نوشته نذیر ظفر نوشته نذیر ظفر

                ورجینیا امریکا

13/24/08

عشق و امید و روح و وجودم وطن بود

خا کـــــــش بروز مرگ مرا پیر هن بود

هر واژه ام زخاک وطـــــــن لعل میشود

انگشتری پر ارزش ی کلک سـخن بود

هر کس که دست جور بسویش کند دراز

گورش میان سنگ وتن اش بی کفن بود

قر بانیان عشق به عـــــهدش ستاده اند

روز نثار ســر به کف ی مرد و زن بود

اجداد ما به ســینه ی این خاک خفته اند

از خون شان شقایق ی در هر چمن بود

آن شاعری که عشق وطن نیست دردلش

بلبل نخوانمش هـــــــمه زاغ و زغن بود






August 24th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان