان (به عنوان مثال در حد و حدود مؤسسه ای نظیر سازمان ملل متحد و زیر مجموعه هایی نظیر یونسکو) در خارج از کشور رحل اقامت گزیده و کارهایشان را که غالبا از مقولات سیاسی جانبدارانه است به پیش می برند.
چنین شباهت نزدیکی بین سیاست فرهنگی و اجتماعی نزد جناح اصلاح طلب و رویکردهای جمع کشورهای امپریالیستی در ارتباط با مسائل بین المللی و خاصه در عرصۀ میان فرهنگی که بیش از همه مورد توجه ما در این نوشته می باشد، از دیدگاه طبقاتی واجد تعریف مشخصی است که خصوصا جریان های کمونیستی ایران در تحلیل هایشان مشخصا به آن پرداخته و جناح های پوزیسیون و اپوزیسیون را به عنوان جناح های مختلف طبقۀ بورژوازی وابسته و معامله گر دانسته اند. بر این اساس پیوندهای تنگاتنگ چنین سیاست هایی هیچ سایۀ تردیدی باقی نمی گذارد و مثل سیارۀ مشتری برای ما روشن است که طبقۀ بورژوازی کمپرادور در واقع نمایندگان امپریالیسم جهانی در کشورهای حاشیه ای هستند.
بر این پایه، باید انتظار داشته باشیم که تمام خصوصیات این طبقه در سطح ایدئولوژی مربوطه اش، به تمام رویکردهایش و از جمله به زمینه های فرهنگی و هنری سرایت کند.
چنین روندی در بستر عمل کردهای عینی اش به نحوی از انحاء برای زندگی فرهنگی نتایجی در بر دارد که متأسفانه بررسی تمام آنها در این جا امکان پذیر نیست، تنها کافی است که ما به موقعیت آموزش و دموکراتیزاسیون آن فکر کنیم.
بی گمان سیاست و شیوه هایی که به جبهۀ بورژوازی وابستۀ ایران تعلق دارد، در تداوم و پیوند با سیاست های جبهۀ کشورهای امپریالیستی قابل بررسی می باشد. بی جهت نیست که یکی از پر سر و صداترین رمان های تاریخ معاصر نظیر «اعترافات جنایتکار اقتصادی» نوشتۀ جان پرکینز مورد استقبال جمع ایرانیان خارج از کشور قرار نمی گیرد.
البته تصور نمی کنم و اطلاعی هم ندارم که رضا قاسمی به این تیم روشنفکری تعلق داشته یا نداشته است، و در جایگاهی هم نیستم که بتوانم به دقت به چنین مسائله ای بپردازم و تنها از روی علامات و نشانه هایی که در دسترس دارم، می توانم به این فرضیۀ بال و پر بدهم. ولی پیش از هر مطلبی باید به نکته اشاره کنم، که شاید کمتر به آن توجه شده باشد، و آن هم این است که تقریبا تمام به اصطلاح هنرمندانی که در ذخیرۀ میان فرهنگی ایران دیده می شوند، غالبا به نسل دوران پهلوی تعلق داشته و هر چه آموخته اند از ایران آموخته اند.
مرحلۀ دوم ریاست جمهوری خاتمی از جبهۀ اصطلاح طلب مصادف است با انتشار رمان رضا قاسمی در ایران و انتشار آن به زبان فرانسه در فرانسه.
در نتیجه این هم زمانی انتشار رمان در ایران و فرانسه، جوایز اهداء شده و انعکاس آن در روزنامۀ لوموند می تواند تا حدودی نظریۀ ما را تأیید کند.
علاوه بر این، دست کم دو تا از مصاحبات می تواند نظریۀ ما را تا حدود زیادی ثابت کند. یکی از مصاحبات مربوط است به رادیو زمانه که ابراهیم نبوی با رضا قاسمی در آمستردام و در فضای پارک جنگلی آمستردام برگزار کرد. البته مصاحبه به شکل گفت و گوی دوستانه برگزار شد و این طور به نظر می رسید که ابراهیم نبوی هیچ اطلاع خاصی از رمان ندارد و آن را هم نخوانده است. در فیلم برداری صحنه اگر چه سعی کرده بودند صحنه کاملا طبیعی جلوه کند ولی در پلان دوّم یعنی در چشم اندازصحنه ی گفت و گوی دو نفره ، شخصیت هایی با لباس صورتی دیده می شدند و به این ترتیب، دست کم برای من، این فکر را تداعی می کرد که شاید چنین صحنه آرایی هایی بی ارتباط با مبحث انقلابات رنگی و صورتی و مخملی نباشد؟
البته در سایت رادیو زمانه عکس العمل های بینندگان در بخش کامنت ها نیز به عنوان تکیه گاه های دیگری برای گسترش نظریات ما در این نوشته می تواند مطرح شود(6). دومین مصاحبه با رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی است که با ماهیت ارتجاعی و طبقاتی وخشونت بار آن در نخستین مقالات وبلاگی که میان فرهنگی ایران اختصاص داده ام کمابیش آشنا هستید و می دانید که تا چه اندازه این رادیو عهده دار نقش سخن گوی طبقۀ ابتذال فرانسوی و ایرانی است.
پانوشت
1) Rez Ghassemi. Harmonie nocturne. Tarduit par Jean-Charles Flores. Ed Phébus.2001
2) http://bookclub.blogfa.com/post-110.aspx
3) http://www.iraninstitute.com/1381/810908/html/book.htm
همان جا (4
(5"Nashr-e ketab Corp". A Los Angelesse, California. Au printemps 1996
6) http://radiozamaaneh.com/movie/2008/08/post_125.html
نگاهی به منتقدین ادبی
در باب «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
تلاش من در این جا بر این است تا مطالبی را که منتقدین دربارۀ رمان مورد نظر ما نوشته اند و به همین گونه مطالبی که خود رضا قاسمی دربارۀ مسائل مختلف هنری طی مصاحباتش مطرح کرده است، بر پایه ی شاخص هایی که بر می شمرند مد نظر قرار دهیم. در سایت شخصی نویسنده (سایت دوات) در بخش «گفت و گوها» دراین تاریخ دقیقا 36 مصاحبه و نقد در رابطه با رمان «همنوایی شبانه...» دیده می شود که برخی از آنها را در این جا مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بررسی این گفت و گوها را با نقد بهزاد ذوالنور(7) آغاز می کنم. بهزاد ذوالنور تا حدودی کار روزنامه نگاری می کند و با رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی نیز همکاری هایی داشته است، اگرچه روزنامه نگار پر انگیزه ای برای این کار به نظر می رسد، و ناملایماتی را نیز بخاطر هوش و فراستش در این زمینه متحمل شده، ولی زمانی که به نقد ادبی می پردازد، به دلیل ناآشنایی با چنین زمینه هایی مطالبی می گوید که از پیامدهای آن ناآگاه است و بیشتر هم رنگ تمایلات سیاسی و بینش طبقاتی او می باشد تا داوری دربارۀ کار هنری. ازهمین رو در مصاحبّ او با رضا قاسمی، به ناگزیز به یادآوری نکاتی چند می پردازم.
با آگاهی به این مطلب که در خصوص هنر و دفاع از فرهنگ و هنر تنها دوست ما حقیقت است، زیرا هنر، هنر است به شرط این که حقیقت داشته باشد و به عبارت دیگر حقیقت همواره نخستین و اصلی ترین شاخص هنر اصیل بوده و هست و خواهد بود. و یادآوری می کنم که در مکتب ما و در مجادلات و بررسی های گوناگون هیچ فردی به صرف اشتباه چنان که آشکار گردد، حذف و بی اعتبار نخواهد شد، نه منتقد و نه نویسنده، بلکه پیروزی همواره از آن حقیقتی است که در دیالکتیک چنین نقدهایی بر من و شما و ایشان عیان می گردد، می توانیم آن را بپذیریم و می توانیم از آن چشم پوشی کنیم. بر پایۀ مکتبی که من طرفدار آن هستم به حریفی که به کشف حقیقت نائل می آید باید تبریک گفت زیرا که او طلای نابی را یافته است که از این پس به ما نیز تعلق دارد. در غیر این صورت تمایلات انحرافی در همه جا و خصوصا به شکل خارق العاده ای در جهان هنر و نقد پرسه می زند. مباحثات زیبایی شناختی و نقد هنری همواره مشکلاتی را در بر داشته و هدایت آن به سادگی امکان پذیر نیست، و حتی در کشوری نظیر فرانسه، جلسات بحث بین فلاسفۀ هنر بر سر ارزیابی برخی آثار بعضا به رینگ بوکس تبدیل می شود. ولی یک راه حل بسیار ساده وجود دارد که ما را از بن بست رد و بدل کردن مشت و لگد معاف می دارد. و آن هم این است که ببینیم هر یک از طرفین دعوا در داوری اثر هنری و یا اثری که داوطلب هنر است، از چه راهی و بر اساس کدام شاخص ها به این و یا آن نتیجه رسیده اند.
«هنر داستان نویسی» عنوان مصاحبۀ بهزاد ذوالنور با رضا قاسمی به بهانۀ انتشار رمان «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» است. مصاحبۀ بهزاد ذوالنور احتمالا از قاعدۀ خاصی در عالم روزنامه نگاری پی روی می کند که عبارت است از طرح سؤال و آزاد گذاشتن مخاطب برای پاسخ گویی.
روزنامه نگار و منقد ادبی ما در آغاز به معرفی نویسنده می پردازد و چشم اندازی از آثار هنری او را ترسیم می کند که جملگی مهر تأیید محافل رسمی و قدرت را بر خود دارند. در این جا بخش زیرا را یادآور می شویم :
« هفده سالتان بود که اولین نمایشنامه تان در مهمترین نشریۀ ادبی آن زمان یعنی مجلۀ «خوشه» چاپ شد. نمایشنامۀ دوم تان «نامه ها...» به دعوت مهمترین گروه تآتری آن زمان یعنی «گروه بازیگران تآتر شهر» (که سابقۀ کار با پیتر بروک را داشت) به کارگردانی خودتان به صحنه آمد. نمایشنامۀ سوم تان «چو ضحاک...» برندۀ جایزۀ اوّل مسابقات نمایشنامه نویسی تلویزیون شد. خلاصه کنم دو اثرتان به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده. و از همه مهمتر یکی از آنها به صورت نمایشنامۀ رادیویی در «فرانس کولتور» که مهمترین رادیوی فرهنگی اروپاست اجرا شده.»
می بینیم که بهزاد ذوالنور تا چه اندازه به مهمترین ها دلبستگی نشان می دهد، با این وجود در معرفی کارهای رضا قاسمی، برخی مطالب را از قلم انداخته، و یا از آنها بی اطلاع بوده، که می توانیم این کاستی ها را با مراجعه به مصاحبۀ سپیده زرین پناه (ماهنامۀ کار شمارۀ 33 اسفند 1381 و سایت ایران امروز) تحت عنوان «جنایتی هولناکتر از کشتن» کامل تر کنیم : نمایشنامۀ «معمای ماهیار معمار» در «ژون تآتر ناسیونال» (تآتر جوان ملی – در فرانسه) به کارگردانی امانوئل کوردلیانی به صحنه آمد. «حرکت با شماست مرکوشیو» به صورت نمایشنامۀ رادیویی و به کارگردانی کلود گر در رادیو «فرانس کولتور» اجرا شده است. و دو نمایشنامۀ دیگرش نیز در «ژون تآتر ناسیونال« و دیگری در تآتر ژرار فیلیپ (واقع در شهرک سن دونی در حومۀ پاریس) به اجرا درآمده است. رضا قاسمی شاعر هم هست. مجموعه شعر «لکنت» در انتشارات خاوران در پاریس به چاپ رسیده است.
نکته ای که می تواند گواه بر مشکل برانگیز بودن این نوع معرفی هنرمند و داوری هنر باشد، در این جا است که به قول معروف آغاز بسیار شسته و رفته ای دارد، ولی از دیدگاه زیبایی شناختی و گفتمان هنری نه تنها فاقد ارزش است بلکه با تمام «مهمترین» ها و جوایزی که به نویسنده و کارگردان نسبت می دهد و با تمام همکاری های وارثین پیتر بروک در تآتر شهر تهران در دوران شکوفایی پادشاهی پهلوی تنها می تواند موقعیت ممتاز طبقاتی نوجوان هفده ساله را آشکار سازد.
با این وجود معرفی مقدماتی نویسنده در کلیت خود، نکتۀ بسیار مهم دیگری را مطرح می کند، در واقع موضوع بر سر نکته ای است که گفته و یا مطرح نشده و آن هم این است که این نوجوان نابغه در کجا آموزش نمایشنامه نویسی دیده و در کجا کارگردانی تآتر را فرا گرفته است؟ علاوه بر این در قطعه ای که به نقل آوردیم نمایشنامه ها تنها با عنوان هایشان مطرح شده اند و هیچ اشاره ای به موضوع و علت وجودی آنها نشده و هیچ قول و قراری هم دراین زمینه به ما خوانشگران داده نمی شود.
متأسفانه تمامی این کاستی ها گواه بر بینش طبقاتی چنین منقدین و روزنامه نگارانی است که تنها در پی رویدادهای داغ هستند. زیرا از دیدگاه طبقۀ بورژوا هنر یعنی هنر نوابغ و این نوابغ هم تعدادشان از انگشتان یک دست نباید تجاوز کند و خصوصا نزد بورژوازی معامله گر و وابسته، هنر هر اندازه غیر قابل فهم تر باشد ارزشمندتراست، و عوام حق دانستن ندارند و تنها می توانند هنرمندان برگزیده را تحسین کنند.
از دیدگاه بهزاد ذوالنور و امثال او که البته به دلیل نگاه خاصشان به مسئلۀ هنر کاملا در جبهۀ فرهنگ اقتدارگرا و به عبارت کاملا مشخص، و با استفاده از واژگان لغات و اصطلاحات برتولت برشتی، در خدمت فرهنگ ابتذال هستند. و بی گمان آن راه حلی هم که من در بالا به آن اشاره کردم، و هیچ راه حل دیگری به هیچ عنوان برای این دسته از روزنامه نگاران چاره ساز نخواهد بود. به همین علت «اقتدار گرا» براستی برازندۀ آنان است ولی به هیچ عنوان منقد ادبی نخواهند بود. زیرا که بر پایۀ داوری های این دسته از طرفداران فرهنگ ابتذال، اهداء جایزۀ رسمی و مداخلات محافل رسمی و قدرت به تنهایی به عنوان شاخص هنری و اعتبار هنری کافی خواهد بود. ولی چنین نگاهی به هنر، همان طور که در بالا گفتم، چیزی نیست به جز زبان قدرت و زبان فرهنگ اقتدارگرا که الزاما مبتذل است. به قول عامیانه چنین است که مبتذل بودن فرهنگ اقتدارگرا رد خور ندارد. و این یک ادعا نیست و ما برای اثبات چنین واقعیتی دلایل و شاخص های کاملا مشخصی داریم.
خطر نقد اقتدارگرا، و در نتیجه رد خور نداشتن ابتذال آن، که غالبا به مراجع قدرت و جوایز رسمی اهداء شده تکیه دارد، در این نکته نهفته است که نه تنها رو به نهادینه شدن دارد، بلکه در پیوند با سیاست تبعیض طبقاتی و منحصر ساختن فعالیت های فرهنگی و هنری به بخش خاصی از جامعه، و در عین حال یکی دیگر از مهمترین پیامد های آن این است که تمام دفتر و دستک نقد هنری و ادبی را نیز مهر و موم می کند.
و باید دانست که نقد اقتدارگرا در عین حال علت و معلول فقدان آموزش هنری در سطح عمومی نیز هست، در نتیجه تحت چنین شرایطی، اهداء جایزه به این و آن کاری نمی کند به جز سوق دادن جامعه به سوی سیر قهقرایی. چرا سیر قهقرایی؟ به این علت که وقتی من و شما و ایشان ابزار فکری لازم را برای تشخیص اثر هنری نداشتیم، این کار را واگذار می کنیم به بابا بزرگ که او برای ما تصمیم بگیرد. روشن است که تحت چنین شرایطی درسطح اجتماعی سرنوشت خلاقیت ادبی و هنری و حتی علمی به شکل جدی به مخاطره می افتد. به یاد می آورم که چند سال پیش از این وقتی گلشیری از تهران به پاریس آمده بود طی سخنرانی اش در پاسخ به پرسش هایی چند که آیا سانسور و اختناق می تواند موتوری برای خلاقیت باشد، با رد چنین نظریه ای که من برای نقل آن از حافظه ام یاری می جویم گفت : « فضای سالمی وجود ندارد و برای کار خلاق نیز مناسب نیست». و علاوه بر تمام این موارد به دلیل انحراف بنیادی چنین فضایی برای فرهنگ و هنر، باید دانست که کل تولیدات هنری زیر علامت سؤال می رود، حتی صادق هدایت یعنی همان کپی برداری که هنوز او را پدر ادبیات مدرن ایران می نامند و دائما برای «بوف کور» او نقد روانکاوانه منتشر می کنند (نظیر محمد صنعتی و اخیرا رضا کاظم زاده)، گویی که در تمام ادبیات همین یک کتاب سزاوار چنین نقدی بوده و این روانکاوی کاربردی در ادبیات را نیز در فقدان هر گونه زمینۀ نظری معتبر و مکتوب به زبان فارسی انجام می دهند.
متأسفانه دامنۀ نقد اقتدارگر و گفتمان اقتدارگرا و تمایلات انحصارگرایانه طبقاتی و تبعیض آمیز در فضای میان فرهنگی ایران و جهان بسیار گسترده است. و چه بسا که همین منقدین با گرایشات اقتدارگرا که عملا بر تبعیض طبقاتی و اجتماعی مهر حقانیت می کوبند، از سوی دیگر احتمالا به نام جنبش سبز در تظاهرات خیابانی در پاریس شعار «مرگ بر دیکتاتور» بدهند، من فکر می کنم که چنین تناقضات عمیقی برای همه ما باید پرسش ها و بد گمانی های بسیاری به هم راه داشته باشد.
پس از این معرفی کوتاه و مختصر ولی سنگین از ابهامات اساسی در عرصۀ زیبایی شناختی، بهزاد ذوالنور از نویسنده می پرسد چرا پس از این همه سالها تلاش در عرصۀ نمایشنامه نویسی به رمان نویسی روی آوردید؟
این پرسش که می توانیم آن را به نوعی تبانی بین مصاحبه گر و مصاحبه شونده تعبیر کنیم بگونه ای مطرح می شود که گویی نمایشنامه نویسی نزد رضا قاسمی امری روشن و شناخته شده و باز شناسی شده است.
رضا قاسمی در پاسخ می گوید، به این دلیل به رمان نویسی پرداخته است که دیگر در ایران زندگی نمی کند و امکان روی صحنه آوردن نمایشنامه هایش را ندارد.
به این ترتیب روشن می شود که این نویسنده زمانی به نگارش نمایشنامه می پردازد که امکان اجرای صحنه ای آن را در اختیار داشته باشد.
البته چنین گزینشی تحت شرایط زندگی در خارج از کشور قابل فهم به نظر می رسد.
رضا قاسمی می گوید : « وسوسه ی نوشتن رمان همیشه با من بود چون همه ی تجربیات جوهر دراماتیک ندارند و بعضی از آنها بیشتر برای رمان مناسب اند یا فیلم یا شعر یا قصه. به هر پدیده ای می توان از زوایای مختلف نگریست یک نوع نگاه شاعرانه است...تازه وقتی به نگاهی می رسیم که در جوهر خود داستانی است. مسئله قالب پیش می آید. یا اصلا بگذارید دقیق تر صحبت کنیم. یک فکر اگر مثلا برای داستان کوتاه مناسب است برای هیچ قالب بیانی دیگری مناسب نخواهد بود. امّا کدام رمان بزرگی را می شناسید که برای تآتر یا سینما تنظیم شده باشد و حاصل کار نمایشنامه ی بزرگ یا فیلم بزرگی از کار درآمده باشد؟»(8)
البته بسیار نیکو و ضروری است که نویسنده ها دربارۀ کار نویسندگی شان حرف بزنند و به ما بگویند که چه کار می کنند، میلان کندرا نیز در نوشته های نظریه پردازانه اش به نویسنده ها توصیه می کند که دربارۀ کارهایشان بنویسند. متأسفانه گفتمان رضا قاسمی، چنان که کمی دورتر به شکل کامل تری به آن خواهم پرداخت، کمابیش به ماجرای آلن سوکال(9) شباهت دارد که متنی ظاهرا علمی ولی مغلطه آمیز را در یکی از معتبرترین جراید علمی آمریکا منتشر ساخت و به محض این که مقاله اش منتشر شد، خودش به افشای آن اقدام کرد. با این تفاوت که در مورد گفتمان رضا قاسمی چنین اتفاقی نیافتاده است، ولی مانع از این نیست که چنین گفتمانی وارث نتایج همان فرهنگ اقتدارگرا نباشد که در فقدان هر گونه کار علمی و فرا گیر در سطح اجتماعی مطالبی گفته می شود که قویا قابل تردید به نظر می رسد.
به عنوان مثال می گوید : « تازه وقتی به نگاهی می رسیم که در جوهر خود داستانی است. مسئله قالب پیش می آید »
جملۀ به شکلی ست که گویی «قالب» یا [شکل] تنها در حیطۀ داستان و رمان مطرح می باشد، در حالی که موضوع شکل در تمام هنرها مطرح می باشد.
در هر صورت تصور می کنم که به طور کلی در گفتمان رضا قاسمی موضوع [شکل= فرم] و [نوع = ژانر] از دقت نظر کافی برخوردار نیست.
و یا وقتی از «جوهر دراماتیک» و یا «جوهر داستانی» حرف می زند مشخص نیست که این «جوهر» را ایشان به چه معنایی به کار می برد، و البته باید این نکته را هم یادآور شوم که ایشان چنین تفکیک هایی را در دوره ای به کار می بندد که تمام هنرها و انواع در حال مخلوط شدن هستند. وقتی می گوید « همه تجربیات جوهر دراماتیک ندارند» منظور چیست؟ آیا نمی توانیم نمایشنامه را مثل رمان بخوانیم؟ و آیا رمان خالی از عنصر «دراماتیک » است؟
متأسفانه واقعیت این است که ماهیت فضای فرهنگی و هنری، علوم انسانی نظیر فلسفه و روان شناسی و روانکاوی به دلیل تمایلات طبقاتی و اقتصادی و هزار و یک دلیل نیرنگ آمیز دیگر، فضایی است انباشته از گرایشات راز و رمز مدارانه. با توجه به حاکمیت و رایج بودن چنین گرایشاتی در فضای فرهنگی تا جایی که از عهدۀ ما ساخته است باید با آن مبارزه کنیم. حال اگر ما بخواهیم مختصرا ببینیم که جوهر یا ذات نمایش چیست، خواهیم گفت که ذات دراماتیک پیش از همه ساختمانی ست با خصوصیاتی مشخص که برای نمایش در نظر گرفته شده و به آن می گوییم تآتر یا تماشاخانه، با کارمندان هنری و اداری و با بودجه ای که مستقیما از جیب مردم به صندوق دولت بورژوا ریخته می شود تا مکانی باشد برای گسترش ایدئولوژی و تجمع اعضای این طبقۀ تافتۀ جدا بافته. و البته خود مردم کمتر به تآتر راه پیدا می کنند. با این وجود طبقاتی بودن تآتر به هیچ عنوان مطلق نیست، و خوشبختانه ما می توانیم شاهد جریان های پیشگام هنری نیز باشیم که در آب باریکه های جهان سرمایه داری فعالیت می کنند.
علاوه بر این رضا قاسمی باز هم بی احتیاطی می کند و نظریه ای شخصی را به صورت نظریه ای بدیهی و به اثبات رسیده و به شیوۀ پیغمبرانه اعلام می کند که : «اصلا بگذارید جدی تر صحبت کنیم.» - چون که گویا تا این جا قضیه جدی نبوده - «یک فکر اگر مثلا برای داستان کوتاه مناسب است برای هیچ قالب بیانی دیگری مناسب نخواهد بود.»
خب چنین نظریاتی را ما تنها یا باید بپذیریم و یا چون که چیزی از آن سر در نمی آوریم باید مات و مبهوت بمانیم.
و جملۀ آخری که می گوید : «امّا کدام رمان بزرگی را می شناسید که برای تآتر تنظیم شده باشد و حاصل کار نمایشنامه ی بزرگ یا فیلم بزرگی از کار در آمده باشد؟»
مشاهده می کنیم که ما دوباره با یک نظریۀ شخصی روبرو هستیم و هیچ تکیه گاهی بجز همین جمله نداریم. و می بینیم که سلیقه و یا نظریه ای شخصی می خواهد خود را به عنوان امری بدیهی و کاملا مشخص و بی ابهام تثبیت کند. موضوع این جاست که اولا ما خصوصا در فضای فرهنگی و هنری ایران، در فضایی دست و پا می زنیم که تشخیص موضوع اثر هنری بزرگ و کوچک و متوسط و متوسط خوب و متوسط بد و غیره...و این پرسش که اساسا شاهکار ادبی و هنری به چه کار می آید چندان روشن نیست و غالبا مجبور هستیم که تکلیف آن را به زور بازوی حریفان واگذار کنیم یعنی محافل قدرت و سیاست.
ولی اگر من هم در این جا بخواهم شیوه های پیغمبرانه مانند رضا قاسمی را به کار ببندم، در این صورت خواهم گفت که اساسا چنین پرسشی از جانب ایشان صحیح نیست. البته من شاید فرد مناسبی برای قضاوت دربارۀ این گونه مسائل نباشم چرا که سالها ست نه به سینما می روم و نه به تآتر، ولی زمانی که دانشجوی دانشکده تآتر در دانشگاه سن-دونی بودم پیش از این که اخراج شوم، چیز هایی دربارۀ پیتر بروک معروف و مشهور که پیش از این صحبتش بود، شنیده بودم که ماهاباراتا را به روی صحنه آورده (سال 1985) و علاوه بر این سال ها پیشتر از فریدالدین عطار نیز اقتباسی را به روی صحنه آورده (سال 1979) و البته بسیاری کارهای دیگر و همۀ این ها نیز در یکی از بورژواترین تآترهای پاریس که کاملا در اختیار او بوده به روی صحنه آمده است. هالیوود آثار ادبی بسیاری را به فیلم تبدیل کرد «برباد رفته» هنوز هم تماشگران خودش را دارد، داستان های انجیل مقدس تبدیل به فیلم و نمایشنامه شد و نمی دانیم با نظریات رضا قاسمی نمایشنامۀ « استر» اثر ژان رسین(10) را که از انجیل اقتباس شده چگونه باید تعریف کنیم؟ بدون شک این اثر اگر شاهکار نباشد، در هر صورت به کلاسیک های ادبیات فرانسه تعلق دارد. خود فیلم «فاوست» که اتفاقا در همین کتاب « همنوایی شبانه...» هم در ذهن پریشان راوی تجلی می کند، می تواند به عنوان نمونۀ دیگری مطرح گردد. مثال ها بسیار زیاد هستند. هدف من این بود که نشان دهم تا چه اندازه این حرفهای رضا قاسمی که ظاهرا خیلی روشنفکرانه به نظر می رسد، تا چه اندازه می تواند در اذهان خوانشگران تولید ابهام کند و در عین حال به شوخی معنی دار آلن سوکال شباهت داشته باشد.
در این نوشته من بخشی را به بررسی نظریات کاملا مغشوش رضا قاسمی اختصاص داده ام و در این جا به اختصار عبور می کنم.
در بیانات نویسنده قطعۀ جالبی هست، و جالب است زیرا که بر خلاف جاهای دیگر خیلی به روشنی مطرح شده است، و امکان اشتباه در تشخیص آن وجود ندارد، رضا قاسمی می گوید :
«...با آمدنم به خارج ارتباط من با مخاطبانم دچار اختلال شد. در ایران که بودم نمایشنامه هایم اغلب اجرا می شد. امّا وقتی آمدم به خارج تنها می توانستم آنها را منتشر کنم. پس. از این تنها امکان استفاده کردم. امّا احساس کردم صدایم در خلاء رها می شود. می دانستم که عادت به خواندن نمایشنامه در میان کتابخوان های ما کم است. امّا می دیدم همان هایی هم که می خوانند اغلب شان با این آثار آنطور که باید و شاید رابطه برقرار نمی کنند چون این آثار به صورت مکتوب قادر نبودند همان اندازه رابطه برقرار کنند...پس شروع کردم به تأمل در علل این بی اعتنایی و سکوت. به این نتیجه رسیدم که من پروردۀ مکتبی در تآتر هستم که با سنت ادبی قطع ارتباط کرده است. پس طبیعی ست که این آثار تا وقتی به صحنه نیایند دسترسی به کنه آن آسان نخواهد بود...من خودم را به ایجاد و توسعۀ نوعی از دیالوگ متعهد کرده ام که به جای انتقال اطلاعات آن را پنهان می کند. یعنی پرسوناژ چیزی می گوید امّا در ذهنش به چیز دیگری می اندیشد...»(11)
فکر می کنم که با چنین توضیحاتی، متأسفانه، ما هم چنان با فضای فکری راز و رمز مدارانۀ تآتر بورژوای ایرانی و در نتیجه یکی از نماینده های آن سروکارداریم، و به داستان آن دیوانه ای شباهت دارد که سنگی را در چاه انداخته بود که صد تا عاقل هم نمی توانستند آن را بیرون بیاورند، ولی ما بر این هستیم که این سنگ را بیرون بکشیم و مثل همیشه در چنین مواردی تنها تحلیل دقیق مطالب و دعاوی مطرح شده و مطابقت دادن آن با حقایق است که می تواند از راز و رمز و توهمات و تناقضاتی عبور کند که هنوز بر ما خوانشگران عادی رسانه ها نامکشوف باقی مانده است.
با توجه به شرح احوال رضا قاسمی در خصوص نمایشنامه هایش که اغلب به اجرای صحنه ای در می آمده اند، و آن هم مشخصا در سن هفده سالگی نمایشنامه اش را در تآتر شهر به روی صحنه می آورد، می توانیم نتیجه بگیریم که چنین فردی در عصر پهلوی باید پشتیبانی های بسیار قدرتمندی داشته باشد، که ابعاد آن حتی موضوع بررسی خلاقیت فردی او را نیز در نمایشنامه نویسی و کارگردانی تحت الشعاع قرار داده و منتفی می سازد. علاوه بر این با مطالبی که او در خطوط بعدی دربارۀ خصوصیات نمایشنامه اش مطرح می کند، جوایز اهداء شده در آن دوران نیز پیچیدگی های تندتری پیدا می کند.
بر این اساس رضا قاسمی پیش از آن که نویسنده و نمایشنامه نویس باشد از دیدگاه من فردی است با امتیازات طبقاتی طبقۀ بورژوازی معامله گر و وابستۀ ایرانی در عصر پهلوی. و اگر علی رغم از دست دادن امتیازات طبقاتی در خارج از کشور، از نظر اقتصادی و پشتیبانی های نهادینه به دلایل مختلف که پیش از این در خصوص سیاست میان فرهنگی مطرح کردیم هم چنان به طیفی تعلق دارد که امتیازاتش را نسبت به تودۀ مهاجرین ایرانی حفظ کرده و در حدی ست که می تواند آثارش را همچنان در خارج از کشور منتشر کند. به عبارت دیگر این نویسنده در عین حال به همان گروهی تعلق دارد که ما در تحلیل هایمان آریستوکراسی فرهنگی ایران در خارج از کشور نامیدیم.
ولی تناقض رضا قاسمی در این نکته است که نمایشنامه هایش را با آگاهی به این امر در خارج از کشور (به زبان فرانسه) منتشر می کند که بر اساس بیانات خودش، به شکل مکتوب قابل فهم نیستند، و زحمتی هم به خودش نمی دهد که مقدمه ای بر آنها بنویسد.
به این ترتیب، مطالبی که پیش از این دربارۀ راز و رمز مداری نوشتیم، یک بار دیگر به تأیید می رسد. البته پیشداوری جایز نیست، ولی تمام مطالبی که دربارۀ نوع دیالوگ هایش می گوید واقعا جای تردید دارد مگر این که به صراحت توضیح دهد.
ولی تا اطلاع ثانوی بیان چنین مطالبی از جناب او در این مصاحبه، حداقل از دیدگاه من، در پیوند با همان تمایلات راز مدارانه تعبیر می شود. و روشن است که چنین تمایلاتی ریشه در ایدئولوژی طبقۀ حاکم داشته و نتیجۀ آن چیزی نیست به جز حذف خوانشگر. و حذف خوانشگر یعنی خشونت و خشونت یعنی فقدان والاگرایی و فقدان والاگرایی یعنی انحراف و یعنی این که این اثر به جهان هنر تعلق ندارد.
و زمانی که خوانشگر حذف و یا تحقیر شد، در این صورت بازنمایی چه در اشکال مکتوب و چه در اشکال نمایش صحنه ای، در هر صورت نمایشی دروغین از نظم جهان پیرامون است و معنایش محافظه کاری و فقدان آرمان است، فقدان خلاقیت است، فقدان جستجوی مفهوم و ارتقاء مفاهیم قدیمی به مفاهیمی است که ما برای رهایی و آزادی مان نیازمند آن هستیم.
علاوه بر این وقتی می گوید : « به این نتیجه رسیدم که من پروردۀ مکتبی در تآتر هستم که با سنت ادبی قطع ارتباط کرده است»
این نظریه واقعا روی پایش بند نمی شود، زیرا اولا از زمانی که نمایشنامه به روی صحنه می آید، در این صورت به عالم بازنمایی صحنه ای تعلق دارد و کاملا طبیعی است که با مقولات ادبی فاصله ایجاد کند.
ولی به طور کلّی نمایشنامه به هر مکتبی که تعلق داشته باشد، باید به عنوان نوشته ای که هست قابل فهم باشد. یکی از خصوصیات نمایشنامه، در توضیحات صحنه ای است که در خلال گفت و گوها و در خلال صحنه های متعدد نوشته می شود. بنابر این نمایشنامه اگر قابل فهم نیست، مفهومش این است که یک اشکالی در نمایشنامه وجود دارد.
علاوه بر این موضوعی که رضا قاسمی در مورد «مکتبی در تآتر» مطرح می کند، واقعا جای تردید های بسیار زیادی دارد، و در این مورد نیز ما بازهم با همان تمایلات راز و رمزمدارانه سروکار پیدا می کنیم، زیرا تا جایی که من می دانم نمایشنامه نویسی و تآتر به مفهومی که ما از تآتر در غرب می شناسیم، پدیدۀ بسیار جدیدی در عرصۀ فرهنگ و هنر ایرانی است، و گروه های تآتری ایران نیز آن چنان قدمتی نداشته اند که بتوانند مکتب خاصی را به وجود بیاورند، و همان طور که در توضیحات بهزاد ذوالنور مشاهده می کنیم رضا قاسمی در سن هفده سالگی کارگردانی گروهی را به عهده می گیرد که احتمالا مدتی نزد پیتر بروک کارآموزی دیده بودند (حالا که این که کارآموزی آنها چه مدت طول کشیده نمی دانیم...یک هفته یا دو هفته یا یک ماه...؟ در هر صورت دولت ایران در آن دوران باید پول خیلی زیادی برای این منظور اختصاص داده باشد).
ولی نکتۀ بسیار مهمی که باید توجه ما را به خود جلب کند، انتشار نمایشنامه های رضا قاسمی به زبان فرانسه و به روی صحنه آوردن آن در چهار چوب «تآتر جوان ملی» (ژون تآتر ناسیونال) و تآتر ژرار فیلیپ و علاوه بر این آداپتاسیون نمایشنامۀ «حرکت با شماست مرکوشیو» برای رادیو «فرانس کولتور» است.
این موضوع به کمی توضیح نیاز دارد، و باید توجه ما را به خود جلب کند تا پی ببریم که چنین نقدهایی و قطار کردن چنین کارنامه ای برای برخی نویسنده ها در رسانه ها، و به طریق اولی چنین سیاستی برای میان فرهنگی ایران تا چه اندازه می تواند به از خودبیگانگی عمومی دامن بزند، در حالی که در اصل و اصلیت واقعه وظیفۀ رسانه ها و منقدین و منتقدین هنری و ادبی کاملا در قطب مخالف چنین ناهنجاری هایی رقم می خورد.
اولین نکته ای که باید دانست این است که فضای تآتری فرانسه مثل هر کشور دیگری، کاملا محافظت شده است، و بورژوازی فرانسه به راحتی درهای تآترش را به روی هر تازه واردی، هر نا آشنایی باز نمی کند. شما می توانید بزرگترین نویسندۀ و متخصص ادبیات دراماتیک در ایران باشید و بهترین اثر نمایشی روزگار را هم به زبان فارسی نوشته باشید، ولی ممکن نیست که بتوانید همین طوری با دفتر تآتر ژرار فیلیپ تماس بگیرید و با زبان دست و پا شکستۀ فرانسوی و با لهجۀ ایرانی به مسئول تآتر بفهمانید که بهترین اثر را خلق کرده اید و می خواهید آن را در تآتر آنها به نمایش بگذارید، و تآتر ژرار فیلیپ یا هر تآتر دیگری به شما جواب مثبت بدهد و بگوید بفرمایید تآتر ما در خدمت شماست آقای رضا قاسمی. چنین اتفاقی ممکن نیست. و ما به راحتی می توانیم از این واقعه گمان ببریم که در پشت صحنه حوادث دیگری و معاملات دیگری در کار بوده و به عبارت دیگر اگر سیاست میان فرهنگی ایران و فرانسه، و مداخلات سیاسی وجود نمی داشت نمایشنامه های رضا قاسمی هرگز رنگ صحنه را در تآتر ژرار فیلیپ به خود نمی دید و فرانس کولتور نیز هرگز نمایشنامه او را برای رادیو تنظیم نمی کرد.
نکتۀ بعدی این است که چرا اساسا خود رضا قاسمی عهده دار کارگردانی نمایشنامه هایش نشده؟ مگر نه این که می گوید این نمایشنامه ها به مکتب خاصی در تآتر ایران تعلق دارد؟ و مگر نه این که ظاهرا فرانسوی ها یک ایرانی ژنی را کشف کرده و به اندازه ای تحت تأثیر قرار گرفته اند که درهای تآترشان را به روی او گشوده اند؟ در این صورت آیا منطقی تر این نبود که خود او کارگردانی نمایشنامه اش را به عهده بگیرد؟
متأسفانه برای من امکان تحقیق بیشتری در این زمینه وجود ندارد و اساسا از نقش رضا قاسمی در این نمایش ها بی اطلاع هستم. ولی در یک مورد نمی توانم تردید داشته باشم – و شما نیز به همین ترتیب - و آن هم این است که کارگردانی نمایشنامه های او برای تآتر ژرار فیلیپ به عهدۀ امانوئل کوردلیانی، و برای رادیو فرانس کولتور به عهدۀ کلود گر بوده است.
علاوه براین پرسش دیگری هم می توانیم مطرح کنیم و آن هم به تنظیم نمایشنامۀ رضا قاسمی برای رادیو فرانس کولتور باز می گردد، که با توجه به توضیحات نویسنده که می گوید: «... به این نتیجه رسیدم که من پروردۀ مکتبی در تآتر هستم که با سنت ادبی قطع ارتباط کرده است. پس طبیعی ست که این آثار تا وقتی به صحنه نیایند دسترسی به کنه آن آسان نخواهد بود» پس اگر چنین ادعایی واقعیت دارد و ما حرف ایشان را درست فهمیده باشیم، این نمایشنامۀ رادیویی را چگونه باید بفهمیم؟
در این مصاحبه و یا در مصاحبات دیگرش رضا قاسمی مطالبی دربارۀ رمان مطرح می کند، ولی متأسفانه این طور به نظرم می رسد که او نه تنها با تاریخ ادبیات آشنایی دقیقی نداشته بلکه دائما بر حسب عادت نظریات خودش را به عنوان واقعیتی جهان شمول مطرح می کند. اگر چنین مطالبی را به عنوان نظریۀ خودش دربارۀ رمان مطرح می کرد شاید نیازی هم به این همه پر حرفی های من نمی بود. به عنوان مثال او مدعی می شود که نویسندگان رمان مدرن از جزئیات قطع نظر می کنند زیرا چنین جزئیاتی نقش زنده و ارگانیکی در ساختار رمان ندارند.
اگر نظریۀ ایشان درست باشد، معلوم نیست آثار آلن رب گری یه(12) را چگونه باید تعریف کنیم که به جریان رمان نو (13) تعلق دارد و انباشته از تشریح جزئیات است؟ البته رضا قاسمی در مورد رمان و نظریات خودش نیز مطالبی می گوید که مورد بررسی قرار خواهیم داد.
شاید دراین جا برای من فرصت کافی برای بررسی تمام موارد مطروحه از جانب او و یا منقدین او وجود نداشته باشد، ولی از همین بررسی های مختصر می توانم نتیجه بگیرم که اگر در پی آموختن چیزی به نام رمان هستم، بهتر است ازمصاحبات رضا قاسمی چشم پوشی کنم. با این وجود دراین مصاحبات اگر فرصت بررسی آن را داشته باشیم می توانیم مطالبی دربارۀ جزئیات رمان خود رضا قاسمی پیدا کنیم.
در مصاحبه با ابراهیم نبوی که شرح آن را پیش از این توضیح دادیم، و با وجود برد کوتاه آن، و انتقاداتی که در اظهار نظریات بینندگان فیلم مصاحبه مشاهده می کنیم، نکته ای هست که می تواند به طور مشخص مورد توجه ما قرار گیرد. در جایی رضا قاسمی از به کار بردن نقطه گذاری در رمانش حرف می زند، که گویی موجب سردگمی خوانندگانش شده و برخی از آنها فکر کرده اند که این نقطه ها احتمالا به این دلیل بوده که نوشتۀ او سانسور شده و یا خودش آنها را سانسور کرده است ؟
در این مورد خاص نیز متأسفانه ما با همان گرایشات راز و رمز مدارانه و تحقیر خوانشگر روبرو هستیم، و ریشه اصلی آن را نیز باید در ایدئولوژی طبقۀ حاکم ایران به عنوان دلال اصلی بین جامعۀ ایران و جامعۀ جهانی و خصوصا اروپا و آمریکا جستجو کنیم. که هر از چند گاهی فرآورده های نوظهوری را وارد کشور می کنند، ولی تنها با این شرط که مقدما آنها را از محتوای اصلی اش تهی ساخته و مطابق با منویات و اهداف طبقاتی شان تنظیم می کنند. همانند هلیکوپترهای تهاجمی ساخت وزارت صنایع دفاعی ایران است که می گویند تمام قطعاتش را ما خودمان ساخته ایم و بعد می بینیم که ارۀ لیزری که شیشۀ پنجرۀ هلیکوپتر را برش می دهد، ساخت اروپا است.
موضوع نقطه گذاری در «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» که البته به دلیل نامعلومی شامل چاپ نسخۀ اوّل آن در آمریکا نمی شود، شیوه ای ست که بیش از همه جریان «رمان نو» (1942-1970) آن را باب روز کرد که امثال «آلن رب گری یه»و یا «ناتالی ساروت» از نمایندگان آن هستند.
بنابراین، در رابطه با چنین ابهامی نزد خوانشگران رمان رضا قاسمی، آن چه که بیش از همه باید مورد انتقاد قرار گیرد بخش نهادینۀ دریافت اثر ادبی است که میزبانی آن را به عهده داشته اند. به عبارت دیگر، در این جا، کاستی های ساختاری در زمینۀ آموزش و پرورش باید مورد توجه ما باشد. ولی متأسفانه مدت مدیدی است که ظاهرا تنها فعالیت میزبانان رسمی برای دریافت آثار ادبی و هنری و علمی، به انتخاب آثار برجسته و اهداء جایزۀ به بهترین اثر منحصر بوده است.
عکس العمل های عمومی در رابطه با «همنوایی شبانه»
با این وجود فقدان نقد و یا نهادهای آموزشی و کاستی های میزبانان آثار هنری در سطح اجتماعی، نمی تواند تنها مقصر چنین بلبشویی در عرصۀ ادبی باشد، بلکه منشأ این بلبشو را احتمالا در خود اثر نیز می توانیم جستجو کنیم. متأسفانه من به قطع یقین نمی توانم بگویم که رضا قاسمی تا چه اندازه به کاربرد نقطه گذاری و عملکرد آن به عنوان عنصر تعلیقی در زنجیرۀ دال ها و مدلول ها تسلط و آگاهی دارد و کدام یک از کتابهایی را که به جریان رمان نو تعلق داشته خوانده است. ولی شاید نمونه هایی از عکس العمل خوانشگران فرانسوی که رابطۀ نزدیک تر و سازمان یافته تری از منظر منابع اطلاعاتی با این جریان ادبی دارند شاید بتواند تا حدودی این موضوع را برای ما روشن سازد، زیرا که شاید رضا قاسمی کاملا به کاربرد نقطه گذاری تسلط نداشته باشد (البته قاعدۀ خاصی هم در این مورد وجود ندارد). و حداقل ابهاماتی که در این مورد برای خوانندۀ فارسی زبان مشاهده شده است، تنها به فقدان اطلاعات از کاربرد نقطه گذاری به سبک رمان نو ارتباطی نداشته بلکه احتمالا به دلیل فقدان درک نویسنده از عملکرد آن بوده و یا کاربرد اغراق آمیز آن موجب چنین ابهامی شده است و یا این که دلیل دیگری در کار است. در هر صورت این شیوۀ نگارش به جریان «رمان نو» به سال 1953 بازمی گردد. در داستان «سقوط» اثر آلبر کامو نیز ما همین شیوه را می بینیم، یعنی رها کردن برخی جملات به شکل ناتمام. ولی مشکل این جا نیست، هر نویسنده ای می تواند از این و یا آن شیوۀ نگارش در تاریخ ادبیات الهام بگیرد و اثر خودش را بیافریند، اشکال کار در سنت راز و رمزمدارانه است.
چه این که رضا قاسمی در گفتگویش با ابراهیم نبوی در رادیو زمانه به برداشت اشتباه آمیز خوانشگران ایرانی اشاره می کند که نقطه گذاری هایش را به سانسور حاکم نسبت داده بودند، ولی نمی گوید که این فن نوشتاری از کجا می آید. البته من به رضا قاسمی حق می دهم که چنین موضوعی را مطرح نکند، زیرا به محض این که بگوید این کار قبلا شده...دیگر هیچ کس طرف رمان او نخواهد رفت زیرا فرهنگ ما فرهنگ امام زمانی است و حرف تازه حتما باید با پیغمبرانی جدید از آسمان نازل شود. و به روشنی می بینیم که چگونه سرنوشت تولید بالگردهای تهاجمی ارتش ایران با رمان نویسی ایران گره می خورد.
به این ترتیب من فکر می کنم که این مورد را نیز باید به بررسی موضوع گرایشات خود تخریبگرانۀ نویسنده پیوند بزنیم که کمی دورتر بدان خواهیم پرداخت. زیرا خود نویسنده در اتحاد با چنین نگرشی بوده و با کتمان مرجع تاریخی در خصوص شگردی که به کار برده است، موجب نفی کار نوشتاری خودش شده است.
گفت و گوی دو فرانسوی دربارۀ «همنوایی شبانه» به تاریخ 2 اکتبر 2008 در یکی از سایت های ادبی و فرهنگی (14) شاید بتواند تا حدودی سرنوشت نقطه گذاری های رضا قاسمی را در فضای میان فرهنگی ایران را روشن نماید.
در سایتی که معرفی کردم کاربری به نام هارلد78 (15) می گوید :
«سعی کردم «هارمونی شبانه» را بخوانم، اولین و تنها کتابی بود که از این نویسندۀ ایرانی در دسترسم قرار گرفته بود. زندگی مهاجرهایی را تعریف می کند که در اتاق های زیر شیروانی یک ساختمان قدیمی در پاریس رحل اقامت گزیده اند . ولی پنجاه صفحه یعنی یک چهارم کتاب را بیشتر نتوانستم بخوانم. به نظرم نوشته او بیشتر گمراه کننده است، مجموعه ای از کلمات است که روی هم سوار شده و لی من قادر به درک رابطۀ آنها با یک دیگر نیستم. جملات کامل نمی شوند و نویسنده گویی خیلی دوست داشته از نقطه های معلق استفاده کند. از مجموع تمام پاراگرافها چیزی نمی فهمم. نویسنده حرف خودش را می زند بی آن که به خوانشگر فکر کند که ممکن است در آنها گم شود. ولی در برخی موارد ناگهان گفتمان نویسنده در استیلی که اصلا متقاعد کننده نیست قابل فهم می شود، و دوباره در سیاهی و گنگی فرو می رود. این روند برای من کسل کننده بود و سرانجام کتاب را رها کردم.»
کاربر دیگری به نام روتکو(16) می گوید :
«سایت رسمی رضا قاسمی و مراجع دیگری، او را به عنوان نویسندۀ کله گنده ای معرفی کرده اند، ولی مطمئن باش که تمام نظریات دربارۀ هارمونی شبانه حاکی از مغلطه و سرگیجه است.»
و هارلد 78 به او می گوید :
«مرسی روتکو. در واقع اطمینان پیدا کردم که من تنها نبوده ام.»
البته اگر بخواهیم جانب احتیاط را رعایت کنیم، بهتر این خواهد بود که این دو نظر را دربارۀ «هم نوایی شبانه» در طیف فرانسوی زبان ها به عنوان همین دو نظری که هست مطمح نظر قرار دهیم. با این وجود، اولا از فحوای کلام کاربر فرانسوی پی می بریم که گویا تبلیغات زیادی پیرامون رضا قاسمی در فرانسه انجام گرفته بوده است، و از سوی دیگر می بینیم که عکس العمل منفی برخی خوانشگران طیف فرانسوی زبان با عکس العمل برخی خوانشگران طیف فارسی زبان تا حدود زیادی هماهنگی پیدا می کند. به عنوان مثال مجید اسلامی در مقاله ای تحت عنوان «اقتدار خاموش دیوارها»(17) می نویسد :
«پیش تر ها خیال می کردم دوباره خواندن رمان و یاد داشت برداشتن کار را آسان تر می کند. امّا بر عکس، سخت تر شد. بار دوّم آن قدر نکات ریز و درشت در رمان پیدا کردم که بار اوّل از چشمم دور مانده بود، که حالا دیگر از هیچ چیز مطمئن نیستم. از کجا معلوم که بار سوّم و چهارم نیز همین طور نباشد؟»
البته مجید اسلامی هنوز امیدوارانه به چشم انداز این تودۀ در هم پیچیده و اسرا آمیز یعنی رمان «همنوایی شبانه...» نگاه می کند و سخاوتمندانه می گوید: «شاید بهتر باشد به شیوۀ خودش با آن رو به رو شویم، به همه چیز نوک بزنیم و هیچ چیز را به سرانجام نرسانیم و خواننده مان را در این تسلسل ابدی گرفتار کنیم.»
شهلا زرلکی نیز می گوید : «خواندن رمان «همنوایی ارکستر چوبها» آسان نیست. باید شیوۀ خواندنت را با شیوۀ نوشتن نویسنده هماهنگ کنی.»(18)
البته شهلا زرلکی نیز گویی که مصممانه می خواهد از چنین مشکلی عبور کند، می گوید : «امّا این گونه خواندن، یعنی نادیده گرفتن یا به دست فراموشی سپردن لذتی که تنها کتابخوان های حرفه ای جنس آن را می شناسند.»
بر اساس سفارشات نظریه پردازانۀ شهلا زرلکی، در عین حال می بینیم که دایرۀ خوانندگان محدودتر می شود یعنی به پندار او این رمان از آن دسته از رمان هایی است که باید کارشناس رمان بود تا با آن رابطه برقرار کرد. و البته این دخترخانم کوشا فراموش می کند که مشهور ترین رمان نویسان برای خواندن رمان هایشان از دن کیشوت تا ...هر رمان دیگری که دلتان می خواهد هیچ گاه هیچ یک از نویسندگان چنین محدودیتی برای خوانندگانشان قائل نشده اند. در این جا به دلیل اهمیت این موضوع در مورد خطر چنین جریاناتی که سعی می کند اثر هنری و دریافت آن را منحصر به کارشناسان دانسته و آن را از دسترس عمومی به دور نگهدارند، یادآوری مطالبی را ضروری می دانم. در واقع خطر چنین نظریاتی مضاعف است، زیرا از یک سو به محفلی شدن آثار دامن زده و به این معنا که تعیین تکلیف اثر هنری را به تبانی گروهی واگذار می کند و از طرف دیگر موضوع دموکراتیزاسیون فرهنگ و هنر را منتفی ساخته و راه را بیش از پیش برای یکه تازی ایدئولوژی طبقۀ بورژوا و انحصار سازی و خصوصی سازی فرهنگ و هنر باز می گذارد.
با تکیه به عکس العمل های عمومی که بخشی از آن را در این جا منعکس کردیم و حتی با توجه به توصیه های خود نویسنده که می گوید رمان او برای یک بار خواندن نوشته نشده، از تمام این موارد می توانیم حداقل در یک مورد به نتیجۀ روشنی برسیم و اطمینان کامل داشته باشیم و آن هم این است که فهم رمان «همنوایی شبانه...» برای خوانشگران دشوارهایی در بر داشته است.
البته بجز آن دو خوانشگر فرانسوی زبان، هیچ یک از خوانشگران ایرانی به این موضوع فکر نکرده اند که شاید اشکالی در خود رمان وجود داشته که موجب سرگردانی آنها شده، و شاید هم که خود نویسنده در نوشته هایش دچار سر در گمی شده و این سردرگمی را به خواننده منتقل کرده و با آگاهی به چنین مشکلاتی می خواهد با تکیه به ضرورت قرائت های متعدد و هشدار به خوانشگرانش، این مسئله را حل کند.
در این جا جهت بررسی و روشن ساختن دلایل پیچیدگی ها و مشکلات و سردرگمی ها و شاید هم راز و رمز مداری هایی که خوانشگران رمان «هارمونی شبانه ارکستر چوبها» با آن مواجه شده بودند، پیشنهاد می کنم در مصاحبۀ بهزاد ذوالنور با رضا قاسمی، به مطالبی بپردازیم که خود نویسنده دربارۀ رمانش مطرح کرده است.
پانوشت
(7http://www.rezaghassemi.org/critique12.htm
8) همانجا صفحۀ 2
9) Alan Sokal
10) Jean Racine. "Esther"
11) http://www.rezaghassemi.org/critique12.htm
12) Alain Robbe-Grillet. "Les Gommes"
13) Le Nouveau Roman
14) Grain de sel.Forum litteraire et culturel
http://grain-de-sel.cultureforum.net/asie-f22/reza-ghassemi-iran-t6310.htm
15) Harelde78
16) rotko
17) http://www.rezaghassemi.org/hamnavaei_haft3.htm
18) http://www.rezaghassemi.org/hamnavaei_nagh_zarlaki.htm
بررسی نظریات رضا قاسمی دربارۀ
رمان «هارمونی شبانۀ ارکستر چوبها»
«حالا البته در رمان تازه ای که دارم می نویسم دارم نوع تازه ای از تشبیه را تجربه می کنم یعنی به جای تشبیه چیزی به یک چیز ملموس تر آن را به چیزی تشبیه می کنم که شبیه هیچ چیز نیست، به هیچ وجه ملموس و از جنس تجربه های روزمره نیست. این کار را به این نیّت می کنم که خواننده را به تجربه ای درونی تر، غنی تر و ناشناخته تر بکشانم. یعنی به جای استفاده از تجربیات گذشتۀ خواننده، او را دعوت می کنم به چشیدن طعم یک تجربه ی تازه (این را هم البته مدیون شعر هستم.)»(19)
در این صورت اولا باید دید که رضا قاسمی این «چیزی» را که «شبیه هیچ چیز نیست» از کجا پیدا خواهد کرد؟ و چگونه این طرح را به کار خواهد بست؟ چنان که می بینیم، نویسنده این طرح را برای رمان آیندۀ خود در نظر گرفته و از هم اکنون دربارۀ آن با ما حرف می زند، با این وجود بعید نیست که در رمان «همنوایی...» همین کار را تا حدودی شروع کرده باشد (کمی دور تر خواهیم دید).
البته دوران مدرن در واقع آغاز دوران آزادی حق تعیین سرنوشت اثرهنری توسط خود هنرمند است، و به همین علت نیز ما طی عصر مدرن با انبوه هنرمندان و جریان های هنری سروکار پیدا می کنیم که «مانیفست» نیز می نویسند. به همین علت نیز پرسش تازه ای در مبحث نقد آثار مطرح می گردد، یعنی یکی از شاخص هایی که مطرح می شود هم این است که اثر هنرمند تا چه اندازه دعاوی هنرمند را تأیید کرده و به عبارت دیگر تا چه اندازه اثر هنرمند در رابطه با طرح اولیه و یا به طور مشخص نیّت هنرمند در انتقال تجربه ای خاص مطابقت داشته است.
بر این اساس نکتۀ مهمی را که باید ببینیم این است که اگر نیّت هنرمند را به عنوان نوعی آرزومندی در او تلقی کنیم، این نیّت و یا آرزومندی باید شدنی و ممکن باشد، و علاوه براین اثر پیشنهادی او باید تجربۀ زیبایی شناختی خاص و والاگرایانه ای را عرضه کند، به این معنا که موجب ارتقاء مفاهیم گردد، در غیر این صورت فانتسمتیک از آب در خواهد آمد و احتمالا خوانش های فانتاسمتیکی را هم در بر خواهد داشت، یعنی تحقیقا با توجه به لیست بلند بالای مقالات و مصاحبات که انباشته از سوء تعبیراتی ست که تنها دورا دور به نقد ادبی شباهت دارد و بیشتر حاوی خوانش های شخصی و توهم آمیز به معنای «سوء تعبیر» است.
فکر می کنم که این طرح آیندۀ رضا قاسمی را باید از دیدگاه « تئوری خوانش» مورد بررسی قرار دهیم (این موضوع هم می تواند برای آنهایی که دوست دارند، مثل من، طرحی برای آینده به حساب آید). «تئوری خوانش» فعالیتی را در چشم انداز می گذارد که در پیوند با اثر به تولید مفهوم نزد خواننده می انجامد. این فعالیت در عین حال دارای بعدی روانشناختی می باشد. حال از این جهت که نوشتۀ من به منولوگ تبدیل نشود، جهت گسترش این موضوع به کتاب «هملت و اودیپ» نوشتۀ ارنست جونز مراجعه می کنم که به نقل از «مسون» می گوید: «آن چه را که انسان خیال می کند، و یا تا جایی که قادر به تخیل پردازی است، آن چه را که در آرزومندی خود دارد و یا آن چه را که می تواند در آرزومندی خود داشته باشد، بی گمان به طبیعت خاص و آموخته و تجربیات او بستگی دارد.»(20)(ترجمه از من است)
رضا قاسمی می خواهد خوانشگر را « به تجربه ای درونی تر، غنی تر و ناشناخته تر» دعوت کند ومطالب کاملا مشخصی در رابطه با رمان «همنوایی...» مطرح می کند که به نظر من کلید شناخت بسیاری از سردرگمی های خوانندگان نوشتۀ های او را به دست می دهد.
او می گوید : «نویسنده به اعتقاد من نه واقعیت بلکه فانتاسم های خودش از واقعیت می نویسد.»(21)
اگر ادبیات واقعا مکانی بود برای آرشیو فانتاسم های نویسندگان، در این صورت فکر می کنم که هیچ جای تقدیری از هنر ادبیات باقی نمی ماند. زیرا فانتسم یا هر عارضۀ روانی و یا جسمی دیگری الزاما موجب خلق اثر هنری نمی گردد، بلکه بر عکس عبور از آنها بر اساس نمادینه سازی و تحقق والاگرایی در اثر است که آن را به اثر هنری ارتقاء می بخشد. این والاگرایی را نیز می توانیم مختصرا به عنوان مفهوم یا مفاهیمی بدیع و بالنده تعریف کنیم. البته تازگی اثر به تنهایی کافی نخواهد، بلکه تازگی می بایستی در عین حال قانونگذار نیز باشد، یعنی به طور مشخص قانونی برتر و بالنده تر نسبت به گذشته. البته مانعی در این کار نیست که فردی بخواهد هذیان و یا فانتسم و یا هر عارضۀ روانی دیگری را مکتوب سازد، «کلمان روسه» در کتاب «جادۀ شب»(22) عوارض روانی خاصی را به شکل کتاب به چاپ رسانده ولی در مقدمه یادآور شده است که این کتابش تنها اهمیت مستند و علمی دارد (احتمالا برای روانپزشکی و روانشناسی و یا روانشناسی ناخودآگاه).
در گفتمان رضا قاسمی اگر به برخی جملاتش دقت کنیم، این طور به نظر می رسد که او اهداف مختلفی را در چهار چوب این رمان پی گیری کرده، که به جای خود کاملا نیکو است، ولی یکی از جملات بیش از همه باید توجه ما را به خود جلب کند و آن هم جملۀ زیر است :
«یکی از فکرهای اصلی رمان نگاهی ست به مسئلۀ «تقدیر» در پرتو تئوری کائو (23) یعنی هرج و مرج.»
من فکر می کنم که به احتمال قوی «تقدیر» در پرتو نظریۀ هرج و مرج، همان طرحی است که به برپا کردن برج بابلی انجامید که رضا قاسمی را در رمان «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» دچار سردگمی کرد و خوانندگانش را نیز به هم چنین.
توضیحات دیگر نویسنده، به شکل بارزتری این هرج و مرج درون رمانش را آشکار می سازد :
«همان طور که در رمان آمده راوی معشوق خودش را در چهارده سالگی از دست می دهد. با توجه به آسیب پذیری آدمی در این سن و سال و نیز با توجه به تأثیرات عمیق و غیر قابل قیاس نخستین عشق باید گفت که این برای راوی ضربه ای هولناک. هولناکی این ضربه را من با نشان دادن جابجایی راوی با سایه اش بیان کرده ام.»
حال این که چنین اطلاعاتی در مورد جا به جایی راوی با سایه اش تا چه اندازه در اثر قابل باز شناسی است؟ پرسش به چنین پاسخی را به نیمۀ دوّم مسابقه موکول می کنیم و فعلا از آن چشم می پوشیم. ولی اگر نویسنده برای نشان دادن تأثیرات جراحت روانی مرتبط به از دست دادن معشوق دوران کودکی اش، « جابجایی راوی با سایه اش» را به نمایش می گذارد، به این ترتیب می توانیم حدس بزنیم که نمایشنامه هایی را هم که پیش از این به روی صحنه می آورده ازهمین قاعده ای پیروی می کرده است. به عبارت دیگر این طرح به همان طرح آینده که در نقل قول بالا دیدیم باز می گردد، یعنی «نوع تازه ای از تشبیه» که در این صورت تمام داستان رضا قاسمی را به مجموعه ای از تشبیهات تازه تبدیل می سازد که کاملا با ذهنیت و کد های موجود در زبان متفاوت است و بر این شالوده، تنها خود او می داند چه نوشته و از بد حادثه اگر فراموش کاری هایش به واقعیت بپیوندد، این خطر وجود دارد که خود نویسنده اساسا افسار گسیختۀ رمانش را از دست بدهد.
به عبارت دیگر ما این موضوع – جا به جایی راوی و سایه اش را در رابطه با مفهومی که مورد نظر نویسنده است، می توانیم از منظر تقسیم بندی نماد شخصی و گروهی توضیح دهیم، به شکلی که در فقدان توضیحات فرامتنی نویسنده، درک مفهوم آن برای خوانشگر ممکن نخواهد بود. نوعی نشانه و علامت گذاری در اثر که بی شباهت به رمز نیست و سرانجام با تبانی گروهی و توضیحات نویسنده در بیرون از برگهای رمان، به نیّت او پی ببریم.
باید دانست که خوانش فعالیتی است بین خاطره و ساختار اثر که به ارائۀ تعبیر می انجامد، اساس این فعالیت یعنی «خوانش» را، گفت و گوی بین نویسنده و خوانشگر تشکیل می دهد که از طریق اثر انجام می گیرد، ولی این گفت و گو وقتی که کتاب به چاپ می رسد به حالت بسته در می آید و هیچ اطلاعات دیگری نمی شود به آن اضافه کرد، به جز اشکال مابعدی، از طریق مصاحبات و نقدها و البته خوانش های مجدد. در این صورت الزاماتی که نویسنده برای ارتباط با اثرش به خوانشگر تحمیل می کند دامنه های گسترده تری می یابد که شاید در دسترس تمام خوانندگان نباشد.
رضا قاسمی در مورد پرسوناژهای رمانش می گوید : «امّا راستش را بخواهید من نویسنده همانقدر در پرسوناژ راوی حضور دارم که در دیگر پرسوناژها. دقیق تر بگویم : برای کشف هویت خودم به عنوان ایرانی من راه دیگری نمی شناختم بجز کشف هویت خودم به عنوان یک واحد از آن مجموعه. بنابراین کوششم در این رمان این بود تا نه فقط راوی بلکه «پروفت»، «سید»، «رعنا»، «کلانتر»، «بندیکت» دیگر شخصیت های درونی خودم را کشف کنم.» (24)
البته درآن چه رضا قاسمی در این قطعه مطرح می کند، یعنی حضور نویسنده در تمام شخصیت های داستان، ابهام و مشکلی وجود ندارد، ولی آن چه که در این قطعه برای ما و به هدفی که ما به بررسی مطالب او پرداختیم، یعنی کشف علل سردرگمی خوانشگران در رابطه با رمان «همنوایی...»، در جستجوی او برای کشف هویت خودش نهفته است که البته او این هویت را با یک مجموعۀ دیگر تلاقی می دهد یعنی «هویت ایرانی» که اکتشافات او و ما را بیش از پیش پیچیده می سازد و علاوه بر این باید دید که او چه شیوه هایی را برای چنین جستجویی به کار می بندد. ولی در خوانش خود رمان خیلی زود احساس می کنیم که برخی قطعات ارتباط مستقیمی با موضوعی که او دارد تعریف می کند ندارد. کمی دور تر این قطعات را نشان خواهم داد.
این طور به نظر می رسد که نویسنده مستقیما از تداعی معانی آزاد استفاده کرده است، این نکته ای است که داریوش برادری نیز در مقاله ای که دربارۀ آخرین رمان رضا قاسمی تحت عنوان «وردی که بره ها می خوانند»(25) نوشته، به این موضوع نیز اشاره داشته است. البته این سبک نوشتن، مثل موضوع نقطه گذاری، موضوعی نیست که منحصر به رضا قاسمی باشد، بلکه استفاده از تداعی معانی، وحتی نقطه و علامت گذاری در رمان تا جایی که من می دانم، از دوران «رمان نو» نیز فراتر می رود و این سبک نگارش اساسا با لورانس استرن نویسندۀ انگلیسی در قرن هجدهم آغاز شد(26). با یادآوری این نکته و با وجود این که تمام نقاط مشخص در تاریخ و خصوصا در تاریخ هنر و ادبیات، این احتمال همیشه باید برای ما وجود داشته باشد که جدول بندی های ما و شناسه های ما با کشفیات جدیدتر دچار تحول شود، مضافا بر این که تداعی در سخن و بیان یکی از طبیعی ترین خصوصیات روانی در کاربرد زبان نزد نوع بشر است.
در تصویر زیر می بینیم که استرن صفحۀ سمت راست را کاملا سیاه کرده است، در واقع پشت این صفحه نیز کاملا به همین شکل است، و این نمونه ایست از ابداعات استرن در رمان نویسی
و یا علاماتی نظیر تصویری در زیر مشاهده می کنیم
در تصویر زیر اگر دقت کنید فاصله گذاریهای استرن را مشاهده خواهید کرد
البته در تاریخ ادبیات تجربیات گوناگونی انجام گرفته و خصوصا با گسترش روانکاوی برخی از نویسندگان در پی تحلیل روانکاوی خودشان از طریق ادبیات بر آمده و در پی تأثیرات روان درمانی آن بودند. ولی نتیجۀ چنین تجربیاتی هر چه باشد، باید دانست که رمان و ادبیات مطب روانپزشک و یا تخت روانکاوی نیست. من این موضوع را بارها در مصاحبات و سخنرانی های متعدد افرادی مانند ژولیا کریستوا شنیده ام، که هم زبانشناس است و هم روانکاو و هم رمان نویس. افراد دیگری مانند میشل پولاک (27) در مقالاتش به نمونه های افراطی دیگری اشاره می کند، یعنی نویسندگانی که با خودکشی می خواهند مفهومی تازه در اثرشان به وجود بیاورند، و یا به هویت خودشان تحقق ببخشند و هزار و یک بهانۀ دیگر ولی به پندار او نتیجۀ کار چیزی نیست بجز مصیبتی اسفناک و جبران ناپذیر.
با این وجود در جهان بینابینی هنر و روانشناسی و روانکاوی جریان هایی در پی نقطۀ مشترکی هستند، و از «هنر درمانی» حرف می زنند، البته در تاریخ روانکاوی، روانکاوی مثل ملانی کلاین (28) در کار روان درمانی با کودکان خیلی از شیوه های بیانی تجسمی استفاده کرده و یا روانکاوانی نظیر برونو بتلهایم (29) تمام یک کتاب را به روانکاوی قصه های شاه پریان اختصاص داده است. در یادآوری چنین نمونه هایی می خواستم نشان دهم که آثار هنری تا چه اندازه می توانند با طرح نظریات گوناگون آمیخته شوند. با این حال تکیۀ رضا قاسمی بیشتر روی هویت ایرانی ست، «برای کشف هویت خودمان به عنوان ایرانی...» و سپس «کشف خودم به عنوان یک واحد از آن مجموعه»
و می بینیم که رضا قاسمی برای کشف این هویت جمعی و فردی رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» را پیشنهاد می کند. به این ترتیب، باید به پرسش قدیمی خودمان بازگردیم که نویسنده تا چه اندازه در دعاوی خودش در هر دو بعد از تأملاتش موفق بوده است.
قطعات دیگری از نظریات او هست که می تواند اطلاعات دیگری دربارۀ این رمان در اختیار ما بگذارد، به عنوان مثال، او می گوید :
«همنوایی شبانه رمانی با ضوابط کلاسیک نیست. البته گذشتۀ شخصیت ها برای نویسنده روشن است. چون که اگر غیر از این باشد منطق کار از دست می رود. امّا نویسنده به عمد از ذکر این چیزها صرفنظر می کند. چون می خواهد رمانی بنویسد «استیلیزه» یک سلسله تصاویر امپرسیونیستی کنار هم می آیند تا یک امپرسیون کلی از واقعیت مورد نظر به دست داده شود. توفیق نویسنده را در این چهار چوب است که باید ارزیابی کرد نه در چهار چوبی که به آن متعهد نشده.»
در این جا نویسنده مدعی می شود که به گذشتۀ شخصیت های رمانش آگاهی و احاطه دارد ولی به عمد از آنها چشم پوشی می کند و رمان را به مجموعه ای از تصاویر امپرسیونیستی یعنی نامشخص تبدیل می سازد...ولی پرسش این جاست که مونتاژ این تصاویری که انباشته از توهمات بصری می باشد و تنها سایه ای از واقعیت را بازنمایی می کند تا چه اندازه می تواند به کشف هویت ایرانی و فردی بیانجامد؟ و چنان که از تمام داستان ما نیز به شکل امپرسیونیستی و به مدد تمام منابع فرامتنی به ماجرای سگ صاحبخانه و یا سگ های صاحب خانه و موضوع تناسخ باز گشت انسان در قالب حیوانی سگ، برای تلاش هویت جوی فاعل نوشتار به چه نتیجه ای خواهیم رسید؟ البته فردی که تنها جزئی از یک کل کاملا مشخص است یعنی ایرانی و نه فرد مستقل، زیرا ایرانی بودن و یا استرالیایی بودن از داده های طبیعی و اتفاقی می باشد، ولی چیزی که بیش از همه اهمیت دارد آرزومندی او است که به فرد او تعلق داشته و در زندگی اش – احتمالا - به آن تحقق می بخشد یا نمی بخشد.
ولی تا اطلاع ثانوی، از دیدگاه من، می توانیم تصاویر امپرسیونیستی و مونتاژ آنها را در رمان رضا قاسمی به مجموعه عناصری نسبت دهیم که موجب سرگردانی هایی برای خوانشگران رمان شده است.
علاوه بر این رضا قاسمی به آموخته هایش از تآتر تکیه می کند و می گوید :
«من می کوشم از هر چیز واقعی تنها آن بخشی را که قابل شناسایی می باشد نشان دهم بقیه اش را واگذار می کنم به تخیل خواننده. این را من مدیون آموخته هایم در تآتر هستم. به جای یک ارابه جنگی کافی ست یک چرخ آن را به بیننده نشان بدهیم او خود با قوۀ خیال بقیه اش را می سازد. به تعداد بینندگان یا خوانندگان ارابه وجود خواهد داشت.»
بسیارخوب، من فکر می کنم که می توانیم این نظریات اخیر او را درپی نظریات پیشین او ردیف کنیم، البته رضا قاسمی فراموش می کند که رمان نویسی با تآتر و تعزیه تفاوت هایی دارد. در ثانی فراموش می کند که اگر چه «مشارکت فعال مخاطب» در هر صورت وجود دارد، چه یک چرخ ارابه را نشان دهیم و چه تمام ارابه جنگی، چنین کارهایی در برخی تآترها شاید نزد برخی تماشاگران جواب مثبت بدهد، ولی شاید نه دررمان. البته نباید پیش داوری کنیم. ولی اگر «همنوایی شبانه...» نمونه ای از این چرخ های ارابه است، شاید که بازنمایی مشخصی از آن در ذهن خوانشگر ممکن نباشد، زیرا به طور کاملا مشخص رمان رضا قاسمی، با توجه به تمام نمادسازی هایی که خود او به آن اشاره می کند، جزء نمادهای جمعی نیست بلکه جنبۀ کاملا شخصی دارد. به همین علت چرخ ارابه به دلیل وجه شخصی اش قابل باز شناسی برای خواننده نیست، مگراینکه به این چرخ یک راهنمایی جیبی نیز ضمیمه کنیم. از طرف دیگر نویسنده نمی تواند بخشی از کار را به عهدۀ خوانشگر واگذار کند، هر چند که هر برخورد با هر اثر هنری همیشه دو نفر هستند، هنرمند و تماشگر یا خواننده. هر رمانی می تواند به تعداد خوانشگرانش مفاهیم مختلفی داشته باشد – و به طوری که کریستیان شلبورگ به نقل از مارسل پروست مطرح می کند : «کتابهای زیبا به نوعی خاص در زبان بیگانه (بخوانید آشنایی زدایی شده) نوشته شده اند. زیر هر کلمه ای هر یک از ما مفهوم و یا تصویر خاص خودش را درک می کند که غالبا خلاف جهت نیّت اصلی آن بوده و حاصل سوء تعبیر است. ولی در کتابهای زیبا هر یک از این سوء تعبیرات زیبا هستند.» (30)- ولی یک مفهوم هست که آن را نباید فراموش کنیم و آن هم ارابه ای است که در نیّت نویسنده بوده. اگر مطالب دیگری را که در زیر به نقل خواهم آورد به این مجموعه اضافه کنیم، آن وقت کل این معمای سردرگمی خوانشگران و معمای «همنوایی..» حل خواهد شد.
ولی در یک مورد تردیدی نیست، و آن هم این است که سردرگمی خوانشگران دلالت دارد بر سردرگمی خود نویسنده.
در واقع وقتی می گوید رمان «همنوایی شبانه...» شوخی با «فاوست» است، من بیشتر فکر می کنم که چنین موضوعی بیشتریک شوخی نه چندان مناسب با ادبیات و خوانشگران است. چون که شوخی با فاست باید مفهوم و معنی و دلیلی داشته باشد، در تاریخ ادبیات غرب خیلی ها با فاست «شوخی کرده اند» از بازیگران دوره گرد انگلیسی در آلمان گرفته تا کریستوفر مارلو، و دربازگشت آن به آلمان زیر قلم گوته و پس از آن دهها نویسنده و نمایشنامه نویس و سینما چی دیگر که با این موضوع «شوخی کرده اند»، ولی جملگی روی موضوع و معنای مشخصی کار کرده اند که اسمش هست فاست به عنوان شخصیت، به عنوان تمنّا، مسخ، نزاع خوب و بد، و غیره. برای رضا قاسمی همین باقی می ماند که معنا و مفهوم شوخی اش را به ما نشان دهد تا نظریاتش بی پایه و اساس از آب در نیاید. کجای «همنوایی شبانه...» رنگی از شوخی با این داستان فاست دارد؟
همان طور که در بالا اشاره کردم، بخش های دیگری از توضیحات نویسنده موضوع سرگردانی خوانش گران را بیش از پیش برای ما آشکار می سازد :
«...خود رمان در واقع چیزی نیست جز روایت این بازخواست» (منظور بازخواست در شب اوّل قبر است) «در ابتدا به نظر می رسد که خواننده دارد گزارش وقایع را از زبان راوی می شنود امّا پیشتر که می رود می بیند در واقع این گزارش از ذهن «اریک فرانسوا اشمیت» است که مشغول خواندن رمان «همنوایی ...» است. « با مرگ فرانسوا اشمیت به لایه های دیگری از این لابیرنت می رسیم. رمان گزارشی است از ذهن سگ اریک فرانسوا اشمیت یعنی راوی که به عقوبت روحش در بدن سگ حلول کرده است.»
البته باید توجه داشت که رضا قاسمی در عین حال می گوید که «بخش هایی از کتاب خطاب به پسر چهارده ساله است و بخش های دیگر خطاب به نکیر و منکر»
به این ترتیب باید از نویسنده پرسید که این همه لابیرنت و ابهام و لایه های غیر قابل رؤیت به چشم میرندگان عالم به انضمام شوخی با فاست به چه منظوری نوشته شده است؟
بی گمان، تمایلاتی از این دست که می خواهد رمان را به چیستان تبدیل کند و چیزهای بگوید که گویی رازی در کار است و اندیشه ای در شرف تکوین بوده و لایه های عمیق وجود انسانی را در هم می نوردد، متأسفانه من یک نفر به عنوان یک واحد از تمام این خوانشگران قانع نشده ام و حدس می زنم که این نویسنده می خواهد من را به دنبال نخد سیاه روانه کند.
و به صرف چند صحنۀ به اصطلاح اکسپرسیونیستی که نویسنده احتمالا با الهام از خاطرۀ فیلم فاست در ذهنش به روی کاغذ آورده اسمش نه شوخی و نه جدی با فاست است. نکیر و منکر هم هیچ ارتباطی با فاست ندارد، زیرا این دو فرشته متعلق به اساطیر و یا اعتقادات مذهبی هستند که بعد از مرگ به ملاقات انسان می آیند ولی فاست اسطورۀ لحظۀ پایانی زندگی بشر است. فاست اسطورۀ تبانی انسان و شیطان است که سرانجام به پیروزی آسمان می انجامد و بر خلاف ظاهر امر قویا ریشه در اعتقادات مذهبی داشته و عین تبلیغ مذهب است.
من فکر می کنم که همذات پنداری رضا قاسمی با راوی این چیزی که به آن می گوید رمان، و موضوع پارانویاک بودن راوی، و بر شمردن حق بجانب بودن به عنوان یکی از خصوصیات فرد پارانویاک، کلید موفقیت او در سر کار گذاشتن این همه آدمی باشد که برای رمان او نقد نوشته اند و سعی کرده اند آن را بفهمند.
البته تفاوت خوانش من با خوانش دیگران در این نکته نهفته است که من «همنوایی شبانه..» را اگر چه مثل دیگران به عنوان چیزی که هست می خوانم، ولی هدف من خوانش میان فرهنگی ایران نیز هست، و البته یک عده از عاقلترها از فهمیدن داستان قطع امید کرده اند ولی همچنان تحت تأثیر حق به جانب بودن نویسنده در کلاف سردر گمی که او برایشات بافته است گرفتار سوء تعبیرات خودشان شده اند.
19) مصاحبه با بهزاد ذوالنور (ص4)
20) Ernest JONES. Hamlet et oedipe. Ed TEL gallimard.1967. P11
21) مصاحبه با بهزاد ذوالنور (ص8)
22) Clément Rosset. Route de nuit (épisode cliniques). Gallimard.1999
23) Chaos به مفهوم هرج و مرج
مصاحبه با بهزاد ذوالنور (ص 8) (24
25) http://asar.name/2007/02/blog-post_12.html
26) Laurence Sterne. Vie et opinions de Tristram Shandy
27) Michel Polac
28) Melanie Klein
29) Bruno Bettelheim. Psychanalyse des contes de fées
30) کریستیان شلبورگ. « زبان شخصی در ادبیات» در «از ساحت تخیلی تا فن نوشتار نزد فاعل ناخودآگاه» (ترجمه حمید محوی). در آدرس زیر
www.intercultrel.blogfa.com
دربارۀ مؤسسات و بنیادهای فرهنگی و ادبی
زنگ خطر
یکی از مسائلی را که باید ازخصوصیات فرهنگ اقتدارگرا بدانیم، هویت مؤسساتی نظیر بنیاد گلشیری و یا پکا و یا کانون نویسندگان و غیره است. متأسفانه چنین مؤسساتی که از نگاه فرد عادی و بی اطلاع از ساز و کار و حد و حدود و برنامه ها و فعالیت های عینی آنها بی اطلاع هستند ممکن است سنگین وزن به نظر رسد، ولی شاید که در واقع فاقد آن خصوصیاتی باشند که ما از چنین مؤسساتی انتظار داریم. ما در جهان ادبیات افراد با صلاحیتی مانند علمی محمد حقشناس را داریم که من اخیرا او را در مقاله ای تحت عنوان «مرز میان ادبیات و زبان» (1) کشف کردم، که متأسفانه چندی پیش در اثر بیماری قلبی درگذشت. ولی فکر نمی کنم اساتیدی نظیر او راهی به این محافل داشته باشند. و از آن جایی که فعالیت های چنین محافلی را با پژوهش علمی کاری نیست، در نتیجه ما با پژوهشگران واقعی خودمان بیگانه هستیم. این طور که پیداست این مؤسسات و بنیادهای مختلف گروه هایی هستند که عهده دار ارزیابی اثر هنری بوده، و به عبارت دیگر عهده دار آموزش هنری در سطح عمومی و رسانه ها هستند. ولی به درستی در همین زمینۀ آموزشی است که، با وجود اسامی سنگین وزن مثل «گلشیری» دچار فروپاشی و بی اعتباری می گردند. بی اعتباری چنین محافلی هم از این رو می باشد که در بخش آموزشی فعال نبوده و گزینش ها یشان بر شاخص های اقتدارگرا تکیه دارد. من فکر می کنم که تنها کافی خواهد بود که ما فهرستی از کتاب های ترجمه شده و منتشر شده در زمینۀ زیبایی شناسی درایران و یا در خارج از ایران به زبان ایرانی تهیه کنیم تا به عمق فاجعۀ نقد ادبی و در نتیجه خود ادبیات پی ببریم.
( چون که شما می گویید. این اثر و یا آن اثر بهترین است، تنها به این علت که شما می گویید! آیا می توانید بگویید بهترین اثر و شاهکار به چه درد می خورد؟ شما با ارتکاب به چنین روش هایی و خیل جایزه بگیرهایتان به تشکیل باند تروریسم فرهنگی دامن می زنید که تنها در خدمت قدرت ها هستند، شما حتی شاهنامۀ فردوسی را از دسترس مردم به دور نگهداشته اید و انگلیسی ها باید بیایند به ما بگویند خیام چه کاره بوده است).
پانوشت
1)
http://www.jenopari.com/article.aspx?id=1596
نظریات کلی نویسنده دربارۀ هنر
در این جا نظریاتی را مورد بررسی قرار می دهیم که نویسنده (رضا قاسمی) دربارۀ هنر نویسندگی و یا دیگر هنرها طی مصاحباتش مطرح کرده است. البته ضروری خواهد بود که در خود اثر نیز به جستجوی چنین نظریاتی بپردازیم زیرا جملگی در روشن ساختن مفهوم اثر او نقش غیر قابل انکاری دارند. به این معنا که اگر زبان توسط دستور زبان قابل تعریف است، در این صورت تشریح گرامر به «ماورای زبان»(31) تعلق دارد، بر این اساس در عرصۀ هنری نیز آن چه نویسنده دربارۀ اثر خود می گوید به مثابه گفتمانی است که در ماورای اثرش (32) مطرح کرده و ما را دربارۀ اثر و یا بینش زیبایی شناختی و ایدئولوژی خود مطلع می سازد. البته می بایستی در مرحلۀ بعدی اثر و گفتمان مارای اثر را با یک دیگر مقایسه کنیم و نتیجه بگیریم که نویسنده تا چه اندازه به عهدش وفادار بوده است.
بررسی گفتمان رضا قاسمی در بخش فرامتنی مشکلات متعددی را در بر می گیرد، زیرا هیچ یک به حالت منسجم مطرح نشده است.
«گمان نمی کنم خودم را سانسور کرده باشم. امّا «همنوایی شبانه» مثل هر رمان دیگری بی عیب نیست. اما از نظر خودسانسوری موردی نیست که بگویم اگر در شرایط دیگری این رمان نوشته می شد آن مورد را هم اضافه می کردم. اما خود سانسوری ابعاد غریبی دارد. ای بسا به سبب وجود همین قید و بندهای فرهنگی، به طور ناخودآگاه پرهیزمی کنیم از قدم زدن در ورطه هایی که ممکن است دردسر ساز باشد...» (بر گرفته از گفتگو با سپیدۀ زرین پناه)
در مصاحبات دیگری نیز رضا قاسمی به همین موضوع سانسور و خود سانسوری اشاره می کند ولی مطالبی که در این زمینه می گوید هیچ وقت روشن نیست. از یک سو می گوید خودم را سانسور نکره ام، چون که در این صورت حضورش در غرب آزاد به گفتۀ خود او بی معنی خواهد شد و از طرف دیگر قید و بندهای فرهنگی و عنصر ناخودآگاه را مطرح می کند.
به این ترتیب نتیجه ای که از این بخش از نظریات نویسنده حاصل می گردد، این است که نویسنده حداقل در ارزیابی موقعیتش در زمینۀ [بیان] یک بام و دو هواست. البته آن چه این پرسش را مشکل بر انگیز می سازد، نه خودآگاه نویسنده و نه قید و بندها ی فرهنگی، بلکه ادعای اوست که می گوید «گمان نمی کنم خودم را سانسور کرده باشم.»
علاوه بر این، ردیف کردن سانسور و قید و بندهای فرهنگی در کنار موضوع ناخودآگاه نیز اشتباه دیگری است، زیرا بر خلاف تمام انتظارات و نظریات رایج، اتفاقا ناخودآگاه همان عنصری ست که دیوار سانسور و قید و بندها را در هم می شکند، تنها می بایستی به زبان فاعل ناخودآگاه گوش کنیم و نوشته هایش را بخوانیم تا به مفهوم پنهان آن دسترسی پیدا کنیم. به عبارت دیگر ناخودآگاه سانسور چی نیست و هیچ قید و بندی را هم برای بیان خودش بر نمی تابد، حرفش را می زند و به عبارت دقیقتر نمی تواند حرفش را نزند، می گوید و در اشکال مختلف نیز حرفش را تکرار می کند و چه بسا که سر منشأ والاگرایی در مفاهیم گردد. بر این پایه فکر می کنم که احتمالا رضا قاسمی باید با مفهوم ناخودآگاه کمی سرو کله بزند.
نکتۀ دیگری که در این قطعه باید توجه ما را به خود جلب کند نظر نویسنده دربارۀ اثر خودش می باشد، او می گوید : «امّا «همنوایی شبانه» مثل هر رمان دیگری بی عیب نیست.»
به این ترتیب بی شک ما با مشکل مضاعفی رو برو می شویم، از یک سو «همنوایی شبانه» از نظر رضا قاسمی بی عیب نیست، و از سوی دیگر تمام رمان های دیگر نیز [یعنی «هر رمانی»] معیوب اعلام می شود.
البته در باب عیب و یا معایب «همنوایی شبانه...» حداقل در مصاحباتی که او تا کنون انجام داده است، در هیچ کجا از زبان او توضیحی نمی یابیم. او تنها از محاسن صحبت می کند، و دائما از استروکتور حرف می زند به طوری که آدم از استروکتور به هراس می افتد که مبادا حرف بی جایی بزند و یا دنبال نخد سیاه در استروکتور یا استراکچر (برای اینگلیسی زبونا) فکر می کنم این پرسشی است که نویسنده می توانست پاسخ آن را در اختیار کاروان منقدین فرهیخته ای قرار دهد که شیفتۀ آثار او شدند. و از این گذشته، اگر بی عیب نیست و عیب دارد، پس چرا جنس را با عیبش به ما فروخته است؟ آن هم بی آن که روی جلد کتاب بنویسید که این کتاب بی عیب نیست و نویسنده مرغوبیت اثر را تضمین نمی کند.
و امّا در مورد موضوع «مثل هر رمان دیگری» واقعا از دعاوی بسیار جالبی باید باشد که تا کنون با آن مواجه نشده بودم، که رضا قاسمی اگر توضیحی می داد که مثلا عیب «دنکیشوت» نوشتۀ سروانتز یا هر رمان دیگری در کجاست؟ یعنی کاستی های تمام رمان ها در تاریخ ادبیات جهانی کجاست؟ فکر نمی کنید چنین پرسشی سزاوار حداقل پاسخی باشد؟ این سؤال خوبی نیست؟
باید توجه داشته باشیم که موضوع در این جا حساب پس خواستن از رضا قاسمی نیست، بلکه موضوع اعتبار میان فرهنگی ایران و نهادهایی است که هم اکنون حق پدر خواندگی به گردن ملت ایران دارند، و در هر صورت چنین داعیه ای دارند، و به بهترین ها جایزه می دهند و عملا سرنوشت ذخیزۀ فرهنگی ما را رقم می زنند. با این همه نقد و مصاحبه که در نشریات ایرانی به خورد ما می دهند، با توجه به چنین نمونه هایی، با این همه جایزه چه باید بیاندیشیم؟
رضا قاسمی در گفتگو با عادل بیابانگرد جوان مطالبی دربارۀ اشکال روایت و گرامر رمان می گوید که در این جا مختصری از آن را به نقل می آورم، او می گوید : «سه شکل اساسی روایت داستانی یعنی حماسه، رمانس و رمان، دو شکل حماسه و رمانس تقریبا در همۀ جوامع کهن وجود داشته. رمان امّا اختراع ذهن مدرن است...این حرف بدان معنا نیست که الگوی من رمان نویس باید در غرب باشد. الگوی نویسنده باید در غارها و لای تخت سنگ های روح خود او باشد. به شرط آنکه گرامر این زبان (یعنی رمان) را بیاموزد. گرامر این زبان را غربی ها نوشته اند. ما باید آنرا بیاموزیم امّا نه برای آن که عینا به کارش بریم. برای آنکه عینا فراموشش کنیم! این کاری ست که من کوشیده ام در همنوایی بکنم.»
البته همانطور که پیش از این نیز اشاراتی داشتم، اگر بخواهیم دربارۀ رمان و ادبیات چیزی بیاموزیم، از رضا قاسمی باید اجتناب کنیم، به این علت که هیچ دقتی در نظریات او وجود ندارد. کما این که حماسه و رمانس به یک دورۀ یگانه تعلق ندارند. رمانس بیشتر به قرون وسطا تعلق دارد، در صورتی که هومر به اواخر هشتمین قرن پیش از میلاد مسیح باز می گردد و حماسۀ هندی، ماهابهاراتا نیز نخستین گردآوری آن در قرن چهارم پیش از میلاد انجام گرفته (نگاه شود به ویکیپدیای فرانسوی). در نتیجه سه حماسه ایلیاد و اودیسه، شاهنامه و ماهابهاراتا به اقوام کاملا مشخصی تعلق دارند و در نتیجه شامل تمام اقوام کهن نیز نمی شود.
این طور که من می توانم در ماورای نظریات رضا قاسمی ببینم، این است که بی گمان او چیزهایی در زمینۀ نظریات ادبی خوانده است، و احتمالا متن «سبک های تخیل» نوشتۀ روبرت شول (33). البته ممکن است که مرجع رضا قاسمی کتاب دیگری باشد، ولی در هر صورت نظریۀ روبرت شولز کاملا به شکل دیگری بوده، او از فن شاعرانۀ تخیل ادبی حرکت می کند و در پی نشان دادن گرامر اشکال ادبی از طریق برخی وجوه چنین گرامری است که می تواند برای آموزگاران ابزار سامان بخش متون نویسندگان باشد. و سه شکل اساسی بازنمایی را به عبارت زیر اراده کرده است : طنز، تاریخ و رمانس. و البته چهار شکل دیگر نیز به آن اضافه می کند تا تمام اشکالی را که پیش از ظهور رمان وجود داشته معرفی کند. حماسه امّا با غزل و درام، بر اساس نظریۀ کارل ویتور(34) به نقل از گوته، اشکال طبیعی شعر هستند. البته در علوم ادبی اصطلاح «نوع» ادبی بخش حائز اهمیتی را به خود اختصاص می دهد و آغاز این بحث نیز به جمهور افلاتون و فن شعر ارستو باز می گردد.
در این جا هدف من این نیست که به نظریات ادبی نزد محققین غربی بپردازم، ولی با آگاهی اندکی که در این زمینه دارم می خواستم نشان دهم که گفتمان نظریه پردازانۀ رضا قاسمی تا چه اندازه غیر قابل اطمینان است. و همان طور که پیش از این اشاره کردم موضوع شکل ادبی و نوع ادبی به هیچ عنوان در گفتمان رضا قاسمی روشن نیست به این علت که احتمالا در ذهن خود او چنین تفکیکی انجام نگرفته و به همین علت حماسه و رمانس و رمان را سه شکل اساسی در روایت داستانی معرفی می کند.
31) Métalangage
32) métadiscours
33) Robet Scholes. "les modes de la fiction", in "Théorie des genres"; Ed Points Essais.1986
34) Karl Viëtor."L'histoire des genres littéraires", il "Théorie des genre". Ed points essais.1986
ادامۀ
نگاهی به منتقدین ادبی : نظریات اکبر سردوزامی
در باب «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
یکی از اساسی ترین مسائل را در رابطه با نوشته های رضا قاسمی در نقدی می یابیم که اکبر سردوزامی تحت عنوان «پارانویا هم کلیشه است» (35) دربارۀ آخرین رمان او «وردی که بره ها می خوانند» نوشته است. این نقد، البته با طنز خاصی که نزد اکبر سردوزامی می شناسیم، یکی از بهترین هایی است که تا کنون دربارۀ نوشته های رضا قاسمی خوانده ام و از دیدگاه من تا حدود زیادی روشنگر «همنوایی شبانه...» نیز هست.
اولین نکته ای که او مطرح می کند : « به اعتبار به کار بردن زبانی که تلاش میکند از کلیشههای زبانیی معمول دوری کند، نعمتی است.» البته تنها عنصری که جایش در متن اکبر سردوزامی خالی ست، تکیه دادن آن به مثال های عینی از درون خود رمان است. ولی اگر منظور سردوزامی جمله بندی هایی باشد که گاهی وزن و آهنگ خاصی پیدا می کند، برای نمونه : «وقتی گم می شود زیر خروارها گرد و غبار، به یک لمحه تجلی می کند گاهی. مثل صورتی که بیرون بیفتد از پیچه...» (وردی که بره ها می خوانند ص 181)
در هر صورت اگر منظور نوع ترکیب جملات است، این موضوع هنوز برای من روشن نیست که چنین فاصله گیری هایی برای رسیدن به زبان نوشتار شخصی کافی باشد. در هر صورت چنین مواردی نزد رضا قاسمی دائمی نیستند و تنها در اشکال پراکنده مشاهده می شود. و این موضوع در تمام نوشته های او قابل رؤیت است حتی در مصاحباتش نیز گاهی به همین شکل حرف می زند. ولی نا متعارف ساختن زبان جمعی الزاما به زبان شخصی و هنر نمی انجامد، خصوصا که ما در رمان با شعر سروکار نداریم. و همانطور که گفتم این گونه ترکیبات به شکل پراکنده در نوشته های رضا قاسمی دیده می شود، تا حدودی مصنوعی نیز به نظر می رسد. نکته ای که به عنوان مثال شامل حال «نامه های پلنگ خانم» نوشتۀ خود اکبر سردوزامی نمی شود، که از سیر قهقرایی زبان کودکانه الهام می گیرد و قطعاتی شبیه به نثر شاعرانه است، و می بینیم که قطعات کاملا یک پارچه و منسجم هستند، و نویسنده در برشی که در زبان رایج ایجاد می کند، متوقف نمی شود، و به زبان رایج بازگشت نمی کند، بلکه در پی تعمیق بخشیدن به سیر قهقرایی زبان است. به عبارت دیگر ماندگار شدن در این بیگانگی با زبان است که زبان شخصی نویسنده خودش را نشان می دهد و نتیجۀ امکاناتی که به کار بسته (یعنی نتیجۀ فاصله ای که ایجاد کرده) آشکار می شود.
در نقد سردوزامی می بینیم که منتقد ادبی به برخی صحنه ها در «وردی که بره ها می خوانند» معترض است. به عنوان مثال ماجرای زخمی شدن آلت جمعه برای سردوزامی ناباورانه است و از دیدگاه او در چهار چوب چنین داستانی نمی گنجد. شاید به طور مشخص بتوانیم بگوییم که رضا قاسمی گاهی در حقیقت نمایی کم می آورد، مثلا ماجرای خانم عبادی که معمولا از منزل راوی کتاب قرض می گیرد، در حالی که پدر راوی مردی مذهبی است و تنها کتاب دعا را جایز می داند. به این ترتیب ماجرای کتاب گرفتن و کتاب پس دادن خانم عبادی با توجه به خصوصیات پدر، جور در نمی آید.
ولی سردوزامی در خصوص فقدان حقیقت نمایی، تنها به زخمی شدن آلت جمعه اشاره می کند، در حالی که این موضوع را باید در مجموعه جراحاتی که در سرتا سر داستان (ها) مطرح می شود، یعنی به عنوان یک شبکۀ معانی در مد نظر قرار داد، از ختنه سوران گرفته تا بریده شدن دست راوی...و حتی حضور چاقو کش ها در شهر و تمام تکه های جسمی و ذهنی که از خود راوی جدا می شود. به عبارت دیگر زخمی شدن آلت جمعه را باید در یک مجموعه جراحت تعبیر کرد. بر خلاف سردوزامی، من فکر می کنم که اتفاقا غیر واقعی و غیر منطقی بودن، ریختن خرده شیشه در سوراخ دیوار و نتایج اسفناک آن برای جمعه است که احتمالا می تواند کلید درک مضامین اجباری نویسنده را روشن سازد.
ولی مهمترین مسئله ای که اکبر سردوزامی مطرح می کند از دیدگاه من مربوط است به بزرگ نمایی ها و نظریات اغراق آمیزی که در خصوص ساختار رمان های رضا قاسمی مطرح شده، او در این مورد به زبان بسیار ساده چنین ابهاماتی را بر طرف می سازد و می گوید :
«ممکن است بعضی ها برش های صحنه ها و پس و پیش بردن ماجراها را هم (که گاهی مصنوعی و حتی نچسب است، به طور مشخص توی پنجاه صفحۀ اول) حسن ساخت این رمان به حساب بیاورند که نیازمند بحثی دقیق و مو به مو و تکنیکی است...به هر حال وقتی نویسنده ای خیلی هارت و پورت کند و از تفکر و رمان تفکر و این جور چیزها حرف بزند، یکی که بخواهد به اصطلاح روش را کم کند می تواند بدون این که چاقو ضامن دار ساخت زنجون مسعود کیمیایی را بیرون بیاورد، بگوید آخه رفیق، آخه برادر :
کجای دنیا تکه تکه کردن یک رمان رئالیستی و پس و پیش کردنش، فقط به خاطر ایجاد تعلیق، (که گاهی خوب است و گاهی هم زورچپان) اسمش تفکر است؟...بعد هم البته بدون «رو کم کنی» وخیلی رفیقانه می تواند بگوید نکند اگر به جای «من و او» بنویسیم «من الکترون بودم و او هسته»، داریم می رویم سراغ تفکر؟....همان کاری که خیلی از نویسندگان ایرانی ی نه چندان متفکر در داستان های دیگر انجام داده اند، با این تفاوت که این جا نویسنده کمی بیش از دیگران متن را پس و پیش کرده و طوری کنار هم گذاشته که خواننده یک کمی دقت کند و مثلا صفحه ی ده را ببرد بچسباند به صفحۀ 110، این کار هم (حتی اگر خیلی جاها پلق نزند بیرون که می زند) ربطی به تفکر و این جور حرف های کت و کلفت ندارد.»
دراینجا روی این قطعه اصرارورزیدم، زیرا با توجه به توهماتی و تمایلات راز و رمز مدارانه ای که پیرامون مونتاژ کاری های رضا قاسمی دیده می شود و یا دعاوی اغراق آمیز او، ضروری بود که رفع ابهام شود و به همین علت نگاه ساده و در عین حال جامع سردوزامی را مناسب دیدم.
و البته بد نیست یادآوری کنیم که مونتاژ از سینما شروع شد و نخستین بار برتولت برشت این شیوه را در تآتر حماسی به کار بست، و ادبیات نیز از این شیوۀ بیانی بی بهره نمانده است. رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز را حتما به یاد می آورید، خیلی ها آن را خوانده اند، و تداعی ها و نظم زمانی این رمان همیشه یکی از موضوعاتی بود که پیرامون این رمان مطرح می شد. بی گمان پژوهش در زمینۀ تاریخ هنر و ادبیات همیشه موارد غافلگیر کننده ای در بر دارد.
35) اکبر سردوزامی. «پارانویا هم کلیشه است»
http://sardouzami.com/naghd/verdi%20keh%20barreh-ha.htm
رابطۀ سازواره گی
ساختار رمان
با
سیاست ارتجاعی میان فرهنگی ایران
و
گرایشات خود تخریب گرانۀ راوی
در صورتی که نتایج بررسی ما در مورد رابطۀ فعالیت های هنری نویسنده با جهان سیاست درست باشد، این پرسش برای ما مطرح خواهد بود که به چه علتی نه خود نویسنده و نه هیچ یک از منقدین او به روابط کاروان ادبی و سیاسی در دوران خاتمی و تبانی کشور میزبان (دراین جا فرانسه) اشاره ای نداشته اند؟
من فکر می کنم که این جا همه به یک دیگر خیانت می کنند. از یک سو جریان های سیاسی حاکم ( چه از سوی اصلاح طلبان و چه از سوی کشورهای میزبان – در این جا فرانسه) در پشت پرده و در زمینۀ میان فرهنگی به تحریف هنر اراده می کنند، و از سوی دیگر بازیگران این صحنۀ مانند رضا قاسمی که از چنین رابطه ای با کاروان میان فرهنگی حرفی نمی زند. این گونه تبانی ها بی گمان کار هنرمند راستین نیست. روشن است که در این جا مصرف کنندگان کالاهای فرهنگی و هنری دستۀ سوّم خیانت شدگان را تشکیل می دهند.
از دیدگاه من، این پیوند انحرافی، با ساختار رمان«همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها» به نحو خاصی در پیوند تنگاتنگ قرار می گیرد. و این رابطۀ سازواره گی سیاست و هنر همان چیزی است که می خواهیم در این جا به آن بپردازیم.
می دانید که یکی از نظریاتی که من همواره در تحلیل هایم از آن دفاع کرده و و در نشان دادن آن کوشیده ام، همین رابطۀ سازواره گی سیاست انحرافی، یعنی وقتی که سیاست می خواهد هنر را در جعبۀ ابزارآلاتش جای دهد، با آن بخش از به اصطلاح هنرمندانی است که با چنین جعبه ای هم سویی پیدا می کنند، در چنین صورتی، الزاما آثارشان انحرافی بوده و این انحراف را مامی توانیم در فراسوی تحلیل دقیق اثر در قلب خود اثر کشف کنیم. به این معنا که رابطۀ ساواره گی تنها به تبانی بیرونی هنرمند با سیاست حاکم محدود نمی شود، بلکه داوطلب اثر هنری از بنیاد آلوده به تمایلات درون بودی خود هنرمند بوده، چرا که اگر چنین فردی هنرمند واقعی بود هیچ گاه هنر را فدای سیاست بازی نمی کرد. به عبارت دیگر در جنین حالتی، اثری که به عنوان اثر هنری معرفی می شود، در واقع به سفارش صاحب کار ساخته شده، و به خواست های او پاسخ می گوید.
در نتیجه همین تمایلات انحرافی موجب می گردد که فرد داوطلب هنری به والاگرایی در اثرش دست پیدا نکند. گروه منحرفین عصبی (یعنی پرورها و یا هم جنس گرایان) قادر به والاگرایی نیستند، و گویا که تنها نورزه ها هستند که وقتی به کار هنری می پردازند احتمالا می توانند به والاگرایی دست پیدا کنند و اثر واقعا هنری بیافرینند.
با این وجود این یک طرح کلی از نظریه است و به هیچ عنوان نمی تواند به شکل مکانیکی به کار بسته شود. کما این که در مورد رضا قاسمی، از دیدگاه من بین «همنوایی ارکستر شبانۀ چوبها» و «وردی که بره ها می خوانند» فاصلۀ بسیار زیادی هست. ولی از آن جایی که ما فعلا در جهان وارونه به سر می بریم، به کاری که نباید جایزه می دادند، جایزه دادند و به کاری شایستگی بیشتری برای دریافت جایزه داشت، جایزه ندادند و خبری از فرانس کولتور و لوموند و پیتر بروک و حتی بهزاد ذوالنور هم نیست.
در این جا به نظریۀ مرکزی باز می گردم، آن چه به فروپاشی درونی خود رمان و مردود دانستن آن به عنوان اثر هنری می انجامد، در دو وجه ساختاری قابل بررسی است، یعنی به طور مشخص وضعیت رمان در رابطه با وجه بیرونی و درونی.
وجه بیرونی به یک عبارت کلی (به ویژه در این نوشته) دلالت دارد بر موقعیت ساخت و ساز فضای فرهنگی و میان فرهنگی ایران، و سیاست ممتازگرا و ممتاز پرور و موقعیت آزادی بیان و آزادی دسترسی به رسانه ها و ابزارهای آموزشی، و خلاصه هر آن چه که در رابطه با مسائلی قرار می گیرد که فیلسوف ماتریالیست فرانسوی لوسین سو در تعریف ذات انسان «مرکزیت اجتماعی» می نامد (35)، یعنی تعریفی خاص از ذات انسان که به ما اجازه می دهد تا برای خلاقیت هنری نیز مرکزیت اجتماعی قائل شویم، یعنی تقریبا همان نظریه ای که نوآم چامسکی مطرح می کند یعنی به جای خلاقیت هنری از مهارت فنی حرف می زند و به این ترتیب محصول هنری را در پیوند با مجموعه آموخته های فرد هنرمند قرار می دهد. یعنی رابطۀ فرد با انباشت فرهنگی معاصرش.
در نتیجه «همنوایی شبانه» در وجه بیرونی و اجتماعی در شبکه ای از فعالیت های به اصطلاح فرهنگی و هنری (در خارج از کشور) ثبت نام می کند که قویا ضد فرهنگی است. این خصوصیت ضد فرهنگی به تمام محصولات میان فرهنگی ایران (پوزیسیون و اپوزیسیون) قابل گسترش است.
وجه دوم، وجه درونی رمان است، یعنی ساخت و سازهایی که احتمالا باید با تمایلات و خواست های صاحب کار نزدیک باشد و به آن پاسخ مثبت گوید. یعنی موضوعی که اساس بررسی های ما را تشکیل می دهد.
از دیدگاه من، شخصیت راوی و خصوصیات روان پریشی و خود تخریبی که رضا قاسمی در خود رمان و به همین گونه در مصاحباتش دائما به آن اشاره می کند، یکی از عناصر و یا ترکیبات درونی رمان است که خود تخریبی اش را به شکل ناخوآگاهانه تا تخریب عینی خود رمان گسترش می دهد. توضیح واضحات این است که شخصیت راوی نمی تواند کاملا مستقل از شخصیت خود نویسنده باشد.
بر اساس تعریف، شخصیت داستانی بازنمایی تخیلی یک شخص است. با تو جه به این موضوع که شخصیت های داستانی همواره بازنمایی و یا نمایندگان شخص نویسنده بوده و به عبارت دیگر نقطه نظرهای او را بیان می کنند، مضافا بر این که خود نویسنده نیز در مقالات و مصاحباتش صراحتا چنین رابطه ای را تأیید کند. در این صورت می توانیم بگوییم که راوی به عنوان فردی تخیلی و نوشتاری نظریات و خصوصیات خود نویسنده را باز نمایی می کند و هر دو در یک دیگر تأثیر گذارند.
اگر رضا قاسمی تمایلات خود تخریب گر داشته باشد، در این صورت نمی تواند این خصوصیت را ناخودآگاهانه در نگارش رمانش به کار نبرده باشد (در وجه بیرونی و درونی)، و دائما در خود نوشته ای که به عنوان رمان و اثر هنری و ادبی به ما عرضه می کند و در توضیحات فرامتنی اش و حتی در وجه اجتماعی سازی اثرش که قویا در تبانی با عالم سیاست است، به چنین تخریبی دست نزده نباشد. مگر این که چنین تنش های روانی و خود تخریب گر در خلق اثر به والاگرایی (به مفهوم روانکاوانه) دست یا فته باشد و دراین صورت «همنوایی شبانه...» واقعا به عنوان یک اثر ادبی برجسته قابل باز شناسی باشد. ولی جای بسی تردید هست که ما بتوانیم «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» را به عنوان اثری هنری ارزیابی کنیم.
یکی از بازنمایی هایی که می تواند به عنوان تمایلات خود تخریب گرانه تعبیر شود، در «همنوایی...» از طریق مشاهدۀ سرنوشت راوی و سگ های صاحب خانه ممکن می گردد. در پایان گویی روح راوی در تن سگ صاحب خانه حلول کرده است. اگر مشاهدات خودمان را تنها به همین یک مورد محدود کنیم، یعنی تبدیل شدن انسان به سگ، در این صورت اگر مفهوم والاگرایانه ای در این حادثۀ تخیلی نیابیم، مطمئنا این بازنمایی به مجموعه دلایلی گره خواهد خورد که داوطلب اثر هنری را مردود می سازد.
شاید چندان بی فایده نباشد که روی همین نکته «همنوایی شبانه» را با رمان «کودک آبی» اثر هانری بوشو (36) که در زندگی واقعی روانکاو نیز هست، مقایسه کنیم.
در رمان «کودک آبی» اوریون کودک سیزده ساله ای که دچار اختلال روانی شدیدی است، در یکی از بیمارستان های پاریس تحت معالجۀ روانکاوی به نام ورونیک قرار می گیرد. ورونیک درتخیلات اوریون نیروی خلاقی را کشف می کند و به این ترتیب با تشویق او به فعالیت های هنری، و با عبور از یک داستان عشقی بین اوریون و یک دختر هم سن و سال خودش که متعاقبا با عکس االعمل منفی والدین دختر در خصوص دوستی آن دو مواجه می شود...سرانجام عشق بر پسیکوز عمیق اوریون پیروز می گردد و این کودک سرانجام پس از چهارصد پانصد صفحه که در برخی موارد می تواند برای خوانندۀ رمان کسالت آور باشد، با فریاد می گوید «من»، که تمام وراجی های درون رمان را به اوجی غیر قابل منتظره می رساند. تا پیش از « کودک آبی» من هرگز به چنین انفجار عمیقی در خوانش های خودم دست نیافته بودم. اوریون می گوید «من». و این یعنی پیروز عشق، اکسیر اعظم.
آن چه در این جا برای مقایسۀ ما قابل توجه می باشد، سیر تحولی قهرمان داستان است. در «کودک آبی» انسان روان پریش به انسانی تبدیل می شود که از طریق عشقی راستین، و تلاش های ورونیک و سرمایه گذاری های اجتماعی در عرصۀ بهداشت روانی به هویت شخصی خود دسترسی پیدا می کند و در «همنوایی شبانه » راوی همان دیوانۀ روان پریش که سر تا سر رمان را تبدیل کرده به کلاف سر در گم و دائما نیز سعی می کند آن را به عنوان تفکرات عمیق جلوه دهد، همان روان پریشی که بود باقی می ماند و علاوه براین به سگ فرانسوی تبدیل می شود.
از این واقعۀ داستانی، یعنی حلول انسان ایرانی در سگ فرانسوی، می توانیم برای معانی درونی و بیرونی به نتایج شگفت آوری برسیم، زیرا در این صورت مفهوم میان فرهنگی ایران و فرانسه به مرحلۀ توهین آمیزی می انجامد.
البته به تعریفی خاص در رمان «همنوایی...» می توانیم بگوییم که، قهرمان داستان به دلیل همان فرضیه ای که در آغاز برای تولد خودش مطرح می کند، منشأ حیوانی داشته و به همان منشأ حیوانی هم باز می گردد. در این روند هیچ نشیب و فرازی مشاهده نمی کنیم، و بیشتر شبیه سقوط آزاد است. به عبارت دیگر اگر بپرسیم که اصلیت فکری نویسنده در این رمان کدام است؟ و یا نویسنده چه نوع تجربۀ زیبایی شناختی به ما پیشنهاد می کند؟ در این صورت ما تنها می توانیم روی این دور باطل آوای وحش حساب کنیم.
علاوه بر تمام این موارد حداقل یک مورد دیگر نیز می تواند با موضوع گرایشات خود تخریبگر نویسندۀ «همنوایی ...» ارتباط داشته باشد و آن هم واگذار نمودن سرنوشت مفهوم رمان به دست خوانشگر است. برای روشن ساختن این موضوع مطالبی که در گفتگو با سیاوش سرتیپی مطرح می کند حائز اهمیت است و نشان می دهد که چگونه رضا قاسمی قاطعانه جایگاه نویسندۀ ادبی را ترک می کند و یک بار دیگر اثر خود را در معرض خطر نابودی قرار می دهد. عمل مخرب رضا قاسمی دقیقا در همان نقطه ای صورت می گیرد که آرزومندی او واقع شده، یعنی آرزوی تعدد، تعدد شخصیت، تعدد در فصل ها و چرخش ها و پیچش های داستان، و تعدد در گسترش آنها یعنی تعدد خوانشگران. رضا قاسمی می گوید :
«من این قطعات پراکنده را مثل قطعات یک پازل ریخته ام وسط. هر کس با سرهم کردن این قطعات به حقیقتی از آن خود می رسد...این قطعات با همه پراکندگی شان چندان هم پراکنده نیستند و در نهایت در چنبرۀ شبکه های یک ساختار شناورند. و از این نقطه نظر من هم با شما موافقم که این رمان را می توان به مثابه یک بازی دید...در همین جا بود که عمق حرف بارت را فهمیدم : «این زبان است که سخن می گوید و نه نویسنده».
برای خوانشگرانی که با نقد ادبی و تئوری ادبی آشنایی دارند فورا آشکار می شود که موضوع با جایگاه نویسنده و خوانشگر در رابطه با اثر گره می خورد. متأسفانه در حال حاضر برای من امکان پذیر نیست که در چهار چوب این نقد به آن بپردازم. ولی مختصرا می توانم بگویم که در این جا رضا قاسمی در نظریه پردازی هایش، مفهوم اثر را کاملا به خوانشگر واگذار می کند. این بحث البته به قدمت سالهای شصت است. ولی موضوع کمی پیچیده تر است (37) و مطمئنا موضوعی هست به نام نیّت نویسنده که ظاهرا برای رضا قاسمی مطرح نیست. و نکته بعدی مربوط است به نقل قول از رولان بارت : «این زبان است که سخن می گوید و نه نویسنده»، این گونه حرفها مطمئنا می تواند مورد پسند برخی روانکاوان لکانی واقع شود. ولی درک مغلطه آمیز بودن چنین نظریه ای خیلی راحت است. زیرا تنها کافی خواهد بود که ما تصور کنیم که زبان حرف می زند. کدام یک از ما زبانی را دیده است که به سخن آمده باشد؟ نه، زبان سخن نمی گوید، بلکه این فرد انسان است که سخن می گوید. البته چیزی وجود دارد به نام ذخیرۀ فرهنگی، به نام فرهنگ واژگان و ادبیات، زبانی وجود دارد که مسبوق به وجود فرد بوده ولی همواره این فرد است که بر اساس سهمی که از این ذخیره به او منتقل شده سخن می گوید و احتمالا می نویسد. ولی ما هرگز نمی توانیم زبانی را ببینیم که سخن بگوید. تصور می کنم که ما در این جا با نمونۀ دیگری از مظاهر ایدئولوژیک میان فرهنگی ایران سروکار پیدا می کنیم که نظریه ما را که در آغاز این پژوهش خصوصا در بخش «مفهوم سینمای ایران در عرصۀ میان فرهنگی» مطرح کردیم، در رابطه با «حذف فاعل» به مثابه وجه مشخصۀ سیاست میان فرهنگی ایران، یک بار دیگر برای چندمین بار به اثبات می رساند.
البته باید ببینیم که این رمان تا چه اندازه به دعاوی نویسنده، رضا قاسمی که در جستجوی هویت شخصی و ایرانی اش می باشد، پاسخ می گوید؟
می بایست که این نقد در عرصۀ میان فرهنگی ایران به نوشته می آمد تا محل تخریب و فروپاشی داوطلب هنر رمان نویسی (در «همنوایی شبانه») نیز مشخص می شد.
رضا قاسمی به دور از چشم عوام، از فرصتی که فضای خاص سیاسی و میان فرهنگی ایران در دورۀ دوّم ریاست جمهوری سید محمد خاتمی ایجاد کرده بود استفاده می کند، ولی از آنجایی که بنیاد این سیاست به دلایلی که پیش از این گفتیم انحرافی بوده، چنین نقصانی الزاما می بایستی به نحوی خاص در محصولات همکاران چنین سیاستی نیز منعکس می شد. شخصیت راوی که دائما همۀ منقدین و خود نویسنده، به روان پریشی او اشاره دارند، و به طور مشخص رضا قاسمی دربارۀ او می گوید که دچار «خود تخریبی» می باشد. بادی دانست که این روان پریش خود تخریب کن، نقشی را که در این تخریب نهایی بازی می کند، تا حدودی تداعی کنندۀ «نامۀ دزدیده شدۀ» ادگار آلن پو را برای من تداعی می کند: یعنی شیئی که دقیقا به دلیل آشکار بودنش دیده نمی شود. در واقع خود ویرانگری راوی در «هارمونی شبانه...» را باید به عنوان یک موضوع عمومی تلقی کرد، که به نظر من در رابطه با کل داستان تا مرحلۀ چاپ و انتشار آن گسترش می یابد. و جای تردید نیست که راوی روان پریش و خود تخریب گر همان نویسندۀ «همنوایی شبانه...» رضا قاسمی است.
با این وجود در تمام حرف های او مطالب حائز اهمیتی نیز مشاهده می کنیم. در گفتگو با یوسف علیخانی (38) او به مسئله ای اساسی اشاره می کند ولی تمام مسئله را نمی شکافد، او می گوید :
«این جاست که دو عامل تخیل و دانش نویسنده حد و حدود خودشان را نشان می دهند. و همۀ گرفتاری های رمان ایرانی هم در همین جاست. یعنی نویسندۀ ایرانی به نسبت همتای غربی اش از امکانات کمتری در این زمینه برخوردار است. و تا مسئلۀ فرهنگی در کل جامعه حل نشود، نویسندۀ ایرانی همچنان در این بخش ها لنگ خواهد زد. ما استعدادهای درخشان کم نداریم. مشکلی که داریم...مگر می شود آ ن فقر فرهنگی را که در دورۀ کودکی و نوجوانی به آن دچار بودیم و همچنان سایه اش بر کل جامعه گسترده است به این سادگی ها جبران کرد؟»
این قطعه بی گمان برای ما، از این جهت که بتوانیم خوشبختانه در این نویسنده تمایلات مثبتی را هم مشاهده کنیم، حائز اهمیت بسیار زیادی دارد، زیرا به انباشت فرهنگی و قابل دسترسی بودن آن برای کل جامعه تکیه دارد. البته نگاه نویسنده به چنین مسائلی کاملا کلی ست و این ما هستیم که در این جا رویکردهای مشخصی را برای آن تعیین می کنیم. به عبارت دیگر او در این جا برای نخستین بار باب بحثی را می گشاید که یکی از موضوعات مرکزی در تمام بررسی های من بوده و هست و خواهد بود، یعنی دموکراتیزاسیون فرهنگ و هنر در رابطه با انباشت فرهنگی و ایجاد انباشت فرهنگی و به تبع آن آموزش عمومی و آموزش هنری در چهار چوب آموزش عمومی.
در این جا من اندکی از چهار چوب تحلیل و نظریات رضا قاسمی خارج می شوم ، متأسفانه خود رضا قاسمی عملا با تکیه به همان روند و سیاست «فرهنگی» (یعنی جریان اصلاح طلب ایرانی که بخشی از طبقۀ بورژوازی وابسته و معامله گر ایران است) و «میان فرهنگی» و در پیوند با سیا ست حاکم در کشور میزبان عملا در جهت مخالف آن چه در این جا به عنوان آرزومندی قلبی اش مطرح می کند گام بر می دارد.
در گفتگو با یوسف علیخانی رضا قا سمی مطالبی دربارۀ بحران هویت و تبعید و شباهت تبعید به پارانویا می گوید، که تا حدود زیادی به سرزمین موعود آذر نفیسی در «لولیتاخوانی در تهران» و یا پاریس در رمان گلی ترقی شباهت پیدا می کند. به عبارت دیگر نه تنها در این رمان ها و نه تنها در اذهان عمومی مردم ایران بلکه در اذهان عمومی مردم جهان که هنوز پایشان به اروپا و آمریکا نرسیده، غرب را با انبوهی از تخیلات و آرزوهایی در هم می آمیزند که به اعتقاد من تا حدود زیادی از ایدئولوژی و جایگاه ممتاز طبقۀ بورژوا در غرب و بورژوازی وابسته و معامله گر در کشورهای جنوب مثل ایران الهام می گیرد که نخستین پستچی های غرب در شرق هستند.
در پاسخ به یوسف علیخانی که از او می پرسد «اگر رضا قاسمی داخل کشور می بود، آیا باز جرأت می کرد چنین شناختی از ایرانی ها بدهد؟» رضا قاسمی می گوید :
«اگر رضا قاسمی درایران بود اصلا نمی توانست چنین نگاهی داشته باشد... رسیدن به آزادی درونی و شکوفا شدن هویت فردی محصول نفس زدن در محیطی آزاد است. البته کاری طاقت فرسا روی ذهن و زبان خود، خلاص شدن از سنت و عرف و پذیرفتن تفاوت خود با دیگری اصلا کار آسانی نیست»
البته آن چه هنوز برای من در پردۀ ابهام باقی مانده، اشارۀ مصاحبه کننده به «چنین شناختی از ایران» است. باید از او بپرسیم منظور ایشان از کدام شناخت است؟
با یک نگاه به چشم انداز به اصطلاح فعالین فرهنگی و هنری ایران در اروپا و آمریکا و دیگر کشورهایی که ایرانیان تجمعاتی را تشکیل داده اند، یکی از صفحات خط افتادۀ افراد صاحب امتیاز همین موضوع آزادی بوده و هست. نیلو فر بیضایی بنیانگذار تآتر دریچه در آلمان در یکی از سخنرانی هایش به همین موضوع می پردازد که من برای نقل آن به حافظه ام رجوع می کنم، او می گوید : «حالا سؤال این جاست که ما با این آزادی چه خواهیم کرد؟»
متأسفانه چنین افرادی که صاحب امتیاز (طبقاتی) هستند، و با همین امتیازات نیز از خود بیگانه تر از همیشه می شوند، موقعیت استثنائی و نادر خودشان را عمومیت می بخشند.
من اخیرا متوجه موضوع جالبی شدم، پیش از همه باید بگویم که تقریبا سی و یک سال است که در فرانسه زندگی می کنم، و در این اواخر به دلیل تسریع مکاتباتم از طریق انترنت، پی بردم که ایرانی هایی که در ایران هستند بیشتر از من به تکنولوژی های جدید تسلط داشته و بیشتر از من از اموری که در اروپا و آمریکا می گذرد مطلع هستند. جان پرکینسون را خیلی پیشتر از من به زبان فارسی خوانده بودند. در حالی که من هنوز منتظر ناشر این کتاب در فرانسه هستم که در حال تهیۀ ذخیرۀ این کتاب و چاپ دوبارۀ آن می باشد. شاید اگر یک سری حادثه در زندگی روزمره در پی هم ردیف نمی شدند، شاید من هرگز از وجود چنین کتابی مطلع نمی شدم. زیرا ماهیت فضایی که بخش قابل توجهی از اپوزیسیون ایران در فرانسه و عموما در غرب ایجاد کرده و ستون اصلی شان هم همان بازماندۀ رژیم پهلوی می باشد، و مقدما به دلیل اختناقی که به شکل بنیادی و علاج ناپذیری از جنس آن هستند، ماهیتی ارتجاعی دارد.
در هر صورت دعاوی چنین افرادی در مورد آزادی در غرب، مقدما باید از نقد روشنفکران خود غرب عبور کند. اخلاق، اعتبار، فرهنگ در جامعۀ مصرفی همیشه با مصرف و قدرت خرید و شتر سواری در تونس و مراکش ارزیابی می شود. در هر صورت اروپایی ها، شاید به دلیل گذشتۀ استعماریشان و سنت دریا نوردی، و کوچک بودن سرزمینشان، مردمان جهان گردی هستند. هاینر مولر نویسنده و نمایش نامه نویس و کارگردان تآتر در آلمان شرقی سابق، می گوید :
«در شهرهای بزرگ امروز کارگران مهاجر از همان موقعیتی برخوردار هستند که بردگان در دوران رم باستان، حتی از نظر حقوقی. بردگان از حقوق انسانی برخوردار نبودند، ارسطو آنها را به عنوان ابزارهایی تعریف می کرد که استعداد سخن گفتن دارند. کارگران مهاجر نیز از حقوق بشر محروم هستند. تنها چیزی که از اروپا باقی می ماند، اتحاد بین المللی سرمایه علیه فقر است.» (39)
حالا یک عده ایرانی در غرب حقوق بشر پیدا کرده اند و برایش کنفدراسیون هم تشکیل داده اند و علیه سنگسار دختران شانزده سالۀ ایرانی توسط آخوندها و یا بستگان خود دختر بچه ها اعلامیه صادر می کنند، و عده ای هم در فضای باز نفس می کشند و تنها نمی دانند باید با آن چه کار کنند، همان طور که اروپایی ها نمی دانند با آشغال ها یشان چه کار کنند. پس از به راه انداختن «کشتی های اشباح» (40) آخرین راه حل آمریکایی ها تبدیل کردن آشغال های اتمی به بمب اورانیوم رقیق شده بود که به بهانۀ صادر کردن دموکراسی روی سر عراقی ها و افغانستانی ها پرتاب کردند. ولی حالا این آشغال ها با باد و باران و پرواز پرندگان در حال گسترش به تمام جهان هستند.
35) لوسین سو. «روانکاوی و ماتریالیسم تاریخی» در «نقد مارکسیسم دربارۀ نظریۀ روانکاوی».
http://critiquemarxipsy.blogfa.com/
36)
Henry BAUCHAU. L'Enfant bleu. Ed Actes sud. 2006
37)
Antoine Compagnon. "L'auteur" in "Le Démon de la théorie". ED du Seuil 1998
)38
http://www.sokhan.com/articles.asp?ID=310043
39)
هاینر مولر. «هر چه سریع تر بمیر اروپا!»
40) همان جا
خوانش رمان
و عقدۀ اودیپ
ساخت وساز آغاز داستان به شکل [تک گویی درونی] طرح شده، و پس از نخستین پرسشی که مطرح می شود یعنی : «دیده ای چه طور شیهه می کشد و سم می کوبد به زمین؟» (فصل یکم ص 7) راوی می گوید : «نه، من هم ندیده ام» که تقریبا اشتباه است، باید می گفت : [نه، ندیدم - یا - نه من ندیدم] ولی می گوید « نه، من هم ندیده ام» یعنی این که تو هم ندیده ای، که درست از آب در نمی آید. و روشن نیست که آیا چنین جمله ای از روی اشتباه نوشته شده و یا به عمد بوده.
می دانیم که آغاز هر داستانی اهمیت خاصی دارد و شاید هم که سرنوشت تمام داستان به آن بستگی داشته باشد. چنین آغازی فضای داستان را در چشم انداز حادثه ای فاجعه بار رقم می زند که با توجه به طنزی که به کار می بندد، یعنی ضرب المثل «کنیز بسیار است کدو هم بسیار»(فصل یکم ص 7) و داستان تخیلی تولد که نطفۀ او از اسب گرفته شده، نه تنها ما را در مجاورت نظریۀ سکسوآلیته نزد کودکان قرار می دهد بلکه کل واقعه را روی محور قضا و قدر و سرنوشت منتقل می سازد.
علاوه بر داستان تخیلی مرتبط به تولد، در پاراگراف دوم و سوم، کاملا عقدۀ اودیپ را می بینیم که با وجود تمام جفتک چهار کش زدن های شاعرانه، ناخودآگاهانه در متن منعکس می شود. خوب دقت کنید : از یک سو ضرب المثل معنی دار «کنیز بسیار است و کدو بسیار» مطرح می شود و سپس داستان تخیلی مبنی بر این که احتمالا مادرش «سرگین نطفۀ» او را به شیوۀ همان کنیز از چهارپایی (یعنی همان اسب) گرفته باشد.
در پارگراف بعدی از فضای خاطره انگیز تولد و نسبت حیوانی اش بیرون می اید و در حالی که به فوریت پله ها را تا در آپارتمان ماتیلد می پیماید، می گوید : «اما نه شیهه کشیدم نه سم کوبیدم»
در این جا به روشنی می بینیم که فاعل ناخودآگاه نوشتار چگونه حالت روانی خودش را با حالت های اسب تشبیه می کند، یعنی همان اسبی که در عالم تخیل مادرش سرگین نطفۀ او را در هم آغوشی با او گرفته است.آ
در تشبیه و توصیفاتی که در بارۀ ماتیلد زن صاحب خانه به کار می بندد، مشاهده می کنیم که غرور راوی به دلیل بی اعتنایی و شاید هم فراموشکاری ماتیلد به نحو خاصی جریحه دار می شود ولی با دلیل و برهان به این شکل خودش را قانع می کند که زمان برای ماتیلد متوقف شده و فراموشکار است و این موضوع به او ارتباطی پیدا نمی کند.
در هر صورت ما در این جا شاهد نگرانی نارسیستی نزد راوی هستیم و کمی دورتر یعنی هنگامی که زنگ آپارتمان ماتیلد را به صدا در می آورد به خودش می گوید : «در درونم چیزی شروع کرد به رشد کردن.چیزی چون هیولایی زشت و وحشتناک. از خودم منزجر شدم»، و با این وصف در این جا نیز ما به روشنی نگرانی های نارسیس را می بینیم. و در عین حال ندامت او را نیز می توانیم به عنوان ندامت از افکار ناخودآگاهانه در پیوند با تمایلات اودیپی بدانیم که این همه او را به «هیولایی زشت و وحشتناک» تبدیل می کند.
در این قطعه فکر می کنم که رضا قاسمی در همین اولین رمان خود، طرحی را که پیش از این برای نوشتن یک رمان در آینده مبنی بر به کار بستن تشبیهاتی که شبیه هیچ چیز نیست... به کار می بندد که پیش از این در گفتمان او دیدیم. ولی از آن جایی که برخلاف تصورات رضا قاسمی، هیچ چیزی نیست که شبیه هیچ چیزی نباشد، و همیشه شبیه چیزی هست، و نکتۀ مهم از دیدگاه تحلیل اودیپی ما در این جا، در توصیفات و تشبیهاتی است که برای ماتیلد به کار می بندد، اگر چه ظاهرا تا حدودی ترحم آمیز به نظر می رسد ولی در عین حال بوی انتقام نیز می دهد. زیرا تشبیه فراموشکاری ماتیلد به انفجار بمب اتمی در هیروشیما و «عقربۀ ذوب شده روی مدار ساکن و ابدی ثانیه ها» (فصل یکم ص 9) خیلی دور از ذهن و اغراق آمیز و نا متناسب به نظر می رسد، ولی در عین حال می توانیم آن را به حساب انتقام جویی نارسیسیم راوی علیه بی تفاوتی و فراموشکاری ماتیلد تعبیر کنیم. در این مفهوم مجازات بی توجهی ماتیلد همین است که بمب اتمی روی سرش خراب شود علاوه بر این به سادگی می توانیم ببینیم که راوی در رابطه با ماتیلد فرافکنی می کند، و داستان تخیلی در رابطه با تولد خودش را به او نیز نسبت می دهد و می گوید : «زنی که گویی در آن روز مه گرفته و بارانی...از وحشتی بزرگ شیهه می کشیده و سم به زمین می کوفته.» (فصل یکم ص 9)، به عبارت دیگر در این تشبیهات و فرافکنی ها، ماتیلد به نحو خاصی در بعد ناخودآگاه مادر او را بازنمایی می کند. با آگاهی به این نکته که اگر چنین تشبیهی را در رابطه با ماتیلد با داستان تخیلی مقایسه کنیم، اسب در این جا باید اسب نر باشد که می توانیم این موضوع را به فانتسم های دوران کودکی نسبت دهیم.
و این تعبیری است که با صحنۀ پایانی داستان با مثلث ادیپی می تواند قابل تعریف باشد، یعنی زمانی که شوهر ماتیلد فوت کرده (مرگ پدر نمادینه) و راوی در قالب سگ خانگی ماتیلد حلول می کند.
با این وجود اگر یک باردیگر توصیفات و تشبیهاتی را بخوانیم که راوی برای ماتیلد به کار می بندد، با قطع نظر از «منظرۀ ساعت های ذوب شده..» بقیۀ توصیفات و تشبیهات یعنی «دیگر نه موجودی زنده که عکسی رنگ پریده از زنی که گویی در آن روز مه گرفته و بارانی آوریل سال هزار و نهصد و چهل و سه، وقتی دریچه ی دوربین باز می شده تا او را ثبت کند، از وحشتی بزرگ شیهه می کشید و سم به زمین می کوفته.» (فصل یکم ص 9)
این قطعه اگر بخواهد به همان طرح آیندۀ نویسنده برای به کاربستن تشبیهات نا متعارف تعلق داشته باشد، تقریبا نامفهوم بوده و ارزش داستانی ندارد، و احتمالا تنها می تواند در رابطه با برخی توضیحات نویسنده در بخش فرامتنی و تمایلات او برای بیان و تشریح صحنه ها و حوادث به سبک امپرسیونیستی قابل توجیه باشد. با این وجود چنین قطعه ای از دیدگاه من، می تواند به عنوان تداعی معانی آزاد مطرح باشد که معرف انتقام جویی های نارسیستی راوی است که هیچ جایی برای خودش در ذهن ماتیلد نمی بیند. پس ماتیلد «ساعت ذوب شده و عکسی رنگ پریده است ...».
مخاطبان «همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
در مقالۀ «از ساحت تخیلی تا فن نوشتاری نزد فاعل ناخودآگاه» کریستیان شلبورگ «مخاطبان اثر» را مشخصا به سه دسته تقسیم می کند.
«در اثر ادبی غالبا برخی از نزدیکان و دوستان نویسنده به عنوان مخاطب اثر قابل باز شناسی هستند، و خصوصیت چنین افرادی نیز در این نکته نهفته است که به نحوی از انحاء با منشأ جراحت نارسیستی مرتبط بوده و از سوی فاعل نوشتار در استراتژی ترمیم چهرۀ جراحت دیده، شرکت داده می شوند، به عنوان مثال والدین، دوستان و افراد متنوع دیگر. متن ادبی می تواند به شکل کاملا صریح یا ضمنی برای آنها نوشته شده باشد، و یا اینکه مخاطبان اثر می توانند در صحنه آرایی های خاص و تحت عناوین و دال های مختلف معرفی شده باشند که در تمام این موارد بیانگر نیّت نویسنده در رابطه با آنها می باشد...
طرز تلقی نارسیستی نزد فاعل نوشتار باید در رابطه با دو مخاطب دیگر نیز در نظر گرفته شود که عبارت است از خوانشگران و ناشر کتاب...
در خصوص نقش ناشر می توانیم بگوییم که او به عنوان میانجی گر در استراتژی ترمیم کما بیش حضور دارد، و یا این که به شکل مابعدی در استراتژی نویسنده شرکت داده می شود. ناشر کتاب یک خوانشگر است، اولین خوانشگر، و هم اوست که ارزش اثر را بازشناسی کرده و متن را به اثر هنری تعبیر می کند.
منتقد ادبی باید این سه نوع مخاطب را از یک دیگر تفکیک کند – یعنی اشخاصی که اثر به نحو خاصی برای آنها نوشته شده، خوانشگران و ناشر – تا اهداف ترمیم کننده در رابطه با هر یک از آنها در شیوۀ نگارش نویسنده مشخص گردد.»
حال با این مقدمه می پردازیم به مطالبی که رضا قاسمی در گفتگو با سیاوش سرتیپی (با مراجعه به سایت دوات بخش نقدها) دربارۀ مخاطبین رمانش مطرح می کند، او می گوید :
«این طرح حاصل برخورد غیر ابزاری با زبان است» که البته برای من چندان روشن نیست که او مشخصا منظورش از «برخورد غیر ابزاری با زبان» چیست؟ آیا منظور او تفکیک ادبیات از زبان رایج است؟ فعلا این موضوع را کنار می گذاریم. و ادامه می دهد و می گوید :
«نخست سه روایت هست: یکی خطاب به نکیر و منکر، یکی خطاب به پسرم. یکی خطاب به...»
در این جا همین طور که می بینیم، رضا قاسمی نه تنها از نقاط تعلیقی برای نوشتار ادبی استفاده می کند بلکه آن را در توضیحاتش نیز به کار می بندد. ولی این نقاط تعلیقی برای ما حداقل یک مفهوم روشن دارد و آن هم این است که مخاطبان او بیش از اینها هستند، ولی این مخاطبان چه کسانی هستند؟ و چگونه می توانیم آنها را در متن تشخیص دهیم؟
البته باید به این نکته اشاره کنیم که اگر نه بسیاری بلکه حداقل بخشی از دعاوی رضا قاسمی در مورد رمانش را تنها باید در توضیحات و مصاحباتش جستجو کنیم.
او در ادامه همین مطلب در همان جا می گوید :
«...خب این چیزی ست که کتاب می گوید بخشی از یادداشت های راوی. تازه خط هم خورده یعنی معلوم نیست راوی در نوشته اش به این یادداشت ها عمل کرده یا نه. جلوتر که می رویم می بینم تمام حرفهای نکیر و منکر که بر اساس همین یادداشت دارند راوی را محاکمه می کنند. قبلا در خود کتاب رقم خورده یعنی محاکمه کننده و محاکمه شونده هر دو اسیر تقدیری هستند که در کتاب رقم خورده. تازه خود کتاب هم دو روایت هست، یکی حقیقی و یکی دستکاری شده کتابی که در دست خواننده است کدام یک از این هاست؟ به صفحه 199 که می رسیم تازه می بینیم ما داریم پا به پای یک خواننده دیگر «اریک فرانسوا اشمیت) کتابی را می خوانیم به نام «همنوایی». اگر همه این بازی سرگیجه آور ما را به این نتیجه برساند که کل ماجرا و از جمله سگ شدن راوی در آخر کار هم ای بسا عاری از حقیقت باشد و نتیجه توهمات ذهن پریشان راوی، شاید رمان به مقصود خود نائل شده باشد.»
من فکر می کنم در این توضیحات، روشن ترین مطلبی که می توانیم استخراج کنیم، همان «بازی سرگیجه آور» رضا قاسمی است.
و همین باقی می ماند که نشان دهیم که «سرگیجه» نیز می تواند تجربه زیبایی شناختی باشد. باید پرسید که این همه پشتک وارو زدن به چه منظوری انجام می گیرد و در ترکیب داستان و مفهوم آن چه نقشی دارد؟ به جز یک پشتک و وارو زدن بیهوده.
البته قطع نظر از قضاوت دربارۀ اعتبار «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» به عنوان رمانی که جایزۀ بهترین رمان سال را به خود اختصاص داده است، ما هم چنان می توانیم نوشتۀ او را مورد بررسی قرار دهیم و بپرسیم که مخاطبان این کاندیدای اثر ادبی چه کسانی بوده اند؟
در صفحۀ 25 همنوایی شبانه... (چاپ لس آنجلس) می خوانیم : «از همان وقتی که هنوز با زنم (روان شاد) زندگی می کردم و بیشتر شب ها می آمدم پیش سید تا رنج شکست هایی را که در صحنه های دیگری خورده بودم با طعم پیروزی در صفحه ی شطرنج تلافی کنم (جایی که نبردها معنا داشت، و واقعی تر از نبردهای دیگر به نظر می رسید.»
راوی در زندگی زناشویی اش شکست خورده، در این جا به راحتی همسرش را داخل پرانتز گذاشته و مرگش را اعلام می کند. البته در بخش دیگری اساسا باید به رابطه رضا قاسمی نویسنده و راوی با زنان بپردازیم و تعریف روشنی از آن ارائه دهیم.
علاوه بر این اگر «میم الف ر» که نخستین بار در فصل یکم بخش 8 ص 35 به عنوان زنی که راوی از او یک پسر دارد آشنا می شویم، در فصل دوم بخش 8 راوی اعتراف می کند که یک بار میم الف ر را با چاقو تهدید کرده است. این حادثه به این معنا است که راوی در هر صورت با رانش خشونت باری علیه همسرش دست به گریبان بوده، و «روان شاد» را می توانیم بیشتر به عنوان آرزوی مرگ برای همسرش تعبیر کنیم که با چاقو کشی او نیز کاملا هم خوانی پیدا می کند.
به این ترتیب ما در این جا یکی دیگر از مخاطبان اثر او را مشخص ساختیم. موضوع همسر او به عنوان مخاطب اثر را، دست کم یک باردیگردر آخرین رمان او یعنی «وردی که بره ها می خوانند» می بینیم. در «وردی که بره ها می خوانند» صفحۀ 166 وقتی راوی با «ش» در تخت خواب است تلفن زنگ می زند، و این همسر سابق اوست که از پشت تلفن می گوید :
«تو خجالت نمی کشی مردک؟ همسن دختر توست!»
در «وردی که بره ها می خوانند» نویسنده علاوه بر مادر «ش» تمام شهر را متهم می کند که هیچ کاری نداشته اند به جز این که در مسائل خصوصی او دخالت کنند، و دست به دست هم داده و رابطۀ عاشقانۀ او را به هم زده اند، در بخش دوم «وردی که بره ها می خوانند» صفحۀ 167 می گوید : « بی خیال این هم وطنان که انگار کار دیگری ندارند جز فکر کردن به پائین تنه ی من و او». به این ترتیب کاملا روشن است که گویی نویسنده در پی کنایه زدن به افرادی است که در اطراف زندگی خصوصی او پچ پچ می کرده اند. در «همنوایی» حضور اهالی شهر به یک ساختمان تقلیل پیدا می کنند و افراد گمنامی نیستند و تقریبا همۀ همسایه های ایرانی به نام مستعار معرفی می شوند. چنین افرادی البته در واقعیت وجود داشته و دارند و می توانند به عنوان مخاطبان اثر او به حساب آورده شوند.
رضا قاسمی محل وقوع داستان «همنوایی شبانه...» را که ساختمانی قدیمی واقع در یکی از محلات دانشگاهی پاریس است، غالبا به عنوان «میکروکوسم» یا جهان جزئی معرفی می کند، که احتمالا به تبع نظریات افلاتون باید جهان کلی را منعکس سازد. در گفتگوهایش کمابیش بر این باور است اگر رمان او محدود به پرسوناژهای ایرانی می شد، برای خوانشگران خارجی جذبه ای نمی داشت. به این ترتیب می توانیم نتیجه بگریم که از دیدگاه او حضور این چند خارجی به نوعی جزئی از کل هستند. البته فکر می کنم که چنین ادعایی پایه و اساس معتبری ندارد، و حضور این به اصطلاح بیگانگان تقریبا هیچ معنای مشخص و روشنی ندارد. اتفاقی نمی افتد و هیچ موضوع مهمی به جز موضوع نظافت توالتی که دائما مورد بی احتیاطی و تسامح ولگردان خیابانی و یا خود اهالی ساختمان قرار می گیرد، مطرح نمی شود. خب حالا اگر میلوش نوازنده را هم اضافه کنیم بازهم جذبۀ خاصی ایجاد نمی شود، و جزئی نیست که بتواند کل را منعکس سازد.
به هر جهت، در تخیلات نویسنده، خارجی ها، خصوصا فرانسوی ها نیز گروه دیگری از مخاطبان را تشکیل می دهند.
ولی نظریاتی که خود نویسنده دربارۀ مخاطبان اثرش مطرح می کند، یعنی این که بخشی از آن خطاب به پسرش نوشته شده و بخش دیگر خطاب به نکیر و منکر، نه تنها روشن نیست بلکه تنها می تواند به پیچیده جلوه دادن اثر بیانجامد، حالا این پیچ و تاب ها برای نویسنده چه فایده ای دارد؟ این را تنها خود او می داند. احتمالا این طرح سرگیجه آور تا زمانی در جهان باطن او کارآیی خواهد داشت که به ترمیم چهرۀ جراحت دیدۀ نارسیس او بیانجامد و تا زمانی که بتواند به نحوی از انحاء این کار را به گروهی از خوانشگران به عنوان اثر هنری معرفی کند.
در ص 26 می خوانیم
«سر و صداها شدت بی سابقه ای گرفته بود...رعنا از جا بر خاست. لحظه ای گوش ایستاد و سپس با ترس و لرز مادری که ناگهان دریابد کودکش رفته لب حوض (از آنجا که تناسب سنی رعنا با سید اجازه نمی دهد این اصطلاح به همین صورت به کار رود اجازه بدهید با اندکی دستکاری بگوییم : با ترس و لرز مادری که ناگهان دریابد مردش رفته است لب حوض) به طرف در خیز برداشت...»
در این قطعه می بینیم که نویسنده خوانشگران را مخاطب قرار می دهد و در این جا نیز مثل مورد قبلی یعنی (روان شاد) می بینیم که جمله ای که مستقیما به خوانشگر خطاب شده داخل پرانتز نوشته شده است. البته چنین موردی در نوشته های رضا قاسمی به این معنا نیست که جملات مرتبط به مخاطبان مشخص دائما داخل پرانتز نوشته می شوند.
گروه ناشرانی که کار او را نپذیرفته اند نیز جزء مخاطبان هستند.
استراتژی نارسیس
زن در نوشته های رضا قاسمی
اولین جنس مؤنثی که در «همنوایی» مشاهده می کنیم، به طور مشخص همان مادری از مادران است که چهار پایه ای زیر شکم چارپایی گذاشته تا نطفه او را بگیرد، البته این نظریۀ بر اساس لطیفۀ «کنیز بسیار است کدو هم بسیار» مطرح می شود. این لطیفه را باید در مجموعه لطیفه هایی که در داستان های دیگر و اساسا مضمون روابط جنسی نامتعارف که (حداقل در «همنوایی شبانه»، «چاه بابل» و «وردی که بره ها می خوانند») دائما مطرح می شوند بررسی کنیم، و به طور مشخص باید آنها را در بخش مضامین اجباری و وسواسی دسته بندی و تحلیل کنیم. و دومین زن نیز ماتیلد است که او نیز « شیهه می کشیده و سم به زمین می کوفته»، و «ماتیلد این عقربه ی ذوب شده روی مدار ساکن ابدی ثانیه ها...» که در موقعیتی بهتراز اولی قرار ندارد.
در نوشته های رضا قاسمی به شکل غریبی تقریبا تمام زن هایی که در داستان حضور پیدا می کنند، شیفتۀ راوی می شوند. و علاوه براین اگر شبکۀ این مضمون را سرشماری کنیم، تقریبا تمام زنان را به نحوی در موضع نازل و تحقیر آمیز و راوی را در موقعیت برتر پیدا می کنیم. برخی از این زنان حتی به نحو خاصی می میرند و یا مثل پروین در داستان «وردی که بره ها می خوانند» به خاطر او خودکشی می کنند.
از این دیدگاه در همنوایی شبانه وقتی «اینگرید» را تشریح می کند، می تواند برای تحلیل ما حائز اهمیت باشد «از حرکات سر اینگرید...هیچ فکر نمی کردم دختری که آن همه لطف و ملاحت به چهره داشت این همه مضحک به نظر بیاید» (ص 121 چاپ لس آنجلس). و به همین گونه در رابطه راوی با رعنا دختر ایرانی بی پناه که با او نیز همین رابطۀ تسلط آمیز را به روشنی مشاهده می کنیم. ارائۀ فهرست تمام موارد فعلا ممکن نیست و ضرورت خاصی هم برای این کار وجود ندارد، ولی می توانیم به مواردی که تا کنون اشاره کردیم، «تاریخچۀ اختراع زن مدرن ایرانی» را در صفحۀ 96 ـ همنوایی شبانه...» اضافه کنیم که اتومبیل جایگزین کالسکه و اسب می شود، در این جا زن سنتی به اسب و زن مدرن به اتومبیل تشبیه می شود.
در مجموع می توانیم نتیجه بگیریم که یکی از استراتژی های دائمی و نارسیستی رضا قاسمی در بازنمایی تحقیر زنان است.
یاد داشت های پراکنده
استفاده از تکرار
فصل اول ص 9 : از طبقۀ ششم صدای ویولونسل میلوش، پر طنین و ملتهب، در راه پله می پیچید و دودی را که از اتاق فریدون بر می خاست، مثل ابری مرتعش، در فضا به گردش در می آورد.
فصل اول ص 27: «میلوش چنان با قدرت می نواخت که گویی دودی که در راه پله پیچیده بود از آرشه ی او بر می خاست.»
صفحۀ 19ربارۀ پروفت می گوید «بندرت از اتاقش بیرون می آمد، و وقتی می آمد یا برای قضای حاجت بود یا...» ص 26 «هیچگاه از آن بیرون نمی آمد مگر برای قضای حاجت...»
تبصره
راوی مرده ص 95 سرخپوست اطلاعاتی دربارۀ وضعیت رعنا به راوی می دهد. رعنا به دوست هلندی اش سفارش می کند که اگر ترجمۀ فرانسوی کتاب همنوایی شبانه را پیدا کرد یک جلد خریداری کند.
این موضوع مشخص می سازد که طرح ترجمۀ کتاب به زبان فرانسه از همان آغاز مشخص بوده است. به عبارت دیگر رضا قاسمی وقتی که در حال نوشتن نخستین رمانش بوده، از ترجمه آن به زبان فرانسه اطمینان داشته است، به ویژه وقتی به ترکیب پرسوناژها و حضور پرسوناژهای خارجی فکر کنیم، این گمانی در این زمینه باقی نمی ماند. یعنی مسائلی که توطئۀ میان فرهنگی سیاسی را بیش از پیش به اثبات می رساند.
نقل قول – رابطۀ میان متنی
در رمان همنوایی شبانه به چند قطعه برخورد می کنیم که از کتابهای مختلف و داخل گیومه به نقل آورده شده است. قطعه ای از ماکسیم پیک از کتاب «گنج سوخته» ص 132 . از کتاب پریشان خاطری» نوشتۀ فرناندو پسوا ص 133
نقل قول دیگری هست که راوی از «دفتر خاطرات جلد چرمی» که به وصیت فردی که «افسر سابق» معرفی می شود داخل گیومه آورده ص 133 تا 136
داستان خاتون تا حدودی زیادی با مضمون همخوابگی با محارم قرابت دارد : «دایی کوچک روزی که او را به خانه ی خود می برد، وقتی خواسته بود در را باز کند، دستش طوری لرزیده بود که کلون در تق تق صدا کرده بود. خاتون زده بود زیر گریه و دویده بود سمت رودخانه. لب آب دایی او را بغل کرده بود و همین طور که شانه هایش تکان می خورد صورت خیسش را به روسری گلدار او چسبانده بود.»
صحنه خیلی با رمز و اشاره توصیف شده ولی مضمون هم خوابگی با محارم چندان دور از ذهن نیست.
ولی نکته ای که در آن تردیدی وجود ندارد، حضور این قطعات مونتاژ شده در متن است، و «دفتر خاطرات جلد چرمی» نیز احتمالا کتاب دیگری است که رضا قاسمی در نوشتن «هارمونی ...» آن را به کار برده است. علاوه بر این رضا قاسمی از رایطۀ «میان متنی» یعنی رابطۀ میان متن حاضر و تمام ادبیات گذشته، خیلی حرف می زند. در نتیجه احتمال این که رضا قاسمی خیلی مطالب را از این سو آن سو مونتاژ کرده باشد قویا ممکن است.
November 22nd, 2010
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
- جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)بیم و امید
- يحيي دبيركابينه ى ما
- مترجم نگين كارگرداستان«تغییر تدریجی»
- الحاج الھام الدین قیامافغانان یو
- جوهرفروشفروغ از لندن
- جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)جادوگران...
- فروغ ازلندنبیگنه
- يحيي دبيردموكراسي
- (طنز) از . ز. رزمیخصوصیات یک زن گوسفندی و خوب کاری و باری و ...
- مسعود حدادبس کنید
- ترتیب کوونکی : انجنیر عبدالقادرمسعودزما ګرانه وطنه
- عبدالله « وفا »شب یلدا
- نوشته نذیر ظفرسوخت میهن کس نگفت کار منست
- فروغ از لندن آلوده دامانی
- ف. بریخطاب به کرزی
- پوهاند دوکتور م.ا. زيارله نويو سپېدو سره راټوکېدلی ((سحر))
- مسعود حدادیاد پدر
- مولانا کبیر فرخاریشب یلدا
- محمد اسحاق ثنااشک
- داکتر عزیز فاریابیشادروان استاد سید محمد (دروگر )
- انجنیـر خلیـل الله روؤفـیمخاطبــم شمائیــد
- فروغ از لندنآتش افروخت
- نوشته: نذیر ظفرصیاد
- فروغ از لندنقصرِستم
- دکتر بیژن بارانحافظه در شعر فروغ
- نوشته نذیر ظفر بیادت
- زلیخا پوپلدوست دارم این وطن را
- نوشته :جنیدمعمارزادهسرګذشت
- شاعر : عبدالغفور لیوالبارانونه او ډيوې
- دکتر حمیدالله مفیدبه بهانه ای ۸۰۹ مرگ روز استاد سخن
- نوشته نذیر ظفرتاریک
- زلمی رزمی درام زن افغان درسه پرده :
- زلمی رزمیسنگسار
- مسعود حداد به مهدی شما قسم
- امین آريبلريشه
- نوشته نذیر ظفرمرا ببخش
- انجنېر ظهورالدين انديشلغمان__ استراخان
- شاعر : عبدالحمید ماشوخیلغزل
- عبدالله وفا «عمر ما چون نوح در اندیشه توفان گذشت »
- جعفرمرزوقی (برزین آذرمهر)بی تو...
- مسعود حدادبیاد جان باختگان المار
- محمد اسحاق ثناجام غرور
- نوشته نذیر ظفرکنار یار
- نوشته نذیر ظفردروغ بود
- مولانا کبیر فرخاریزبان گهر بار دری و خرم
- نوشته نذیر ظفربیگانه
- مسعود حدادلاله زار من چه شد؟
- الحاج الھام الدین قیامدکابل خوب
- عبدالله وفا گریه آبشار
- نوشته داکتر حمیدالله مفیدکاکا گریزی
- ناهيدبشردوستسمفونى خنده
- عزیزه عنایت خورشید صلح
- مسعود حدادرویا
- محمد اسحاق ثناکج
- الحاج الھام الدین قیامګاوندیه!
- یکونکی پوهندوی اصف بهاندڅه کړمه خدایه چې دغم دپاسه غم دی
- الحاج الھام الدین قیام!کاشکی
- نایابهغه ماښام راته بیا بیا یادیږي
- مسعود حدادغیابت
- انجنیر عبدالقادرمسعود ارواښاد ډاکتر حنیف بکتاش د پښتو ادب نوښتګر، انځورګر او پر ښکلا مین شاعر
- علی کریمیچند پرنده
- مولانا کبیر فرخاریخـــــــــــــــــــــزان
- از: پوهندوی شیما غفوریافق گـُنگ
- نوشته : نذیر ظفرماه محرم ماه حسین علیه السلام
- دکتر بیژن بارانشخصیت اجتماعی شاملو
- اکرامایه های زمینی
- مسعود حداد یاد شهید
- ف.بریمدعیان رهبری
- ع. بصیر دهزادچند قطعه شعر انتخابی
- عبدالله وفا خاک گردِ پا
- صحبت با جناب واحدی صاحب
- نوشته نذیر ظفر شکایت زندانی کابل
- لیلا فرجامیآخرین خورشید
- محمد اسحاق ثناآشفته مو
- نوشته نذیر ظفردست شاعر
- انجنیرعبدالقادرمسعودښاغلی عبدالوهاب سرتیر
- دکتر بیژن باراناختلال شخصیت شاعر
- شادی شریفیانداستان پناهنده
- نوشته از: پوهندوی شیما غفوریپیام مسافر نو
- الحاج الھام الدین قیامڅلوریځه
- نوشته نذیر ظفر ملول
- صالحه وهاب واصلدو عید
- عبدالو کیل کوچی جایگاه طنز در ادبیات دری
- احمد شکیب جانبازیاد وطن
- ترتیب کوونکی : انجنیرعبدالقادرمسعودد ژوند کاروان
- محمد اسحاق ثنا عید
- زمستان
- نوشته نذیر ظفر آرزوی عید
- مختار تاجزیدر کمینگاه نگاهش
- رسول پویانعید قربان
- داوود اکمل احمدیعید بر همگان مبارکباد...
- الحاج الھام الدین قیامدسولی اختر
- عبدالو کیل کوچی عید قربان
- ف.بریرنج مردمان
- نورالدین همسنگرعید قر بانم نگر
- نوشته نذیر ظفررای میدهیم
- علی کریمیرویایی یک پروانه
- نوشته از پوهندوی شیما غفوریزخم اجل
- دکتر بیژن باران مشعر در شعر
- محمد اسحاق ثناغرور
- شاعر : صدیق کاوون توفانيگاونډیه
- از قلم فضل الرحیم رحیمنامه ء پسر به پدر اش !!!!!
- نوشته نذیر ظفرسنگلاخ عشق
- الحاج الھام الدین قیامغالمغال
- شاعر : غني خانمینه او حسن
- دكتر بيژن بارانتبلور اختلالات روحي در 5 شاعر معاصر
- عبدالله وفابازار این زمانه دِگر رنگ و بو گرفت
- نوشته نذیر ظفر بد نبود
- بهروز مطلبزادهاشک شاعر …
- فروغ از لندندرتک و تاز است
- دکتر بیژن بارانشعر و فکر
- نوشته نذیر ظفرخواب
- علی کریمیغفلت های روزمره
- ترتیب کوونکی : انجنیر عبدالقادرمسعودد دوکتور نجیب الله د اوولسم تلین په ویاړ انځوریز شعرونه
- مولانا کبیر فرخاریبیدار دل
- مسعود حدادافسر تخم فروش
- فروغ از لندنانباز
- پوهندوی شیما غفوریچشم به راه
- عبدالله وفابه قهرمانان جنوب آسیا
- مختار تاجزیاز عمق زمین و یا فضا آمدهام ؟
- نوشته نذیر ظفرعاشقانه بگو
- ترتیب کوونکی : انجنیرعبدالقادرمسعودله زمانې سره یو ځای
- کریمیقصه ای که راست بود
- نوشته نذیر ظفر نادم
- الحاج الھام الدین قیامڅلوریځه
- شاعر : ارواښاد استاد ګل پاچا الفتد ښکلیو خیال
- فروغ از لندن درجستجویِ دفترِعُشاق
- دکتر بیژن باران بلاغت در شعر
- نوشته نذیر ظفرمرجع الهام
- فروغ از لندناُمید وارگریه کنیم
- عبدالله وفااشک بی اثر
- نوشته نذیر ظفرمطرب
- مسعود حدادببخشیدم خدارا
- دکتر بیژن بارانشعر- کارکرد مغز
- فروغ از لندنرِندانه پُرس
- مسعود حدادنماد گُل
- مولانا کبیر فرخاریازمون
- فروغ از لندن بَردل نشانه بود
- نوشته نذیر ظفر فدای شکار
- طنز کوتاه: نوشته داکتر حمیدالله مفیدخبر
- عبدالله وفاآواره گان
- فروغ از لندنعلی اصغر
- لیکونکی: ن.س. محجوب دلیکوال یاد
- شاعر : عبدالباري جهانيغزل
- مسعود حدادشنیدم
- فروغ از لندنغلامم نوکرانِ نوکرم را
- نوشته نذیر ظفریادت
- نورالدین همسنگرملک بی قانون
- مسعود حدادنمی دانم چه خواهد شد
- فروغ ازلندندودازسُخن برآید
- شاعر : ارواښادملنګ جانمقام
- زيارراڼه توري
- شیما غفوریاوزان حق*
- نوشته نذیر ظفرتصادفی
- فروغ ازلندننه زرازِغُنچه دانم
- نوشته نذیر ظفرحب وطن
- شاعر :ارواښاد غني خانپلوشه
- نوشته : دکتر حمیدالله مفیدحلال است یا حرام؟
- عبدالکبیر کاکړمیړانه
- فروغ از لندنمُشتِ خاک و ریگ
- مولانا کبیر (فر خاری)حکایت ها
- اناهیتا محبوبحیله
- نوشته نذیر ظفروطن
- فروغ از لندنمحتاج عصا شد
- مسعود حدادنالۀ زن
- فروغ از لندن ازدهانِ قندِ ماست
- سید احمد ضیا نوریعشق در بیشه اندیشه حضرت مولانا
- رسول پويانفرهنگ ستيزان تمدن گريز
- اسحاق ثناآزادی
- نوشته نذیر ظفربگریم
- انجنېر ظهورالدين اندېشآزادی
- فروغ از لندن بوریایِ فقر
- پوهندوی شیما غفوریآزادی
- مسعود حدادخدا اینجاست
- فروغ گردوغُبارِحادثه
- فروغ از لندن آهنگِ سفر
- اناهیتا محبوبجفا
- سلیمان راوشدرنگی بر نقد و نظر ِ یک شعردوشیزه کریمه شبرنگ
- Sumaia Frotanسرزمين خسته ام
- مختار تاجزیفلک
- نوشته نذیر ظفرپیام عید
- مسعود حداد ما وکیلیم ما وکیل
- الحاج الهام الدين قياماختره
- نورالدین همسنگرمژدهء عید
- عبدالو کیل کوچی جشن آزادی وعید رمضان
- فروغ ازلندنخدایاچه کنم
- نوشته نذیر ظفریادم رفت
- مولانا کبیر فرخاریهیولای ستمگستر
- دکتر بیژن باران تنانگی شعر زن خاور میانه
- مهران زنگنهشاهزاده و سیاه
- مهران زنگنهتنهایی (1)
- مهستی شاهرخینگاهی به رمان«هیچکس«از مهران زنگنه
- فروغ از لندن درلوحهٔ تقدیر
- مسعود حدادشِکوَه
- مختار تاجزیسکوت
- حمیدالله مفیدپاسداری از زبان
- شاپوراحمديگزيدهاي از شعرهاي الكساندر پوشكين
- نوشته نذیر ظفرامیدوار
- نورالدین همسنگردام حریص
- فروغ از لندن هریک تبر بدستیم
- داکتر مراد( تأسف )
- سلیمان راوشبانو کریمه شبرنگ یا هودج نشین کاروان ابریشمین راه شعر و اندیشه
- دکتر بیژن باران نقد ساختاری پرستوهای شهلا
- مختار تاجزیملای علم ستیز
- مسعود حدادچه باید کرد
- اناهیتا محبوبروژی
- الحاج الهام الدين قيامګيله من
- شاعر : عبدالحمیدماشوخیلغزل
- فروغ از لندن گلابت میتوان نامید
- ضیاالدین همت ملته ښایسته رنګین غزل یې
- مسعود حدادحیف می
- نوشته نذیر ظفردر پر تو نور
- فروغ از لندنهمچوگلعذارانی
- نویسنده: سید تمیم بهارمرده سرگردان
- نوشته : نذیر ظفرخواست دل
- مسعود حدادسنت شکن
- محمد اسحاق ثنادرد وطن
- فروغ ازلندنزُلفِ چلیپا
- نوشتۀ داکترمراد( پیرپسرِخودپسند )
- نوشته نذیر ظفرمداوا
- فروغ از لندنمُبتلای عشق
- عبدالو کیل کوچیشاه وشبگرد
- بیژن بارانشکوفه
- اناهیتا محبوبانصاف
- مختار تاجزیذوق هستی
- مولانا کبیر فرخاریکوره ی کباب
- انجنیر حفیظ ا له حازمفقط اگربدانم
- محمد اسحاق ثناجلوه حسن
- نبشتۀ داکتر مراد«دکتور»و«پیردختر» اش(1)
- الحاج الهام الدين قيامدمينې پور
- اناهیتا محبوببال شکسته
- از دکتر حمیدالله مفیدگذر شتابنده بر گزیده ای شعری«باغ در پاییز» اثر بانوی گهر نگرکریمه ملزم پرکار
- نوشته نذیر ظفررنگ پیری
- فروغ ازلندنکبابِ ازجگر
- ( زلمی رزمی ) ابر و باران بهار
- عزیزه عنایت امیردانشمند، نظام الدین علی شیرنوایی !
- فروغ ازلندنتوسنِ جهل
- دکتر بیژن باراننقد رمان دکتر محمود صفریان
- نوشته نذیر ظفرنیافتم
- اناهیتا محبوبثنا
- اناهیتا محبوبجانان
- محمد اسحاق ثنازخم زندگی
- دکتر بیژن بارانعشق
- فروغ از لندندرجاده های جبرِزمان
- یونس عثمانیتضرع
- مختار تاجزیمقام عرش
- ف. بریزخود بیگانگی
- شاپوراحمدياسفار
- الحاج الهام الدين قياموايي سوله
- مختار تاجزی چور
- فروغ ازلندنآینه دار
- نوشته نذیر ظفر حیران مانده ام
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش نهم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش هشتم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش هفتم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش ششم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش پنجم
- مختار تاجزیمباد
- حسنیه عثمان داودملال
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش چهارم
- اناهیتا محبوبملگرتیا
- فروغ ازلندن کرانه هایِ اُمید
- نوشته : نذیر ظفرچشم امید
- از محمد ضیا، ضیاقلم
- شاعر : افضل ټکورغزل
- شاعر اسدالله زمرید وطن د مور اولاد
- نورالدین همسنگراحساس تند
- مختار تاجزیو اینبار خنده میکنم ......
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی » بخش سوم
- الحاج الهام الدين قيامافغانه
- مولانا کبیر (فرخاری)روز پدر را گرامی میداریم
- مختار تاجزی« گریه میکنم »
- اناهیتا محبوبوطن پریژدم
- فروغ ازلندنخراب شوی
- مسعود حداددروغ است
- هادی عروس سنگمرد بیباک
- محمد اسحاق ثناپدر
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »
- نــــگارنده : مــــــــــاریـــــــا داروبه پاسخ محبتهای بی پایان استاد کهزاد گرامی ! ...و مجموعه جدید شان
- یعقوب منګلخماري سترګي
- یونس عثما نیگاوسنگها
- بوسه جوانی نوشته نذیر ظفر ورجینیا
- دکتر بیژن باراننقد ادبی ساختاری
- فروغ از لندنسوخت
- الحاج الهام الدين قيامپوښتنې اوغوښتنې
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادگل لالا ترک وطن می کند !!!
- رحمت الله روند پوشکین شاعر بزرگ وبنیانگذار ادبیات زبان روسی
- مسعود حدادبت دلخواه
- فروغ از لندنپای انصاف
- از قلم : فضل الرحیم رحیمساعات تیری ریئس ، در طول یک روزکاری !!!
- ف. بریاسرار خلقت........
- دکتر بیژن باران زیبایی شناسی شعر-1
- یونس عثمانی گمشده
- عزیزه عنایتبزم عاشقــان
- انجنیرعبدالقادرمسعودد ښاغلی صدیق کاوون توفاني انځوریز شعرونه
- شیما غفوریبر خیز ای زن
- مسعود حدادخسته ام
- یعقوب منګلدآسیادزړه ګلشن
- نوشتهء نذیر ظفر امید واری
- فروغ از لندن پرچمِ قوم وقبیل
- منیر سپاسدر حضور مولانا
- مسعود حداد مرغ هما
- محمد اسحاق ثناطلب عشق
- فضل الرحیم رحیم تکرار
- نوشته نذیر ظفرلا فوک
- فروغ از لندن بعزمِ کویِ یار
- نورالدین همسنگردیو را از پا فگن
- اناهیتا محبوبیا خدا یا
- لیلا فرجامیپیش از خداحافظی
- الحاج الهام الدين قيامپنجابه
- مسعود حدادمن زنسل دیگرم
- نوشته نذیر ظفر عادت کرده ام
- فروغ از لندن مَیِ ناب
- نو شته نذیر ظفر یاد میهن
- اناهیتا محبوبدیوانَگی
- فروغ از لندن ارجمندی
- عبدالله وفا نورستانی گُردان سر زمین من
- یونس عثمانی باران
- مترجم ليلي مسلميداستان«نقطه روشن
- انجنیر عبدالقادرمسعودارواښاد ملنګ جان زموږ دهیواد خوږ ژبې، حماسي او اولسي شاعر
- محمد اسحاق ثناحادثه
- اناهیتا محبوبترانه وطن
- اناهیتا محبوبجور روزگار
- نویسنده: عبدالجمیل شیرزادمولوی پنجره ی به سوی بی نهایت
- نوشته نذیر ظفر دو بیتی های خونچکان
- فروغ از لندنشهیدِ شاشهید
- امان الله سېلاب ((ساپی))آزاد ژوند
- حسنیه عثمان داوددیورند
- فروغ ازلندن خاکِ نیاکان
- نوشته نذیر ظفر بهانه
- اناهیتا محبوبقسمت نشد
- حسن پیمانمقام زن،مقام مادر است
- یونس عثمانی سنگستان
- لطیف کریمی استالفی« شرمنده ام »
- پروین اعتصامیاشک یتیم
- از مرحوم محمد ابراهیم کوهی لشکریسه قطعه شعر در وصف مادر
- مادرمولانا کبیر (فرخاری)
- الحاج الهام الدين قيام مور
- فروغ از لندنمادرازدستِ من وجبرِزمان میسوزی
- م-اسحاق ثنامادر
- نوشته نذیر ظفرپشت ما نگرد
- اناهیتا محبوبدیشب
- ف.بریاز همه بهترین
- نو شته نذیر ظفر غنچه
- محمد اسحاق ثنا نوید وصل
- اناهیتا محبوبیار دل جو
- فروغشام هجران
- دکتر بیژن بارانشهر زمان
- انجنیرعبدالقادرمسعودشهیدامان الله سیلاب( ساپي ) دلوړتفکراوسپیڅلي احساس شاعراولیکوال
- یونس عثمانی عزم
- اناهیتا محبوبمینه
- فروغ ازلندن مردِ سفاک
- محمد اسحاق ثناتخم نفرین
- نوشته نذیر ظفر دل فروش
- فروغ از لندنعالمی یک رنگی
- انجنیر ظهو رالدین اندیشد انقلا ب خصلت
- مولانا کبیر فرخاریپاسخ به یک هرزه گویی
- فروغ ازلندن مُستزاد
- عبدالوکیل کوچیکار گر
- نوشته نذیر ظفرمنت کش
- جعفر مرزوقی ( برزین آذرمهر )سپاه ماه مه
- شعر ـ از یونس عثمانی خواب
- هادی عروسسنگننگ تاریخ
- سید احمد ضیا نوریاستاد خلیل الله خلیلی
- اناهیتا محبوبغوغا
- فروغ ازلندن پرستویِ مهاجر
- نوشته نذیر ظفریعنی من
- محمد ضیا ضیا نگاهی؛ مبنی برممنوعیت کاربُرد: زبانها ولهجه های بیگانه واستفاده از کلمات نامانوس) در افغانستان
- مولانا کبیر (فرخاری)عنصر گیتی
- محمدنعیم جوهرجوهرِهرمصرع اش بیجوره وطاق آمده
- محمد اسحاق ثنااظهار تمنا
- فروغ از لندن خدایِ عشق
- ف.بری زادهء تفتین
- نوشته نذیر ظفر قسمت
- فروغ از لندن حِرص دنیا
- اناهیتا محبوبهیچ چیز بی تو دگر مقبول نیست
- یونس عثمانی شبستان
- کاخ بلندپوهندوی شیما غفوری
- فروغ از لندن نفهمیده برفتم
- مسعود حداد!چه خوابی
- اناهیتا محبوبسرشت ناله
- نورالدین همسنگرچور کردند
- محمدنعیم جوهریادِوطن
- یعقوب منګلسپینه سپوږمۍځلیږي
- نوشته : نذیر ظفرعالمتاب
- یونس عثمانیجال بد گمانی
- فروغ از لندندرسِ عبرت
- مسعود حدادبگو
- فروغ از لندنسلام ای هموطن
- نوشته : نذیر ظفر جلوهء حسن
- نبشتۀ س. راوشبهار سعید بهارینه کاج شعر و خِرد باغستان ادبیات سرزمین ما
- محمدنعیم جوهرګنجِ پُرازغم
- مولانا کبیر (فرخاری)توان
- محمد اسحاق ثنافهم سخن
- نوشته نذیر ظفر بدم می آید
- از مرحوم محمد ابراهیم کوهی لشکریچند قطعه شعر انتخابی
- محمد نادر ظهیراثرات پربار آثار عرفانی اخلاقی بیدل رحمة الله علیه
- اناهیتا محبوبخسته
- شعرـ از یونس عثمانیکدورت
- عبدالله وفا مَیآ ای نوبهار !
- یعقوب منګلچه دډوهل غږشي
- ترجمه رحمت الله روند شعر ازخندیوکوف ادوارد والیتینویچ
- محمدنعیم جوهرجانرابه کف ګرفته وسوداکنم کم است
- نوشته : نذیر ظفرآتش غم
- محمدنعیم جوهرخسته ام
- رحمت الله روند احوال وآثار حکیم عمر خیام
- اناهیتا محبوبزړګی
- ارسالی صمیمیبهارانههای شاعران افغان در وصف نوروز
- نوشته نذیر ظفربوی نگار
- یعقوب منګلدکیڼي سترګي اشاره کړه
- محمد اسحاق ثنایاد جوانی
- آصفه صبابیا بیا
- فروغ شوخی وترفند
- نوشته نذیر ظفراز یاد رفته
- مسعود حداداز من وطن دزدیده اند
- هادی عروس سنگخدای کی ؟
- سرودۀ عبدالله وفا نورستانی گلاره
- سميه فروتن بى خبر از اندوهِ بى پايانِ انسانها
- دکتر بیژن باراناعدام ماه
- مولانا کبیر (فرخاری)بهار من
- چاووش بهار
- محمد اسحاق ثنافصل طرب
- عبدالله وفاارمغان بهار
- اناهیتا محبوببهار دل
- شعر از مرحوم محمد ابراهیم کوهی لشکریبهار آرزو
- انجنیر خلیـل الله روًوفیگل صحرای شقایق
- داسپرلۍ دئ؟الحاج الهام الدين قيام
- محمدالله نصرت میلۀ نوروز
- رحمت الله روند شاهنامه فردوسی،دوجهت متضاد واقعیت زندگی انسان
- ننګیا ربسرلی
- كانون فرهنگي چوك سي و دومين شماره ماهنامه ادبيات داستاني چوك(PDF) منتشر شد
- محمد اسحاق ثنانوروزانه
- ف.برینو بهاران
- عزیزه عنایتتا کهکشان گل
- نورالد ین همسنگر رشک بهاران
- یعقوب منګلپسرلي مومبارک شه
- الحاج الهام الدين قيامميراتې مېلې
- جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر )ای گل من !
- عبدالو کیل کوچی یک بهار ودو بهاریه
- سميه فروتن روز خوش
- زلیخا پوپل بهار میرسد
- نوشته: نذیر (ظفر)صدای بهار
- محمد اسحاق ثناانتظار بهار
- انجنیر ظهو رالدین اندیشزړور مبارزهوګوچاوزته ډالۍ دی- د انسا ن مغز
- فروغ از لندن هرچه بادا باد
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) نوبهار
- محمد اسحاق ثناشاعر
- جلیلیاشک غم
- آصفه صباشیون زنجیر
- رحمت الله روند مثنوی سرایی ومثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی
- مسعود حدادگرگ مکار
- نوشته نذیر ظفر گریه میکند
- زلیخا پوپل بشکن
- د نزار قباني پښتو سکښت : لطیف بهاند
- عبدالو کیل کوچیخورشید آزادی
- الحاج الهام الدين قيامښځه
- نورالدین همسنگرشاهین فلک تاز
- بهروز مطلب زادهروز همبستگی جهانی زنان بر همه مبارک باد!
- نوشته نذیر ظفر زن ستایش خداست
- مسعود حدادصرف بشما
- محمد اسحاق ثنالیلی جان
- مسعود حداد آذین
- رحمت الله روند ابو عبدالله رودکی وآثار او
- صدیق کاوون توفانيزما د هېواد افغاننستان رنځېدلو او ستم زپلو ښځوته :
- پوهندوی شیما غفوری در گیر دو عشق
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) کشور
- رحمت الله روند شاهنامه فردوسی پیکار ابدی انسان بادیو
- دگروال انجینر نصرالله نصرتما در! مره رها نکو
- مهران زنگنهشاهزاده و سیاه[1]
- فروغ از لندن ننگ و نام
- از انجنیر خلیل شجاعسر شک غم
- نوشته نذیر ظفر پیشبرو !!!
- دکتر بیژن بارانساختار در ژرفای هنر
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادشوخی با عناوین مطالب در رسانه ها
- (یعقوب( منګلسري اورڼي اوښکي
- سميه فروتن سخت نیست باور کن سخت نیست
- محمد اسحاق ثنانوازش
- نوشته نذیر ظفربهار نزدیک است
- عبدالله « وفا »نوید وصل
- نوشته نذ یر ظفر فلک فتنه
- اناهیتا محبوببشنو
- مسعود حداد حضور
- پوهاند دوکتور مجاوراحمد زيار مورنۍ( لومړنۍ) ژبه
- فروغ از لندن پیکِ خوشبختی
- الحاج الهام الدين قيامماوې کاشکې
- یعقوب منګلبي آوازه ژړا
- بیژن بارانخانه دو در
- محمد اسحاق ثناقهر
- سميه فروتن داستانى كوتاه در وصف انتحارى
- محبوبگریان
- طنز گونه های از قلم : فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد شوخی با عناوین مطالب رسانه ها !!!!!!!
- نوشته نذیر ظفر فاصله ها
- الحاج الهام الدين قياملکه زرکه
- سميه فروتن غريب و ساكت و تنها
- نوشته نذیر ظفرخاطر
- مولانا کبیر (فرخاری)پرتو نادری
- نور محمد غفوری پل په پل
- انجنیرعبدالقادرمسعودلنډۍ
- مسعود حدادمن تن به توفان داده ام
- یعقوب منګلدوطن سره مینه
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادشوخی با عناوین مطالب رسانه ها !!!!
- اناهیتا محبوبدرد گیتی
- محبوبجواب
- محمد اسحاق ثناآواره گی
- هادی - عروس سنگبستر فرهنگ
- یعقوب منګلخوندکوي
- اناهیتا محبوببه پاس شعر محترم نذیر ظفر
- مسعود حدادسوی جانانه خواهم رفت
- مولانا عبدالکبیر( فرخاری)سبب خلقت
- نویسنده : ا.محبوب امتحانی که ژورنالیست از مردم میگرفت
- محمد اسحاق (ثنا) استاد فضل
- نوشته نذیر ظفر معراج
- نورالدین همسنگرهرچه بادا باد
- محمد نعیم جوهردرگۀ فضل
- دکتور محمد شعیب مجددیمخفی بدخشی و محجوبه هروی شاعران آزاد در قفس
- پوهندوی شیما غفوریچیم و کیم ؟
- مسعود حدادوطن از دیدگاه آغای کرزی
- یعقوب منګلدغیرت چیغه
- محمد اسحاق ثناآه و حسرت
- فروغ از لندن یک مُشتِ قلیل
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادشوخی با عناوین رسانه ها
- نورمحمد غفوریڅــــړیــکه
- دکتر بیژن باراننقد یا نق
- مسعود حدادیاد آن شب
- محمد اسحاق ثناننگ دفتر
- نوشته نذیر ظفرگفتم ؛ ولی نشد
- یعقوب منګلملالۍ په میوندکي
- محمدنعیم جوهر صلح وصفا
- نوشته نذیر احمد ظفربلبلان مهاجر
- عبدالو کیل کوچیملت آزاده
- (یعقوب(منګلګلالۍراشه
- محمدنعیم جوهرخداحافظ
- نو شته : نذیر ظفرتعریف شعر
- محمد اسحاق ثنانیرنگ
- فروغ ازلندن اغیارِوطن
- مسعود حداداعتراف مجاهد
- محمد اسحاق ثناآمد بیاد
- فروغ از لندنجوهرِشعروادب
- نوشته نذیر ظفرپدر
- مسعود حدادباور مدار
- فروغ از لندن مُرواری هایِ اشک
- ازپوهندوی شیماغفوری عقیق سوخته
- نوشته : نذیر احمد (ظفر)محجوب
- جوهرازمُلکِ افغانم مپُرس
- محمد اسحاق ثنامیهن
- از قلم فضل الرحیم رحیموزارت مالیه افغانستان چهار نوع بیمه را اجباری می سازد !!!!!!!!
- اناهیتا محبوبکاش
- فروغ از لندنازمیانِ خون وآتش
- امان معاشر ابوالمعانی میرزاعبدالقادر بیدل
- محمد نعیم (جوهر) معماي سروری
- نوشته نذ یر احمد ظفر دعا
- مسعود حدادعشق پنهان
- دکتور لطیف بهاند رنگ او د پير محمد کاروان شعر
- یعقوب منګلآشنادي
- فضل الرحیم رحیم طنز گونهء ( شوخی با عناوین مطالب رسانه ها )
- نوشتهء دکتور فرید طهماسطنز کوتاه در مجلس نماینده گان
- رجنی کمار پران نخواھم کرد
- مصطفی انصاربناهای مسلمانی تنظیم ها
- محمدنعیم جوهر از آلمانفلکِ نامهربان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)وزارت کار چلتاراست؟
- برگردان شاپور احمدي شعر زرافه سروده ي گوميلف
- فروغ از لندن نظم و قانون
- نیما فرمین فرهنگ ستیزی دانسته یا ندانسته !
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد طنز گونه ء (شوخی با عناوین رسانه ها !!!!)
- محمد اسحاق ثنا(فروغ دیده )
- نوشته نذیر (ظفر)عذر
- فروغ از لندن سردوخاموش
- مصلح سلجوقیمولانا جلال الدین بلخی به روایتی دیگر ؟
- محمدنعیم جوهر ازآلمانگنجینه ها
- شوخی با عناوین مطالب رسانه ها !!!! فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد
- محمد اسحاق ثناخیمه نشین
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) لطف و احسان
- نوشته نذیر ظفردیار دگر
- فروغ از لندن جامِ بشکسته
- بیژن بارانرفتی و نرفتی ز یاد
- محمد نعیم جوهر گمشده
- اناهیتا محبوبدر نیمه شب
- هادی - عروس سنگنهاد باطل
- مولانا کبیر فرخاری ستاک
- مسعود حدادطویله پاک است
- نوشته نذیر ظفر بود؟ نبود
- عبدالودود فضلیشـــاهِ خـــوبــــا ن
- وزیر اویستاوطنم
- نورالدین همسنگرایمان به عشق
- دکتورخلیل وداد حافظ شاعر محبوب و ماندگار سده ها و سرزمینها
- منوچهرجهشبرف
- مسعود حدادقاضی
- عزیزه عنایت حضرت ابوالمعانی بیدل واوضاع نابسامان روزگارش !
- په درنښت او ادبي مینه : انجنیرعبدالقادرمسعودمتلونه زموږ د ولسونو ارزښتناک،ویاړلې ادبي او فرهنګي میراث
- محمدنعیم جوهربه یاد صوفی عشقری
- وزیر اویستا جشن کار خانه!؟؟؟
- فروغ از لندن مَگو که کیستی
- عبدالودود فضلیگــوهـــــرِهـسـتـی
- مولانا کبیر فرخاریدر مورد شهادت انیسه
- محمد اسحاق ثنادیوانه دیوانه
- محمد نعیم جوهرکردند خموش مشعل رُخشان دیارم
- مولانا کبیر فرخاردرد بی دوا
- فروغ از لندن فرعون زاده گان را
- شعر ازبکی از جناب سمیع رسولیافسانه اگر خواهی
- مسعود حداددوپهلو
- عبدالودود فضلیکـلمــات حـیـرت انگـیـز چـهــار حــرفــی
- محمد اسحاق ثنادشمن جان
- نگارنده : زلمی رزمیسخنی کوتاه درباره استادسخن سعدی شیرازی
- (محمدنعیم(جوهربکام ِ نهنگ
- نو شته نذیر ظفرآوای یتیم
- محمد اسحاق ثنا آه و ناله
- پوهانددوکتورم.ا. زيارد نوې پښتوژبپوهنې په مورچل کې
- فروغ از لندنبربند دُکانِ جهل را
- جاویدفرهادگپی با یک ترانه سُرایِ تروریست
- محمد اسحاق ثنادل آرا
- نو شته نذ یر ظفرمصاحب خورشید
- فروغ از لندن دوبیتی ها
- عبدالودود فضلیهـمــرنگِ جـمـاعـــت بـاش
- (محمدنعیم (جوهرلوحِ مزار
- مولانا کبیر (فرخاری)شرم و حیا
- امان معاشرمدام از خون منصورم میی درساغرعشقم
- محمد اسحاق ثناسوال ؟
- (محمدنعیم( جوهرکج
- فروغ از لندن باعَزمِ فدا
- شعرـ از یونس عثمانینازنین
- نورالدین همسنگرلحظه پرواز
- عبدالله « وفا »عصر وحشت
- جوهر بشنو
- شاپور احمديسوار بر سرسرههاي پر از كاه
- برهانافسوس
- ثناشد ، شده باشد
- نورمُحـمَدغـفوريد زړه مینه
- فروغ از لندنداغِ وطن
- نوشته نذ یر ظفراشک محرم
- دمحمد عمر ننګیار لیکنهچاغ ښکار
- فضلیشــــور بـخـتــی
- فروغ از لندن اشکِ مادر
- عمر ننگیارپه ده څه شوي دي؟!
- نوشته نذ یز ظفر معرفت
- (محمدنعم(جوهرجوهرِ شمشیر
- محمد اسحاق ثناانتحاری
- غلامعلی بیگدلی، دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز- فرانسهنقدی بر یک برگردان تازه از گاتا های زرتشت
- امان معاشربابا رحیم مشرب
- فروغ از لندن مُحبت پیشه
- محمدنعیم(جوهر)ازآلمانهیچ نگفت
- مسعود حدادپدر وطن
- غلام مصطفی بیدارزمونږ ملائی نه منی
- فروغ از لندنسَرها بپایِ دار کج
- نوشته نذ یر ظفر شام محرم
- محمدنعیم جوهرمهرووفاوبوسه
- انجنیر ظهو رالدین اندیشد انسان مغز
- تانیا زبیر عاکفیکودک ام
- دولت محمدجوشننگین لعل
- از قلم فضل الرحیم رحیموجدان پیوندی !!!
- نو شته نذیر ظفراوج طو فان
- (محمدنعیم(جوهرداستانِ غم
- فروغ از لندن دُکان حُسن
- عمر ننگیار رنگین ژوند
- محمد اسحاق ثناپاس دوستی
- مسعود حداد زن افغان
- عبدالله وفا نورستانیعصر وحشت
- استاد فضل الحق فضلالتماس دعا
- نوشته نذ یر ظفر گله از یار
- فروغ از لندن آتشِ عشق
- فروغ از لندن تیغِ قاتل آتشست
- عبدالودود فضلیپــای خُــشـــک
- مسعود حداد اعتراف
- تانیا زبیر عاکفیعید ما در راه است
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) دست خون چکان طالب
- شیرین نظیری: فعال حقوق زن یادبودی اززنده یاد بانو ناديه انجمن
- عنایت اله پویان ظلم واکي
- فروغ از لندنمرا و ترا
- اناهیتا محبوبهرکه را دست دادم
- نوشته نذ یر ظفربیچاره
- نوشتهء دکتور فرید طهماسمصاحبه – راپورتاژ از فیسبوک
- (محمدنعیم (جوهردنیاي حیله گر
- نوشته نذ یر ظفر اعجاز جانان
- رجنی کمار پران دعا کنید
- شاعر: عنایت الله پویاند غلا په پیسو حج کونکي وکیل ته
- فروغ از لندن فروغِ زندگی
- انجنیر ظهو رالدین اندیشد قدرت ترانه
- (محمدنعیم(جوهرمخمس برغزل سمین بهبهانی
- شاعر: عنایت الله پویاند حق آواز
- نو شته نذیر ظفر غربت پیری
- عبدالله - وفا کشتی شکسته
- نوشته نذ یر ظفرعید مسافر
- اناهیتا محبوببه جواب قطعه شعر جوهر صاحب
- محمدنعیم جوهرعیدمبارک
- محمد اسحاق ثناعیدت مبارک
- عبدالودود فضلیعـیــــدی
- اناهیتا محبوبیاد از خاطره ها
- فروغ از لندنمه کُش درعیدِ قُربانم
- نورالدین همسنگر هموطن عزیز عیدت مبارک
- نورالله وثوقعید میآید ولی
- الحاج الهام الدين قيام دويرونواختر
- عبدالو کیل کوچی عیدانه
- نورالله وثوقدستِ نامرادی
- ناله خلیل نجاتدر سوگ عاشقان خفته به خون سیمرغ البرز
- نورالدین همسنگرتوفان فاجعه
- فروغ از لندنعفریت جنگ
- مسعود حدادنالۀ گوسفند
- (محمدنعیم(جوهرکمکِ بانمک
- نورالله وثوقبحرانِ خیال
- طنزاز قلم فضل الرحیم رحیمسال 2014 چی رقم یک سال خواهد بود !!!!؟؟؟؟
- عزیزه عنایت داغ نهـــا ن
- محمد اسحاق ثنانرگس مست
- نورالله وثوقهنرعاشقانه
- شاعر: اناهیتا محبوبمرد افغان ام نگهبان وطن
- عنایت الله پویاند ملالۍ پیغام خپل پلار ته
- فروغ از لندنخون بهایِ جنگ
- (محمد نعیم (جوهردیدارِروي مردِسخندانم آرزوست
- نورالله وثوقعمق سراب
- مولانا کبیر فرخاریدختر امروزه
- پوهندوی شیما غفوریگفتگوی مادر و دختر
- نوید (ثنا) ناصری مادر
- عبدالودود فضلی عـــروس جــهــان
- نوشته نذ یر ظفر غم بسیار
- (محمدنعیم (جوهرگوش کن
- محمد اسحاق (ثنا)یادی وطن
- فروغ از لندن شهیدِ لاله رویِ من
- نورالله وثوقخاطرِآیینه
- فروغ از لندنآتشِ نِهانی
- د محمد عمر ننګیار لیکنهنوی لیکوال
- محمدنعیم جوهردُختِ آریا
- یونس عثمانی عمر بی آسایش
- نذ یر ظفر دیگ بی سر پوش
- مولانا کبیر فرخاریمعلم
- ارسالی مسعود حدادبهار سعید
- مسعود حدادازما نپرس ماکیستیم؟
- رجنی کمار پران اسیرم
- امان معاشربانوی سنت شکن وبا عظمت کشور ما بهار سعید
- پوهندوی شیما غفوریپیدای ناپیدا
- فروغ از لندنکشورِ ویرانکِ ما
- مسعود حداد یامر آزاد کن
- محمد اسحاق ثناخزان
- فروغ از لندن بهرِچه حج میروی
- فروغ از لندن شِعر میشود
- دکتر بیژن باراندیگران در شعر فروغ
- مترجم «شعله آذرداستان «سلطان باتري»نويسنده «آراویند آدیگا»»
- نورالله وثوقتلاطم
- ارسالی : داکتر عزیز فاریابینقش تبسم
- رسول پویانسکوت شب
- فروغ از لندن خورشید گونه
- (محمدنعیم( جوهربرسرِ مزدورِ پاکستان وایران خط بکش
- پوهندوی شیما غفوریقطرۀ نوازش بر زخم های دخت جاغوری ام
- دمحمدعمر ننګیار لیکنهپردی ږيره
- نو شته نذ یر ظفر سخن سوخته
- لیکوال : انجنیرعبدالقادرمسعود ارواښاد میرزاعلم حمیدي د پښتو د معاصر ادب هوډمن، تکړه لیکوال، ادیب، ژباړونکې او شاعر
- هاکان مسعود نوابییک شعله ی شکسته
- فروغ از لندناِنتحاری
- عبدالودود فضلیبـال شـهـبـاز
- پوهندوی شیما غفوری بتخانه
- نوشته نذیر ظفربتخانه
- نورالدین«همسنگر» غم جانسوز
- (محمدنعیم( جوهرگُلهاي پیراهن
- هاکان مسعود نوابیشب وهم انگیز
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)انتحاری
- مسعود حدادکاشکی
- پوهندوی شیما غفوریبی آبروی تاریخ
- برزین آذرمهرجهان درخواب سنگین است . . .
- (محمدنعیم (جوهرغمشریکِ دلِ بشکستۀ< دهزاد>شوم
- محمد اسحاق ثنافکر کاکل
- فروغ از لندنخــط بکــش
- شعرـ از یونس عثمانیطواف
- مسعود حداداگر انسان همین باشد
- سجیه الهه (احرار)شکر یزدان
- مسعود حدادمیهـن
- نوشته نذیر ظفر ســــــــــــوز
- فروغ از لندنبسکه زیکزاک میرویم درجاده هایِ راستی
- جعفرمرزوقی (برزین آذرمهر) فرو ناهشته شب
- محمد اسحاق ثنا شاعر نیکو سیرت
- رجنی کمار پران پارچہ ادبی
- فروغ از لندنفروغِ ابرِ عشق پیشه ام من
- نگارش : قدیر جهانبین چهار راه ها
- فروغ از لندندور از میهن همی داند عذابِ خویش را
- نورمحمد غفورید زړه احساس
- محمدنعیم جوهرماشه
- م حداد ترا هرگز نمی بخشیم
- رجنی کمار( پران )ببینم چہ میشود
- داکتر حنیف بکتا ش ودیرته چې زما دهیلو پېلوزی دی
- نوشته نذ یر ظفر بی حضور
- ستاره وقتی که عشق را زندانی میکنند
- از پوهندوی شیما غفوریداستان کوتاه درهای بسته
- شعرـ ازیونس عثمانی خارستان آرزو
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانینقــل مکــان معجــزات الهــی !
- دکتور فرید طهماسطنزکوتاه تفاوتها
- محمدنعیم جوهرهواي بوسۀدزدانه
- عبدالودود فضلیآیــا در شـهـرِ شـمـا بـاران مـیشـود؟
- فروغ از لندنکسیکه پاسِ گهر میکند گهر نشود
- مسعود حدادسیاه پوش
- ارسالی : داکتر عزیز فاریابینمونه از شعرهای استاد سید محمد دروگر
- نورمحمد غفوریویـــــر
- فروغ از لندن چهره ای صلح
- شاپور احمديچقدر خوب به خود روشنایی دادهام
- (محمدنعیم( جوهرعیداست بیـا
- انجنیر ظهو رالد ين اندیش بر ېالي ملتو نه
- لیکونکی: ولی محمد« نورزیاختر به څنګه ښه اخترشي!
- نوشته نذیر ظفرعید سعید فطر برای همه تان مبارکباد !
- فروغ از لندننیمروزِ من!لاله ای خونین جگر بوَد
- نورالدین(همسنگر) عید بهروزی
- الحاج الهام الدين قيامداختردعا
- رسول پویانهلال عید
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیانتقال بیت المال از کابل به زاخیل
- نورمحمد غفوری فلک ته
- مسعود حدادهمانم من
- مولانا کبیر فرخاریعید غریب
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیدور بعـدی المپیـک در اسـلام آباد
- ناهید بشردوسترقص سما
- (محمدنعیم( جوهرنورِدیده
- شیما غفوری ای آزادی
- فروغ از لندنآواره ای دَهرم من
- نگارنده : زلمی رزمینگاهی اجمالی به زندگینامه خانم بهارسعید شاعر آزاده و شیرین کلام
- فروغ از لندندرقیامت میشود پُرسانِ مایان غم مخور
- (محمدنعیم( جوهربه خانۀمن وتودشمنِ وطن باقیست
- مصلح سلجوقیماه مبارک
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیشایعات راکت پرانی پاکستان وعواقب آن
- نگارنده : زلمی رزمییادی از روانشاد فانی شاعری با پرتوی ازفضیلت
- سرودۀ شکیب جانبازنوای عشق
- فروغ ما مورد تمسخرِ شاه و گدا شدیم
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیزمــزمه هــای شــب هنــگام کــرزی
- مسعود «حداد»سوز وآه
- ناهید بشردوستسرگذشت یک بی واسطه
- نورالدین (همسنگر ) از جمع این خفتگان
- عبدالودود فضلیفــــــــردا چـــه مـیـشـــود
- پوهندوی شیما غفوریسخنی با نجیبه های وطنم!
- مسعود حداداطفاء
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیبقــه کـه تقلــید از مــار کــرد
- سلیمان راوشحکایتِ یک قلعه
- فروغ فِرعونهای قرنِ جدید
- نوشته نذ یر ظفراینجا وطنم نیست
- سميع الدين افغانیبيا ای هموطن
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیقــندی گل در المپیــک لنــدن
- شاپور احمديويرايشي تازه از برگردان شعرهاي آنا آخماتوا
- یونس عثمانیزاغ
- عبدالله « وفا » نورستانی چهار غزل در یک قافیه
- مسعود حدادگم کرده
- سميع الدين افغانيغم لړلي ماښامونه
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیکــرزی و اعـــمارفــابریکــه یخســازی در کــابل
- برزین آذرمهرلحظه ی پرواز را آماده باید شد!
- محمدنعیم جوهرصلح وآشتی
- شعر: از یونس عثمانیآئینهٔ دریا
- فضلیدربِ سـعـیــــــر
- نوشته : نذیر ظفردرد ها بسیارشد
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیماه رمضان ماه تزکیه نفس یا ماه خود فریبی ؟
- مسعود حدادبیادت هست؟
- فروغ ماهِ مُبارک
- فروغصبحِ اُمید کُجاست
- خلیـل الله رووًفیچرا اینگونه خاموشی ؟
- عنایت الله پویانرحمان بابا ته لیک
- محمدنعیم جوهربه گُمانم که کلاه وچپن ازموداُفتاد
- رسول پویانزندگی
- دکتور فرید طهماسدعوتـــــــنـامه
- حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانیســنت پــیامــبر مــانع اظهــار نظــر مــولــوی کشــاف شــد !
- مسعود «حداد»رویا
- فروغ از لندن ازلاله دُکان کرده اند
- فروغخاکِ اجدادو نیاکان
- نوشته نذ یر ظفرشبگرد
- مسعود حدادتوبیخ شیخ
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانینشست توکـیو و آخـرین غسـل دالـر کـرزی
- پوهندوی شیما غفوریآدمیت
- صادق افروزچالش ها (190)
- برگردان تراب حق شناسامید می پروریم!
- (محمدنعیم(جوهرگریه میکنم
- هانیه بَرکوهیچه کسی از دیوانهها نمیترسد
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیاحمـدی نژاد هیتـلر را خجـالت داد
- عبدالله اورکزیدرد
- نوشته نذ یر ظفر – ورجینیا - امریکاغایب
- رجنی پران کمارمیہن
- فروغ ازلندن ناله ای شبگیر
- عبدالودود فضلیدنـیــــای رنـگ
- (محمدنعیم (جوهرهزاران مسموم
- شکوفه ی گیلاس
- برزین آذرمهرالهام
- تقدیم کننده فروغ از لندن تـاکــی ؟ تـاچـنـد ؟
- مرکه وال : انجنیرعبدالقادرمسعودښاغلې زیب منتظر مسید
- (محمدنعیم(جوهربه یاد صوفی عشقری
- مسموم کودک
- دکتر بیژن باراندهه 60
- عزیز فاریابیازبکی و ازبک
- مسعود حدادصورت گر
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیعلت سـؤتفـاهـم در سـخـنان کـرزی بی سـوادی ملت اسـت
- شاعر عنایت الله پویانتصویر او مصور
- مولانا کبیر فرخاری مرغ دل
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیکرزی بالای شکم ملت سنگ بسته میکند
- شاه فیضی فیضینسیم صبح
- عنایت الله پویاند دین ټیکه داران
- دکتر بیژن باران زبان مادری
- حسنا صدیقیان (احرار)بزرگداشت از مقام والای پدر
- هاکان مسعود نوابیمهر پدر
- دکتر بیژن باران نیازبان طالقانی
- نوشته نذ یر ظفر چور معادن
- انجنیر ظهورالدين اندیشدغا زي امير اما ن له خا ن سو ګند په انقلا بي مبا رزه په غز ني کې
- برزین آذرمهرجهان درخواب سنگین است . . .
- مولانا کبیر فرخاری مرد ارجمند
- عزیزه عنایتلاله ء دا مانک ما !
- نویسنده: مهرالدین مشیدادبیات قافله دار حوزه های فکری و فرهنگی و درفشدار توسعهٔ سیاسی ٬ تاریخی و اجتماعی
- ګل پاچا الفتغم
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیکــرزی و ذبح شــرعی مخــالفــین ســیاسی
- عبدالودود فضلی بــروکـه رسـوانشـیـم
- مسعود حدادپناگاه
- رجنی پران کمار یک پارچہ شعر تقدیم دوست ھا
- نوشته نذ یر ظفر چپه کا کل
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیجواز شرعی سمپاسی در مکاتب دخترانه
- مرکه وال : انجنیرعبدالقادرمسعودښاغلی عبدالهادي هادي د پښتوژبې او ادب تکړه، مخکښ اوخوږ ژبې شاعر
- عبدالله وفا نورستانی دلیران آرین
- نوشتهء دکتور فرید طهماسطنز در بارهء خودم
- دکتر بیژن باران پیدایش سرود سراومد زمستون
- ترتیب : از مسعود حدادخطاب به سم پاشان گرامی
- دکتر بیژن بارانشعر سلطانپور در زندان 1353- 1356
- عبدالو کیل کوچیایام جنگ نخواهد ماند
- انجنېر ظهو رالدين اندېشهفته فهمه شېطا ن
- عبدالودود فضلیزنـــده کُـشِ مــرده پـرسـت
- مسعود حداد وحشت سرا
- نگارنده: زلمی رزمی بزرگداشت از باقی قایل زاده شاعر نابینای روشن ضمیر
- هادی - عروس سنگ سرداری ملت
- مسعود حدادتنها
- دکتر بیژن بارانتعیین مولف شعر انقلابی
- اشرف فروغروسپی
- مولانا کبیر فرخاریکلاه دانش
- نوشته نذ یر ظفرتجلی
- صدیق کاوون توفانيتنده
- عبدالودود فضلیرقــص بـســازِ دیگــران
- مصطفی انصارخود شناسی
- عبدالو کیل کوچیهمسفر
- رجنی پران کمارداستان کوتاه : ایکاش شکست دل صدا میداشت
- هادی – عروسسنگ کدام حکم ؟
- رسول پویانفصل نو در ميهن
- عبدالله وفا نورستانیقلب پاره
- ترتیبکوونکی : عبدالقادرمسعودښاغلی صدیق کاوون توفاني
- الحاج الهام لدين قيامدمورغېږه ټوله مينه
- مسعود حداداعتراف زاهـد
- دکتر بیژن بارانوزن هجایی و لحن
- محمدالله نصرتدل خـــســـتـــــه
- سیاوش کسراییاین بار
- میراکبر صابرواسوخت در هرات
- الحاج الهام الدين قيامليونتوب
- رجنی کمارپرانچہ کردہ ای
- عبدالقادر مسعوداکادیمیسن سلیمان لایق اوپښتوڅلوریزې
- امام عبادیهما طرزی شاعره، طراح و نگارگر
- کمباور کابلیکرزی و عشق « پيمان راهبردی »!
- عبدالله ( وفا ) نورستانیباران سنگ
- پوهندوی شیما غفوریآرزو های بارانی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) نظام کهنه
- کمباور کابلیهشتم ثور و جغدان جهاد فروش !
- مسعود حدادراز نشگفته
- لالاگل پغمانیطنزی به پیشواز بیستمین سالروزپیروزی مجاهدین سربکف
- ناهید بشردوستترک جانان
- سلیمان راوشیادداشتی در بارۀ اظهار نظر یک دوست
- نوشته نذیر ظفرآیینه
- عبدالودود فضلیشکــایــت مـیـهــن
- رجنی کمار (پران) دختـــر ھمسایہ
- سلیمان راوشمرا با مُرید کاری نیست، آنچه دارم با شیخ دارم
- نورالدین همسنگرهوای کوی دوست
- مسعود حداد شروفساد
- شاپور احمديهمبازيان گمشده
- نوشتاری : از دکتر حمیدالله مفیدگذری بر بخشی از دستور زبان فارسی- دری بخش سوم
- سلیمان راوشزوال خرد در زادگاه خرد
- نوشته نذیر ظفرتنهایی
- رجنی کمار (پران) غــم وطن
- بقلم فرهاد فاريابیچرا آقای رويين ، پارسی را پاس نمی دارد!
- عبدالو کیل کوچیگوهر پربار
- ډاکټرحنیف بکتاش منلی علمي اوفرهنګي شخصیت ملګری اولارښودډاکټرمجاوراحمدزیار
- نوشته نذیر ظفرمیلهء بهاری
- سیمین دانشورجدایی و تنهایی
- الحاج الهام الدين قيامدنارنج ګله
- مسعود« حداد»ویرانه آشیانم
- رجنی کمار (پران)ای باد نو روزی
- نوشته نذیر ظفرهیزم
- پوهندوي آصف بهاند زيار، زغم او بری
- اکبر سیدآبادیلبخند شیطان
- داکترحنیف بکتاشکابله مه ژاړه ته
- مريم اسمعلي پورتقسيم بندي اشعار مجموعهي ساعت بدون تيكتاك سرودهي مهدي مرادي
- نوشته نذ یر ظفرمطیع
- پوهندوی شیما غفوریسرودلاله
- عزیزه عنایتخورشید سحر
- مولانا عبدالکبیر فرخاریدرخت باغ پنجوایی
- محبوب الهی حسن زاده ومکتب را آتش خورد
- نوشته دکتر حمیدالله مفیدگذری بر بخشی از ویژه گی های دستور زبان فارسی – دری بخش دوم
- امان معاشرمشاعره
- محمدالله نصرتجشن دهقان
- برگردان یدالله سلطان پورنقل قول هائی از لئو تولستوی
- نگارش: جهانبیندیروز و امروز
- شاعر:صدیق کاوون طوفانيراشه پسرليه
- حلیمه مهرپور بها ر آ مد . . .
- رجنی کمار (پران)ای بهار زیبا
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)نوروز
- الحاج الهام الدين قيامدسولې سپرلۍ
- سلیمان کبیر نورییک جوان انتحاری را کمک کرده ام
- «نسیم شمال»از زبان و قلم زنده یاد سعید نفیسی
- ارسالی ب. الف. بزرگمهرعید آمد و ما قبا نداریم
- نورالدین«همسنگر»اگر آید بهار ما
- ارسالی ب. الف. بزرگمهرتازیان و مزدوران بیگانه، همبستگی تاریخی و فرهنگی خلق های مان را نشانه گرفته اند!
- از پوهندوی شیما غفوریبهارآرزو
- قیوم بشیرناخلف ها
- فرستنده- دوکتور بشيرافضلیبخت و طا لع
- حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانیکشــاف وجـــداســـازی قــبرســتان مـــردانه و زنانه !
- محمدالله نصرتمقام زن
- الحاج الهام الدين قيام!ای پرديو !
- رجنی کمار (پران)ظاھر ھویدا
- آصفه صبا پدرود
- فرستنده: امان معاشرمشـاعـره
- خالد رسول پوروطن ادبیات کجاست؟
- مسعود حداد توقف کن ای زمان !
- بهاره ارشدریاحیپنجرهی اتاق خواب خانهی جدیدمان
- نورالله وثوقبه : زنان دربندِ سرزمینم
- عبدالودود فضلیمـقـــــامِ زن
- نصرت شاد بورژوازی و ایدئولوژیک نامیدن ادبیات اجتماعی انتقادی
- اسماعیل هوشیاراصلاح طلب دینی و زن روز ....!
- شاپور احمديمارينا تسوهتايواي من
- نورالدین«همسنگر»نغمه آزادی
- مسعود حداد به مادرم، به خواهرم
- پوهاند دوکتورم.ا. زيارپښتو ټپيزه دجاپاني هايکو تر څنگ يو منلی نوی شعري ځېل دی
- نوشته نذ یر ظفر مقام زن
- پوهندوی شیما غفوریگـِلۀ زنان از مردان
- انجنیرعبدالقادرمسعودټولپېژندلی او ټولمنلی شاعر، لیکوال او رسنوال ښاغلی لایق زاده لایق له خپل اندو ژوند سره
- نوشته: دکتور فرید طهماسفرامین جدید به افتخار 8 مارچ
- میلاد مسیح رشیدیدل
- پژوهشی از داکتر خلیل ودادابوالقاسم لاهوتی شخصیت سیاسی و فرهنگی فراتر از یک کشور و منطقه
- مهدي مراديبررسي روايت و عناصر داستاني در مجموعه شعر كلاغ سه شنبه سروده ي مهدي مرادي
- صابردرد نا پیدا
- رسول پویانبیاد طنزسرای ناقد
- امام عبادیهما طرزی شاعر، طراح و نگارگر
- دکتر بیژن بارانمقایسه 2 سرود ای ایران و سراومد زمستون
- پوهندوی شیما غفوریقالب تازه
- نصرت شاد آغاز رمان اجتماعی زنان در آمریکا
- ولی محمد نورزیمونږ څه لرو
- ترتیب و ارسال کننده: امان معاشرمشاعره
- شعری از: «پابلو نرودا» امروز زندگی را آغاز کن!
- مسعود حدادبرگشت
- نوشته: دکتر حمیدالله مفیدگذری بر دستور زبان
- صابرآفتاب طالع
- نورالدین«همسنگر»بشارت
- از پوهندوی شیما غفورینسخۀ علاج
- عبدالله « وفا » نورستانی وطن در تنور داغ
- خسرو صادقی بروجنیگلسرخی؛ گل سرخ همیشه جاوید
- شاعر : عنایت الله پویانآسمان ته !
- مسعود حدادهوشدار
- زبیر واعظیآید همی
- رجنی کمار (پران)چــہ بــد میبـــود
- فتانه «شمع»نگو کاین ریش؛ چه معنی دارد؟
- آزادیپوهندوی شیماغفوری
- صابرتمکین
- نصرت شادادبیات ، اتوپی آشتی طبقاتی
- مولانا عبدالکبیر فرخاریولادت با میمنت محمد ص
- زبیر واعظیگنهکار
- مصلح سلجوقیمستان قدرت
- رجنی کمار (پران) ترا دیگر نپرستــم
- قیوم بشیروصا ل
- نصیر سهام ببرک ارغند و رُمان ِ «لبخندِ شیطان»
- برتولت برشت تصمیم
- نوشته نذ یر ظفریادوطن
- پوهندوی شیما غفوریجوانه های امید
- هادی - عرو سسنگگرد توفان
- عبدالکریم(خشنود هروی کهدستانی) نیست ! یک رهبر،که دستش پاک بُود
- عبدالودود فضلیچـشــم نـهــان
- رجنی کمار (پران)ز چیســــت
- اسماعیل هوشیارگفتگوی اختصاصی در تیف نیوز!
- جلال - پیروز مواد فضله دربار
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)را ز ســـرو ش نیمــــــه شـــــب
- رجنی کمار پراندحتـــــر افغـــان
- نوشته نذیر ظفردعا به یار
- فرخاریارباب دگر
- نوشته ف. فرشيد به زبان مادری ات ريشخند ميزنی؛ پس حرامزاده ای!
- برتولت برشتآن که گفت آری و آن که گفت نه
- برتولت برشت استثناء و قاعده
- میرزا میر اکبر (صابر)صیاد
- حمید محوی نظریات برتولت برشت
- انجنیـر خلیـل الله رؤوفـیکی میداند چه جانفـرسا
- الحاج الها م الدين قيامدکابل واورې
- mashooddr.Argand
- ارشیاخطابه ای برای جنگ و صلح کودکان فردا
- مصلح سلجوقیچند کلامی با (چارگِردِ قلا گشتم)
- رجنی کمار پرانبرایــــش
- الحاج الهام الدين قيامګرانه وطنه
- عبدالودود فضلیانـسـان و محـبـت
- مسعود حدادجناب رئیس ما
- عزیزه عنایتشیادان دوران !
- نوشته نذ یر ظفردلگیر
- حسیب شریفیمرا با خویش بگذار و بگذر
- عبدالکریـم (خشنود هروی کهد ستا نی)بشنو ا ین حرفــــم ، که تو جا نِ منی !
- جوزجانیخواب کودک
- صــابــرماتم ســر ا
- آرام بختیاری ایستگاههای سیاسی یک نویسنده
- بیژن باراننام تو
- مسعود حدادمشکل است
- انجنېر ظهورالدين اندېشدمينې لټول
- ارسالی ب. الف. بزرگمهرخنده ای که جهان می تواند بشنود ...
- ج-پ-سباتو شناسم
- سلیمان کبیر نوریآهای هموطن !
- فرخاریآستین ذره
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)عجب گنجینه ایست
- مسعود حدادمعنی هردوجهان
- ميرزا مير اکبر (صابر)فر یاد های د م بد م
- عبدالغفور امینیبه استقبال غزل صایب تبریزی
- نوشته نذ یر ظفر سوال از شیطان ؟
- رجنی پران کمارمادر میهن صدایت میکند
- ارسالی ج پلوشهشاهکاری از سیمین بهبهانی
- الحاج الهام الدين قيام دزړه دربار
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) عصر نوین
- آرام بختیاریادبیات اعتراضی سرخپوستان آمریکای لاتین
- شاعر : صدیق کاوون توفانيدرڼا جام
- «نورالدین « همسنگرگلسنگ محبت
- رهیابشب یلدا
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)سالهای سال گُــذ شت ، تو تَوَجُّه نکرده ای !
- از عبقری سکوت گلبدین
- انجنیر عبدالقادر مسعوداستادپوهاند زیار سره مرکه
- عبدالو کیل کوچیعمر بگذشت به جنگ
- مولانا عدالکبر (فرخاری)ریحان جنت
- نذ یر ظفرداوری
- عبدالکریم (خشنود هروی) کهدستانی)مــــــیهـنــــم !
- دکتر بیژن بارانتاثیر فکر بر قالب در شعر فروغ فرخزاد
- انجنیرعبدالقادرمسعودزموږ دهیواد ولسي شاعر
- شاپور احمديشوخيهاي ناگوار
- دوکتور لطیف بهاندنا اشنا ليک
- عنایت الله پویانکابل
- استاد عبدالله وفا جرس
- کمباور کابلیستايش از مردی که قلم را نفروخت !
- مرکه وال: انجنیر عبدالقادرمسعودښاغلي شهسوار سنګروال سره مرکه
- ناهید بشردوستسلطان عشق
- عنایت الله پویانکنځلې او که شعرونه؟
- نوشتاری از دکتر حمیدالله مفیدواژ (واج) همزه(ء) Hamza و جایگاه آن در زبان نوشتاری فارسی- دری
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) سراب
- «نورالدین «همسنگر ملکی که زان ماست
- الحاج الهام الدين قيام!ګاونډيه!
- (خشنود هروی کهدستانی)شعر چیست؟
- ارسالی عثمان صابریمیر
- گاف سنگزادآموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (5)
- شین میم شینخود آموز خود اندیشی (27)
- مجید نفیسیهمسایگان من می خندند!
- گاف سنگزادقصه های خانم گا ف (20)
- ع: پویاند شپونکو بیم
- بیژن بارانبیاد تو ام
- نـجـیـب بـهـروشمــراد دل
- نو شته نذ یر ظفرافغان گله دارد
- مرتضی کیوان هاشمی خطبه ای از مرتضی کیوان
- میرعنایت الله ساداتقافله سالاران فرهنگ افغانستان
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)«عشق چیست؟»
- سجیه الهه (احرار)کودکان امروز آینده سازان فردا
- مجید نفیسیدیدار از دیوار
- مسعود دلیجانیتنها عشق
- نذ یر ظفرفتنه
- نـجـیـب بـهـروش خـطـاهـای نـبـخـشـودنـی
- فراخوان فرهنگی :روزگاری جنگی درگرفت
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (17)
- مجید نفیسیبه بست نشینا ن وال استریت
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)استمگر
- ارسالی انجنیر سید عارف گهریکدمی با اشعار خروشندۀ عبدالقیوم خروش
- الحاج الهام الدين قيامغيرتي ولس
- شاعر: عنایت الله پویانورووستۍ لوبه او وروستی سبق
- لقمان تدین نژاد احمد محمود و رمان درخت انجیر معابد:
- کمباور کابلیلويه جرگه ء امروز روسياهی فرداست!
- مرکه وال : انجنیر عبدالقادر مسعوداستادپوهاند زیار سره مرکه
- شاعر: عنایت الله پویاند قیام صیب د هغه شعر په ځواب کې چې وايي
- نو شته نذ یر ظفرعید عاشق
- عبدالودود فضلیعـمـرنــافـــرمـــان
- نجیب بهروش هـمـدلـی و هـمـرنـگـی
- اسحق ثنا سکۀ تزویر
- مولانا عبدالکبیر فرخاری لکۀ ننگ
- یونس عثمانییورش خزان
- شین میم شینخود آموز خود اندیشی (26)
- ماندانا زندیاناشعاری از دکتر ماندانا زندیان (1)
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)مـُژده اید وست ! که همان عید سعید آمدنیست
- شاعر : صدیق کاوون توفانيهېر
- الحاج الهام الدين قيام! دلته که راځې اختره
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (6)
- نورالدین همسنگرای عید
- خواجه عبداله (احرار)ایام رحمتبار عید سعید اضحی (قربان)
- زبیر واعظیخط بطلان
- صمدرؤیاها را پرچم کردیم!
- شاعر عنایت الله پویاند بیزو ګانو نڅا
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (5)
- عبدالو کیل کوچیبار دیگر رسید فصل خزان
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)ای همسفر! کُجاست ،همان منزل و مقا م؟
- برزین آذرمهربیم و امید
- محمدنبی عظیمی این همه ویرگل (، ) وسمیکولن (؛ ) برای چی ؟
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (4)
- دولت محمدجوشن مختصر سوانح و چند سروده
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (3)
- قیوم بشیرروز وصال
- مولانا عبدالکبیر ( فرخاری ) آزادی
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و ماهی
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (2)
- ادامه تحلیل از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (5)
- ن- اسپندمرگ خدايان پيکار
- نوشته نذیر ظفرمهدی ظفر
- محمدعلی شاکری یکتازمزمه های ناپیوسته
- سور اکتبر
- محمد اسحاق ثنا فروغ جمال
- مولانا عبدالکبیر فرخاریخانه انسانی
- دکتور فرید طهماسنابغه های شهرما
- سید زبیر واعظیغم مخور
- حنیف بکتاشد نښت پرټکي
- برگردان میم حجریوحشت و نکبت رایش سوم (5)
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (1)
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (11 )
- شعر از یونس عثمانیبستر تب آلود
- دعنایت الله پویان لیکنه سپينې خبرې
- مولانا عبدالکبیر فرخاریچرخ گردون
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (4)
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (10 )
- عنایت الله پویاند ژوندیوموجوداتوقاتل
- تحلیل واره ای از شین میم شینخود آموز خود اندیشی (25)
- جلال پیروزخون و آتش
- اسحق (ثنا)شهر دل
- کیوان باژنتکیه گاه ها فرو ریخته است(بخش اول)
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رضا اکوانیان
- استاد فضل الحق فضلاهداء به حضور استاد فاضل و دانشمند جناب محترم مولاناعبدالکبیر فرخاری
- زبیر واعظیطبع هوسباز
- برزین آذرمهرفردای دریایی
- برگردان میم حجریمعماری
- الحاج الهام الدين قيامبی انصافي
- داکتر عزیز فاریابیالا ای باد
- نو شته نذ یر ظفر پیام همد لی
- علی آلنگمقدمهای بر ناییویسم ( Naivism) در ادبیات و هنر
- سید زبیر واعظیخــــواهـــــش مــــــادر وطن
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و سیرک
- قصه های خانم گاف (7 )
- افضل ټکورغزل
- نو شته نذیر ظفر تکبیر عشق
- شاعر: عنایت الله پویانهغه شپې او هغه شیبې
- برگردان میم حجریطنز برای طنزدانان (5)
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)دُوربا د ازمیهنم ! د ست خسا نِ د د منش
- نورالله وثوقحرف ته دل شما
- عبدالودود فضلیدوری از انسـانـیـت
- برگردان میم حجریطنز برای طنزدانان (4)
- حیدر مهرگان (رحمان هاتفی) انسان طراز نو
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (34)
- برگردان میم حجریقصه های خانم گاف (6 )
- نو شته نذیر ظفر کور و بینا
- سید احمد ضیا نوری نقش زبان دری فارسی
- بیژن بارانمیهن2
- علی آلنگ از شماتتهای پدر!
- کامبیز گیلانیدو دنیا
- شاعر عنایت الله پویانورک کاڼی
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (4)
- الهام هومین فرنفس کم آورده ام!
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (3)
- برگردان میم حجریقصه های خانم گاف (3)
- افرایم کیشونطنز برای طنازان (3)
- انجنېر ظهورالدين ا ندېشد قدرت ترانه
- نوشته نذیر ظفرباور
- علی آلنگمشیری، شاعری که عشق را از کوچه به دریا رسانید!
- برگردان میم حجریقصه های خانم گاف (2)
- دکتور فرید طهماسعشق فیس بوکی(طنز)
- نو شته نذ یر ظفر سزای ما
- شاعر: عنایت الله پویانقسم
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (2)
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (33)
- برتولت برشتقصه های خانم گاف (1)
- نورالله وثوقلُنگی انتحاری
- طنز از قلم فضل الرحیم رحیمبه پیش بسوی حمام های شهر !
- ولی محمد نورزیمونږ سوله غواړو
- برگردان میم حجریباغ بهشت برای اجاره از نو (1)
- برگردان میم حجریهمزیستی مدام با ستیز
- عبدالغفور امینیقانون شکن
- الحاج الهام الدين قيامبيابه رڼاراشي
- رضالطفا مرا پشت همین رؤیا نگه دار
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (32)
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)عَـــــقل را، کُــن پیشوای هر عــمل
- برگردان میم حجریبخشش آسان و بخشش دشوار
- خسرو صدریچاله ها و چالش ها (69)
- رهیابعشق و آزادی
- شاعر: عنایت الله پویاند باڼو غشي
- تحلیلواره ای از گ. سنگزادشعر نیما در آئینه ضمیر سیاوش کسرائی (1)
- برگردان میم حجریجهان بینی ها و جهان تصویرها
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (1)
- مرکه کوونکی : انجنیر عبدالقادر مسعودد هیواد د پښتو ژبې او ادب پیاوړي او وتلي خدمتګار ښاغلي ګل افضل ټکور سره ادبي مرکه
- مولانا عبدالکبیرفرخارینظم آبدار
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و عصای جادو
- الحاج الهام الدين قيامدربار
- سروده دکتر احمد سیفرؤیائی به رنگ کابوس
- قیوم بشیرکشور آبایی
- عبدالودود فضلیدنـیـای ابـلــه پــرور
- مسعود دلیجانیچاله ها و چالش ها (65)
- برگردان میم حجریآقای کوینر وروزنامه ها
- دکتور فرید طهماسمعلم اخلاق(طنز)
- شعر از : یونس عثمانیستاره شناس
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)ای مــاه صــیا م !برای ما صُــلح بیــا ر
- شاعر : صدیق کاوون طوفانيشاړې کوڅې
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و فیل
- مهران رفيعیکه هر شامی سحر دارد
- مسعود دلیجانیپیوند
- تنظیم ش اسحاق زیفر یاد
- رهیابخاک و تاک
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (31)
- برگردان میم حجریآقای کوینر و پزشک
- نو شته نذ یر ظفر ریشه در آب
- برگردان میم حجریعشق به کی؟
- مسعود دلیجانیاز من تا انسان
- لیکوال عنایت الله پویانشعر او د شاعر د تخیل خوږه دنیاګۍ
- شاعر عنایت الله پویانرا ځئ چې ؤژاړو ګریوان څیرې ګړو
- محمد عوضسوز دل
- ولی محمد نورزیداڅه غم دی
- استاد عبدالله « وفا »صیا د فتنه جوی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)وظیفه ی ممتاز
- شهیار قنبری امان از
- نوشته: دکتر حمیدالله مفیدبد بختی روز اول عید
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک در شهر
- نو شته نذیر ظفرخواب پر یشان
- انجنېر ظهورالدين اندېشدمينې زور
- عبدالو کیل کوچی عید مایان و عید آنان
- ناهید بشردوستهواى عيد
- سید احسان واعظیپند زمانه
- تحلیل واره ای از شین میم شین جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (30)
- برگردان میم حجری آقای کوینر و مد دریا
- تر تیب کوونکی انجینر محمود صافیاختر راغی
- نو شته نذ یر ظفر عید
- )استاد علی اصغر اصفهانی (سلیمتو کز محنت دیگران بی غمی
- سیاوش کسرائی یلدا
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد طرح روزنامه انگریزی بند بلا بند برای بن دوم !
- نورالدین همسنگر ای عیدبیا
- برگردان میم حجری غریزه طبیعی مالکیت
- خواجه عبداله (احرار)فیض رحمت بار قرآن
- برگردان میم حجری حس عدالت طلبی
- رهیاببابونه در برهوت
- برتولت برشت سخنرانی در نخستین کنگرهٔ جهانی نویسندگان
- برگردان میم حجری سوء تفاهم
- الحاج الهام الدين قيامداخترخوب
- برگردان میم حجری اسطرلاب
- دکتر بیژن بارانسرقت ادبی
- عنایت الله پویانمه وژنه
- عبدالودود فضلیخــود فـــروشــی
- آذرخش آذرخش
- رسول پویانقندیل نور
- برگردان میم حجریسیری در اندیشه های لا ئو تسه (1)
- هادی خرسندیهيلا صديقی، هالو و شاعر افغان
- الحاج الهام الدين قياممه راځه اختره
- رسول پویانآهنگ رویش
- مسعود دلیجانی دوباره تولدی باید!
- تحلیل واره ای از شین میم شین جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (29)
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)لطف پسر
- برگردان میم حجری انتظار
- برگردان میم حجری پدریت (ابوت) افکار
- اميد سرخابیچاله ها و چالش ها (44)
- برگردان میم حجری سقراط
- ع. اروند چاله ها و چالش ها (45)
- ولی محمد نورزید امان الله خان غازی په ویاړ
- برگردان میم حجریقضاوت
- ولی محمد نورزیافغانی رسالت
- برگردان میم حجریوحشت و نکبت رایش سوم (3)
- دست غولان منفعت در کار
- برگردان میم حجری درخت آلو
- گلاب الدین سخنورخاطره ی از شب خاطره ها
- برگردان میم حجریوحشت و نکبت رایش سوم (2)
- نوشته نذیر ظفر جلوه
- برگردان میم حجری وحشت و نکبت رایش سوم (1)
- برزین آذرمهرهنگامه ی درو
- عبدالودود فضلیعـکـسِ تــــوقـــع
- حشمت امیدمیدان ِ تحریر ِ دگر ...
- رجنی پران کماراشک
- فاطمه «بهانه» جمالنیاز عشق
- مولانا عبدالکبیر( فرخاری)دختر گل
- ژاله اصفهانیاجازه بدهید آشنا شویم
- برگردان میم حجری تعریف و تمجید
- خواجه عبداله (احرار)فیض معنوی ماه صیام
- برگردان میم حجریایام بربریت
- مسعود دلیجانی سنگ های دوزخی
- الحاج الهام الدین قیامسترسوال
- عبدالله وفاای کاش با بهار....
- برگردان میم حجریطنز برای طنزشناسان! (2)
- برگردان میم حجریوفور بیش از حد درندگان
- حسیب شریفیباغچهی خالی
- حشمت امیدیادگار زندگی ...
- نو شته نذیر ظفر هیچکس
- برگردان میم حجریطنز برای طنزشناسان! (1)
- مولانا عبدالکبیر فرخاری درویش هنر پرور
- برگردان میم حجریآقای کوینر و طبیعت
- مسعود دلیجانیسپیدیْ جاودان
- برگردان میم حجریگرسنگی کشیدن
- شعله رهاچاله ها و چالش ها (28)
- ناتاشا محرم زادهچاله ها و چالش ها (26)
- برگردان میم حجریحق عجز
- هاکان مسعود نوابیمبارک رمضان آمد
- سید زبیر واعظیاشک و خون
- عبدالودود فضلیعـُجــبِ یـک خـاکــی
- مسعود دلیجانینسیم، باد، طوفان، گردباد
- برگردان میم حجریدو شهر
- برگردان میم حجریعمله شکم
- گزيده شعرهاي لي بوبادهپيمايي با لي بو1 در تموز
- نو شته نذ یر ظفر پدر غریب
- اسدالله زمرید ښاغلي کاوون توفاني د «مینې په نامه » شعر په تړاو کې
- شاعر: صدیق کاوون توفانيدمينى په نامه
- تحلیل رباعیات خیام از شین میم شینسیری در جهان بینی عمر خیام (3)
- برگردان میم حجریپاسخی بجا
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)نخل مراد
- برگردان میم حجریمحبوب ترین حیوان آقای کاف
- رهیابما همانیم، شصت و هفتی ها
- برگردان میم حجریدر قبال قلدری چه باید کرد؟
- مسعود دلیجانیطلوع بینائی
- محمدالله نصرتنمی ارزد
- سید زبیر واعظینامهء سر گشاده عنوانی رئیس جمهور کرزی
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)ای وطنــدارِ نیکوسیرتی من !،قـار بس ا ست
- الحاج الهام الدين قياميتيمه!
- عبدالودود فضلیبــاده فـــــروش
- شاعر : غنی خانتصور
- قیوم بشیرانتظارِ دیدن
- دو دوره در شعر فروغ فرخزاددکتر بیژن باران
- رهیابامید
- رهیابگرگ ها و سگ ها
- بیژن باراناعدام ممنوع
- برگردان میم حجریاگر کوسه ها آدم می بودند!
- مسعود دلیجانی من انسانم!
- مسعود دلیجانیبر زمینه سربی رنج
- نو شته نذ یر ظفر طبع شا عر
- طوفان كورِ سود طوفان كورِ سود
- هاکان مسعود نوابیبه فرد فرد وطن
- انگبین وحدتانگبین وحدت
- ا. م. شیرییادداشتهای پراکنده (٢)
- الحاج الهام الدين قيام بی خوندي
- ترجمه: شهاب آتشکارچاله ها و چالش ها (2)
- نویسنده : مهرالدین مشیدزبان واندیشه در شعر و دستگاهٔ فکری شاعر
- دکتر بیژن بارانپدر در شعر فروغ فرخزاد
- عبدالودود فضلینـیکـی وپــاداش
- جلال-پیروزطعمهء اشرار
- شاعر عنایت الله پویاند یتیم وصیت
- بیژن بارانبیاد تو ام
- قیوم بشیرطلوعِ فجر
- برزین آذرمهردریا و درنا (2)
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و دوستش
- فرخارینبض گیتی
- مینا اسدیآفتاب این ویرانه
- برزین آذرمهردر سوگ آن عقاب
- جاویدفرهادنوش جانت چندپیاله شعر!
- قیوم بشیرحق انسان
- عبدالودود فضلیاشــکِ مـیـهــن
- الحاج الهام الدین قیامافغان
- نوشته نذیر ظفر زرع خر بوزه
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)گــُذرکـُن !به آن کــوچه ای فهـــمِ خــویش
- ابوالقاسم لاهوتیگفت و گوی قطره ها (2) (بخش آخر)
- نجیب بهروش دوبـیـتـی هـا
- رهیابنجوای فرصت طلبان
- ابوالقاسم لاهوتیگفت و گوی قطره ها (1)
- نوشته نذیر ظفر فواید فیسبوک
- قیوم بشیربلای جفا
- عبدالودود فضلیقـمــاربـیـــــدلان
- رهيابديرگاهی هست ...
- استاد عبدالله « وفا »شیر دروازه و آسمایی
- عبدالغفار سوزنشاخه ی گـــل
- نوشته نذیر ظفر خال هندو
- مینا حق شناسایستگاه
- انجنیر عبدالقادر مسعود ښاغلی نصرالله حافظ زموږ دهیواد د معاصر ادب اوفرهنګ پیاوړی شاعر او نامتو لیکوال
- دکتور فرید طهماسپتلونِ شیرلالا (طنز)
- جلال پیروز میخواهد دلم
- نو شته نذیر ظفر تصویر بی بدیل
- قیوم بشیر خطاب به کرزی
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و شیر
- جعفر مرزوقیبرگ هائی از یک دفتر (4)
- از زمین تا آ سمـا ن چند سا لـه راه است ؟عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)
- الحاج الهام الدين قيام!بيننګانوته
- بیژن بارانآسیب شناسی عشق
- قیوم بشیررأی خودسرانه
- اسحاق ثناجزبه عشق
- بیژن بارانفروغ در عصر دیجیتال
- علی آلنگ بنی آندرسن و اخوان ثالث در نگاهیکوتاه
- عبدالغفار(سوزن) خاطــــره
- از پی چند پشیزمحمدرضا راثی پور
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)مسلمـــــان
- سجیه الهه (احرار)نور تابان
- قیوم بشیرمعیارِ انتخاب
- برزین آذرمهردریا و درنا
- الحاج الهام الدين قيامغزل
- مسعود حنیف زرابمادر بيچاره ام
- شاعر عنایت الله پویانخرابات واړه خراب شو
- عبید زاکانیتو گاو از خر باز نمی شناسی؟
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (22)
- بیژن بارانعشق اول من
- مسعود حنیف زرابپدر
- سجیه الهه (احرار)ادب زینت انسانیت
- ج – پیروزبنام مادر وطن
- شین میم شینسیری در جهان بینی خواجه شیراز (11)
- جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)برگ هايی از يک دفتر (3)
- جاویدفرهادچند ویژه گی مدرنیسم در ادبیات
- جاویدفرهادچیزهایی درباره ی شعر
- جاویدفرهادنیچه از زبان نیچه
- خدامراد فولادیزنده باد آزادی!
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و درخت گیلاس
- قیوم بشیرحسرتِ دل
- سید زبیر واعظیاسامه سلسله دار
- لیکوال ع پویانزما هردم شهیده غوا
- سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازم دریا
- شین میم شینجهان و جهان بینی فریدون مشیری (2)
- شاعر عنایت الله پویاند کافر او مسلمان جګړه
- عبداکریم (خشنود هروی کهد ستانی)دست ِکــوته بیــن وآستــــــین ِ د راز
- نوشته نذیر ظفرشعر من
- ناهید بشردوستمادر
- برزین آذرمهرسر بر نیارد گر چو نوری از حقیقت
- قیوم بشیرفرمانروای شهر سخن
- عبدالودود فضلیگــوشِ خِــــــرَد
- ترجمه از روسی : دکتور فرید طهماسجوانِ عجیب (از طنزهای مردم دنمارک)
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (21)
- جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)برگ هايی از يک دفتر (2)
- نو شته نذ یر ظفرهشدار به طالبان وهابی
- جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)برگ هايی از يک دفتر (1)
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و آدم ها
- دکتر بیژن بارانروند آفرینش شعر
- شین میم شینجهان و جهان بینی فریدون مشیری (1)
- دوکتور شهیر نثاریدیوار
- سید زبیر واعظیطنز قصیده ای در بارهء صلح
- شین میم شینسیری در جهان بینی خواجه شیراز (10)
- عبدالو کیل کوچیجایگاه عمر درادبیات ودید گاه ادیبان
- انجنیر عبدالقادرمسعوداستاد ګل پاچا الفت زموږ دهیواد ملي، ولسي، لوی شاعر، پیاوړلې لیکوال او څیړونکې
- خواجه عبداله (احرار)طواف دل
- فریدون مشیریبوسه و آتش
- نوشته نذیر ظفرکلید جنت
- نجیب بهروشآب بـقـا
- نوشته نذیر ظفر دلتنگ
- الحاج الهام الدين قيامدقلم وصيت
- سید زبیر واعظیوصف یار
- نیمایوشیجمنت دونان
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (20)
- محمد اسحق ثنا دلتنگی
- ولی محمد نورزی د جهاد ملګرې
- نو شته نذ یرظفرمنا ظره دزدان
- قیوم بشیرسرودِ همدِ لی
- دکتور فرید طهماسنمرهء تلیفون (طنزـ دیالوگ)
- فریدون مشیریتو نیستی که ببینی!
- عزیزه عنایتهمنوا
- نجیب بهروشمـیـزان خـرد
- برگردان میم حجریشبگرد کوچک و آدمبرفی ها
- ترجمه از دوکتور لطیف بهاند و سکندر ختلانیدلتگنی
- محمدالله نصرتکوکب اقبال
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)آبستن صبح
- الحاج الهام الدين قيامد استاد روهي د پنځلسم تلين په مناسبت
- قیوم بشیرسنگ فلاخن
- ج – پیروزدرتبعیداز وطن
- شین میم شینجهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (5)
- سید زبیر واعظیوصـــــله و پینــــه بــر غـــــزل حافـــــــظ شــــــــــــیراز
- عبدالکریم خشنود هروی کهدستانیهرچه تو گُفتی خواهـــــــــــرم، هست بخدا که باورم !
- عبدالودود فضلینــقــش انـســانــیـت
- شب تا پگاهپل ز جان خویش تا مرز پگاه
- سعید سلطان پوربا کشورم چه رفته؟
- تحلیل واره ای از شین میم شینخود آموز خود اندیشی (21)
- سیمرغطنز: اگه زن شما رئیس تان بشود، چه بلایی سرتان می آید؟!
- نجیب بهروشصـدای وطـن
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)انســــان
- عبدالو کیل کوچیآزاد افغا نستان
- برگردان خسرو باقریپیرمردی کنار پل
- داکتر اسدالله شعورمرواريد گمشده
- خواجه عبداله احرارمقام معنوی انسان
- محمدرضا راثی پورهومانیسمی سرشته به دوراندیشی
- سروده یی از انجنیر حفیظ ا له حازم مرگ باغ
- الحاج الهام الدين قيام مور
- نو شته نذیر ظفردلکش
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (19)
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و مترسک ها
- شعر از :محمد اسحاق ثنامادرم
- ع. یزدانیدریا دور نیست
- سجیه الهه احرار مقام والای مادر
- حسنا صدیقیان (احرار)بهشت جاویدان
- عبدالو کیل کوچیدوست دارم مادرم را
- نجیب بهروشتـاج فـلـک
- قیوم بشیرشایگان
- انجنیر عبدالقادر مسعود ارواښاد ډاکترکبیرستوری زموږ دهیواد دادب او فرهنګ نومیالی اواکاډمیک شخصیت
- حسيب شريفيطوفانی که ستاره را ربود
- عبداکریم خشنود هروی کهدستانیفرامـــوش کرده ایم هریک،ظـــــفر های نیاکـــانم
- نورالله وثوقسام اسامه
- طنزکوتاهی از: ز. رزمیمرگ بن لادن و بدبوشدن وزیردفاع
- شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (6)
- خواجه عبداله (احرار)مـباش دور از غم انسان!
- شعری از فلزبانسفره
- رهيابوقت آنست عزم کار کنيم
- بایز افروزیستیزه گر
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادمژده ، مژده و بازهم مژده !!!
- الحاج الهام الدين قيام دژوندلار
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) مــــادر
- شاعر: عنایت الله پویاند پسرلي باد
- د عنایت الله پویان لیکنه کوچنی غل او غټ غل
- عنایت الله پویان پردی کمیس
- جاویدفرهادخودشناسی عرَض جوهریکتایی نیست...
- ناهید بشردوستانگيزه عشق
- نجیب بهروش دلـربـا
- سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازمرفتند
- برگردان میم حجریماهی، ماهی است
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (18)
- کورت توخولوسکیآنچه آزاد نیست، خود آزادی است!
- عبدالودود فضلیوحشــتِ جـنگــل
- رِنگِ موسیقی نهان در پرده شدخدامراد فولادی
- برزین آذرمهرسپاه ماه مه
- سید زبیر واعظی….... عشق یعنی
- ژاله اصفهانیدریادلان
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)به پیروی از دو شخصیت گرامی
- خدامراد فولادیدر نبردِ «یا مرگ یا زندگی»
- ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محویمنشأ اصلی بربریت
- نجیب بهروش بـهـار
- ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محویداوری دربارۀ یک کتاب
- الحاج الهام الدين قيام دګناهونوکفاره
- تحلیل واره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (5)
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (17)
- نورالله وثوق گیرِ لیورس
- عبدالو کیل کوچیتیر غم
- ارسال شده توسط شین میم شینشعری از فریدون مشیری
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)هرچـه آیــد برسـرم یا د ر برا ست ،ا ز لُـطــفِ ا و ست
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (16)
- شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (2)
- از قلم فضل الرحیم رحیمکاین چنین رفته است درعهد ازل تقدیر ما !
- الحاج الهام الدين قيام ګران افغانستان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) وصف فرخار
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (15)
- بمب «شیرین» ـ موشک با «شعور»بمب «شیرین» ـ موشک با «شعور»
- برزین آذرمهردرنای سرخپوش
- شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (1)
- محمد همایون سرخابی لندنیادی از شاد روان پروفیسور دکتر احمد جاویدتارک نشین علم و ادب میهن
- شین میم شینسیری در شعری از پیرایه یغمائی (1)
- محمدالله نصرت بدخشان
- عبدالو کیل کوچی زبان
- پیرایه یغمائیدر باور قفل، رمز کلیدیم
- عبدالکریم خشنود هروی کهدستانیرباعـــیـــــــــــــــــــات
- نویسنده : مهرالدین مشیدفاش می گویم و از گفتۀ خود دلشادم بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
- تحلیل از شین میم شینسیری در جهان بینی محمدرضا راثی پور (3)
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمی خروسی که ماکیان شد
- الحاج الهام الدين قيامدجګړوپلرونه
- ج – پیروز – سعدبنام مادر وطن
- شهر یاران شعله رها
- حسنا صدیقیان (احرار)دفع رنج مردمان
- خدامراد فولادیاینهمه سنگ و سار و سنگ سار!
- جاویدفرهادسخنی از دهان بی نشانی
- عبدالحسيب شريفيطوفانی که ستاره را ربود
- حسنا صدیقیان (احرار)وحدت قشر زنان
- سروده از نجیبه آرشبه استقبال از فرا خوان ملی، مدنی وتاریخی
- الحاج الهام الدين قيامدمينې شعار
- دکتور فرید طهماسقندآغای پوسته رسان
- نورالله وثوقفلتر شکن
- عبدالودود فضلیشـیخ عـطارودرویـش
- عبدالو کیل کوچیاجمل ختک شاعر توا نا ، مبارز پرشور وشخصیت آزادی خواه
- خدامراد فولادیحرف های زمختِ پینه بسته
- الحاج الهام الدين قيام راشئ ډالر پرېږدو
- دکتورمحمد شعیب مجددیبهار وطن
- دوکتور لطيف بهاندد شلمۍ پېړۍ پياوړی او نه هېرېدونکی ټوکمار،چارلي چاپلین
- تحلیلی از میم حجریمطلبی عادی و پیش پا افتاده (2)
- توسط حمید محویبرتولت برشت پنج مشکل برای نوشتن حقیقت
- هاکان مسعود نوابیدنیای دو روزه
- مریم عاکفیبهار با تو
- خدامراد فولادییادمانده ها
- نوشته نذیز ظفرپشیمان نمیشوند
- رزم آفرین فرخاریگل و مُل
- محمدرضا راثی پورامید
- مولانا عبدالکبیر فرخاریبهار
- الحاج الهام الدين قياموصيت
- برگردان میم حجریشبگرد کوچک و باد کنک ها
- شعری از هادی خرسندیکه اوباما آمد!
- برزین آذرمهرهمه جا را گرفته روح بهار
- جلال - پیروزبهار آرزوها ها
- برزین آذرمهرکابوس
- خواجه عبداله (احرار)بهار آیینه دار
- دوکتور لطیف بهاندنیکولای واسیلوویچ ګوګول روسي ليکوال او ډرامه ليکونکی
- الحاج الهام الدين قيام افغان وژني
- نورالله وثوقخجسته نوروز 1390 برهمۀ دوستان مبارک باد
- عبدالودود فضلیســال نــــو، خـیـال نـــو
- هاکان مسعود نوابیبیا
- شعر از:محمد یونس عثمانییاد بهار
- شین میم شینسیری در بینش هستی آقا مجیدی
- بیژن بارانگل برف
- بیاندختر بهار
- جلال (پیروز)ترانهء میهن پرستان
- الحاج الهام الدين قيامسپرلۍ نه ده
- عبدالو کیل کوچی طنین فصل بهار
- وزیر اوستا فریاد زمان
- تحلیل واره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی محمدرضا راثی پور (1)
- برگردان میم حجریقصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (5)
- نجیب بهروش رمـز نـگـاه
- نو شته نذیر ظفربهار
- شین میم شینسیری در جهان بینی صمد بهرنگی (1)
- دوکتور لطيف بهاندماکسیم گورکي روسي ليکوال ،شاعر او ټولنيز شخصيت
- هادی عروس سنگدر سوگ مادر
- نورالله وثوقسونامی فریاد
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) بهـــــار
- جواد میرپورنوروز رسیده و ما خام و نارسیم
- برزین آذرمهرمحبوب من وطن
- تحلیل واره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی عمر خیام (1)
- طنزی از فریدون تنکابنیآموزش خواندن و نوشتن به خر
- نجیب بهروش به پیشواز بهار
- لیزا سروشپیام به ام البلاد
- جاویدفرهادنوروز در شعر سخنوران پارسی
- جاویدفرهادگپی در باره ی «تُنک خیالی» بیدل
- طنزی زیبا از هادی خرسندیبسیار زیبا
- دوکتور شهیر نثاریشهر یاس
- سلیمان راوشحکیم خیام
- انجنیرعبدالقادر مسعوددستراونومیالي رحمان بابا د روحاني، تصوفي،عرفاني، ادبي او فرهنګي شخصیت په هکله یو څوخبری
- برگردان میم حجریقصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (3)
- جليلىاشك غم
- نوشته نذ یر ظفرهشتم مارچ ( تجلیل از نهضت نسوان) است
- خدامراد فولادیبه امیدِ روز
- شین میم شینجهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (1)
- غفور امینیزنده گی
- حلیمه مهر پورآ زا د ی
- خدامراد فولادیپیش کش به همه ی زنان برابری خواه و مبارز
- نورالله وثوقاهدابه ز نان ودختران مظلوم سرزمینم
- عبدالوکیل کوچیبه استقبال هشتم مارچ
- څیړنمل محمد دین ژواکبی بی زینبو
- جلال ( پیروز )به ملت واحد وسازنده
- دوکتور لطیف بهاندزما او د نزار قباني پېژندګلوي
- بشیر بشارت حسینینخل پُر ثمر
- عبدالودود فضلیزن مخـزن اســرار
- ازعزیزه عنایتبه گرامی داشت از هشتم مارچ
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)میهن
- سروده یی از : انجنیر حفیظ ا له حازمسپیدار
- محمدالله نصرت نام زن
- وزیر ا وستا سر انجا م تصمیم
- گزنه، روایت می کند:حکایت خر و گوسفند
- جاویدفرهاد سه توجیه از سه بیت بیدل
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)د ر و طــن،مــرگ ِ جـــابرانــــه چراست؟
- نجیب بهروشای وطن
- به قلم شین میم شین جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (1)
- نو شته عبقری ( گردیزی)پیام ما به حکمتیار
- عبدالو کیل کوچی امید واپسین
- برگردان میم حجری قصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (2)
- عنایت اله پویانګنجی پادوان
- مرکه کوونکی : انجنیر عبدالقادر مسعود ښاغلي صدیق کاوون توفاني سره مرکه
- نورالله وثوقکولاک
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی )تیـــــشه و تــــــــــــبرم نیست
- نصرت شادادبیات رئالیستی در روسیه تزاری
- دوکتور لطیف بهاندبه خاطر گرامی داشت،از دهمین سالروز جدایی اسکندر ختلانی
- وزیراوستا پیا م همد لا نه
- محمدالله نصرتآواره
- نجیب بهروششـرف و وقـار
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی) ( ا ی رود نــــــــیل ! )
- تحلیل واره ای از شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (10)
- امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)به ناظم حکمت
- نورالله وثوقراز شگفت
- دکتر بیژن باران خصیصه های تولید شعر شاملو
- برگردان میم حجری قصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (1)
- عبدالوکیل کوچی غزل
- عبدالودود فضلینامهءچارلی چاپلین به دخترش
- هادی - عروس سنگآواز خدا
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) گهــــر وقــــــار
- مجید نفیسیگرسنگان صبحگاهی در ونیس
- سیاوش کسرائیشهر هرجائی
- میر محمود بکتاشقرن خشک سالی
- خدامراد فولادیبرهنه
- امیرخا ن جوینده دردِفراق
- دکتور فرید طهماسفراموشکار
- جاویدفرهاد دوبیتی ها
- فریدون تنکابنیشوخی و طنز
- زلیخا پوپلمنم فرزند افغانم
- نورالله وثوقرقص دوره ای
- خدامراد فولادیسرو بلند مرامت
- برزین آذرمهر تا طلسمی این چنین بر جای هست...
- برگردان: ا. م. شیریاحسان به سگ
- ابوالقاسم الشابیخطابه ای برای جبّاران جهان
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (9)
- امیرخا ن جوینده عا لم رنج
- تحلیلواره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی مجید نفیسی
- نورالله وثوقلات قاهره
- امیرخا ن (جوینده ) ایکا ش
- نو شته نذیر ظفر – ورجینیا – امریکاچراغ
- شاعر:عنایت الله پویاند ښاپیرۍ مینه
- شاعر: صدیق کاوون توفانيلولۍ دنیا
- نبی عظیمی دمی با فرزانه مامون
- دکتر بیژن بارانسرود 8 مارس
- دکتر بیژن بارانصمیمیت عواطف در شعر فروغ فرخزاد
- نوشته نذیر ظفرحدیث ظلمت
- امیرخا ن جوینده دوبیتی های نا ب
- عبدالودود فضلیسکــون مـیـکــده
- سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"باعث ایجاد ما
- نورالله وثوققاضیِ کو ر
- دوکتور لطیف بهاندباریس لئونیدوویچ، پاسترناک
- انجنیر حفیظ اله حازمشیشه و سنگ
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)هرزه تازیها
- شین میم شینسیری در جهان بینی روشنفکران بورژوائی واپسین (بخش دوم)
- امیرخا ن جویندهبی با ور
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) دانش
- حقمل پ.پجرت!
- شعر از : محمد یونسجنازۀ ابر
- عطا احمدیسوگند نامه
- الحاج غلام حبیب نوابیتیر آه
- نو شته نذیر ظفرگفتگوی گندم و خشخاش
- شاعر : امان الله سیلاب ساپيناز او نیاز
- شاعر :ارواښاد عبدالقدوس (پرهیز)پښتونه ویښ شه!!
- نجیب بهروش قـدر و بـهـا
- نبی عظیمی ازمداهنه گری تا فحاشی
- امیرخا ن جوینده بی همتا
- الحاج غلام حبیب نوابیحمد خدا
- محمد اسحاق ثنا می بود
- برزین آذرمهر بی رنج این سفر
- بیژن بارانستاره
- بیژن باراننقد آثار ویگن
- شاعر :عنایت الله پویاند مینې سبق
- طنزی از: تیراندازاندرفوائد جرت
- عنایت الله پویان تیښته
- شین میم شینسیری در جهان بینی روشنفکران بورژوائی واپسین
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ای خدا
- نصرت شاد از شعر حوا- تا رمان اروین
- سید احسان واعظی اسپ شاه
- برگردان میم حجریمال من، مال تو
- محمدنبی عظیمیازمُداهَنـــَه گری تا فحاشی
- ازقلم فضل الرحیم رحیمفکر ات باشه که فدا جان خبر نشه !!!!!
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) ظالم
- نوشته نذیر ظفردرد دل
- نگارنده : تیر اندازما و کوچه داکتراکرم عثمان
- جاویدفرهادبازخوانی چندبیت ازشکوه های ناصر خسرو
- مینا اسدی دوباره می شود، آری!
- مطلب دریافتی از ربابهشیر و روباهان
- دکتور محمد شعیب مجددیسعادتملوک تابش سفری از شعر «مادر پیر» تا شعر«هوای قفس»
- نو شته عبقریپیام حکمتیار
- امیرخا ن جویندهَمَجّمَرِعِشّق
- شاعر : صدیق کاوون توفاني دوينو جام
- شین میم شینفردوسی را باید از نو باید شناخت
- نو شته عبقریآهنگ نو
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ای وطن
- اوستا رومان کوچه ی ما - ترفند نوین برای ابراز معصومیت
- از قلم فضل الرحیم رحیمواژه های نودر عصر نو !!!
- شاعر : صدیق کاوون توفانيددوزخ په څنډو
- کوروش آقا مجیدیباغ ابریشم
- سيد زبير واعظی درد زمان
- زلمی رزمینامه ای از آن دنیا
- انجنیر حفیظ اله حازمآزادی
- الف - محشور خاکستر جان ! سوژه ها بهترین اند , اما ...
- شکیب جانبازاستاد مهربان رفت
- عبدالودود فضلی روبـــا، شــغــال ، بــــاز
- خدامراد فولادیشعر من
- امیرخا ن جویندهآه سرد
- یاسیندو نامه به همسرم
- م . ن . آدم خيل جرت! گفتن ها ، سيماي واقعي محقق را آشکار ساخت
- نو شته نذ یر ظفرزمستان ! فصل تو فصل زیان نیست
- شعر از :محمدیونس عثمانیبهار
- رقص آرامرقص آرام
- میم حا نجارپای منبر هرمان هسه
- محمد اسحاق ثنا انتظار
- جلال پیروز فرزند افغان
- بیژن بارانمانيفست
- ناهید بشردوستسنگتراش
- خدامراد فولادی دست ها و اراده ها
- امیرخا ن جویندهرنجورم امروز
- ازقلم فضل الرحیم رحیم یک نظر سنجی خورشیدی و میلادی !!!
- محمدنادربرلاسفراراست سهم ما!
- ع.فاریابیوارسته مردی از دیار ظهیر فاریابی
- امیرخا ن جوینده دریایی غم
- عبدالو کیل کوچی ترا دو باره میسازم
- هاکان مسعود نوابیچقدر؟
- انجنیر حفیظ اله حازمبیکرانه
- کبیر فرخاری خانه های بی در
- دکتر بیژن بارانعرفان در خاور میانه
- انجنیر عبدالقادرمسعوددمخکښ شاعر اونومیالي لیکوال او داستان لیکونکي ښاغلي عنایت الله پویان دادبي آثارو یوه بیلګه
- جاویدفرهادسیاسی گری در شعر
- اندیشه شاهیدخترم! به افغانستان که جهنم نامیده برگرد!
- حسین فخری جلوه هایی از رمان کوچه ء ما
- امیر خا ن جویندهنا آشنا
- آنتوان چخوفمتشکرم
- امیرخا ن جویندهای د ل
- عبدالودود فضلی رقــــص بــــومــان
- ناهید بشردوستاشتياق وصل
- خجسته الهامبرف
- یاسینتحلیلواره ای بر «سفر دریائی»
- مجید نفیسیقلب خانه
- محمد اسحاق ثنا مرد دانشور
- ارسالی انجنیر سید عارف گهریک در ادامه معرفی یک استعداد پنهان از دیار عرفان فاریاب باستان :
- مولانا کبیر فرخاریهـمـای آرزو
- ل کریمی استالفی حقیقت در سکوت ما میمیرد !
- مولانا کبیر فرخاریمولانا جلال الدین بلخی
- محمد اسحاق ثنا دنیای دون
- شعر از : محمد یونسسکوت دره
- نجیب بهروش آبـرو
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش فرجامین
- انجنیر خفیظ اله حازمدیده به چشم
- امیرخان جوینده بی وفایی
- جاوید فرهاد روش های درست نویسی ودرست گویی درزبان
- عبدالخالق تنها بینواشام اندوه
- ناهید بشردوستبوى خينه
- محمد زرگرپور درٌدانه
- خدامراد فولادیبه دانشجویان سوسیالیست
- امیرخا ن جویندهجنون
- عزیزه عنایتزمستان و غریبا ن
- عبدالو کیل کوچیسلام بروطنم
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)متـــاع دکــــان مـــرگ
- نو شته : نذیرظفرتصویر کر بلا درآیینه شعرا
- نو شته نذیر ظفرنا امید
- بیژن بارانشمع روشن ابدی
- برگردان و تغییر : دکتر حمیدالله مفیدبهترین طنز سال
- عبدالودود فضلیآتــش حـســرت
- ل . کریمی استالفی گرامیداشت ازشخصیتی که ناله می نوشت ... !
- شین میم شینرأی دیگر
- محمد اسحاق ثناسلطان آواز
- شعر از : محمد یونس عثمانیدو رنگی باد
- محمدظاهرحکمید طالو په ویش
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش ششم
- امیرخا ن جوینده عشق مکاری
- نو شته نذیر ظفرزندانی شیرخواره
- حمید محویمدرنیسم
- سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازموکفر سجده جو شده
- نجیب بهروش عـلـو هـمـت
- عبدالو کیل کوچیخسته دلان
- مجید نفیسیبه کودکان زندان و تبعید
- بیژن باران یادها- دکتر غلامحسین ساعدی
- دوکتور بشير افضلیبرخيز
- محمدنبی عظیمی کاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش پنجم
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) فرهـــــاد (دریـــــــا)
- مژگان ساغر شفا بدهکار
- حمید محویتنها آنان که بر خاک افتادند خاتمۀ جنگ را دیدند
- نورالله وثوقرأی حیران
- امیرخا ن جویندهزچشم ا ند ا ختی
- بیژن بارانپیری
- تحلیل از شین میم شینجهان و جهان بینی
- سید زبیر واعظیرازدل با وطندار
- مژگان ساغروطن
- حمید محوینقدی بر رمان«همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
- شعر از :محمد یونس عثمانیتندورای حسرت
- عبدالغفور امینیمبا رک عید قربا ن
- عبدالوکیل کوچیای دیده باز شو
- ایوان تورکینفگنجشک
- حمید محویکارگاه نقد ادبی
- نادیه فضلسه سروده زیبا
- محمدنبی عظیمی کاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش چهارم
- ترجمۀ سهراب شباهنگ در ستایش دیالک تیک
- امیرخا ن جوینده خُجَسّته عید
- محمد اسحاق ثناعید قربان
- محمدالله نصرتجامۀ عیدانه
- حلیمه مهر پورآ نروز دور نیست . . .
- سلیمان راوشمکان خدا
- نجـیـب بهــروش شـاهـد مقـصـود
- نورالله وثوقشیطانیِ آیینه ها
- تحلیلواره ای از میم حجری تراژدی قورباغه ها
- محمد اسحاق ثنا دلبر کافر
- شین میم شیناختران عطشان آزادی در شعر «تصویر»
- ا. م. شیری بیاد اکتبر سرخمان
- عبدالو کیل کوچیرنج بی پا یان
- امیرخا ن جوینده رنجـورتا کی
- برزین آذرمهراز زبان برگ...
- عبدالودود فضلیدنـیـای عـجـیـــب
- انجنیر عبدالقادرمسعودمتلونه زموږ د ولسونو ارزښتناک،ویاړلې ادبي او فرهنګي میراث
- حلیمه مهر پور جا مۀ تز ویر
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش سوم
- شین میم شینخود آموز خود اندیشی
- امیرخا ن جوینده دردِ نهان
- کیوان باژنهواي آزاد
- دکتر بیژن باراناروتیزم در شعر فروغ فرخ زاد
- شعری از انجنیر حفیظ ا له حازمنیامدی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)کشورم
- برگردان حجریدرخت الفبا
- دوکتور بشير افضلیعشق اولين و آخرين
- نورالله وثوقراویان بردگی
- پیرایه یغمائیپیرایه یغمائی
- مولانا کبیر فرخاریلیلا صراحت روشنی
- ترجمه توسط حمید محویدر باب ضرورت هنر در دوران ما
- شین میم شینجهان و جهان بینی فروغ فرخزاد
- سرلوڅ مرادزی ملنګ جان او پښتوستان
- محمداکبر کرگردجهاني په شعر كې خيال تصوير اوعاطفه
- امیرخا ن جوینده نا چا ر
- صالحه وهاب واصلدر سوگ پدر
- محمد اسحاق ثنامرغ بی بال
- جینا روک پاکوکشور چهار رنگ
- محمدنبی عظیمی کاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش دوم
- میم حجریکابوسی به رنگ رؤیا
- بیژن باراناستبداد
- انجنیر عبدالقادرمسعوددپاک زړي، وطنپال او ویاړلي شاعر ارواښادعبدالقدوس پرهیز دشعرونو ارزونه
- سلیمان راوش ادبیات و مسخ اندیشه در سیما ها
- عبدالودود فضلیازمـاسـت کـه بـرمـاسـت
- فرستنده:هاکان مسعود نوابیفکور من
- امیرخان جوینده تا بکی
- عبدالو کیل کوچیبار دیگر رسید فصل خزان
- ارسالی:هاکان مسعود نوابینشاط و ناره
- سعید سلطانی طارمیچشمه
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)پیـــــــر مـــــا
- انجنیرسید عارف گهریکمعرفی یک استعداد پنهان دردیار عرفان فاریاب باستان
- جاویدفرهاد دودیدگاه در باره ی زبان
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم
- عبدالوکیل کوچیای دیده باز شو
- شعر از :محمد یونس عثمانیهیکل غم
- نوشته نذیر ظفرمسجد گلگون
- نجیب بهروش هـوش کـن هـمـدم هـر سـفـلـه و نادان نشـوی
- شعر از انجیلا هاشم هدایتوطن
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) با ادب باش
- مرکه کوونکې : انجنیر عبدالقادر مسعودزموږ دهیواد دخوږ ژبي، مبتکر شاعر او ژورنالیست ښاغلي خیال محمد کټوازی سره مرکه
- شعر از :محمد یونس "عثمانیلاله های سیاه
- عبدالودود فضلیچـــــــــــرا ؟
- امیرخا ن جویندهحلا ل
- سيد احسان واعظینميکردم چی ميکردم
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمیگریه کردن هنراست - گریه دادن هنری والاتر
- امیر خان جوینده اســــــــــــــیر
- بیژن بارانتحریم
- نورالله وثوقره آوردِ سفر
- دکتر بیژن بارانزبان
- محمد اسحاق ثنا طاهر پر شکسته
- محمدالله نصرتمحمدالله نصرت
- زلیخا پوپلگیریه مکن کرزی
- دمحمد اکبر کرګر لیکنه دشعر اونثر په اړوند راولاړې پوښتني اوپه هغو يو څو خبرې
- صالحه وهاب واصلسلطان خزان
- انجنیر عبدالقادرمسعوددنامتو لیکوال او داستان لیکونکي ارواښاد محمددین ژواک د ادبي آثارو یوه بیلګه
- معظم " روستا "برسریر عرش معلا
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) دربزرگ داشت ازمقام هنری مرحوم استاد قاسم افغان
- دکتر بیژن بارانفارسی
- نجیب بهروش طنز
- برگردان : ز.رزمی چرا نی ها میان تهی اند ؟
- ناهيد بشردوستجدايى
- امیرخان جوینده نشد معلوم
- عبدالوکیل کوچیشورش عشق
- انجنیر حفیظ ا له حازمخانه دوست
- صور اسرافیلهزاران وصله
- امیرخان جوینده درد بیچون
- زبیر شیرزادزمونږ د کلی سپی اوس هم غاپی
- مترجم : حمید محویتخیل ادبی
- جاویدفرهادروایتی برای عاصی
- جما عتنوشته : نذیر ظفر
- شعر از :محمد یونس " عثمانی "باد
- امیرخان جوینده خسته دل
- عبدالودود فضلیخـــرطـوم فـیـــل
- امیرخان جوینده دوبیتی ها
- نجیب بهروشگودال ظلمت
- داكبر كرگر ليكنهيادونه اونكلونه
- م . اسحاق " ثنا "تیر بلا
- داکتراسدالله حبیبیاد داشتی درچندوچونی سبکهای شعرفارسی وسبک هندی
- عبدالغفورامینیغلط
- دکتر بیژن بارانادبیات در جامعه
- امیرخان جویندهچه لحظا تی هیجانی
- شعر از :محمدیونس عثمانیگل
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) شهادت نــــــــوری
- امیرخان جوینده چند رباعی عیدی
- سيد زبير واعظی عید دیگر
- عبدالودود فضلیعـیـد پیغـام محـبـت
- شعر از :محمد یونس عثمانیبرگشت روح
- عبدالو کیل کوچیوحدت
- امیرخان جوینده چند رباعی
- نجیب بهروش تیــــغ دودم
- انجينيرهمت الله امين زیغزل
- جاویدفرهادروش های درست نویسی ودرست گویی در زبان )بخش پانزدهم(
- حنیف بکتاشبی تقدیره شېبې
- محمدنبی عظیمی ازمیان نامه های زریاب ...
- جاوید فرهادرابطه ی زبان وفردیت
- ز.رطنزاندرفوائدمصالحه ملی
- امیرخان جوینده دوبیتی ها
- امیرخان جویندهرنج وفراق
- عبدالله وفاجگرگوشه
- بیژن بارانوطن
- هما میرافشاركــوچـــه
- ایمل خان فیضی سیاه سنگ هنوز جهان جهانی را نگشته است!
- شعر از : محمد یونس " عثمانی "رویا
- امیرخان جویندهچند رباعی
- عبدالو کیل کوچیاز افغانستان چه خبر
- امــــــــــــــــیرخان (جوینده)مادر
- نجیب بهروشاستقلال
- انجنیر حفیظ اله حازمآشیانه
- محمد اسحاق ثنا آزادی
- محمد یونس عثمانیآرزو
- عبدالودود فضلیچـه دهـل و چـه دنگ اسـت
- نجیب بهروش درد هجران دیده را ، در دیده خواب آورده ای
- اسدالله زمریآزادي
- جاوید فرهاددیده گاه پسامدرنیسم در باره ی زبان
- انجنیر عبدالقادر مسعوددخدای بخښلي ارواښاد امان الله سیلاب ساپی د ادبي اوفرهنګي شخصیت ارزونه
- محمدنبی عظیمی بخش هایی از نامه های استاد رهنورد زریاب (بخش دوم)
- ولی محمد نورزی د عبد البا ری جها نی په ویا ړ
- ا. م. شیریبه حج رفتن روباه
- نجیب بهروش آفتاب صبح
- امیرخان جوینده نمیدانی
- نصرت شاد یک رمان میان سه ایدئولوژی
- نورالله وثوقرأ ی باطل
- همت الله امین زیغزل ... سلګۍ ځلا
- مولانا عبدالکبیر "فرخاری" چشم خورشید
- عبدالودود فضلیمـوش و بـقـال
- محمدنبی عظیمیگــــُزیده هایی از نامه های استاد رهنورد زریاب
- عبدالوکیل کوچیاستقلال وآزادی
- نورالله وثوقموسیقیِ آتش
- نجیب بهروش معراج کرامت
- ډاکټر حنیف بکتاشدریڅه
- دكتر بيژن بارانتبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي
- جاویدفرهادچند گپ درباره ی پسامدرنیسم
- انجنیر عبدالقادر مسعودد ښاعلي مفتاح الدین ساپي ادبي اوفرهنګي اثارو ته یوه کتنه
- جاویدفرهادروش های درست نویسی ودرست گویی در زبان
- فرستنده: ب. دهزادخواب شگفت
- عزیزه عنایتبشکسته پـــــر
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) شکایت وطن
- نجیب بهروش عزم دلیرانه
- نورالله وثوقکُشتیِ فرنگی
- دکتر بیژن باراننقاشی و شعر
- عبدالودود فضلیمـعـشـوق ازل
- نصرت شاد آلکساندر بلوک ، شاعر سمبولیسم
- دکتور فرید طهماسمرغ شکم پر( طــنـز)
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)سرچشمه ی حیات
- شعر از :محمد یونس عثمانیتک درخت
- نورالدین(همسنگر)بیتو این زنده گی
- محمدنادر«برلاس»دختی غزل
- نجیب "بهروش" وصا ل د وست
- نورالله وثوقنفرت نهاد
- مولانا عبدالکبیر "فرخاری" مشک تر
- محمدنادربرلاستک تک
- محمد یونس " عثمانی "عقیق گریه
- كاوه رعديپایان كارناوال مرگ
- شعر از لبیبیوکـــــــیل قــــــوم
- عبدالودود فضلیوطـــــن
- همت الله امین زیله ښاغلي محمداسماعيل څپه سره ادبي مرکه
- سيد زبير واعظی قند پارسی
- ډاکټر حنیف بکتا ش د سوما له خمه اخلي نوش په نوش وروستي جامونه
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) گرمی آه
- جاوید فرهاددوبیتی هایی برای یک شَبَح
- جاویدفرهادروش های درست نویسی ودرست گویی در زبان
- نورالله وثوقپنالتی
- عبدالودود فضلیدنـیـــای مــدهــوشــان
- انجنیرعبدالقادر مسعود ښاغلي عبدالباري جهاني نوښتګر اومخکښ شاعر اولیکوال
- عزیزه عنایت قسمت سوم د ر کوچه با غ عروض !
- انجنیـر خلیـل الله رووًفـی به تماشـا گـران تاریخ
- نورالله وثوق الفبا
- پیام تسلیت و همدردی اوزبیک ها و ترکمن های افغانستان مقیم انگلستان به مناسبت وفات نا به هنگام شاد روان رضوانقل تمنا شاعر و نویسنده نستوه میهن
- دکتر بیژن بارانزبان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) به مناسبت روز پـــد ر
- شعر از : بهزاد قرایینقش بی غبار
- تهیه و کمپیوتراز توسط محمدالله نصرت حرفِ دل
- عزیزه عنایت بخش دوم در کوچه با غ عروض !
- نجیب (بهروش) جوش می
- انجنیرعبدالقادر مسعودشهید سیلاب( ساپي ) د لوړتفکراوسپیڅلي احساس شاعر او لیکوال
- نصرتمهــمــان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) موی مشکین
- دکتور فرید طهماسمعذرت می خواهیم!!
- عبدالوکیل کوچیمادر
- دکتر بیژن بارانبگذار هزار گل بشکفد
- نورالله وثوقدرسِ هندسه
- معظم شاه روستاعشق بی پروا
- عبدالودود فضلیستاره هـا میگیـریـنـد
- قیوم بشیرطالع سعید!!!
- طنزاز قلم فضل الرحیم رحیمیک خبر جانانه !
- محمدالله نصرتدل پردرد
- نیلاب موج سلامآیا فراگیر شدن « بیدل » هراس پراگن میشود؟
- داکتراسدالله حبیب یاد داشتی به نویسندۀ « بیدل شناسی یا بیدل جدایی »
- حنیف بکتاش مسکا دې مه درېغوه
- قیوم بشیرخشم خلایق
- عبدالوکیل کوچیمن انسانم من انسانم
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) بازهم درمورد درست نویسی
- مخممسنجیب الله بهروش
- جاویدفرهادگفتمانی باچندشعرویک شاعر
- قیوم بشیرگردش زمان
- محمدنادر«برلاس»جرگه
- یک نقدوچند نگاهجاوید فرهاد
- جاویدفرهاد دونمود، دریک بازنمود
- قیوم بشیرخبر عاجل
- سید احسان واعظیجایگاۀ سوگند نامه در ادبیات منظوم فارسی - دری
- عبدالودود فضلیتـمـاشــا کـــن
- وزیر اوستا ملا رجا بخواند
- انجنیرعبدالقادر مسعود دځواکمن قلم او ادب خاوند ارواښاد استاد محمد دین ژواک
- جاوید فرهادگشتی در عاشقانه ها
- سید زبیر واعظیتهدید طالب
- عبدالوکیل کوچیمعلم
- نورالله وثو قنفرتِ سَیّار
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) آموزگار
- محمدنبی عظیمیدرهمسویی با جناب مولانا عبدالکبیر فرخاری
- طنز از قلم فضل الرحیم رحیمگرنمی دانی بدان او بیخبر!
- عنایت اله پویان لیونی بابا
- محمدالله نصرتخورشید عشق
- انجینر محمود صافیپه هندی اروپایی ژبو کښی دپښتو،اوپارسی دری ژبو دریځ
- داکتر و.ع.خاکسترکابل و ماکوندا
- عبدالوکیل کوچیصبربی شمار
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) درمورد درست نویسی
- زلمی رزمیاعلامیه افغانی حقوق بشر
- از قلم فضل الرحیم رحیم یک مجلس ابتکاری و خیرخواهانه !
- عبدالفغور امینییا ر سفر کرده
- محمدنبی عظیمی دمی با آقای زمان هوتک
- نورالله وثوقفلمِ لحظه ها
- قیوم بشیرچند سروده در وصف مادر
- زمان « هوتک »تبصرۀ پیرامون نوشتۀ محترم جنرال نبی « عظیمی »
- طنزاز قلم فضل الرحیم رحیم سر و آخر ندارد !
- طنز از : زلمی رزمیفوایدآوازخوانی
- صالحه وهاب واصلمادر
- سید زبیر » واعظی « روزت مبارک باد
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) باطـــل پرســـــت
- سید زبیر واعظینفرین
- نورالله وثو قساقیِ سیاست
- ( مير محمد يونس واعظی )مستحکم باد همبستگی بین المللی کارگران جهان!
- نورالله وثوقدنیای محالات
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)مـــــــادر
- محمدالله نصرتباغ وصل
- دوکتور صلاح الدین سعیدی – سعید افغانی نګاهی به ترویج زبان فارسی در نیم قارهء هند
- عبدالو کیل کوچیفرخنده باد روز همبسته گی کارگران جهان
- ناهید بشردوستهمسايه
- ډاکټرحنيف بکتاشله غصې ترسپېدې
- سید احسان « واعظی » برخی از تصاویر جوانی و پیری در ادبیات منظوم فارسی- دری
- نورالله وثوقصندلی دورانی
- عبدالودود فضلیدزدِ بـاچـراغ
- نصرت شاد نیچه ، شاعر و فیلسوف
- عزیزه عنایت گــــذری در کوچه باغ عروض !
- محمدنبی عظیمی زبان وبیانِ نقد وهجودر ادبیات زبان فارسی دری
- انجنیر عبدالقادر مسعود دستر نومیالي ، ویاړلي، فرهنګي، ادبي، سیاسي او مبارزشخصیت خوشحال خان بابا په هکله یو څو خبرې
- نورالله وثوققطبِ نامردی
- محمدالله نصرتلیلی
- حسیب شریفیطوفانی که ستاره را ربود
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) وطـــــن
- عبدالودود فضلیبـــــد کــــردار
- محمدالله نصرتانتهای زندگی
- نورالله وثوقلگد بر گورِ حاتم
- عبدالغفور امینیگـــــــــذ شـــــــت
- از هادی (( عروس سنگ )) در سوگ عدالت
- طنزکوتاهی از : زلمی رزمی ... نعره تزویر، نعره تزویر ...نعره
- عبدالله غمخور افغانستان
- نصرت شادتاریخ ساده فلسفه لیبرالی
- بهاریه از نذ یر ظفرشورش بهار
- داکتر خاکسترقهار عاصی با ماشیندار پی کا
- نورالله وثوق عروسک
- سجیه الهه (احرار) آرزوی صلح در جهان
- عبدالودود فضلیهـجران صـلح
- شیما غفوریبهارآرزو
- طنزکوتاهی از : زلمی رزمیفوائد راکت پرانی وتروروآدمکشی
- ب، د، گذرگاهیاعلان کاريابی!به مستری لايقی کار پيدا شده؟
- نورالله وثوقخوشۀِ نا خوشی
- از: عزیزه عــنا یـــتســروده هـــای بهاری
- محمدالله نصرتفصل بهار
- ډاکټر حنيف بکتا ش د نرګس مسکا
- شفیقه اصغر نعمتبهار وطن
- وزیراوستا مرزها را بشکنیم
- نصرت شاد هواداران آنارشیسم در ادبیات غرب
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) بهــــــار
- صالحه وهاب واصلبهار
- عبدالودود فضلیگــردش ســـال
- نوشته نذ یر ظفر گله با نوروز
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ریـــــــا کــــــــاری
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد گفت و شنود با هارون یوسفی سابق استاد پوهنتون یا دانشگاه ء کابل ، ژورنالیست ، نویسنده ، گوینده مستعد و طنزنویس چیره دست افغانستان
- شعر از محمد محسن مختاروطن مینه
- محمد شفیع بیاناشک
- نورالله وثوقصادرات همسایه
- جاویدفرهادروش های درست گویی ودرست نویسی در زبان بخش دوم
- نورالله وثوقتابوشکن
- جاویدفرهادروش های درست نویسی و درست گویی در زبان بخش یکم
- نصرت شادشعر مدرن ، - زیباگرا یا اجتماعی ؟
- دکتور خلیل وداد زنان نامدار تاریخ کشور ما و جایگاه منحصر به فرد رابعهء بلخی
- در وصف زن
- ودود فضلی زن مخـزن اســرار
- نورالله وثوقگلوگاهِ فضا
- شلاق طالبسيد زبير" واعظی"
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) به مناسبت 25 سالگی سردرنقاب خاک بردن علامۀ بزرگ سید افغانی رحمت الله علیه
- نصرت شادادبیات اسپانیا ، - پنج نوبل
- محمدالله " نصرت "روز زن
- مرکچي :انجنيرعبدالقادرمسعوددهیواد د خوږ ژبي شاعراولیکوال عنایت الله پویان سره مرکه
- حلیمه مهرپورمُهر بد بختی
- حشمت امید معـجزه ...
- نورالله وثوقهمصدابامردم درخون خفتۀِ کابل
- محمد شفیع بیانزن
- نصرت شادوداع با شعر و شاعره های غرب
- رستم پیمانیک تاریخ اشتباه
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) تیـــــــر آه
- عبدالودود فضلیخــواب غـفــلـــت
- نصرت شاد شاهکارهای ادبی غرب
- آصفه صباجادهء خون
- سلیمان کبیر نوریطا لب هوشیار
- وزیراوستاراه بسوی رستا خیز
- ظاهرحکمینوای عاشقانۀ مرغ دل
- جاویدفرهادچند سویه گی درشعرشاملو
- نصرت شاد شاعره ، میان جنگ و فاشیسم
- مولانا عبدالکبیرکبیر فرخاری " منظری از میهن"
- میهن فدا --- محشور اجمل خټک اسطوره ی مبارزه ، هنر وادبیات ووطن پرستی
- نورالله وثوقپا پوش
- محمدالله نصرتغم انگیز سالنگ
- وزیراوستا راه بسوی رستا خیز
- عبدالو کیل کوچیزن ای الاهه خورشید آسمان برخیز
- نصرت شاد دو شاعر عرب
- اسدالله زمریدوزخي تنده
- سجیه الهه احرارافتخار آدمیت در چیست؟
- جاویدفرهادچند دقیقه در"عقربه ی چهارم"
- قدیره واسوخت بدخشیآبگینه های شعرقدیره واسوخت بدخشی
- ضیا قاریزادهوحدت
- محمدالله نصرتثروت حیات
- ارسالی حسین سالاریسروده یی از سیمین بهبهانی
- ه. ا. سایهگر سوختنم بايد افروختنم بايد
- عبدالودود فضلیشـاخ شـتـروکلـهءفـیـل
- محمدنبی عظیمی ( تــــــهوع ) La Nausee
- محمد ا صغر( عبا د ی )ملک د وست !!!
- نصرت شاد فروغ و پروین ، - از راه دور
- پوهندوی دوکتور سیدحسام (مل) مبارک شه
- برگردان: بابک صحرانوردعاشق تر از بادام کال
- فضل الرحیم رحیم گفت وشنود با خانم صالحه وهاب واصل، شاعر ظریف اندیش با قریحه و با ذوق
- مژگان ساغر حادثه
- مولانا کبیر فرخاری سخنی با خدا
- عزیزه عنایت جلـــوه گــاه
- محمدالله نصرتاز بدخشان میروی
- محمد شفیع بیان مشت کوبنده
- وزیراوستاروزگا رشوم
- نورالله وثوقکنفرانس
- از نورالدین همسنگرشرم ما باد!
- ظاهرحکمیبه ارمان مهرش
- اصغرعبادیکا بل جـا ن
- محمدالله نصرتگرداب غم
- صالحه وهاب واصلبیا
- امان معاشر ، خبر نگار آزاد بیدل
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد گفت و شنود با شاعر ، بید ل شناس ، پژوهشگر و داستان نویس فرهیخته افغانستان ،کاند یدای اکادمیسین ، دکتر اسدالله حبیب
- نورالله وثوق به مردمِ بی دفاعِ کابل
- محمد شفیع ( بیان )صدای مادر
- صالحه وهاب واصل خون شب
- نصرت شادرودکی و حافظ در منابع غرب
- دکتر بیژن باراننظریه های ادبی
- نورالله وثوقمنارۀاحساس
- محمدالله نصرتمعشل عرفان
- نورالله وثوقدهانِ زندگی
- عبدالودود فضلیپـنـــد حـکـیـمـان
- محمد شفیع بیانمرغ مهاجر
- فرستنده : زلمی رزمی صالحه وهاب واصل نقاش وشاعرزبان عشق
- عتيق الله ساحلدو شعر تازه
- قیوم بشیرمراد دل
- نصرت شادمحمد اقبال ، - رنسانس اسلام مدرن
- نورالله وثوقپوفِ دیگران
- از قلم: ماریا دارو خریداری بپول کلدار
- محمد شفیع بیاندرد هجرت
- مصاحبه کننده : انجنیر عبدالقادر مسعو د با شا عر و نویسنده گرانقـدر کشور ما عزیزه عنایت معرفی شوید
- نورالله وثوقاشکی برگوربیگناهی کودکانِ "نرنگ "ولایت کنر
- محمد شفیع (بیان ) اشک غم
- نصرت شاد پیتر وایس ، - ادبیات سیاسی
- اسحاق ثنـابیــداد خـزان
- نورالله وثوقهمفکرِنامردیِ
- نورالله وثوقاجاقِ همسایه
- جاویدفرهادزبان و هویت
- ودود فضلیسـخــنِ بـی حــا صــل
- نصرت شاد ادبیات و دو نوع " انتظار "
- محقق وگردآورنده ( صباح )هويت ادبي وفرهنگي ماچگونه شکل گرفت ؟؟؟
- وزیر- اوستاما ند گار مقد س
- انجنیـــر خلیـل الله رووًفیرگبـــارحـادثه
- نورالله وثوقسی سال سیه
- ر.پیکارجوکورخودبینای مردم
- وزیر- اوستابنا م انکه میسوزدومیسازد
- سروده ازسیما سمآزن
- مینا اسدیدوباره می شود آری........
- نورالله وثوققسم به شمس
- سروده ای ازسيد زبيرواعظیعيد قربان
- سروده ای ازسيد زبيرواعظی کشتار نامه
- ودود فضلی یــادت نــــره
- ملنگ جانراغله دلربا په گلشن
- جاویدفرهادزبان وهویت فلسفی انسان
- انجنیر حفیظ اله حازمبازگشت
- وزیر- اوستانبرد
- نو شته نذ یر ظفر طالب غدار
- نورالله وثوق دوشِ ناله
- صدیق رهپو طرزی در شط شعر
- میرمحمدشاه رفیعینهضتی
- نصرت شادرمان اتوپیستی و ادبیات سیاسی
- دکتور فرید طهماسطنز دربارهء طنز
- نورالله وثوقشیپورِشیطان
- وزیرصلاحطرد مردم
- حميد برنا وحدت
- مرادزی ملنګ جان : پښتو ، پښتونواله او پښتونستان
- بیژن بارانديوار
- لطیف کریمی استالفیمرگ باور
- نورالله وثوقصدای پرپر
- نو شته نذ یر ظفرقبور شهدا
- فضل الرحیم رحیمپرسش حیران خان و پاسخ تلیفون جان
- دکتور فرید طهماسپدرم به جولا تبدیل شد !
- سروده ای ازسيد زبيرواعظیرشک
- جاویدفرهادفلسفه باوری درادبیات
- صالحه ( رشیدی ) ترس
- عبدالوکیل کوچیتاکی
- نصرت شاد زنان و جایزه نوبل ادبیات تبعید
- محمدظاهر حکمیمخور فریبش
- انجنیــر خلیـل الله رووً فــییخـبسـته گیهـا
- محمدنبی عظیمی یادی ازآفرینندهء رمان بی بدیل " همسایه ها" احمد محمود
- جاويد فرهاد دوبيتي ها
- نصرت شاد یک زن در آغاز ادبیات رئالیستی
- دکتر بیژن بارانمونولوگ درونی
- صالحه رشیدیزن موجود بهشتی است ؟
- عبدالودود فضلیدست خــوش طوفان
- نصرت شاددو زن ، و دو جایزه ادبی نوبل
- صالحه رشیدباور
- محمدالله نصرتتیر نگاه
- نورالله وثوقریشۀ تشویش
- نادر ظهیر اقــــتدار آتش
- نورالله وثوقمیزبانی مهمان
- سیدزبیر«واعظی» عیــــــــــد غربـــت
- نصرت شاد یک زن ادیب ساهپوست
- ع.امانیزاهد ومدهوش
- بیژن بارانبهار سبز
- نورالله وثوقتلخکها
- زبیر«واعظی» " خوبی اندرکس نمی بينيم خوبان را چه شد"
- نویسنده و مرتب عبدالله « وفا»یاد و خاطره استاد وفا گرامی باد
- فرستنده: ف. کبیریسروده ای از غاده السمان زن شاعر سوری
- برگردان به فارسي: بابك صحرانوردشاعر
- محمدالله نصرتگرداب محبت
- نصرت شاد ادبیات آمریکای لاتین ، - زنان مبارز بعدازکودتای نظامی
- حضرت ظریفیاهدأ به کامبخش
- صالحه رشيديپرستو
- نورالله وثوقسرنوشت رأی
- فضل الرحیم رحیم فریاد
- نورالله وثوق !!!!!کورخواندی
- محمد نعمان دوست قبرستان من
- محمد اسحاق " ثنا "حاکم شهر
- نورالله وثوقجبر انتخابی
- محمدالله نصرتندامت
- دکتر بیژن بارانبنمایه شعر 3 هزار ساله فارسی
- ناهيد بشردوستانتظار
- محمدنبی عظيمی حالی اگر چیزی بگویم بازسرم قهرمی شوی
- ظاهرحکمیبه ارمان مهرش
- محمد ا صغر( عبا د ي )خد مت ا نسـا ن !!!
- انجنیر حفیظ اله حازملمس مهر
- محمد الله " نصرتماه لقا
- صالحه رشیدیدر کویر دلم
- عبدالودود فضلییـارب چـه عـذاب اسـت
- جاوید فرهاددوغزل برای "لیلی"
- نورالله وثوق به پاسِ رنگها یی که ازا نگشتان رفتند
- جعفر جبرئیلیفصل انتخاب
- محمد اسحاق " ثنا "استقلال
- محمد ا صغر عبا د ي د ا وطلبی !
- شعر از: حسین مهرانزادگاهَ
- صالحه رشیدیبالاخره
- انجنیر حفیظ ا له حازماز راه
- حضرت ظریفیخدا! یا خداوند!؟
- برگردان:جاویدفرهادسیگاری
- عبدالوکیل کوچیانتخابات
- نورالله وثوقجنگِ تریاک
- محمدالله " نصرت "بدخشـــــــــان
- محمد الله " نصرت "زنده گی بی تو
- نورالله وثوقصندوق رأی
- م . ا صغرعبا د ینه کل با نه ، نه ...
- محمد اسحاق '' ثنا ''آرزوست
- غلام جیلانی "پژوه"ترانه درد
- نظر –برهان عشق!
- دولت محمد "جوشن"شـهپـر سیمـرغ
- نورالله وثوقشهر بی دروازه
- بهادر-الهام سرنوشت
- بیژن بارانماه عامیانه
- صالحه وهاب واصل دیار وطن
- محمدالله نصرتتنهـــائی
- جاویدفرهادباز خوانی چند بیت از یک غزل " بیدل "
- بابك صحرانورددرس های شعر شناسی معاصر
- نو شته نذ یر ظفرخدا خیر کند
- نورالله وثوقپوستین چپه
- نظر - برهانوفا !
- وزیر-اوستامشعل یقین
- محمد اسحاق '' ثنا ''کار مُثمر
- نورالله وثوقمارِکر
- نذ یر ظفرانگور
- سروده ای از منظر حسینیتهران
- محب اله (فکرت)سمنگان باستان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ریا کار
- عزیزه عنایت سروده های تازه
- نویسنده : بابک صحرانوردشیوه های روایت در داستان کوتاه
- انجنیر حفیظ ا له حازممزرعه کشته
- صالحه وهاب واصلبرقصم
- صالحه( رشیدی)تنگی دنیا
- بیژن باراناقدس
- نورالله وثوقبرج زهرمار
- محمد ا صغر( عبا د ي )ا ي وطن !
- جاوید فرهادارزش،ابطال پذیری وآسیب نگره های ادبی
- صالحه وهاب واصلزن افغان
- منوچهر خاکی قبله آزادی
- نويسنده: بابک صحرانوردفوتوریسم ؛ مایاکوفسکی
- عبدالوکیل کوچیبمناسبت چهارمین سالروز تاسیس نهضت فراگیر د ت ا
- نورالله وثوقمداری
- صالحه ( رشیدی )طرح ادبی
- عبدالودود فضلیدنـیـای عـجـیـــب
- شعراز: مهران حسینیزادگاه
- طنز: از عزیز نسینپادشاهی که زاغها انتخاب کردند
- صدیق رهپو طرزیما اسطوره و واقعیت
- نظر -برهان پدر قهرمان
- نورالله وثوقسحر فکران
- جاویدفرهاددوکنش دردوواکنش
- وکیل کوچیپدرم را بمن باز دهید
- صالحه رشیدی!برای آخربار
- نورالله وثوقترازوی هوس
- امان معاشریادی از مرحوم مرزا عبدالحمید (حمید )شاعر توانا کشور ما
- ر. پیکارجونوای زنده گی
- صالحه ( رشیدی )تا به کی ؟
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمی انتخابات
- صالحه وهاب واصل«ما»
- نورالله وثوقآیینهی فریاد
- زيوری ويژه مدیر مسوول بستر ادبی فرهنگی دریاچه مقیم تخار نامه سرگشاده
- محمد ا صغر( عبا د ي )عجب وقت !!!
- محب اله «فکرت» همسفر
- نظر – برهانبه یاد آشنا
- نورالله وثوقاشکی برگور بیگناهان بالابلوک
- رستم پیمانباز رفتی و رفتی زخویش
- محمد نادر ظهیرفــــدایــت ای معــــلم ، جان من
- جاوید فرهادشرحی از یک بیت
- محب اله «فکرت» مادر
- آذر سلطانیاعترافات ادبی درسلول انفرادی
- نورالله وثوقبلندای شکست
- برگردان: جاوید فرهادهیچ کس، مثل کسی دیگر نیست!
- بابك صحرانورد14 شعر کوتاه
- محمد اسحاق'' ثنا ''آتش تبعيض
- فیلمنامه ای از بابک صحرانوردنیران جان
- نورالله وثوقدره های زمزمه
- حلیمه مهر پوردر آ تش رسو م ....
- آذر سلطانی داستان دو کودک مهربان درخانه های تیمی
- Ehab Lotayefغزوة غزة
- دکتربيژن باران May Day
- محمد اسحاق'' ثنا ''فتنه جو
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- بابك صحرانوردنيما يوشيج و ارزش هاي شعر معاصر ايران
- نورالله وثوقصحن هوس
- انجنیـر خلیـل الله روًوفـی ودرفـــرجام !
- جاویدفرهاد گپی درمورد غزل های فانی
- حلیمه مهر پور مادر
- سيد عبد اللهترياق هجران
- ایرج میرزامادر
- محمد ا صغر عبا د ينورچشــــــم
- عبدالوکیل کوچیپیام شاد باش به مناسبت روزمادر
- محمد اسحاق'' ثنا ''مادر
- حسن علی پورتقدیم به دوست عزیزماستاد اسدالله جعفری
- نورالله وثوقگروه مافیایی
- نورالدين همسنگرفاجعه!
- نورالله وثوقبمب خوشه ای
- محمد اسحاق ثناآيينهٴ حضور
- محمد ا صغر( عبا د ي )هــوای تـو
- ب.د.گذرگاهیشيران درقفس وروباه ها در شکار اند!!
- مژگان ساغرسفر نامه
- نورالله وثوقدارالمساکین
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمی اندرفوائد وکمال های نجاری
- شعر از : محمد خالد "فائز"ازار افيون
- شیر هژیرعدالت
- محمد اسحاق '' ثنا ''و رقِ گُل
- نورالله وثوق مهری وگوهر شاد
- محمدنبی عظیمیبه کي سلام کنم؟
- نورالله وثوقبلوار دلها
- انجنیر خلیـل الله روًوفیشقایق بهار
- سيدذبيح الله سهيلگلزار من
- اثر: دوکتور بشير افضليعشق اولين
- طنز از: زلمی رزمی فوایدشفافیت وحساب دهی مقامات دولتی
- نورالله وثوقضمير خسته
- بیژن بارانماگنولیا
- امــیـــــــــــد کـــــــــامجـوحسن و شکنجه
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)لاله
- زبیر شیرزادکچکول
- زبیر شیرزادد ابوغریب مرکه
- نوشته: سید جمال ناصر نوری در ستایش فرهنگ و اندیشه
- نوشتۀ استاد عبدالله وفامرسل
- نظر- برهانآرزو
- آرام بختیاری تداخل داستان کوتاه با یک بیوگرافی ؟
- محمداسحاق ثناديگ ظلم
- محمد ا صغر( عبا د ي )بهــــا ر
- عزیزه عنایت مشـــعل وحدت
- محمدنبي عظيميآرزوهای برباد رفته
- ناهيد بشردوستنوبهار
- رستم پیمانخانه من
- آرام بختیاری ادبیات ؛ عشق مادری و شوق ولایت
- نو شته نذ یر ظفرپیام نو روزی
- محمد اسحاق '' ثنا ''بهار
- د زبیر شیرزاد لیکنهعبرت لنډ داستان
- آرام بختیاریادبیات چپ ؛ تبلیغی ولی انسانی
- نظر- برهانانتظار بهار
- عبدالوکيل کوچيبهار
- محمدحسین محمدیداوری مرحلهی اول کتابهای داستانی در جایزه ادبی نوروز
- محمدحسین محمدیداوری مرحلهی اول کتابهای داستانی در جایزه ادبی نوروز
- زبیر شیرزادد آغاشیرین بوټان (پښتو ادبی ټوټه)
- آرام بختیاری تئاتر و دوگانگی انسان بورژوایی
- پژوهشي ازصباحتقدس مادروعطوفت زن دوکلمه دريک مفهوم « قسمت دوم »
- انجنیر حفیظ ا له حازم تا یک بهار دیگر
- اسدالله زمریزما له خوا به ګور ه لیرې ګر ځې
- محمدنادرظهیرلـطــف خـــــدا
- ناهيد بشردوست زن
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)گل بشگفته
- محمدنبی عظیمینامه یی از کابل
- محمداسحاق ثناچوتار
- سليمان راوشخطابهء به مردها
- جمشید پیمان بانویِ من ، امروز روز توست
- حلیمه مهر پورسنگ غیرت
- راحله یارلـیـلـی
- بیژن بارانگلنار من
- آرام بختیاریما و گمنامان ادبی غرب
- م . ا صغر( عبا د ي )ګـذ شــت
- نظر -برهان نسل جوان
- عزیزه عنایت مقـــــــام زن
- رستم پیمانشام نامه
- آرام بختیاری نویسنده پسامدرن طبقه متوسط
- حلیمه مهرپورنژاد برتر
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) دیدم آغشته به خون
- انجنیر حفیظ اله حازمخورشید مرده بود
- دکتر بیژن بارانتحلیلی از 7 خوان رستم
- رستم پیمانآدرس: امتم
- محمدنبي عظيميپنبه ء گــــــــوش
- ناهيدبشردوستگريستم
- آرام بختیارییک رمان ، دو قرن اعتراض اجتماعی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)شکر شکن
- زبيرشيرزادصنوبرخان
- دوکتوربشير افضلي عقده ها خاطره ها و اميد ها
- بیژن بارانلاله
- نیلاب موج سلام« قمار دیگر »
- ا. م. شیزلی در سوگ غزّویان
- امان معاشرمولا نا عبدالکبیر( فرخاری) شاعر غمدیده در یک حادثه خانم، پنج پسر ویک دخترش را از دست داده است
- انجيلاپگاهيکور که نیستی....
- ا صغر( عبا د ي )زمســـــتا ن
- حضرت ظریفی وحدت ضامن پیروزی مبارزات پیگیر زمان ما وغلبه بر دشواریها
- حلیمه مهر پورجنگ است خصم ما
- سارا ارمنیسه اسم مستعاردریک ترورسیاسی
- عزیزه عنایت اندوه شـــرر بار
- سروده عليرضا قزوهآقای پپسی کولا
- انجيلاپگاهيبه رزمنده گان فلسطینی
- تهیه و نگارش استاد عبدالله وفامردی از تبار عاشقان
- نگارش و برگردان: نیلاب موج سلاماز « برهنه در باد » تا « انسان »
- ناهيد بشردوستفصل غربت
- محمد ا صغر( عبا د ي )چـــه حــا لــست ؟
- انجيلا پگاهيغزه در آتش و خون
- مولانا عبدالکبیر فرخاری درجوش نوبهاران
- صالحه رشيدیزن
- انجينر عبدالکبير کاکړ فلسطين
- محمد ا صغر(عبا د ی)مـــد ا ل
- نذيرظفرسر ما به سر ما
- عبدالحسیب شریفیهوای سرد
- آتوسا سلطان زادهسروانتس ورمان دن کیشوت درادبیات جهانی غرب
- حضرت ظریفی نوای نسل جوان
- میهن فدا محشورسروده های رنگین بیرنگ
- محـمد نادر ظــهـیر یادی مختصر از نخبه گان تاریخ و ادب فارسی درهزارهء اول قمری
- اشرف هاشمیریــيـــــس جمـــــهور انتــــــخاب میشـــــــــــــــــد!
- محمدعارف يوسفيعید شما مبارک
- آتوسا سلطان زادههومرکیست ؟- درسهای ادبی غرب
- بیژن بارانثنویت
- عزیزه عنا یت اندوه غریبـــــان
- داکتر خاکستریگانه آمدو تنها نشست و فردگذشت
- ظاهر حکميپه زمام دی مینان
- روشنزنده با بمب ، زنده باد دینامیت ،- شعارمبارزان بود آنزمان
- نوشته: داکتر حمیدالله مفید گذری بر اندیشه مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره عید
- محمد ا صغـر( عبا د ي ) محفل بزرګد ا شت عـــید قربا ن
- صالحه ( رشیدی ) عید غربت
- زبيرشيرزادچه پوه شومه سیفو شومه
- محمد ا صغـر(عـبا د ي) ا مـروز
- روشندرآغازخشم بود- وسپس شورش !
- عبدالو کیل کوچیبیادبودحشمت خان هنرمندافغانستان
- مولانا عبدالکبیر فرخاری رسم و راه زندگی
- م ی هادی ارمغان
- داکتر خاکستراز درفش جوانان تا آکادمی کنگور
- حضرت ظریفیهـــــــــــو ای عـــــــــــــید
- داکتر خاکستر حاصل دور زنده گی صحبت آشنا بود
- داکتر خاکسترنم اشکی و با خود گفتگویی
- بيژن باراندوستی
- از قلم فضل الرحیم رحیم جانم بگو
- روشنشورشگران غرب؛ازآنارشیسم فرهنگی تا سوسیالیسم تخیلی
- محمد عارف یوسفی پــــــــد ر
- خامه ای از داکتر حمیدالله مفیدگذری در اندیشه وافکارعلامه داکتر اقبال لاهوری سخن سرای از شرق
- محــمد ا صـغـر( عـبا د ي )ا هــــل مـعا ر ف
- عبدالله «وفا» وصیت
- روشنغالب آنارشیست ها درتبعید ودور از وطن درگذشتند
- بقلم : محمد نادر ظهیرشـبی تاریک و ظلـمـانـی
- محمد ا صغرعـبا د يمـــــرګ زود رس
- عزیزه عنایتآرزوی بدل بــرده
- محمد عارف یوسفیغــم دل
- روشنرنگ پریده ها در حال مبارزه، وحشتی نداشته باشید !
- حضرت ظریفی حق داده نمیشود بلکه گرفته میشود
- محمد ا صـغـر( عـبا د ي ) خوا ست یتــیــــــــــــم
- بيژن بارانکانون
- محمد نادر ظهیر نگرشی بر افکار و تأملی بر اشــعار حكيم ناصر خسرو
- طنزاز: ز. رمصاحبه با خودم
- محمد عارف یوسفیرهء دشوار
- م ی هادی به استقبال از پیام رفیق محمد داود (عزیزی)
- روشنسه قرن مبارزه اجتماعی آنارشیست ها در آمریکا
- ا صـغـر ( عبا د ي ) ا لـهي
- نوشـتهً انجنیـر خلیـل الله روًوفی صدای شاعری ازتبار هنـدوکش به ابدیت پیـوست
- دوکتور بشير افضلينور درظلمت
- محــمد ا صـغـر( عبا د ي )چــه کـنـــــــم
- علیشاد لربچهروشنفکر و رمانتیک انقلاب در تبعید
- م ی هادی انعطاف
- نذ یر ظفر ائتلاف نا مقدس
- بهار نیکفرموسی میمندی،فلسفه وتاریخ یک قوم سامی
- محمد نبی عظیمی دست خونریز
- محمد عارف یوسفیکوچه
- اسدالله جعفريآيا انسان خيّر وجوان مردي خواهد پيدا شد كه....
- آرام بختیاریزردشت،ازماقبل باستان تا زمان ساسان،ار افسانه تا فلسفه
- بیژن باران منو ترک نکن
- محمد عارف یوسفیاقرارمیكنم
- انجنیـر خلیـل الله روًوفـی انسانی بر افــلاک وانسانی بر حضیض خاک
- عاطفه سلطانيسه قرن فعالیت روشنگری درغرب
- امين الدين ( سعيدي )پښتو متلونه
- محمد عارف یوسفیحسن یا ر
- محـــــمد ا صـغـر( عـبا د ي )یا ر ب
- انجيلا پگاهيآزادی
- ا صـغـرعـبا د ي یـوجـــهـا ن یـوا نســــــا ن
- بهار نیکفرچرا می نویسید ، چگونه می نویسید ؟
- محمد عارف یوسفیروزگـــا ر
- نوشتۀ حسیب شریفی بی زن
- بهار نیکفرفلسفه رواقی ، دین بود یا جهانبینی ؟
- بهار نیکفرشاعر ، واسطه ای میان فرهنگ شرق و ادبیات غرب
- نویسنده عبدالله«وفا» بالاخره لیسانسه قبر کن شد!
- دکتر بیژن باران سخنوری
- محمد عارف یوسفیالتمــــاس
- فـــــواد پامــیری کسی که باید زیر نامش خط درشت کشیده شود...
- نیلاب مـــوج ســــلام« به جایی میروم کانجا نباشد نابرابر، کج، ترازو ها»!
- حلیمه مهر پورخار غر بت
- علیشاه ادبیات فلسفی غرب
- مشعلگراميداشت از سياه سنگ
- محمد عارف یوسفیشیوهء برابری
- محمد عارف یوسفیشیوهء برابری
- عثمان " امانی" آرزو
- م ی هادیوجود تان زنده باد
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بهار نیکفرادبیات فرانسه ؛ 12 بار جایزه نوبل
- محمد عارف یوسفیمقــــــــد م نیـــکــــــــو
- برگردان از آلمانی: نیلاب موج سلامبدرود شاعر ِ « به گلوله بستن پرنده گان بهشت »
- اسدالله جعفرياو مي آيد كه جهاني از نو سازد!
- بهار نیکفرتاریخ فلسفه غرب ، از پرواز تا فرودی اضطراری
- محمد عارف یوسفیآرزو
- م ی هادیما بفردا میرویم
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- عاطفه سلطانیخاطرات دوران اسارت
- علی شاه نویسنده میان ادبیات اکسپرسیونیستی و رئالیسم سوسیالیستی
- محمد ا صغرعبا د يمــــپرس
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محمد عارف یوسفیشكست صبر
- نویسنده: سید موسی عثمان"هستی"به بهانه تجلیل از مقام شامخ بیدل
- سلطانهمشاهیرادبی فراموش شده وجایزه نوبل
- محمد یعقوب هادی آدم های چند چهره
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- ناهيدبشردوستهمسايه
- محمد عارف یوسفیگرمی تمنا
- علیشاهشاعر معترض و 80000 صفحه گزارش امنیتی
- حسیب شریفیحادثه (داستان کوتاه )
- بیژن باران زمان
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محمد عارف یوسفیتمثیل آدمیت
- محمد علی سروریو طن
- م ی هادیتقدیم به نوزادان افغان دور ازافغانستان
- علیشاهما و شاعره های رنگ پریده رمانتیک اشرافزاده
- مولانا عبدالکبیر فرخاری میهن
- سیدموسی عثمان من نمی دانستم که خودم خدا هستم
- محمد ا صغـرعـبا د يمیهـن عـزیز
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- جلوه - فربود شکوهیشوخ شیرین کار
- داوود تنهاخيال دوست
- محمد عارف یوسفیهوس دیدار
- بهار نیکفرازادبیات انقلابی- تا آثاری احتیاط آمیز
- محمدنبي عظيميکـــــــــــــوری - Blindness
- بهار نیکفربه مناسبت مرگ آخرین شاعرواقعی شهرمان
- لطیف کریمی استالفی الف ، نون !
- محمد عارف یوسفیارمغان دل
- زلمی رزمیفوائد نطاقی
- محمد عارف یوسفیوطندار
- وحيد احمد جلال زادهغوغا
- از قلم فضل الرحیم رحیماعلان ، اعلان ، اعلان حکومتی
- هادی طنز به اسقبال نشست پاریس
- محمد ا صغـر( عـبا د ي )پـد ر
- عاطفه سلطانى چوپان زاده هاى ادبى در كلخوز و سلخوز!
- برگرفته از سايت فردا نیلاب موج سلام
- سید موسی عثمان"ملا نصوح "ها ی نکته دان درسایت های "موهن لال" جاسوس انگلیس
- بهار نیکفریادی از دو نویسنده سیاسی زمان فاشیسم
- محمد عارف یوسفییار بدخوی
- محمد ا صغـر( عـبا د ي )کـــرزي
- عزیزه عنایت بهار وحــــدت
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بلقیس « مل »فاجعه
- از قلم فضل الرحیم رحیمنامهء یک افسر امریکائی برای خانمش!
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محمد ا صغـر( عـبا د ي )هـوا ی کا بل
- بهار نیکفرمرگ نویسنده تبعیدی غربی در تنهایی
- بهار نیکفرادبیات تبعید غرب – یکی خودکشی کرد،دیگری وزیر فرهنگ شد
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- اسدالله جعفريجهان داري از منظر فردوسي
- سروده ی از :لطیف کریمی استالفی زخم زبان !
- از قلم فضل الرحیم رحیم سه هفتهء کروئ و صد افرین به قدوس کور ذهن !!!
- شفیقه اصغر نعمتکنار مادر
- بهار نیکفررمانتک فقر،ادبیات و رنجهای روشنفکری
- پوهندوی دوکتور سید حسام (مل)دوطن دګوند د شهیدانو پیغام
- انجنیر زریر دیدار آشنا
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- سیدموسی عثمان کاسنی تلخ
- جلوه ( فربود شکوهی)زبان بی زبانی
- حلیمه مهر پورزن سوم
- داستان کوتاه از: عبدالحسیب شریفیتنهاتر
- دکتر بیژن باراناروتیسم خیام
- بیژن بارانروزی خواهد آمد-
- ناهيدبشردوستآيينه خلوت
- محمد عارف يوسفیمرو جایی که من نیستم
- محمد ا صـغـر( عـبا د ي ) زما نه شد بد ل
- ناهيدبشردوست پيام بهار
- روشنآشتی بافلسفه معترض مسیحی قرون وسطایی
- رحیمه توخی ای کار گر...
- نذيرظفرهشت ثور مبارک
- هوشنگ معین زاده بمناسبت بزرگداشت هشتصدمین سالگردمولوی
- خجسته - زيميرو- اسکاريمروري برداستان رابعه و بكتاش
- محمدنبي عظيمي ازسخن شنوتا سخنگو
- لاله امبلیفلسفه مسیحی،عرفان و تکرارحرف ها
- حلیمه مهر پور کا بل
- محمد عارف يوسفیگر نشد امروز عدالت روز محشر ميشود
- حبیبه جهتگریستم
- حضرت ظریفیبــه استـقبــال اول مــه روز هـمـبستـگــی کـارگـران جــهــان
- سيدحسن رشاد
- انجنیر حفیظ الله زریربیاد بـرادر شهیـدم سیـد حبیـب الله
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- آذر سلطانیآرامگاه عاشقان ، زیارتگاه روشنفکران
- گردآورنده وتهيه کننده ) رستاخيز)دوآزاده مهربان: رحيم نامورو مرتضی كيوان
- محمد عارف يوسفیآتش تمنا
- نيلاب سلامشعر فانی گیرا تر از ترنم باران
- آتا مستشارفلسفه مسیحی درمقابل فلسفه اسلامی درسده های میانه
- محـمـد ا صـغـر(عـبـا د ي)مـرگِ ا نـسـا نیـت
- انجنیر حفیظ الله زریــر نالـۀ شهیــــــــد
- بیژن بارانحافظ زیر هشتی
- اسدالله زمریساقې ته!
- انجنیـــرحفیظ الله« زریر»گله دارد
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) سال - روز مشعل
- محمدنبي عظيمي واله هم رفت
- محمد عارف یوسفیفصل نوین
- لاله امبلیمطالعات سکولار و مزاحمت های فلسفه مسیحی
- محـمــــد ا صـغـر( عـبا د ي )مُـحَــبَت
- حلیمه مهر پور کتاب سرنوشت
- محمـد ا صـغـر( عـبا د ي)هـموطن
- محمد عارف یوسفیندانستی
- حضرت ظریفیسرود بهاری
- روشنیادی هم از مردان و فیلسوفان مخالف ازدواج
- عثمان امانی حوای اسیر
- لطیف کریمی استالفی کتاب گربهء عابد
- حلیمه مهرپور درس وحد ت
- حفیظ الله «زریر» بهــــــــــار
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محـــــــمـد ا صـغـر(عـبـا د ي)بمـنا سـبت مولـود خجـسته ی سرورکا ئینا ت
- محمد عارف يوسفیبه پيشواز بهار
- سارا ارمنی روضه خوانی اخلاقی با گیتار ادبی
- مفتاح الدین ساپیڅـــانګـــــه یو لند داستان
- انجینر برهان عقابحکیم ناصر خسرو فیلسوفی عینی گرا در آیینۀ تاریخ
- محمد عارف يوسفيچهاربيتي هاي بهاري
- خامه ی از داکتر حمیدالله مفیدسزای قروت آ ب گرم
- عفیفه آرزو نو بهاران
- حکمید نوروز په ویاړ
- محـمد ا صـغـر(عـبا د ي) بهـــــــــا ر
- عزیزه عنا یت مقام زن
- محمد عارف یوسفیگلستان غم
- داکتر حمیدالله مفید گوش به دیوار یک خبر
- لاله امبلیادبیات میان آرمانخواهی و حزب گرایی
- تهیه و ترتیب قادر یامانشاروال نمونه
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بهار سعيدماتم
- وحيد احمد جلال زادهپدر!
- انجنیر زریـــــــــر شکوه از زمانه
- عبادي ز ن
- دوکتور افضلي رباعيات
- انجنیر حفیظ الله «زریر» کور خود بینای مردم
- آتوسا سلطان زادهادبیات و انقلابی سکولار، همکاری ، انتقاد ، سرکشی
- ناهيد بشردوستسرود زنده گى
- زمری نثاری پاییز دار میزدند مرا
- ع . د . پاڅون میرزادهدهیواد وظالمانواوسفاکانوته !
- زلمي رزمي و خدا شيطان را آفريد
- پوهاندحکمي زن به هر جا
- م ي هاديزن بقای هست وبود کاینات
- سمیع رفیع جایگاه زن نزد مولانا جلال الدین بلخی
- عزیزه عنایت بگــــریـــم
- محمد عارف یوسفیزن
- نو شته نذ یر ظفرسلام به زن ؛ سلام به مادر
- انجيلا پگاهيخط ِ نــاله ِ
- ناهيدبشردوست نويد هستى
- ا صـغـر( عـبـا د ي ) سوخـتن
- انجنیر حفیظ الله زریر وطن
- عبدالکبیر(فرخاری) مولانا زن
- محمد عارف یوسفیهم میهن
- محمـد ا صـغـر( عـبا دي ) ا ي ز ن
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- اسدالله جعفريمي خواهم با تو گريه كنم
- لاله امبلیده سال هرج و مرج ادبی پست استالینیستی
- م ی هادیعاقبت
- محمدنبي عظيميظرفیت های ناکرانمند زبان فارسی دری
- انجنیر حفیظ الله زریــــــرمسلمـــــان نمـــــا هـــا
- حضرت ظریفیدر انتظار بهارم
- مولانا عبدالکبیر فرخاری ای خدا
- فقيرشاه فقيريارندا به نويسنده گان و قلم بدستان محترم
- نيلاب سلامیادداشتهای یک شب طوفانی زمستانی
- محمد عارف یوسفیعشق ویران
- آذر سلطانیفلسفه ای میان خدا و انسان
- ا صـغـر( عـبـا د ي)ا ی مـیهـن
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بيژن بارانانقلاب
- روشنفیلسوف وعمرکوتاه شناخت وتئوری ها
- محمد عارف یوسفیما همه افغانیم و چون دادریم
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- دوکتور افضلي رباعيات
- محـمد ا صـغـر(عـبا د ی) چهــــــا ربیتی هـــا
- ارسالي منتقد گمناممجازات برای به کارگیری زبان فارسی
- آتوسا سلطانیوقتی مهندس ریاضیدان ، فیلسوف شود
- راحله راسخبيرنگ با گيتي پر از رنگ بدرود گفت
- محمدنبي عظيمي پدرپدرم وبایسکل اصیلش
- حضرت ظریفیبــاغ ا نــار
- محمد عارف یوسفیوصل
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- ترجمه و تهیه از : ذاکر عمری عطار پیر
- محـمد ا صـغـر(عـبـا د ي) حــق
- حبیبه جهت جنگ سرد
- ناهيد بشردوست حيران نشسته
- محمد عازف يوسفیهركه خواند قصهء ما ميكند افسانه ها
- لاله انبلیمحاکمه سقراط،اعدام روشنفکر و روشنگری بود
- شعر از نذ یر ظفرحضور چشم گر یان
- حضرت ظریفی تقدیم به پرویز کامبخش
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محـمــــد ا صـغـر(عـبا د ي)مُـحَــــــــــــــرَ م
- محمدعارف يوسفيهر كه جان دارد دلش پر آرزوست
- مرزا گلاباتون سچهآیا کدام جوانی پیدا میشود که طالب نباشد؟
- روشناز کاخ فلسفی تا کلبه فیلسوف
- حشمت( امید) در جواب شعر ذلیخای کیستم
- برگردان از آلمانی: نیلاب سلام « قضاوت تند حقوقی »
- نوشته: زلمی رزمیپرده نشينان سخنگوی
- محمدنبي عظيميدیگر چه کسی ناله های گره شده بر دل مردم مان را خواهد نوشت ؟
- نا صر طهوری خوش بیان
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- حضرت ظریفی شکوه و جلال
- لاله انبليفیلسوف در جستجوی هدف هستی
- محمد عارف یوسفیقیامت
- فرستنده: مجلهء افغانستان امروز – کندز«مُلزِم» مردی از سلالهء شعر، عشق و ستيز
- از عزیزه عنایتمـــو ج شــرار
- حضرت ظریفی روزهای خونین کابل یاد بود عاشوراست
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- ناهيدبشردوستپگاه نيم خفته
- محمد عارف یوسفیدلا ديوانگي تا كي
- روشننیچه ؛ شاعرآوانگارد، فیلسوف جنجالی
- ناهيدبشردوست خلوص خلوت
- فضل الرحیم رحیم بزرگداشت هشتصد مین سال تولد عارف بزرگ مولانا جلال الدین محمد بلخی
- مولانا کبیر(فرخاری) گشن فکر
- آذر سلطانینویسنده رمانتیک ، میان اداره و طبیعت
- نيلاب سلامدرد دل خاک
- لاله امبلیسارتر ؛ فلسفه از طریق ادبیات
- ناهيد بشردوستروزي که بيرنگ قافله سالار راه عدم شد
- لطیف کریمی استالفی تخت، تابوت،خاکستر