خاطرِآیینه
نورالله وثوق نورالله وثوق


.........

دیوارِ دل

...

درون خانه فکرِ تر کشیدیم

خیالِ خام خودرا برکشیدیم

به دیوارِ دل ما رخنه هاکرد

بلایی را که ما از در کشیدیم

...

 

جریانِ هوا

...

رهاکندست نفرت را رهاکن

دلت را با محبت آشنا کن

من وتو غرق جریان هواییم

که گفته در سراب غم شناکن

...

دستِ گریه

....

به این تنها که بینم سر نیاید

امیدِ باوری از در نیاید

به حالِ خود ازان خندم که دیگر

ز دستِ گریه کاری برنیاید

..

دردِ تلخ

..

فضای جاده گیجِ گردِ تلخ است

سفر همپای ره آوردِ تلخ است

صداها را شفای عاجلی کو

سکوت اینجا دلیلِ دردِ تلخ است

....

خاطرِ آیینه

.

هنوز آن شوروشردرسینه باقی است

صفا در کلبه ای بی کینه باقی است

شکسته گرچه دیوار ودرِ عشق

ولیکن خاطرِ آیینه باقی است

.

کلبه ای شور

..

مرا ازچنگ خاموشی رهاکن

به خیز ازجا وفریادی بپاکن

بیاتاکلبه ای شوری بسازیم

که گفته قصر نومیدی بنا کن

.......

همپای پرواز

.

اگر داری هوای باورِ ما

بساز همراهِ هرخشک وترِ ما

بشو آیینه دار عرشِ دلها

بَپرَ همپای پرواز پرِ ما

....


مشکل پسند

...

اسیرِ سایه ای طبع بلندیم

ازان رو این همه مشکل پسندیم.

ولَو مارا به دستِ کم گرفتند

به لطف همزبانی پای بندیم

اوج

...

زمستان را ببر کردن چه حاصل

به سردیها سپردن تن چه حاصل

برآ   بر اوجِ ک  وهِ سرفرازی

به کنج ناله خسبیدن چه حاصل

....

هیولا

...

هوس دستِ دعارا کرده خالی

ز قلبِ ماخداراکرده خالی

بترس از این هیولای زمانه

که زیرِ پای مارا کرده خالی

......

خلاف جریان

...

رهایی را زچنگ شب صداکن

به عزم خودسحررا همنوا کن

دلی گر درمیان سینه داری

خلاف این همه جریان شناکن

........

 

..

چهرشنبه نوزدهم مهر/ میزان/ هزار وسه صد و نود ویک خورشیدی



October 10th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان