• از جرزهای شهر به نفرت شده عجین
• نفت غلیظ کینه کند نشت روز و شب
• آتشزنه کجاست برادر،
• ببین که باز
• در زاغه های ملتهب از زخمه های فقر
• بر چهره های سخت تکیده بر استخوان
• گشته پدید، موج عظیمی از انزجار
• دوران دوباره بار گرفته ز خشم و کین
• کشته زمانه باز به دل، تخم انفجار
• یارا!
• مگو ز همره هر دم بهانه جو
• با وی دگر نماده ام، وقت بگو مگو
• گردد به هر جرقه ای
• این برج زیر و رو
• اما به هوش باش و
• درایت
• بکار بر!
• کاین شعله در نگیرد
• یکسان به خشک و تر…
پایان