گروگانگیری واژه ها
برگردان  یدالله سلطانپور برگردان یدالله سلطانپور

گروگانگیری واژه ها

سخن از کدامین دموکراسی است؟

ولادیمیرو گیاچی[1]

برگردان  یدالله سلطانپور

 

 

آزاد سازی خود از جهان، بدون آزاد سازی خود از زبانی، که بر آن سرپوش می نهد و تضمینش می کند، بی آنکه حقیقت آن را افشا کند، محال است.

م. خیاطی

 

پیشگفتار

 گروگانگیری دموکراسی[2]

 

·      جنگ واژه ها، بخش مهمی از مصاف[3] کار مزدوری و سرمایه است.

·      روند و روال این جنگ اما شادی برنمی انگیزد.

·      بسیاری از واژه ها از پا در آمده اند و چنان علیل و بی مصرف شده اند، که دیگر به درد نمی خورند.

·      گروهی از آنها را هم دشمن به گروگان گرفته است.

 

·      واژه های گروگان را دشمن از آن خود کرده و از نو معنی کرده است.

·      آنها اکنون معنای دیگری کسب کرده اند، معنائی ئی که درست ضد معنای اصلی و واقعی آنها ست.

 

·      «دموکراسی» یکی از این بیشمار واژه ها ست.

·      «دموکراسی» یکی از واژه های کلیدی است و لذا بازپس گرفتنش ضرورت مبرم دارد.

·      «دموکراسی» را باید در معنی اصیل اش، در معنی ما قبل جعل و تحریفش، باز پس گرفت.

·      چون آن را نه فقط به گروگان گرفته اند، بلکه به عنوان شاهکلید ایدئولوژیکی به خدمت مستمر و مدام خویش در آورده اند.

 

·      در داخل ممالک متروپول، از«دموکراسی» بمثابه سلاحی برای توجیه سرکوب جنبش های پیکارگر استفاده می کنند.

·      کافی است، که به تهمت بزرگ «امحای نظام دموکراتیک»[4] بیندیشید، که امروز احیای عظیمش را از سر می گذراند.

·      از«دموکراسی» در خارج ـ در مقیاس جهانی ـ بمثابه سلاحی برای توجیه و مشروعیت بخشیدن به تجاوزات نظامی استفاده می شود.

·      کافی است، که به شعار «لزوم صدور دموکراسی»[5] بیندیشید.

 

·      از«دموکراسی» اما بمثابه جنگ افزاری، نه فقط برای پیروزی در کشمکش های زمان حال، بلکه علاوه بر آن، برای تسخیر گذشته استفاده می کنند.

 

·      واژه «دموکراسی» را به خطی کج و معوج نو نویسی کرده اند، به خطی سرکردگی آفرین، هژمونی آفرین.

 

·      اکنون دموکراسی بمثابه آلترناتیو و ضد کمونیسم جا زده می شود.

·      دردا که این خدعه دشمن در افکار عمومی کرخت و بی حال، به خوبی جا افتاده است و آن را هر خبرنگار نابالغی، مثل نقل و نبات بر زبان می راند.

 

·      اما، این واژه را تاریخی دیگر است.

·      این واژه را اما تاریخی بکلی دیگر است. 

 

1

دموکراسی بمثابه «حاکمیت خلق»

دموکراسی بمثابه ایده ای از یاد رفته [6]

 

·      هرجا ما در آثار متفکران جهان باستان، با مفهوم «دموکراسی» برخورد می کنیم، در انطباق مطلق با ریشه واژه ای، به معنی «قدرت خلق»، «حکومت خلق» و یا «حاکمیت خلق» بکار می رود.

 

·      در آثار پلی بیوس (مورخ یونانی)[7]  در بررسی فرم های حکومتی، میان مفهوم «دموکراسی» و مفاهیم «مونارشی» (سلطنت) ـ حاکمت یک فرد واحد ـ  و «اریستوکراسی» ـ حاکمیت گروهی اندک ـ تفاوت گذاشته می شود.[8]

 

·      جالبتر از همه اما این است که ارسطو گامی فراتر می نهد و «حکومت تعداد بیشتر» را نه از لحاظ تعداد (کمی) صرف، بلکه از لحاظ اقتصادی تعریف می کند.

 

·      عبارت مربوط به این بخش در اثر ارسطو، بشرح زیر است:

·      «نتیجه حاصل از تحقیقات ژرف حاکی از آن است، که در مسئله حکومت تعداد انگشت شمار در اولیگارشی و تعداد بیشتر در دموکراسی، تعداد حکومتگران جنبه فرعی قضیه است.

·      واقعیت این است که در جهان، تعداد توانگران اندک و تعداد تهیدستان بیشمار است.

·      بنابرین، دلیل اصلی تفاوت میان دموکراسی و اولیگارشی را باید در مسئله فقر و ثروت جستجو کرد.

·      از این رو، هرجا که انسان ها، در سایه ثروت خویش حکومت می کنند ـ بی اعتناء به اینکه تعداد حکومتگران اندک و یا بیشتر است ـ ما با اولیگارشی سر و کار داریم و هرجا که تهیدستان زمام امور را بدست دارند، ما با دموکراسی سر و کار داریم.»[9]

 

·      این درونمایه اجتماعی و طبقاتی دموکراسی سبب می شود، که توکیدیدس[10] (مورخ یونان باستان) و توکه ویل (مورخ، نویسنده وسیاستمدار درعصر جدید)[11]، همواره دموکراسی را به معنی آلترناتیو (برابرنهاد) و ضد آزادی تلقی کنند.

 

·      توکه ویل می نویسد:

·      «عقل من مرا به هواداری از مؤسسات دموکراتیک فرا می خواند، ولی من ـ غریزتا ـ اریستوکرات هستم.

·      این بدان معنی است که من از سوئی توده ها را خوار می شمارم و تحقیر می کنم و از سوی دیگر آنها را تهدیدی تلقی می کنم و به هراس می افتم.

·      من طرفدار سینه چاک آزادی و قانونیت[12] هستم، حقوق دیگران را محترم می شمارم، ولی با دموکراسی میانه خوبی ندارم.»[13]  

 

·      انگیزه و علت این ضد هم قلمداد کردن دموکراسی و آزادی، که در نگاه اول، حیرت انگیز بنظر می رسد، وقتی روشن خواهد شد که ما پای منبر بنیامین کنستانت[14] بنشینیم و به مواعظ او راجع به «آزادی قدیم و جدید»[15] گوش فرا دهیم (توکه ویل هم می تواند همسنگر او تلقی شود):

·      کنستانت[16] می گوید:

·      «آزادی برای ما، عبارت است از برخورداری فراغت آمیز از لذات استقلال شخصی.»[17]

 

·      واژه «استقلال شخصی» در دهن بنیامین کنستانت، واژه جدیدی است برای «ثروت».[18]

 

·      تصادفی نیست که توکه ویل مخالف سرسخت حق انتخابات عمومی است:

·      «اگر توده ها حق انتخابات داشته باشند، این امر منجر بدان خواهد شد، که قدرت به دست سلب میراث شده ها، یعنی بدست فقیرترین بخش جمعیت کشور بیفتد.»

 

·      درست به همین دلیل بود که کارل مارکس و فردریک انگلس در «مانیفست حزب کمونیستی»، توده ها را به احراز حق انتخابات همگانی فرا خواندند و آن را برای تسخیر قدرت سیاسی، مفید دانستند.

 

·      و لذا می توان گفت که بنظر مارکس، «دموکراسی» با «فرمانفرمائی سیاسی»[19] پرولتاریا   یکی است. [20]

 

پایان بخش اول



[1] Vladimiro Giacché Welche „Demokratie“?

[2] Die „Demokratie“ als Geisel

[3] Konflikt

[4] Untergrabung der demokratischen Ordnung

[5] Notwendigkeit, die Demokratie zu exportieren

[6] Eine vergessene Vorstellung: die Demokratie als „Volksherrschaft“

[7] Polybios

[8] Polibio, Storie, Buch VI, Kap.3; ital. Übers, v. C. Schick, Mailand 1955, Neudruck 1980, Bd. II, S. 92-94. Im folgenden Kapitel behandelt Polybios die degenerativen Formen von Monarchie, Aristokratie und Demokratie.

[9] Aristoteles, Politik, 1279b34-1280a4. Zit. bei M. Finley, La democrazia degli antichi e dei modeni. Rom-Bari 1973, 19822, Neudruck 1997, S. 13 f. (s. auch Finleys diesbezüglichen Bemerkungen).

[10] Thukydides

[11] Tocqueville (1805 ـ 1859)

[12] Legalität

[13] A. de Tocqueville, Scritti, note, discorsi politici, hg. v. U. Coldagelli, Turin 1994, S. 13. Zit. L. Canfora, La democrazia. Storia di un'ideologia, Roma-Bari 2004

[14] Benjamin Constant (1767 ـ 1830) (نویسنده، سیاستمدار و تئوریسین دولت، فرانسوی ـ سوئیسی) 

[15] Diskurs über die Freiheit der Alten und der Modernen

[16] A. de Tocqueville, Scritti, note, discorsi politici, hg. v. U. Coldagelli, Turin 1994, S. 28. Zit. L. Canfora, La democrazia. Storia di un'ideologia, Roma-Bari 2004

[17] privaten Unabhängigkeit

[18] A. de Tocqueville, Scritti, note, discorsi politici, hg. v. U. Coldagelli, Turin 1994, S. 94. Zit. L. Canfora, La democrazia. Storia di un'ideologia, Roma-Bari 2004

[19] politischen Suprematie

[20] S. ebd., S. 106 f.


October 27th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي