زبان
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

بخش مهمی از فرهنگ یک قوم زبان است که دربرگیرنده 3 عامل زمان، مکان، مردم می شود. بنابراین زبان مجرد نبوده؛ در رابطه با یک قوم ساکن در منطقه ای معین در عصری مشخص است. نیز زبان مانند موجود زنده از چرخه حیات زایش، اوج، میرش می گذرد.  لذا در اینجا وقتی از زبانی سخن بمیان می آید؛ منظور این زبان در 3 عامل زمان، مکان، مردم و در چرخه حیاتش می باشد؛ تا بتوان بطور مشخص در باره آن صحبت کرد.

زبان مجموعه قراردادی کلمات و نظام کاربردشان در میان یک قوم نزدیک بهم، یک جامعه در گستره جغرافیایی، یا ملتی با سنت مشترک فرهنگی است. زبان در جامعه برای ترابری اندیشه در بین اعضای آنست. کارکردهای زبان تمام چرخه حیات فرهنگی را دربرمی گیرند: یادگیری آن در خانواده، پرورش فرهنگی کودک؛ آموزش در نهادهای تخصیلی؛ ارایه اندیشه ها در رسانه ها، تعامل سیاسی، تجاری، تخصصی؛ داد و ستد اطلاعات؛ آفرینش ادبیات در اشکال متنی، سمعی، بصری؛ انبار آثار و اندیشیدن زبانی؛ برنامه ریزی برای آینده؛ ضبط تاریخ و فرهنگ برای انتقال به نسلهای آینده می باشد.

زبان برای ارتباط صوتی بین اعضای قوم یا ملت است. زبان دربرگیرنده طیف شامل نشانه های نمادین، صدایی، حرکت سر و دست برای ارایه فکر، عاطفه، محرکه، احساس، حس افراد می باشد. زبان مربوط به عضله در دهان با اعضای قفایی مانند ششها، حنجره، تارهای صوتی، فکها؛ اعضای بیرونی مانند لبها، دندان، سر، دست، چشم، تن می باشد. غالبا مراکز تولید و درک زبانی در غشاء بیرونی نیمکره مغز چپ اند.

تعاریف. زبان مجموعه ی قراردادی لغات، قواعد کاربردشان، سبک ارتباطی در متکلمان آن است. در اوضاع کنونی، زبان وسیله ارتباطی رسمی برای حاکمیت یک منطقه فراگیر تعریف شده. گویش dialect نتیجه تکاملی یک زبان در محیطهای گوناگون است. لذا از یک نیازبان، زبان مشترک متقدم، در طول تاریخ گویشهای گوناگون در نوحی دیگر، غیر از منطقه اولیه نیازبان، پدید می آیند.

 

لهجه تفاوتهای تاریخی، محلی، قشری، حرفه ای، سنی در کاربرد لغات، دستور، تلفظ در یک زبان معیار در جامعه است. لهجه تلفظ غیرمعیار یک زبان بوسیله متکلمان غیربومی هم تعریف شده. به غربی accent یا ته لهجه با تاکیدهای هجایی نامانوس می باشد. برای نمونه: ته لهجه روسها، آلمانها، فرانسویها در تلفظ جملات انگلیسی از هم متمایزند. نمونه دیگر ته لهجه عجمها در تلفظ زبان عربی رایج در مدینه قرون اولیه تهاجم آنها بفلات ایران است.

گویش در فارسی زبان اقلیتهای زبانی تعریف شده که با زبان رسمی دارای یک نیازبان در گذشته های هزاره ای اند؛ ولی از حمایت نهادهای دولت مرکزی برخوردار نبوده اند. لحن نحوه بیان اندیشه به زبان با عواطف، محرکات، غرایز، احساسهاست. کاربرد زبان فردی یا در موقعیت مشخص اجتماعی idiolect اصطلاحی- یا تکیه کلامی در لغات، دستور، تلفظ - نامیده می شود. شاید بتوان این واژه را به محرمیت واژه در سوژه جمله کاربرده شده و محرمیت جمله با محیط عینی ابژه تعبیر کرد. یکی از نتایج این گونه سخنوری "به دل نشستن" حرف می باشد. از این دید واژه در یک بافتار زنده اجتماعی ارایه می شود؛ نه در بافتار جدول کلمات متقاطع بیحس.

یکی از موتورهای تغییر زبان همین فردیت زبان بوسیله فرد با استعداد و محبوب می باشد. نمونه های تاریخی در سطح ملی فردوسی، سعدی، حافظ، باباطاهر در ادبیات فارسی اند. از این دید، واژه در لغتنامه تنها معنی تصریحی دارد؛ در حالی که کاربرد واژه در یک زمان-مکان مشخص سایه-روشنهای معنایی تلویحی هم دارد. در شعر مدرن فرخزاد، شاملو نمونه های عالی این ویژه گی زبانی در فارسی اند.

بررسی زبان علمی است که در عصر جدید با سوسور 1857-1913 در سوییس آغاز شد. در این علم ماهیت، ساختار، تفاوتهای زبانی شامل صداشناسی برای تغییر تلفظ کلمات، صوتشناسی برای فرکانس حروف و هجاها، ساختارشناسی برای ظاهر بن کلمه در ترکیب با وندها و ضمایر، معناشناسی برای مفهوم تلویحی و تصریحی کلمات، ریشه شناسی برای یافتن منبع و اشتقاقهای کلمات، جامعه شناسی رفتار تکلم برای تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی، قواعد صرف و نحو برای جمله و عبارت سازی، طرق نویسش برای تناظر صداهای زبانی با الفبای خطی، قاموس شناسی برای لغتنامه در رابطه با حرفه ها مداقه می شوند.

در زبانشناسی جدیدا نشانه شناسی Semiotics برای بررسی زبان بکار میرود. از دید نشانه شناسی، زبان 3 روند دارد: 1- معنایی برای مناسبات نشانه ها و اشیاء مورد اشاره. 2- ترکیبی برای مناسبات در بین نشانه ها در ساختارهای محاط بر آنها، 3- عملکردی برای مناسبات نشانه ها و تاثیرشان بر مردمی که آنها را بکار می برند.

پس زبان نشانه های قراردادی حاوی پیام برای افراد یک جامعه است. نشانه های زبانی مناسبات یک دال یعنی شکل یک عبارت بیانشده با یک مدلول یعنی منظور ذهنی پشت بیان ظاهری می باشند. برای نمونه اینها چند نشانه زبانی اند: بوق اتوموبیل، چشمک زدن، دست دادن، علامت استعمال دخانیات ممنوع، گفتن آخ از درد کمر.

از دید زبانشناسی همه گویشها زبانند که دارای دستور ترکیب کلماتند. دستور زبان تجرید جملات در یک مجموعه کوچک واژه های انتزاعی است که برای آموزش زبان به بزرگسالان بسیار مفید است. زبان مجموعه محدود ‏قراردادهای تلفظی، معنايی، دستوری محاط بر یک مجموعه بزرگتر واژه هاست که می‌توان بی ‌نهايت جمله آفرید. با اين جمله‌ها فرد می تواند افکار، احساسها، خواستهای خود را با اعضای عضلانی ناطقه و ابزار دستی توليد کند. این بیانات واسطه ی ارتباطی در جامعه می باشند.

دستور زبان تجرید اکثر جملات یک زبان است که با یک زبان جانشین با واژه های ویژه مجرد، ساختار جمله بندی تشریح می شود. پس بجای اسمهای خاص رستم، تهمینه، سهراب واژه عام فاعل بکار می رود. قواعد دستوری مربوط به بیان کنش و حالت زبان را از فردیت خارج کرده؛ کمک به فهم عمومی زبان می کند. با دستور است که می توان لغات جملات را فاعل، ‏مفعول، فعل، ضمیر، قید، صفت، موصوف، مضاف، مضاف اليه، حرف های اضافه، ربط، اشاره، نامید.

در يک نظام حکومتی جدید زبان رسمی اهدافی دارد: 1- وسیله ارتباطی حاکمیت و مردم برای آموزشهای دانشگاهی، قوانین داخلی، دفاع ملی، تماس بین الملی است. پس زبان بطور تلویحی در سیاست حکومت نقش دارد. 2- این زبان رسمی بصورت استاندارد با خط و ابزار ضبط در محتوای متنی، سمعی، بصری در رسانه ها ترویج می شود. در هر کشوری 10 ها و 100 ها ‏ربان و لهجه وجود دارند، ماننند هند و چین؛ در برخی مانند کانادا، افغانستان، سوییس 2 یا 3 زبان رسمی وجود دارند.

روشن است که زبانهای یک منطقه دارای تاریخ مشترک اند؛ اکثر آنها با هم منشاء مشترک دارند. در تاریخ هجوم اقوام همسایه یا در عصر مدرن ورود استعمار به یک منطقه یک فاکت است. گاهی این هجوم منجر به زدایش زبان رایج بومی و جانشینی زبان مهاجمان می شود. این را در مصر می توان دید که زبان باستانی آن با حمله اعراب متروک شد. یا با ورود استعمار انگلیس بقاره نو 2500 زبان بومیان از بین رفت؛ زبانهای انگلیسی اسپانیولی جایگزین آنها شدند.

البته هر زبان بمرور ایام، در نواحی مختلف یک منطقه، منجر به گويش های جدیدتر می شود. در شجره زبانشناسی، این گویشهای جدیدتر شاخه‌هایی از یک زبان واحد مشترک، یعنی نیازبان، اند. معمولا نیازبان متروک شده؛ گویشهای جدیدتر به تکامل خود ادامه میدهند. برای نمونه در زمان حال گویش های فارسی، تاتی، کردی، بلوچی، مازنی، گيلکی همه ‏گويش های گوناگون نیازبان ايرانی میانه از قرن 6م در غرب زاگروس اند.

خود این نیازبان سلف تاریخی خود را در زبان ایرانی باستانی مادها در آذربایجان و پارسها در پاسارگاد دارد. در حالیکه از زبان مادها بجز چند اسم در تاریخ بجا نمانده. ولی از زبان پارسها در کتیبه ها و کتب تاریخی هرودوت و انجیل جملاتی چند بجا مانده. ولی در هر 2 نیازبان مادی و هخامنشی و بعدها پارتی میتوان با صرف سالها پژوهش، ابزار سخت و نرم رایانه ای، شیوه های علمی قیاسی، قهقرایی، استنتاجی از گویشهای مانده در سده 21م در مناطق مجاور این حکومتهای باستانی زبان رایج در پایتخت این حکومتها را بازسازی کرد.

باید دقت کرد که نتیجه پژوهش را تعمیم نداده؛ نگفت که زبان کشور مادها، هخامنشیان، پارتها فلان زبان بود. زیرا عقل سلیم و مشاهدات میدانی فعلی ایران، هند، افغانستان آشکارا 40تیکه بودن زبان را در هر کشور نشان می دهد. زبان پایتخت زبان سیاسی در یک نقطه از منطقه وسیع با ملیتها و فرهنگهای بومی مختلف می باشد.

 

هرچه سواد گویشوران و تعاملشان با نواحی مجاور کمتر باشد؛ انزوای زبانی بیشتر خواهد بود. این انزوا با شرایط طبیعی مانند کوهسار، محاصره آبی، استتار جنگلی تشدید می شود.  گويش یک ناحیه جداافتاده در ابقای زبان گذشته خود می کوشد. این ثقل با کمی خلاقیت زبانی در تلفظ، لغات، مفاهیم جدید لهجه محلی کمی تغییر می کند. از دید تاثیر همسایگان بر زبان در یک بازه زمانی طویل تحول را تسریع می کند.

پس از قرنها از یک زبان مشترک لهجه های ناحیه ای شکل می گیرند.  در ‏فارسی لهجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تهرانی، اصفهانی، شيرازی، خراسانی پیدا می شوند؛ در تهرانی زیرلهجه های شمرونی، چاله میدونی، حسن آبادی، شابدولعظیمی، کرجی شکل می گیرند. گيلکی به لهجه‌های رشتی، لاهيجانی، ‏رودسری، آستانه ای منشعب می شود. کردی به لهجه‌های مهابادی، سنندجی، کرمانشاهی، ايلامی بخش می شود. باید توجه داشت که گویش تهرانی، گیلکی، کردی یک تجرید است؛ زیرا گویشوران آنها بطور مشخص یک زیرلهجه محلی بکار می برند. ولی در عصر جدید، زبان رسانه ای یک زبان تجریدی استاندارد است که بوسیله سخنگویان بکار می رود.

شاید گویش را نیز بتوان برابر idiolect بمعنی سخن یک فرد مشخص در یک دوره از حیاتش قرار داد. معنی ظریفتر این واژه این است: در شرایط ویژه فرد باقتضای محیط، مخاطب، روحیات خود الگوی زبانی ویژه دارد. این در آموزش زبان بسیار مهم است. در کودکی یادگیری زبان در موقعیتهای ویژه اتفاق می افتد که حاوی عواطف نیز است. این یادگیری در موقعیتهای کاربردی در تجربه کودکی با کلاس آموزش بزرگسالان زبان که لغات تلفظ، ساختار/ ریخت، املاء، مورد دستوری دارند فرق می کند. این تفاوت بویژه در روایت، لحن، ظرایف زبانی خود را نشان می دهد.

تفاوت لهجه ها در ‏تلفظ، گزینش کلمات، تاکید گذاری، لحن، جمله بندی نمایان می شود. فهم لهجه در مثلث ورنیکه نیمکره مغز چپ نياز به آموزش ممتد دارد. بازگویی لهجه در مثلث بروکا در نیمکره چپ مغز نیاز به تمرین فراوان دارد. یادگیری زبان در کودکی با بزرگسالی در شبکه ها، مدارات، فعالیتهای مغز کاملا تفاوت دارد. از اینرو آموزش زبان در بزرگسالی همراه با ته لهجه مانده از زبان مادری اول می باشد. در حالی که در کودکی این ته لهجه با حوصله اولیای کودک مدام و روزمره تصحیح می شود.

 

معنی تلویحی لهجه‌ دربرگیرنده ویژگیهای فرد متکلم در بیان زبانی می باشد. این ویژه گیها شامل مکث، تاکید، لحن، تلفظ مصوتها و صامتها، طول تلفظ هر هجا، شدت و تنظیم هوا در حنجره، فاصله سق، لب، زبان، دندان نسبت بهم، نیز حرکات سرو دست می باشند. گويش یک فرد با دیگری با اینکه تفاوت های آوايی و واژگانی دارد؛ ولی فهم آن تنها نياز به توجه مخاطب دارد. تفاوت لهجه گاهی مضحک و گاهی سئوال انگیز است. يک تهرانی با يک کابلی يا ‏تاجیک می‌تواند هم صحبت شود. ولی یک تهرانی با یک کرد، تبریزی، بلوچی باید با زبان ميانجی فارسی مکالمه کند.

هر لهجه بنا به شغل، تحصيل، سن، اصلیت، جنس، حرفه، گويشورانش به زیرلهجه ها تقسیم می شود. برای نمونه: يک مرد اصفهانی تحصيل کرده با يک پیله ور ‏بی ‌سواد اصفهانی تفاوت زیرلهجه بیانی دارد. یک جوان دانشجوی شیرازی در برابر رییس ایل مسن زیرلهجه بیان متفاوتی دارد. شغل و جنس هم در ایجاد زیرلهجه های بیانی تاثیر گذارند. برای نمونه: قصابها، لوطیها، لاتها، جاهلها، چاله میدانیهای بازار سبزیفروشان، سوسولها، آخوندها، فرنگرفته ها بیان و رفتار ویژه قشر خود را دارند. منبع http://aryaadib.blogfa.com/post-293.aspx

 

در قرون وسطا زبان عمدتا به سنن ادبی گذشته خود پایبند بود. در سخنسرایی شفاهی و کتبی، مشعر در نیمکره مغز راست فکرهای زبانی را تحت کنترل قرار می دهد. زنجیره کلامی را با شرایط محیط و مخاطب همساز می کند. در حالیکه در گویش، فرد با مراعات اصول دستوری متعارف در نیمکره چپ مغز فکر خود را بطور بداهه و طرفه العین به زبان ترابری می کند. در هر 2 مورد، مشعر به تنظیم بیان با مخاطب و محیط متکلم می پردازد تا بیان متناسب با محیط و انتظارات مخاطب باشد. در گویش بیان به فکر فرد نزدیکتر است تا زبان که با میانجی گری سنن ادبی غیرمستقیم، بطور زیاد غیرفردی، می شود.

 

در عصر پیشامدرن تنظیم بیان به سنن را در ادبیات دیوانی، مذهبی، مالیاتی، تا حدودی هم شعری و نثری می توان دید. در مقایسه بین زبانها، گویشها و لهجه ها توجه باید کرد که زبان با زبان، گویش با گویش، لهجه با لهجه مقایسه شود؛ نه یک زبان با یک لهجه. در مقایسه بین 2 گویش باید عنصر قیاسی همگن باشند. چون بین زبان فارسی مکتوب و گویش شفاهی مثلا در تهران هم اختلافات زیادی در تلفظ، گزینش کلمات، عبارت بندی وجود دارند.

در عصر مدرن زبان در ترابری روزمره رسانه های گروهی با زبانهای جهانی قرار دارد. در این عصر با پخش نوشتارها و گفتارهای ادبی، سیاسی، هنری، اجتماعی در رسانه های گروهی بسوی زبان استاندارد/ معیار می رود. اصولا یکی از بردارهای ادبیات پس از انقلاب مشروطه نزدیکی زبان فارسی کتبی سنتی به گویش عمدتا پایتختی/ تهرانی شفاهی رایج معاصر بود. کوشش دهخدا و شاملو هم در این راستا بود.

قرض کلمات. بین زبان 1 مبداء و زبان 2 مقصد ترابری لغات و مفاهیم اجتناب ناپذیر است. طبیعتا قرض کلمه از زبان 1 مبداء در زبان 2 مقصد تابع قواعد زبان مبداء می باشد؛ نه پیرو زبان مقصد. گاهی فرهنگستان و برخی فرهیختگان زبانی با احساس ملیگرایی و "درست" گویی این قاعده را برهم میزنند. برای نمونه: در فارسی علامت جمع عربی "ات" در کلمات و تالیفات حفظ می شود؛ نه علامت جمع فارسی "ها".

در انگلیسی هم بسیاری اسمهای مفرد لاتین قرضی تابع قاعده دستوری زبان مبداء اند. برای نمونه: جمع شعاع radius لاتینی تابع علامت جمع لاتینی radii است؛ نه علامت جمع انگلیسی radiuses . قرض گسترده زبان 1 مبداء در زبان 2 مقصد تابع پراش زبانی همجواری منطقه مسکونی گویشوران آنهاست؛ بقای خصایل تلفظی و دستوری زبان همسایه مبداء در زبان همجوار مقصد حفظ می شود.

روشن است که تنها لغات نیستند؛ بلکه اصطلاحات و نگینه گوییها هم بین 2 زبان ترابری می شوند. برای نمونه: "وصف العیش نصف العیش،" انشالله، فیمابین،  "الموت فی انتظار " از زبان تازی در فارسی مصطلح اند. برای نمونه در انگلیسی اصطلاحات لاتیه، فرانسه، آلمانی بصوردت اصل مبداء بکار می رود؛ عبارت فرانسوی répondez s'il vous plaît لطفا پاسخ دهید، اصطلاح آلمانی zeitgeist روح زمانه، عبارت لاتین quid pro quo چیزی مقابل چیزی یا مقابله بمثل. بسیاری کلمات بومی و قرضی در طول قرون تلفظهای آغازین خود را از دست می دهند؛ تلفظهای مصوتها و صامتها بومی می شوند. برای نمونه: در زبان ایران باستان و حتی میانه مصوتهای مرکب diphthong مانند وا در خواهر، اَو در gao به یک مصوت تبدیل شده؛ تلفظ آنها در ایرانی جدید خاهر و گاو شده.

نیز در زبان ایرانی باستان و میانه آغاز و حرف دوم یا آخر و حرف ماقبل آن می توانست 2 صامت در کلمه باشند؛ مانند سپید spid، زنگ zng که در فارسی جدید سِپید ، زَنگ تلفظ می شوند. از عربی هم نمونه ها بسیارند که تلفظ ایرانیزه شده با زبان مبداء توفیر دارد. برای نمونه: آخِر در عربی و آخَر در فارسی جدید. اصولا حروف الفبای هر زبان تلفظهای خاص خود را دارند. برای همین در فارسی جدید س، ص، ث، همه یک تلفظ دارند. مثلا حرف ر در فارسی به ارتعاش ر اسپانیایی نزدیکتر است تا به ر انگلیسی.

این قرض می تواند تلفظی، ریختی، لغوی، مفهومی باشد. پس پروسه پراش زبانی در بین اقوام همجوار ربطی به نیازبان، منبع مشترک قدیمی، بین آنها ندارد. برای نمونه قرض کلمات تازی سامی و ترکی آلتایی در فارسی نو هندوایرانی ربطی به نیازبان بین این 3 زبان ندارد؛ بلکه تابع پراش همجواری یا هجومی است. گاهی لغت قرض شده در زبان مقصد بومی شده؛ تابع صرف ونحو جدید می شود.  برای نمونه واژه یونانی logos لغت در عربی به لغات، لغة، لغتنا، لغوی، غیره دگرگون شده.

زبانشناسی بررسی علمی زبان طبیعی در 2 محور ساختار/ دستور grammar و معنی semantics می باشد.  دستور در برگیرنده ساختارشناسی morphology یعنی شکل و ترکیب کلمات، صرف و نحو syntax یعنی قواعد ساختن عبارت و جمله، صداشناسی phonology یعنی نظام تلفظی و واحد صدایی مجرد است. قاموس/ فرس lexical در مرحله پیشرفته جامعه خط typography را شامل می شود. تاریخ تحول، اشتقاق یابی، ریشه شناسی کلمات را etymology نامند.

یک زبان را می توان مانند یک پدیده طبیعی بررسی علمی کرد. وضع کنونی آنرا ضبط کرده؛ با کاربرد روشهای علمی مانند سیر قهقرایی regression، منطق، تحلیل، تجزیه، عوامل درونی/ بیرونی، ورودی – خروجی آن با محیط، قیاس با دیگر زبانها، تاریخچه تکوین آن به استنتاحات، استقرائات، نتیجه گیری رسید. نیز از دیگر علوم مانند زبانشناسی، جامعه شناسی، روانشناسی، صداشناسی فیزیک، تاریخ مدد گرفت. زبان را می توان همچون رودی استعاره کرد که متکلمان سیال، ابتدا، انتها، عناصر درونی، بستر محلی، سیر زمانی، شرایط جوی و محیطی دارد. در بررسی زبان باید متکلمان، محل، زمان، خود زبان مشخص شوند.

زبان شناسی نتایج زیر را ببار می آورد:  توصيف زبان در ابعاد ساختارشناسی، لغوی، تلفظی، معنایی برای آموزش؛ دستور زبان، سیر تکوینی زبان؛ بررسی تطبیقی یک زبان با مراحل گذشته و گویشهای همسایگان؛ دسته‌بندی زبان ها، مقایسه گويش‌ها، لهجه‌ها، ته لهجه ها؛ آموزش زبان عمدتا برای بزرگسالان، بهینه سازی زبان دبستانی؛ فرهنگ نگاری از دیدگاه روانشناسی زبان، آزمونهای زبانی برای توليد یا دريافت اندام گفتاری تحت کنترل مثلث بروکا یا شنيداری در غشاء سمعی کورتکس؛ پژوهشهای آوا شناسی بسآمد/ فرکانس الفبایی؛ فعالیت شبکه عصبی مغز با fMRI رایانه های تصویری.

http://bejanbaran.blogfa.com/


October 7th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان