پاییز
منيرسپاس بلخي منيرسپاس بلخي

 زهر نالهء هر برگ شنو شیون پاییز

پر از درد بریدن کند دامــــــــن پاییز

شود باغ فلک باز چه نادار   طراوت

که هر دار وندارش برد  رهزن پاییز

تن شاخه چه خالی ولی پر زهوا شد

خدایا چه بنامم دگر این فــــــن پاییز

ورق های زرینش  به ما شعر بگویند

غـــــــــزل دفترِ ی باشد مرا دیدن پاییز

هوا کورهء دارد کنون سردو حزین است

پـــــــر از آتش موهوم  بود گلخن پاییز

ز  هر حملهء ویرانگر آن دستهء توفان

پر از خــــــون تباهی  شود جوشن پاییز

طـــــراوت نفسی را به فرجام ببینید

که از زندگی گوید به من برزن پاییز

 

 


October 1st, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان