اطفاء
مسعود حداد مسعود حداد

دوش من در نیم شب ،عارفی دیدم به خواب

بیک دست مشعلی داشت وبه دیگر کاسۀآب

بپرسیدم کجا عـزم سفر کردی به این وقت ؟

تبسـم کرد بسـویـم وچـنینــم گـفت در جـواب

با این آتش بسوزانم  بهـشت عیش وعــشرت

دوزخ ســوزنـده را کـــنم اطفـــاء با ایـن آب

بعــدازین آزاد گــردد آدم از تـرس وهـــوس

بیغم از مار وعقرب وفارغ  ازشهد وشراب

 

31 جولای2012

 

 


August 2nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان