تمکین
صابر صابر


قدت گردم سرت گردم رخت گردم که‌ زیبایی

بسوی سرو کی بینم که‌ به‌ از سرو رعنایی

سواد خاطرم بیداغ سودایت نمی باشد

بگنج سینه‌ زین بهتر چه‌ باشد نقد دارایی

به‌ تسلیم کفت انداختم سرمایۀ خود را

که‌ نقد دل نبازم بر جمال شوخ هر جایی

نفس بر خاک کویت می طپد عزمش نمیدانم

دماغ آشفتۀ صفرا سرم شیدا و سودایی

چراغ بینش ما از چراغت روشنی دارد

مه‌ و خور لمعۀ حسنت چه‌ میگویم دلارایی

ز تمکین حیا مانند محور سیر بر جایت

بچشم دل قدم نه‌ زانکه‌ مردم را تو بینایی

ندارم تاب بار انتظارت بیش چون(صابر)

روم از خود باستقبال نازت یا که‌ می آیی


February 9th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان