معنويت چيست؟‌
ارسالي شيوا کيومرث ارسالي شيوا کيومرث


معنويت‌ در هر عصري‌ با خصايص‌ آن‌ دوره‌ آفريده‌ شده‌ و متجلي‌ گشته‌ است‌، چرا كه‌ آن‌ در وجود انسان‌ها و درمعناسازي‌هاي‌ آنان‌ در مواجهه‌ با هستي‌ شكل‌ گرفته‌ و هويت‌ يافته‌ است‌. هر رهرويي‌ براي‌ ارتقاء تا به‌ سطح ‌آفرينشگر آن‌، همواره‌ ناگزير است‌ بخشي‌ از روح‌ معناي‌ دوره‌هاي‌ گذشته‌ را بازآفريني‌ كند و علاوه‌ بر آن‌، به‌ دگرآفريني‌ مختص‌ عصر خويش‌ نيز بپردازد و معنويت‌ تنها با چنين‌ آفرينش‌ مداومي‌ است‌ كه‌ امكان‌ تكامل‌خويش‌ را فراهم‌ مي‌سازد. از سويي‌ ديگر معنويت‌ در هر دوره‌اي‌ از زبان‌ و آفرينش‌ مختص‌ عصر خويش‌ نيز بهره ‌مي‌برد.
عهد عتيق‌ با توصيف‌ مشاهدات‌، احساسات‌ و فراميني‌ كه‌ از محرمات‌ و تقدير تا افسانه‌، اسطوره‌ و شعر را در بر مي‌گرفت‌، به‌ گونه‌اي‌ مدفون‌، معنويت‌ درون‌ خود را پس‌ مي‌زد و قي‌ مي‌كرد. به‌ بيان‌ ديگر، محتواي‌ معنويت ‌در عهد عتيق‌ با زبان‌ ادراک‌ها، احساسات‌ و فرامين‌ تحقق‌ مي‌يابد كه‌ به‌ آفرينش‌ افسانه‌ و اسطوره‌ و حتي‌ تقدير دست مي‌زند.
معنويت‌ عهد كهن‌ آنگاه‌ كه‌ از نگاه‌ بگذرد، ادراک‌ و احساس‌ مشهود را مي‌سازد و هنگامي‌ كه‌ بخواهد توسط شاهدان‌ توصيف‌ گردد، به‌ شعر و شور مي‌زند و چون‌ به‌ گوش‌ شنوندگان‌ رسد ، در انديشه‌ها به‌ سان ‌افسانه‌ و اسطوره‌ نشسته‌ و در ايمان‌ و اراده‌ به‌ صورت‌ احكام‌، محرمات‌ و فرامين‌ متجلي‌ می‌شود. عهد عتيق‌ به‌ كتب ‌مقدس‌ يهوديان‌ محدود نمي‌شود و تمامي‌ اديان‌ كهن‌ را در بر مي‌گيرد. آنان‌ كه‌ با توصيف‌ جهان‌ مدرک‌ و محسوس‌، معنويت‌ عهد كهن‌ را در كتب‌ عصر خود به‌ وديعه‌ گذاشتند. بنا بر قدمت‌ آثار معنوي‌ اين‌ عصر و پاره‌اي‌ از علل‌ ديگر، كتب‌ عهد عتيق‌ از تحريف‌ و خرافه‌ در امان‌ نبودند و كشف‌ و تشخيص‌ وحي‌ مستتر در آن ‌نياز به‌ ذهني‌ كيمياگر دارد تا سره‌ را از ناسره‌ تفكيک‌ سازد. اسفار پنجگانه‌ عهد عتيق‌ را بايد از كتب‌ اين‌ دوره ‌دانست‌، همين‌ طور مزامير داوود و به‌ خصوص‌ كتاب‌ ايوب‌ را كه‌ غني‌ترين‌ آن‌هاست‌. همچنين‌ بسياري‌ از كتبي‌ را كه‌ در عهد عتيق‌ آمده‌ و از زندگي‌ و رسالت‌ پيامبران‌ مختلف‌ تا پيش‌ از مسيح‌ سخن‌ مي‌گويد، بايد از اين‌ جمله ‌دانست‌. وداهاي‌ چهارگانه‌ هندوان‌ از جمله‌ متون‌ مرجع‌ عهد عتيق‌اند كه‌ مهمترين‌‌شان‌ همان‌ ريگ‌ وداست‌. بخش‌هاي‌ يسنه‌، يشت‌ها، ويسپرد، خرده‌ اوستا و ونديداد از اوستاي‌ زرتشتيان‌ نيز از جمله‌ آثار مهم‌ معنوي‌ همين‌ دوره‌ است‌. در ميان‌ تمدن‌هاي‌ كهن‌ غرب‌، اوديسه‌ و ايلياد هومر را مي‌بايست‌ از برجسته‌ترين‌ آن‌ آثار به‌ شمار آورد. مزامير مانوي‌ نيز كه‌ شامل‌ مزامير بما، مزامير هراكليدس‌، مزامير توماس‌، مزاميري‌ براي‌ عيسي‌ و مزامير پراكنده‌ است‌، از ديگر آثار اين‌ دوره‌اند. اما برخلاف‌ تفكر رايج‌ بسياري‌ از آثار و كتبي‌ كه‌ پس‌ از تورات‌ موسي‌ مي‌آيند نبايد در زمره‌ كتب‌ معنوي‌ عهد عتيق‌ دانست‌، زيرا برخي‌ از آن‌ها فاقد محتواي‌ معنوي‌ هستند و برخي ‌ديگر تنها رواياتي‌ تاريخي‌ (و بعضاً بي‌اعتبار) است‌ كه‌ سينه‌ به‌ سينه‌ چرخيده‌ و با اوهام‌ و خرافات‌ در هم‌ آميخته‌، به‌ طوري‌ كه‌ حتي‌ گاه‌ در ضديت‌ با معنويت‌ نهفته‌ در متون‌ الهي‌ است‌.


عهد جديد روح‌ مدفون‌ در عهد عتيق‌ را كيمياگري‌ كرده‌ و با زبان‌ روايات‌، تفاسير و پند و اندرز آن‌ها، و با آفرينشي ‌گسترده‌ كه‌ از اخلاقيات‌ تا اشراق‌ و عرفان‌ را در بر مي‌گيرد، معنويت‌ را هويدا مي‌ساخت‌. زيرا معنويتي‌ كه‌ در غبار تأويل‌ عامه‌ مردم‌ به‌ خرافات‌ و اوهام‌ بدل‌ شده‌ و با دانش‌ و تفكر پذيرفته‌ نشده‌، بلكه‌ كوركورانه‌ و از روي‌ ترس ‌اطاعت‌ شده‌ باشد، نياز به‌ پيام‌‌آوري‌ نوين‌ دارد تا با نقب‌ زدن‌ به‌ كنه‌ آن‌، معاني‌ و روح‌ موجود در ديانت‌ را مكشوف‌ ساخته‌ و بافته‌هاي‌ جديد را بر آن‌ بيافزايد. به‌ معناي‌ ديگر، زبان‌ عهد جديد براي‌ درک‌ معنوي‌، روايات‌، تفاسير و پند و اندرزي‌ است‌ كه‌ معاني‌ مدفون‌ در عهد عتيق‌ را كشف‌ مي‌كند و رازوارگي‌ نهفته‌ در آن‌ را آشكار مي‌سازد و با آفرينش‌ اخلاقيات‌، عرفان‌ و اشراق‌ دگرآفريني‌ مي‌كند. از همين‌ روست‌ كه‌ تمامي‌ مناديان ‌عهد جديد در آغاز دعوت‌ خويش‌ با برچسب‌ كفر مصلوب‌ گشتند. چرا كه‌ معنويت‌ هر عصري‌ از آن‌ روي‌ كه‌ براي‌ نيل‌ به‌ كمال‌، نياز به‌ دگرآفريني‌ دارد تا بر صورت‌ و محتواي‌ آن‌ بيافزايد، ناگزير با چهره‌ كفر متجلي‌ شده‌ و بااتهام‌ بدعت‌ مواجه‌ مي‌شود. مضمون معنويت‌ در عهد جديد، هنگامي‌ كه‌ از فيلتر ذهني‌ عموم‌ مردم‌ مي‌گذرد، به ‌شكل‌ اخلاقيات‌ بيرون‌ مي‌آيد و زماني‌ كه‌ بر رهروان‌ خاص‌ آن‌ مشهود مي‌گردد، به‌ سپهر اشراق‌ و عرفان‌ مي‌زند.عهد جديد نيز تنها شامل‌ انجيل‌ها و نامه‌هاي‌ رسولان‌ پس‌ از آن‌ نمي‌شود، بلكه‌ شامل‌ آياتي‌ نيز مي‌شود كه‌ پيامبران‌ اديان‌ مختلف‌ از طريق‌ كيمياگري‌ متون‌ عهد مدرن‌، وحي‌ مدفون‌ در آن‌ را كشف‌ كرده‌ و آن‌ را كه‌ با اوهام‌ و تعصبات‌ و خرافه‌ها بافته‌ شده‌ بود، از درونش‌ بيرون‌ كشيده‌ و تحقق‌ عيني‌ معنويت‌ را با گفتار و رفتار خود آفريدند. علاوه‌ بر انجيل‌ها و نامه‌هاي‌ رسولان‌ كه‌ در عهد جديد آمده‌ مي‌بايست‌ اوپانيشادها، تائوته‌ چينگ‌ يالائوتزو (آئين‌ تائو)، سوتاپيتاكا (تعاليم‌ و موعظه‌هاي‌ بودايي‌)، بهاگاوات‌ گيتا (كهن‌ترين‌ آثار مكتب‌ بهاگاواتا)، كتاب‌ شاهپورگان‌ و انجيل‌ جاويدان‌ يا كبير (هر دو از آثار ماني‌)، تاسوعات‌ از فلوطين‌، قرآن‌ كريم‌، اخلاق‌ نيكوماخس‌ از ارسطو و مجموعه‌ مباحث‌ و گفتگوهاي‌ اپيكوري‌ و رواقيون‌ در كلاس‌ درس‌شان‌ را نيز بدان‌ افزود. در ميان‌ آ‌ن‌ها برخي‌ از آثار شرايطي‌ بينابيني‌ دارند و برخي‌ از خصايص‌ عهد عتيق‌ و بعضي‌ از شرايط عهد جديد را دارا هستند. قرآن‌ و اوستا از اين‌ جمله‌اند. قرآن‌ علاوه‌ بر اين‌ كه‌ روح‌ معنوي‌ نهفته‌ در بسياري‌ از اديان‌ پيش‌ از خود را كشف‌ كرده‌ و مي‌آفريند و با آن‌ كه‌ از رازوارگي‌ برخوردارست‌، ولي‌ معنويت‌ در آن‌ مدفون‌ نيست‌ و سرشار از افسانه‌ نيست‌ و حتي‌ قصص‌ امت‌ها و پيامبران‌ پيشين‌ را نيز، نه‌ جهت‌ اسطوره ‌سازي‌، بلكه‌ براي‌ گرفتن ‌پند و اندرز از آن‌ها ياد مي‌كند، كه‌ جملگي‌ آن‌ها از خصايص‌ متون‌ عهد جديد است‌، ولي‌ متنش‌ تنها شامل‌ قصص‌ و روايات‌ نيست‌، بلكه‌ در بسياري‌ از موا رد، فوران‌ احساس‌ و اشراق‌ نازل‌ شده‌ است‌ كه‌ به‌ شعر مي‌زند و اين‌ از خصايصي‌ است‌ كه‌ به‌ متون‌ عهد عتيق‌ نزديک‌تر است‌. بخش‌ گاهان‌ يا گات‌هاي‌ اوستا نيز در زمره‌‌ی متون‌ عهد جديد به‌شمار مي‌رود. در مورد اوستا جالب‌ اينجاست‌ كه‌ بخش‌ گاهان‌ كه‌ به‌ عهد جديد تعلق‌ دارد پيش‌ از بخش‌هايي ‌نوشته‌ شده‌ كه‌ متون‌ عهد عتيق‌ اوستا را مي‌سازند. يكي‌ از دلايل‌ چنين‌ تناقضي‌ آن‌ است‌ كه‌ آنچه‌ زرتشت‌ از خرافات‌ و اوهام‌ آميخته‌ با معنويت‌ دوره‌‌ی خود زدوده‌ در دوره‌هاي‌ بعدي‌ كه‌ متون‌ كهن‌ توسط كاتبان‌ گردآور ي ‌شده‌ دوباره‌ نضج‌ مي‌يابد. از اين‌ روي‌ بسياري‌ از باورهايي‌ كه‌ به‌ دوران‌ پيش‌ از زرتشت‌ تعلق‌ داشته‌ در متوني‌ كه‌ پس‌ از زرتشت‌ نگاشته‌ شده‌ (همچون‌ يسنه‌ و يشت‌ها و...) منعكس‌ مي‌شود و آن‌ خود حكايت‌ از حقيقتي‌ ديگر مي‌كند كه‌ اوهام‌ و خرافات‌ در طي‌ نسل‌ها بازآفريني‌ مي‌شوند، از اين‌ روي‌ ضروري‌ است‌ تا معنويت‌ نيز در هر دوره‌اي‌ بازآفريني‌ گردد.


اما آفرينش‌ گوياي‌ معنويت‌ در عهد ميانه‌، ادبيات‌ است‌ كه‌ به‌ وسيله‌‌ی داستان‌ و روايت‌ تحقق‌ مي‌يابد، در حالي‌ كه ‌در عهد رنسانس‌، خود را از طريق‌ هنرها به‌ جلوه‌ درمي‌آورد و با زيباشناسي‌ بيان‌ مي‌كند. از نقاشي‌، پيكرتراشي‌، معماري‌ و به‌ طور كلي‌ هنرهاي‌ تجسمي‌ گرفته‌ تا نمايش‌ و بازي‌ به‌ جلوه‌ در آمده‌ و خلاصه‌ به‌ موسيقي‌ مي‌رسد. معنويت‌ در عهد ميانه‌، گويش‌ با ادبيات‌ را برمي‌گزيند و زبان‌ آن‌ روايت‌ و داستان‌ است‌. اما عهد رنسانس‌ ترجيح‌ مي‌دهد تا با نگاهي‌ زيباشناسانه‌ بر آن‌ بنگرد. كتاب‌ مقدس‌ معنوي‌ عهد ميانه‌ (قرون‌ وسطي‌)، اثر بزرگ‌ و جاودانه‌ی ‌كمدي‌ الهي‌ (بهشت‌، دوزخ‌ و برزخ‌) از دانته‌ است‌. او در اين‌ اثر، با عطف‌ به‌ كتب‌ ديگر، بزرگان‌ اديان‌ را با ما همراه‌ مي‌سازد تا از دوزخ‌ گذشته‌ در برزخ‌ وانمانده‌ و به‌ بهشت‌ عروج‌ كنيم‌. اما كتب‌ اين‌ عهد به‌ غرب‌ محدود نمي‌شوند و در برگيرنده‌ی‌ آثار ادبي‌ برجسته‌ از شرق‌ نيز هست‌. مثنوي‌ معنوي‌ مولوي‌، ديوان‌ حافظ و منطق‌ الطير عطار را نيز مي‌بايست‌، اوج‌ فوران‌ معنوي‌ در اشعار عهد ميانه‌ شمرد. در ابتداي‌ عهد رنسانس‌، معنويت‌ در قالب ‌نقاشي‌، پيكرتراشي و معماري‌ خود را متجلي‌ مي‌سازد كه‌ آثار داوينچي‌، ميكل‌آنژ و رامبراند، از جمله‌ برجسته‌ترين‌ آفرينش‌هاي‌ اين‌ دوره‌اند و تا ميانه‌ی‌ رنسانس‌ كشيده‌ مي‌شوند. معنويت‌ از ميانه‌ی‌ رنسانس‌ با آفرينش‌ در گستره‌ی‌ نمايش‌ و بازي‌ شروع‌ كرده‌ و تا انتهاي‌ آن‌ به‌ ايفاي‌ نقش‌ مي‌پردازد. بازي‌هاي‌ مولير و نمايشنامه‌ی‌ گوته ‌است‌ كه‌ آن‌ را به‌ صحنه‌ مي‌برد و از آن‌ هنگام‌ است‌ كه‌ صحنه‌ مقدس‌ مي‌شود. اثر برجسته‌ی‌ گوته‌، يعني‌ فاوست‌ و بازي‌هاي‌ فراموش‌ نشدني‌ قديس‌ صحنه‌، مولير، مطرح‌ترين‌ آن‌هايند. اما معنويت‌ از ميانه‌‌ی رنسانس‌ به‌ نواختن ‌مي‌پردازد و تا انتهاي‌ آن‌ كه‌ به‌ اوج‌ مي‌رسد، موسيقي‌ را به‌ كمال خود رسانده‌ است‌. آثار باخ‌ نقطه‌‌ی آغازش‌ و آفرينش‌هاي‌ بتهوون‌، نقطه‌‌ی اوجش‌ است‌.


عهد عقلانيت‌ كه‌ پس‌ از رنسانس‌ شروع‌ شده‌ و تا عهد مدرن‌ ادامه‌ دارد، معنويت‌ را با ابزار سنجش‌ و پژوهش‌ شناخته‌ و با آفرينش‌ در حوزه‌‌ی علم‌ و فلسفه‌ بيان‌ مي‌كند. عهد عقلانيت، با پيمايش‌ دانش‌ و پژوهش‌ به‌ معنويت ‌مي‌رسد و آن‌ را با آفرينش‌ فلسفه‌ و علم‌ تبيين‌ مي‌كند. چرا كه‌ با ابزار كاويدن‌ و پژوهيدن‌ است‌ كه‌ آن‌ را دست‌يافتني‌ مي‌سازد. در اين‌ عهد، معنويت‌ با تكامل‌ خود در شناختي‌ آگاهانه‌ و گفتاري‌ سنجشگر است‌ كه‌ موجوديت‌ مي‌يابد و با عقل‌ و مشاهده‌ از دو سوي‌، آن‌ را تحقق‌ مي‌بخشد كه‌ به‌ اوج‌ فلسفه و علم‌ مي‌رسد. در اين‌ عصر، معنويت‌ در يكي‌ از كاملترين‌ صور خود متجلي‌ مي‌شود كه‌ با آفرينش‌ در علم‌ و فلسفه‌، معقول ‌مي‌گردد. در آثار اين‌ دوره‌، معنويت‌ با گفتارهاي‌ آگاهانه‌، تفكر و تعقل‌ مي‌گردد و احساس‌ مقدس‌ و امر ديني‌ و معنوي‌، در «خود» به‌ «آگاهي» مي‌رسد.

در عهد مدرن‌، سينما تصويري‌ ديگر از معنويت‌ ارائه‌ مي‌دهد. عهد مدرن‌، مديوم‌ سينما را براي‌ تجلي‌ معنويت‌ برگزيد و از زبان‌ نقد و تحليل‌ سخن‌ مي‌گويد. به‌ همين‌ سبب‌ است‌ كه‌ از آفرينش‌ تا غسل‌ تعميد ، فيلم‌ را براي‌ چنان‌ آفرينشي‌ برگزيده‌ است‌ كه‌ «عهد مدرن‌» با زبان‌ نقد و تحليل‌ به‌ سينماست‌ كه‌ معنوي‌ مختص‌ خود را پديد مي‌آورد. از ديگر آثار اين‌ دوره‌ كه‌ نگارنده‌ مي‌شناسد، ده‌ فرمان کيشلوفسکي‌ است‌ كه‌ محتواي‌ معنوي‌ جديدي‌ را دگرآفريني‌ نمي‌كند، بلكه‌ زبان‌ معنوي‌ جديدي‌ را براي‌ همان‌ ده‌ فرمان‌ معر وف‌ برمي‌گزيند كه‌ به‌ عهد مدرن‌ تعلق‌دارد.

اما عهد پسامدرن‌ كه‌ تنها پس‌ از مدرن‌ طلوع‌ مي‌كند، از چه‌ زبان‌ و آفرينشي‌ بهره‌ مي‌برد؟ زبان‌ گوياي‌ عهد پسامدرن‌، تمامي‌ زبان‌هاي‌ دوره‌هاي‌ گذشته‌ است‌، همچنان‌ كه‌ مديوم‌ آن‌، زبان‌ تمامي‌ دوره‌هاي‌ گذشته‌ است‌. توصيف‌ ادراكي‌ و شهودي‌، پرسش‌ و پاسخ‌ و تفاسير، داستان‌ و روايت‌، زيباشناسي‌، سنجش‌ و پژوهش‌ و نقد و تجزيه‌ تحليل‌، زبان‌هايي‌ هستند كه‌ با آفرينش‌ در افسانه‌، شعر، اسطوره‌، اخلاقيات‌، عرفان‌، ادبيات‌، هنر، نمايش‌، بازي‌، علم‌ و فلسفه‌ و سينما و رسانه‌، معنويت‌ عهد پسامدرن‌ را به‌ گونه‌ اي‌ شكل‌ بخشيدند كه‌ با فرو ريختن‌ مرزهاي‌ پيشين‌ آن‌ها، مي‌توان‌ از هر يک‌ به‌ ديگري‌ رسيد. تفاوت‌ آن‌ با دوره‌هاي‌ گذشته‌ در آن‌ است‌ كه‌ در عهد پسامدرن‌ مرزهاي‌ زبان‌هاي‌ گذشته‌ فرو مي‌ريزد و آن‌ها به‌ يک‌ «بين‌زباني» دست‌ مي‌يابند كه‌ از تركيب‌ و ريزشي‌ متكثر آفريده‌ شده‌ و مي‌آفريند كه‌ در دوره‌هاي‌ گذشته‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌. معنويت‌ عهد پسامدرن‌ كه ‌با زايش‌ و ريزش‌ متكثر متون‌ دوره‌هاي‌ پيش‌ پديد آمده‌ است‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ با متن‌ در متني‌ در قالب‌ اثري‌ نوين ‌هويت‌ يافته‌ است‌، محتوا و ساختش‌ از پيدايش‌ تا تأويل‌ را در بر مي‌گيرد. منظور از پسامدرن‌ نيز دوره‌اي‌ است‌ كه‌ تنها پس‌ از مدرن‌ آمده‌ و به‌ گونه‌اي‌ اجتناب‌ ناپذير از آن‌ تغذيه‌ مي‌كند و با تكيه‌ بر آن‌ بنا شده‌ است‌ و به‌ معنايي‌ كه‌ بسياري‌ از پسامدرن‌ها آن‌ را هويت‌ مي‌بخشند و به‌ خصايص‌ پيش‌ از مدرن‌ اطلاق‌ شده‌ و يا با انكار مدرن‌ تحقق‌ يابد، نيست‌. معنويت‌ پسامدرن‌ تنها با تكيه‌ بر دوره‌‌ی مدرن‌ و پس‌ از آن‌ است‌ كه‌ امكان‌ تولد زباني‌ را مي‌يابد كه‌ از زايش‌ مرتبط به‌ هم‌ و فرو ريزنده‌ی‌ مرزهاي‌ پيشين‌ آفريده‌ شده‌ باشد. از اين‌ روي‌، از پيدايش‌ تا تأويل‌است‌ كه‌ محتواي‌ چنان‌ زباني‌ است‌، گاه‌ با مديوم‌ فيلم‌، آن‌ را صورت‌ مي‌بندد، گاه‌ با كتابي‌ و زماني‌ با يک‌ نمايش‌ و تئاتر. گاه‌ فيلمنامه‌اي‌ را براي‌ تجلي‌ آن‌ برمي‌گزيند و وقتي‌ ديگر روايات‌ و تفاسير آنان‌ و زماني‌ ديگر شعري‌ ياموسيقي‌اي‌ را، و از كتاب‌ صفر خود تا كتاب‌ بينهايت‌ گاه‌ به‌ افسانه‌ و شعر راه‌ مي‌يابد، زماني‌ به‌ اخلاق‌ و عرفان‌ و گاه‌ به‌ فلسفه‌ و استدلال‌. زماني‌ به‌ متني‌ ادبي‌ بدل‌ مي‌شود و گاه‌ به‌ اثري‌ هنري‌ يا نمايش‌ و بازي‌ مبدل‌ مي‌گردد و وقتي‌ ديگر از زبان‌ نقد و تحليل‌ مي‌آفريند.


از آنچه‌ گذشت‌ مي‌توان‌ دريافت‌ كه‌ هر عهدي‌، عهد دوره‌‌ی خاص‌ خود را با معنويت‌ مي‌بندد، اما اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ معنويت‌ در هر دوره‌اي‌ تنها به‌ زبان‌ همان‌ عصر خود است‌ كه‌ مي‌تواند سخن‌ گويد، زيرا در هر دوره‌اي‌ معنويت‌ علاوه‌ بر زبان‌ خاص‌ عصر خود، مي‌تواند با زبان‌هاي‌ قرون‌ گذشته‌ نيز بازآفريني‌ گردد، با اين‌ تفاوت‌ كه ‌در خصوص‌ زبان‌ خاص‌ دوره‌ خويش‌، دگرآفريني‌اي‌ كه‌ در زبان‌ معنويت‌ (با محتواي‌ معنويت‌ اشتباه‌ نشود،چون‌ معنويت‌ مي‌تواند بدون‌ زبان‌ جديد، با محتوايي‌ جديد دگرآفريني‌ گردد) تحقق‌ مي‌يابد، تنها به‌ عصر خود تعلق‌ دارد. با چنين‌ ويژگي‌هايي‌، آثار بسياري‌ را مي‌توان‌ نام‌ برد. كتاب‌ «چنين‌ گفت‌ زرتشت» از نيچه‌ و «پيامبر» ازجبران‌ خليل‌ جبران‌، متوني‌ هستند كه‌ در دوره‌ی عقلانيت‌ با زبان‌هاي‌ عهد عتيق‌ و عهد جديد به‌ بازآفريني‌ معنويت‌ پرداختند و كتاب‌ «آخرين‌ وسوسه‌ی‌ مسيح» نيکوس‌ کازانتزاکيس‌ در عهد عقلانيت‌ و كتاب‌هاي‌ «کوه‌ پنجم» پائيلو کوئيلو و «ايوب» يوزف‌ روت‌ در عهد مدرن‌، جملگي‌ با زبان‌هاي‌ عهد جديد و عهد ميانه‌ آن‌ را متجلي‌ ساختند.
و «ژاندارک‌ در غسل‌ تعميد ژاندارک»، هر دو از جمله‌ كتبي‌ هستند كه‌ در عهد مدرن‌ با زبانهاي‌ عصر پيش‌ از خود به‌ انعكاس‌ معنويت‌ پرداختند. منم‌ ايوب‌ از زبان‌هاي‌ عهد قديم‌ و عهد ميانه‌ و ژاندارک در غسل‌ تعميد ژاندارک‌ از زبان‌هاي‌ عهد ميانه‌ و عهد پسامدرن‌ كمک‌ گرفته‌اند .
October 14th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي