رفتند
سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازم سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازم

همه رفتند

زشهر و قریه و از هر ولا رفتند

بساط خویش برچیدند

و با ایمان و با اخلاص

حریم خانه بوسیدند

و تا آن نا کجا ها راه پیمودند

به خون خویش غلطیدند

وزین آشفته بازار دروغین رخت بر بستند

شراب عشق سر دادند و

نوشیدند و رفتند

ازین ماتم سرای حسرت و اندوه

که جغدان حکم میرانند

و فریاد صدا مرده است

سر دار است آزادی

شکسته شاخه عذت فتاده روی شخم خون آدمها

و تو ای صاحب این مرز

چسان مانی ، چسان گویی ، چسان پایی

فقط با کوله بار درد و آه و حسرت و حرمان

براه افتی بگویی و بخوانی رفتم و رفتند

حریم خانه را بوسیدند و رفتند

درود دیر پای آدمیت را

براه رفت شان

در هر کجای گام پاشیدند و رفتند .


April 30th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان