انباز
فروغ از لندن فروغ از لندن

  
بسانِ غُنچه بگشودی دهان باز
به لبخندِ تو دیدم یک جهان ناز
لبانت لعل ومرجان می فروشد
زِمُرواریدِ دندان است دکان باز
بدستِ هر دو ابرو داده ای تیغ
کمان بردستِ آن چشمانِ غماز
گلستانِ جمالت پُر زِعطر است
نوایِ بُلبلت را  یک جهان ساز
بُتی سیمین بری  زیبا و دلکش
ندیدم  چون تو در خوبانِ طناز
سرودو شعرو آهنگم تو هستی
میانِ  واژه ها کردم  نهان راز
چو پروانه زهجرِ شمعِ رویت
نمودم  قصه ایِ  هجران آغاز
فروغِ  کلبهٔ عُشاق،حبیب است
بدردِ عاشق است درمان انباز
        09/9/2013
 
 
  باید دور کرد
ازوجودِ خود قبایِ،جنگ باید دور کرد
هرنفاق و دشمنی ورَنگ باید دور کرد
خویشتن را واجبِ خدمت نما بر میهنت
ازتنِ خود جامه ای نیرنگ باید دورکرد
ازغلامیِ عدویِ خویش باید دست شُست
ازسیاست لکه های، ننگ باید دور کرد
دشمنانِ  میهنت از خاک می باید کشید
ازوطن فرسنگها فرسنگ باید دورکرد
گرهمی خواهی طریق رُستن از دامِ بلا
خویش را از مافیاو گنگ باید دور کرد
حاصلِ تریاک حرام وکشتِ آنهم ناروا
از مزارع بُته هایِ بنگ باید دور کرد
شیشهٔ همسایه بشکستن بسی کارِ خطا
ازتمامِ جیب هایت،سنگ باید دور کرد
بامُحبت هرغُبارِ،کینه را باید که روفت
از رُخِ آینه هایت، زنگ باید دور کرد
با تمدن خویش را همگام میسازهموطن
ازوجودِ کاروان هرلنگ باید دور کرد
با فروغ معرفت باید شتافت وپیشرفت
ازسرِ رَه اَبله و هر دنگ باید دورکرد
          26/9/2013
  باتقدیم احترام








September 26th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان