(اعدام در 17 دی 1360 در زندان اوین)
این طور بود که …
اسفند 1388
• از همان روز اولاین طور بود که …
اسفند 1388
• که لای قانون کودکانه ی قنداق
• پیچیده شد
• و خروس پیر محله
• آواز خوشامد خواند
• در گوش اش،
• فهمید
• که باید مرغ خانگی شما باشد
• و کنیز خروس های محل
• و همین طور بود
• که نام اش هم
• «کنیز شما» شد.
• برای آن که
• حجت را تمام کنید بر او
• به پابوس آقای خیالی بردید و
• گوش اش را سوراخ کردید
• که تا عمر دارد
• حلقه به گوش یک آقای واقعی باشد.
• بعدها
• از بخت بدتان
• شد فروغ فرخ زاد
• یا مرضیه ی احمدی اسکویی
• یا اشرف دهقانی
• و با زبان فارسی
• به خروس های بی سواد نا فارسی زبان محله
• گفت:
• «من یک زن ام
• نه کنیز حلقه به گوش آقایانی
• که شما باشید
• و نمی خواهم
• لای قنداق قانون کودکان
• پیچیده باشم،
• حالا که بزرگ شده ام
• و نمی خواهم
• فکر بی الفبای تان
• روی الفبای فکرهای ام خط بکشد
• شب و روز!»
• این طور بود که شد شاعر
• یا چریک فدایی
• و شما
• به حکم قانون خانوادگی مرغان
• کشتیدش در یک تصادف ساختگی
• یا انداختید به زندان
• به گمان آن که
• کنده اید کلک هر چه نافرمانبر را
• و سر به راه می مانند
• از این پس
• آن های دیگران.
• حیف که زنده نیستند
• مرضیه و فروغ
• که ببینند
• سرریز کرده خیابان ها
• میلیون میلیون
• از فروغ و مرضیه و اشرف
• بی حلقه ی کنیزی در گوش
• یا مجوز کتبی آقایان
• و ببینند
• الفبای تکثیر شده ی
• فکر روشن خود را
• در دهان آدم ها.
پایان