نگاهی اجمالی به زندگینامه خانم بهارسعید شاعر آزاده و شیرین کلام
نگارنده : زلمی رزمی نگارنده : زلمی رزمی

چشمان مرا به بلخ زیبا ببرید
دستان مرا به لمس"بابا" ببرید
نگاهی اجمالی به زندگینامه خانم بهارسعید شاعر آزاده و شیرین کلام
نگارنده : زلمی رزمی

 http://www.youtube.com/watch?v=IcCqbYpmCrE&feature=player_embedded

............................................

در باره شعر و شاعری سخنان زیادی گفته شده، شعرزبان احساسات است و به عقیدهء حکیمی نقاشی سامت است و نقاشی شعر سامت
و اما برخی شعرا چنان درخود غوطه ورند که فقط از خود سخن میگویند و غوغای بیرون، در درون آنان راه نمی یابد
و نیز اشعار شان آئینه تمام نمای روح خود آنان است و فقط شادی ، ترس ، امید و احساسات درونی خود را آشکار میگردانند.
همچنان هستند شاعران با درک و احساسی که اهداف عالی و انسانی دارند
و آثار شان آئینهء تمام نمای روح بشراست و درست مثل نقاش، طبیعت را نقاشی میکنند
در زمرهء این دسته شاعران و سخن سرایان کشورخانم بهار سعید یکی از شاعر زنان آزاده، شیرین کلام و پر ذوق و استعداد هموطن ما است
که در آئینه اشعارش صدای خوشی ها و شادی ها ، رنج ها و اندوه ها و زشتی های جامعه منعکس میگردد.
او در سال 1335 خورشیدی در شهر کابل دیده به جهان گشوده تحصیلات را در لیسه رابعه بلخی و سپس فاکولتهء ادبیات دانشگاه کابل و
تحصیلات عالی را در دانشگاه تهران در رشتة زبان دری بدرجهء ماستری بپایان رسانیده است
و از چندین سال بدینسو بعنوان پناهنده درایالت کالیفیرنیای امریکا بسرمیبرد.
خانم بهار سعید که از ده سالگی ذوق و استعدا و قریحهء شعر سرایی داشت و تا کنون چندین مجموعهء شعری اش را بچاپ رسانیده
از شوربختی ها و بدبختی های زن افغان
، ازدواجهای اجباری دختران، از زندانی کردن زن در پشت برقع و چادرسیاه
خشونت و تجاوز بر همنوعش - که گاهی با قساوت و بیرحمی توسط نزدیکترین کسان خویش سنگسار میگردد
و یا خود را در آتش میسوزانند- کاملا آگاه است و در سروده هایش سوز و درد آنانرا فریاد میکشد
اینک با اکتفا به همین نگاهء اجمالی به بزندیگنامه وی قطعه شعری از سروده های او را تحت نام (آرزو) که جانش را فدای سنگ
و چوب و دریا و صحرای شهر و دیارمیهنش می کند، بخوانش میگیریم و به احساس انسانی اش حرمت میگذاریم
-----------------------------------
چشمان مرا به" بلخ"زیبا ببرید
دستان مرا به لمس"با با"ببرید
خا کستر قلب داغ هجرت زده ام
بر سینه ی داغدار" بکوا" ببرید
یا پیکر من روان آمو دارید
یا روح مرا به جسم دریا ببرید
سوز جگر نشسته در خونم را
بر مرهم" قند هار"بی ما ببرید
خشت و گل و سنگ از استخوانم سازید
بر ساختن"کابل"فردا ببرید
صد بوسه ی عاشقانه از لبهایم
برچهره ی سنگ سنگ کوه ها ببرید
دامن، دامن شگفتن شعرم را
بر جلوه ی لا له های صحرا ببرید — mit ملالی شبنم, Ehsan Esmat, میلاد شریف,
YouTube - Video's uit deze e-mail

August 12th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان