دوستی
بيژن باران بيژن باران

تقدیم به دکتر احمد طهماسبی، 1985 برلین*

باد پاییزی ام-

از شهرهای زبادی گذشته ام.

دوستان بسیاری داشته ام.

هر کدام کولباری از تجربه سفر و خاطرات

در چشمانشان ساطع.

آنها در حال، غوطه ورند.

در گذشته، پاتیل اند.

بعد جغرافیا و قید زمان غایب است. 

به آینده می جهند؛ برمی گردند.

در آنها تخیل تجسم می یابد.

 

در زمستانهای پیرار

اموال عتیق ما برده شدند.

اکنون خیره کنند چشم در موزه های جهان.

کرکسان فراز فلات در جولان

کشتیهای ماورای بحار از ثروت ملی مالامال.

زبان ما ولی هنوز در چهارسوی جهان-

بکار میرود در خانه، کتابخانه، خیابان.

کسی نمی تواند آنرا محو کند

زیرا کودکان ما کتب کهن را در کیف دارند.

 

دوستی

چون فردی واحد

در وجوه هرم بلور

چندین چهره می شود؛

هر چهره به خاطراتی وصل.

من در این شهر خاطره

با آنهایم.

آنهایی را که در مسافت دور

دیگر نمی بینم.

 

در گشتها، انسانهای نمونه دیده ام.

برخی از آنها هنرشان زندگیشان است.

آنها سریشم جامعه اند.

دیگران را در کانون کاشانه خود

بهم نزدیک می کنند.

خاطرات در خانه آنها زنده می شوند.

غذا بر سفره اشان

ستایش زندگی است.

نوشابه گرم و سرد

حکایت دوگانگی عمر گذشته و آینده است.

آنها بما می آموزند:

تکانه پویا را تبدیل به حادثه ای مانا بکنیم.

 

باد یاد را می برد به دور.

غنیمت دم به یغمای زمان می رود:

الهام را به شعر

خاطرات را به کتاب

رنگها و کمانه های طبیعت را در نقاشی

صدا و طنین صدا در موسیقی

تصویر و حرکت در فیلم

تمام برای تعهد

به شکوفانی حقارت زندگی دوران.

 

زندگی آنها در دیگران ادامه دارد.

یکی همه را مهمان می کند

کارگردان کبیر نامریی

در آغاز لحظه داد میزند بسکوت: Action!

در انتهای لحظه: Cut!

زندگی ما در میان این لحظه ها

با همهه جدل و شادی حضور می گذرد.

 

کلمات مال خود افراد بوده.

آنها آنرا از سناریویی روخوانی / حفظ نمی کنند.

دستان سخی میزبان سفره را پر می کند.

در جمع، خویش به وحدت می رسد.

در کلام، اشارات

ساکنان اتاق در وحدت مهمانی

بگو بگوش می کنند.

مناظره، بحث، جدل، گواه دیگری

کمک و همکاری از خاطره بغلی

 

میزبان چسب جامعه است.

احاد منفرد را بزیر یک سقف می آورد.

بدور اتاق

حلقه دوستان گرم می شود.

صورت آنها، نگاهشان بهم،

تکان لب و چانه

دست و شانه

گیرندگی گوش

بیداری ذهن و هوش

تلفظ کلمات

تبدیل اندیشه به بیانات

جنبیدن سر و نوسان انگشت در گفتار.

میهمانی عرصه دوئل مصاحبت

گفتار اندیشه های نامطمئن خلود

بررسی واکنش ردیف حضور

 

آه این بحثها زلزله اند

آتشفشان می شوند-

میدان بروز آفرینش

ستیغ خلاقیت و نوآوری برای اجتماع.

حرف تو حرف می آید.

یکی دیگر را به حرف می آورد.

در جاده مه گرفته خاطرات

پس از کمی فکر؛ گشتن بدنبال جامه دان سفر دور

برای بیان در کلمات ملفوظ جان می گیرد.

 

اندیشه به برنامه و پذیرش دیگران تبدیل میشود

صیقل میخورد

صاف و شفاف می شود.

 

کلام در هوا می ماند.

در ذهن مدعوین حک می شود.

خاطره می شود

اندیشه می شود

برای وعده دیدار بعد

گفتار کلام و اشارت می شود.

جرقه های خلاقیت بشارت می شود.

آه مباحثات جمع، فرد را خلاق می کند.

از اندیشه های آشنا

ترکیب جملات جدید

مفاهیم نوین

ارمغان حاضران می شود.

 

سالها چون باد می گذرد.

چهره های سبز بهار به شیارهای خزانی می گرایند.

اطفال، جوانانی رشید می شوند.

بر هره پنجره فاخته تنها

در چرت، سر بزیر پر برده.

از آن شبهای بحث تا سحر

خاطرات و نوشته هایی بجا مانده.

این یادها به آینده می رسند.

تاریخ خاطرات مکتوب است. 

 

* جنگل سبز Grunewald  در شرق شهر تا رود هاول Havel امتداد دارد.  این پارک بزرگ، همسایه موسسه مطالعات عالی، با تپه های توفلزبرگ  Teufelsberg برای پیاده روی، در ناحیه شارلوتنبورگ Charlottenburg با کاخ و باغ باشکوهش بهمین نام، واقع است. این کاخ در قرن 17م ساخته؛ پس از ویرانی ج ج2 مرمت شده؛ جایگاه موزه هنرهای نو با آثار پیکاسو، کلی  Klee و استادیوم المپیک می باشد؛ اکنون محل جلب گردشگران است. بین بورگ و برج فارسی رابطه ای وجود دارد.  دروازه براندنبورگ Brandenburg ، بازار  در خیابان کودام مخفف Kurfürstendamm ، موزه اروتیک، موزه پرگامون Pergamon با دروازه بابلی ایشتار و اقلام عثیق فلات، دانشگاه هومبلت Humboldt و سدها دیدنی دیگر برلین را 3مین شهر از نظر تعداد گردشگران سالانه در جهان می کند.

http://bejanbaran.blogfa.com


November 23rd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان