عاقبت
م ی هادی م ی هادی

زندگی یعنی شوق بی انجام ناپایان

زندگی دردارخدایی انتظام داردچنان:

زندگی سویی به خود خواهی وخود بینی

زندگی انتزاع عقل میان بند ه گان

 از چه گویم از کی نالم از کی جویم

رمز  و اسرار  زمین و  اسمان

عقل  گفت دارو مدار من چنین

شوق  گفت رهنمایم دیده گان

انقسام دین وایین از کجاامد پدید؟

نهی ومنکر از چه امد در  میان؟

یکی کشتند نام گفتند کافران

 ان دگر را نام کردند مسلمان

 آای قاتل ومکار ومفسد ودروغگو 

 ا نتظارت میکشم   اخر زمان

دادخواهی میکنم نزد خدا

  باز خواست ظلم وبیداد وفغان

 از این شمشیر وگردن ازاین کشتن وبستن

ازاین شام غریبان ازاین صفره بی نان

از این  گنج ، بی محنت وبی رنج

در حضور شافیی  ارم شاهدان

یک به یک  هر خوی  وکردار ترا

  در حضور  شاه ارم  برزبان

مو بمو پنهان وپیدای ترا 

ا فتابی سازم و گویم عیان

طوق لعنت بتو سازنده است

جایگاهت در دیار فاسقان  

انتظارت میکشند ابنای خبث

 هم قطاران شما از این جهان

« گانه» های هفت وهشت عاصیان

از فریب  گشت رشک چشم شیطان

حرف ابجد حرف بی معنی نیست

هفت دوزخ باشدو هفت اسمان

دوزخ اول ترا جایگاه شود

 هفتمین اش رهبرانت رامکان

 دوزخ از ظلم شما اباد بود

اسمان است جایگاه اختران

 

 

دیو های ادم صورت

 

 

در شهر ارزو سفر نا تمام شدند

 

با زورق شکسته تماشاه عام شدند

 

چون دیو جهل هیبت بودند و زشت

 

از دیروازحرم بیرون و خام شدند

 

در مقام چهر،ادم، به روح حیوان وحش

 

نا خلف در تقلید حضرت بسطام شدند

 

ناله خلق خدا عجب ناید! که چون

 

بر گردن حمیده شمشیر از نیام شدند

 

چون به پیدای جهان چشم بصیرت بسته شد

 

دشمن پر عقده ای هدیه وانعام شدند

 

سنگ را چون پیکر ادم اگر صورت کردند

 

قاتل خون تشنه ای صورت و اندام شدند

 

 

 


March 2nd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان