انقلاب
بيژن باران بيژن باران

 

         الهام از نقاشی دلاکروا، 1789 - در موزه لوور.*

        

انقلاب زنی ست.

در آغاز چون الهه ای پاک جلوه می کند-

بر بلندی افق با اهتزاز درفش عدالت در آزادی نسیم.

همه بسوی او چشم براهند

از داس و سندان تا پیرهن سفید شهر

از گرسنگی و بیماری تا اوراق شعر و سرود.

درها باز میشوند: زندانیان آزاد.

خورشید پر شکوه، آسمان آبی باز

هرروز 3 دقیقه بلندتر شد.

 

بزودی در تخاصم طبقات، اختلاف دسته جات، همپایی فراموش شده.

نیروی غالب انصاف از یاد برد.

با مشت و چماق پاسخ فریاد و درد دهد.

دربندان فراوان.

 

سپس در جنایت و خون، ایده آل پایمال شود.

حفظ شرایط موجود و معیشت قشری هدف شده؛

عفریتی شده فرزندان خود خورد.

مغز آنان را در کاسه سر ترکاند.

قلب آنها، مشت سرخ تپش لاله، را با زرد دندان َجَود.

تا نظام پیر بر جوان بپا ماند.

تا این پیر بمیرد

وضع موجود ادامه دارد.

خورشید فیلتر شده، آسمان سمی.

هر شب 3 دقیقه بلندتر میشود.

022206

* در مجلس ملی انقلاب کبیر فرانسه، ژاکوبینها جمهوری خواستند. با جنگ خارجی، روبسپیر کنترل را بدست گرفت؛ در 2 سال 15 هزار نفر را زیر گیوتین برد؛ منجر به واکنش ترمیدوری و ظهور دولت نظامی ناپلئون شد.

 

اندیشه

 

وقتی زندگان ساکت اند-

مردگان سخن می گویند.

 

دیوار شهر از موسیقی در موج

ساکنان و سیاحان فراوان

در رژه توی خیابان

فراموش کرده اند از کجا آمده اند.

 

آوازهای شهر اندیشه مند.

اندیشه ها، پر آواز.

بر شاخه چنار، کبوتر چرتی؛

در نسیم سیم های موازی بلند،

ساران خاموش نشسته اند.

 

در تیپا از در دیوار ارگ کهن،

از دهان شهریان

خون و دود بیرون آید.

 

خورشید

از پس انبوه درختان شطرنجی خزانی

ابر بر بزرگ خرمالوی رسیده غروب.

رد پرواز جتها – جوی هوای فشرده

از فراز سر تا افق، سرخ نارنجی-

چون پنجه خونین کیهانی.

1107

 

سرباز

 

در جبهه میپرسد-

کجاییم؟

نیروهای خودی کجایند؟

دشمن کجاست؛ بهترین راه حمله به آن چگونه است؟

پاسخ سریع و درست

به این 3 پرسش،

نتیجه جنگ است؛

سرنوشت ارتش،

حتی بقای دولت بیدرنگ است.

آگاهی از موقعیت در چرخه زمان.

فرمانده و سربازان

در هر سطح می خواهند-

اطلاع سریع و دقیق،

در باره محل خود، نیروی خودی، و راه به دشمن.

1007

 

 

 


February 18th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان