رابطه هنر؛ سیاست و ایدئولوژی !
اسماعیل هوشیار اسماعیل هوشیار


 
بعد از نامه دوستانه ای که برای آقای مسعود رجوی نوشتم ؛ تعدادی نظریا نقد داشتم مبنی براینکه :چرا مخاطب نامه ات شخص مسعود رجوی است ؟ چرا بزرگش میکنی واینا......
 
این سوال میتواند برای همه باشد. مخاطب قراردادن شخص مسعود رجوی درهرزمینه ای از طرف من دلیل مشخص دارد که میگویم . اما آقای مسعود رجوی درطی پروسه زندگی اش ( خوب یا بد ؛ درست یا غلط ) چه بخواهیم و چه نخواهیم درذهن هواداروعضو مجاهد خلق تبدیل به بت یا غولی شده است که خودشان میگویند خدای ماده ! ولی برای من مثل بقیه انسانهای دیگربا ابعادی و جرمی مشخص و عملکردی مشخصتر؛ همیشه به دلایل ایدئولوژیک مخاطب قرارمیگیرد .
 
نقل است که خروشچف دردوران زمامداری خود ؛ روزی مقداری پارچه به خیاطی روس داد تا برایش کت و شلواربدوزد. خیاط هم بعد از گرفتن اندازه های مرسوم ؛ اعلام کرد :این پارچه کم است و ازآن کت و شلواری درنمیاد! خروشچف پارچه را برگرداند و درسفری دیپلماتیک به کشوری غربی همان مقدارپارچه و تقاضا را به خیاطی مثلا فرانسوی کرد . خیاط هم اندازه را گرفت و گفت : این مقدار پارچه برای کت و شلوارزیاد است و یک جلیقه هم درمیاورم ! خروشچف با تعجب گفت : پس چرا خیاط روس نتوانست این کاررا بکند و خیاط فرانسوی جواب داد : چون شما درروسیه بیش ازحد واقعی و یا به شکلی ایدئولوژیک دراذهان بزرگ هستید !
 
حالا هم همین داستان برای ذهن هوادار یا عضو مجاهد خلق مصداق دارد . ولی دردنیای واقعی اشاره من به شخص مسعود رجوی اجباری است . یعنی به دلیل بافت ارگانیک و ایدئولوژیک تشکیلات مجاهد خلق من مجبورم خودش را مخاطب قراردهم . بقیه کاره ای نیستند . ازهمان زمانی که رهبرعقیدتی خلق شد و بقیه با هروزنی فقط هیئت اجرایی شدند داستان "شکلی کمدی درام" پیدا کرد . بنا به تعریف خود مجاهدین رهبرعقیدتی همان امام معصوم دردستگاه مذهبی است که مرتکب گناه و خطا نمیشود و مستقیما با خود خدا رابطه دارد و یا تکه ای ازخداست . دراین دستگاه مسعود رجوی حکم میکند و بقیه باید اجرا کنند . در عمل مسعود رجوی سر ریزترین مسائل زندگی نفراتی که به او اعتماد کرده اند تصمیم میگیرد ! کجا؛ کی و چگونه کشته شوید ؟ کجا ؛کی و چگونه بکشید ؟ چه بخورید ؟ کجا بخوابید ؟ چگونه فکر کنید ؟ ....البته نظرات ازپائین میرود بالا؛ ولی رهبرعقیدتی کارخودش را با تشخص خودش میکند . تعریف خود مجاهدین سانترالیزم دموکراتیک مطلق است .
 
 
ساتنرالیزم دموکراتیک مطلق بر2 بخش است . بخش دموکراتیکش مربوط به بدنه یا اعضاء است که میتوانند نظرات خودشان را برای بالا بفرستند . رهبر نظرات را میخواند ؛ یاد میگیرد ؛ نبض جمع را میگیرد.....ولی دست آخرتصمیم براساس نظرات جمع نیست ، تصمیم براساس تشخیص خودش است . حتی اگراشتباه کند ( ولی اشتباهی درکارنیست ؛ خلق وتعریف رهبرعقیدتی این شکاف را بسته است ! ) صحنه مثلا این نیست که بعد ازعملیات فروغ درسال 1367  مسعود رجوی نشست جمعی بگذارد و بحث کند و نظرخواهی کند و براساس رای جمع.... تصمیم بگیرد درعراق بماند و یا مسیررا عوض کند . مسعود رجوی به هردلیلی تصمیم گرفت درعراق بماند و حالا مجریان باید سازوکارماندن را فراهم کنند ! صحنه این نیست که مسعود رجوی بعد از سقوط صدام نشست بگذارد و از همه نظرو رای بگیرد که خط موازی با امریکا و ماندگاری درعراق ؛ آری یا خیر !؟ صحنه این است که مسعود به جای همه تصمیم گرفت و حکمش را به بقیه ابلاغ کرد و بقیه باید اجرا کنند! البته دربخش دموکراتیکش ؛ میشود نظرداد ؛ ولی وای به روزت اگرخلاف نظروخط رهبرعقیدتی چیزدیگری بگویی ! آنوقت میشوی مهدی افتخاری و باقی داستان......!
 
بنابراین همه چیز بنا به توضیحات بالا ، درشخص مسعود رجوی با جایگاه ایدئولوژیک رهبرعقیدتی گره خورده است . از مسعود حکم یا فرمان میرسد و بقیه هیئت اجرایی هستند بدون هیچ سوال و جوابی ! آن اسیران و زندانیان مجاهدین به دلیل جوهر و بافت ایدئولوژک نه حق نظردارند و نه رای گیری و نه میدانند که صحنه به طورواقعی چیست ؟ باز کردن این بحث لازم شد ؛ چون کسانی هستند که واقعا فکرمیکنند آن زندانیان خودشان تصمیم گرفته اند و یا حق نظردارند ......  خیر ؛ آنها فقط اعتماد کرده اند ! مثل رابطه کوهنورد و راهبلد . هیچ راهبلدی درمسیررفتن به قله ازنفرات کوهنورد ؛ نظرخواهی نمیکند که مثلا : ازکدام راه برویم ؟ چون اگرکوهنورد میدانست که نیاز به راهبلد نبود . و حالا راهبلدی که مدعی بوده و مسئولییت قبول کرده است ؛ دیگرنمیتواند بعد از گند کاریهای عظیم و ریختن کوهنوردان به ته دره ؛مدعی شود مقصرخودشان هستند و میخواستند اعتماد نکنند !  بنابراین کسانی که ندانسته مدعی هستند باید به خواسته خود زندانیان احترام گذاشت ...... دراین نقطه با ظرافت لیز میخورند و راه بلد یا رهبر عقیدتی را تمیز میکنند؛ درواقع میگویند که به خواسته شخص مسعود رجوی باید احترام گذاشت !
 
 
تمام نفرات غیرمجاهد شوراهم ؛ دانسته یا ندانسته در جایی لیزمیخورند که یا واقعا نمیدانند و یا زندگی خرج دارد ! روزگاری که مسعود رجوی ازگسترش شورایش حرف زد ، همه کف زدیم . دراین شورا تمام سازمانها و افراد حق یک رای دارند . این شورا الان مثلا 600 عضو دارد . یعنی 600 حق رای ! درجریان گسترش شورا مسعود با زرنگی حق رای خودش را تقسیم به 500 کرد . یعنی دربهترین حالت و حداکثر شورا 100 عضو غیرمجاهد دارد . حتی اگرهمه اعضای غیرمجاهد هم با قانونی مخالف باشند و فقط مسعود موافق باشد ؛ آن قانون تصویب میشود . نصف بعلاوه یک یعنی تصویب قانون .... آن 500 عضو مجاهد رای نمیدهند آنها فقط روی کاغذ تیک میخورند . رابطه مجاهد خلق انقلاب کرده با رهبرعقیدتی 2 طرفه نیست بلکه یک طرفه است . بنابراین درهرحالتی شخص مسعود همیشه 500 رای موافق را درجیب دارد . همه اعضای غیرمجاهد هم که مخالف باشند ؛ اون کارخودش را پیش میبرد ؛ با روش ظاهرا دموکراتیک مثلا رای گیری ! بنابراین اعضای غیرمجاهد شورا ؛ نه رای شان تاثیرگذاراست و نه بحثشان و نه مواضع کلیدی دارند . این جماعت دکورو یاروغن جلای دستگاه ایدئولوژیک شخص مسعود رجوی یا رهبرعقیدتی هستند. کارشان و تنها کارشان هم زدن مهرسیاسی به پای تصمیمات ایدئولوژیک مسعود رجوی است. از همین منظرهم تا همیشه مسئول و پاسخگو هستند. به خصوص سراستراتژی ماندن و قتل عام نیروهای زندانی مجاهدین درعراق !
 
 
حتی نگرانی یا ترس بقیه نیروهای سیاسی ؛ قابل فهم است . آنها شاید تشخص ندهند که کجای کارمیلنگد و یا بترسد که عنوان کند ؛ ولی به درستی حس میکنند که این دستگاه و تفکر ایدئولوژیک با همه بزرگی فیزیکی و امکاناتش و تجربه اش برای یک اتحاد سیاسی قابل اعتماد نیست !
 
 
 خط ماندن درعراق مسئول اول و آخرش ازهمان زمان بعد ازعملیات فروغ با مسعود رجوی است . خط و اصرار ماندن بعد از صدام هم با شخص مسعود است . اگردرست یا خوب است با مسعود است ! اگرغلط یا بد است بازهم شخص مسعودرجوی است . به همین دلیل و به درستی درمورد کمپین خروج ازعراق هم مخاطب مسعود رجوی است . چون او اعلام میکند که بمانیم یا برویم . مسعود رجوی پرچم ماندن درعراق را 20 سال است با رویکرد ایدئولوژیک دردست دارد ؛ و طی این 20 سال و همین حالا هم ؛ من " بچه نازی آباد" عطف به نتیجه.......... سوال میکنم و از خودش جواب میخواهم . محمد اقبال یا همه اسیران لیبرتی روحشان هم خبرندارد که چه میگذرد . چرا از اشرف به لیبرتی و حالا چرا بازگشت !؟ یعنی آنقدردرگیرمشکلات هستند و یا میشوند که دیگروقت فکرکردن ندارند و این البته به دلیل اعتماد به رهبرعقیدتی و همان بزرگی ذهنی و غیر واقعی زیاد عجیب نیست .
 
میدانید خط برخورد ایدئولوژیک ( حذف کردن ) و تناقضش دردنیای سیاست چیست ؟ کمپین خروج از عراق پرچم خروج اسیران را دردست گرفته است . بدون کمترین شکاف یا تفحصی ازهمان ابتدا با تمام قوا بنای حذفش را گذاشتند ؛ آن هم نه به دلیل نفرات و مسئولان آن.....فقط به دلیل اینکه خط ماندن درعراق که مسعود رجوی خالق آن است خراب نشود ؛ زیرآبش زده نشود . نمیتواند سرتصمیمات ایدئولوژیک بحث سیاسی کند نمیتواند توضیح دهد . چون زمین سیاست با دنیای ایدئولوژیک مجاهدین همخوان نیست . تلاش میکند که همه چیزرا منطبق کند ولی جا نمیرود . همین 2 روز پیش دردعواهای بعد ازموشک باران لیبرتی ، مجاهدین تیترزدند که کوبلرپرونده اختلاس جنسی درجایی دارد ! کمتراز24 ساعت بعد این تیترحذف شد . این یعنی اینکه سیاست را میداند و درجنگ سیاسی میداند که این حرفها پشیزی برای بیرون ازدنیای ایدئولوژیک ارزش ندارد . دردنیای معمول و غیرایدئولوژیک رابطه هرجانداری با هرجامد و مایعی ...کاملا طبیعی و اسمش رابطه است ؛ مگراینکه تجاوز و زور باشد که قانون چارچوبش را تعریف کرده است .
 
برای من و خیلی های دیگرمفهوم نامه محمد اقبال به خواهرش روشن است . ارزش و اعتباری ندارد حتی اگر پنج میلیون امضاء و نوشته هم بیاورند دردنیای سیاست ارزشی ندارد . این همان روش ایدئولوژیک ( حذف ) است به هرقیمت ! چون خطی که رهبرعقیدتی مشخص کرده برای ماندن درعراق ؛ نباید خراب شود . درپیام 5 دی ماه هم وقتی شخص رجوی مجبور میشود که راجع به آن " زنک یا مردک " حرف بزند و توضیح بدهد ؛ نه به خاط اهمییت آن نفرات ................بلکه احساس خطررا درجایی دیگرخودش بیان میکند و میگوید: 20 سال برای انقلاب ایدئولوژیک زحمت کشیدیم و حالا نباید بگذاریم خراب شود ! بیست سال پیش موجود نامتعارفی به نام انقلاب ایدئولوژیک خلق کرد که عطف به نتیجه....هیچ راندمان مثبتی درتمام طول پروسه اش نداشت و فقط توجیه کننده تصمیمات غلط و ابلهانه رهبرعقیدتی بود . حالا دیگه این موجود عجیب سالیان است که تبدیل به جسد شده ؛ و بوی تعفنش هرآدم عاقلی را به تهوع وامیدارد . ولی مسعود رجوی تلاش میکند که این بوی تعفن جنازه ایدئولوژیک را زنده نگه دارد و با آن نعشه میشود ! میدانید چرا ؟ چون تمام ساخت و سازها و تصمیمات احمقانه ایدئولوژیک ؛ مثل خط ماندگاری درعراق را با همین جنازه توجیه کرده است !
 
 
بنابراین خطر اصلی مشخص است ؛ زدن زیرآب تصمیم ایدئولوژیک و احمقانه ماندن درعراق ؛ و تلاش برای درست نشان دادن تصمیم و خط رهبردرماندن درباتلاق عراق ! والا می آید و دفاع و توضیح سیاسی برای ماندن میدهد که مثلا ما باید ازعراق خارج نشویم به این دلایل...اینکه مقاومت کنیم یا مبارزه ؛ کشک مطلق است یعنی شعار و نه شعور! اینکه دراشرف یا لیبرتی یا هرجای دیگر از عراق استراتژی سرنگونی پیش میبری باید قابل تشریح و توضیح باشد . والا سالی یک یا 2 بار تعدادی کشته و مجروح ؛ سالی یکی دو بار مراسم و محکوم کردن و بقیه قضایا....اسمش مبارزه و مقاومت نیست. تمام امید مسعود رجوی به سیاست خط موازی با امریکا دراین بود که امریکا درتضاد با حکومت اسلامی؛بالاخره مجبورشود ازدستگاه و شخص خودش استفاده ابزاری کند ولی بعد از جا خالی آمریکا ؛ دیگرهمان امید هم به باد رفت .حالا اگردرحال مبارزه هستی میآیی قدم به قدم استراتژی را تشریح میکنی و سرنگونی را و بقیه سوالات را جواب میدهی . ولی دستگاهش ظرفییت و توان سیاسی را ندارد وچشم بسته به همین روش ایدئولوژیک حذف ادامه میدهد و به زعم خودش تا پائیزسال آینده همینطور دوام بیاورد و بازی را کش بدهد ؛ شاید یک امتیاز سیاسی دیگر بگیرد ! فعلا که شعارش و حرفش این است که آمریکا ما را به عنوان آلترناتیو به رسمییت بشناسد . آمریکا هم زور میزند که مجاهد خلق را دموکراتیک کند . خلاصه صحنه این شده است که ؛ آمریکا میگوید تو دموکراتیک شو ؛ بعد رسمییت .....مجاهدین هم زورمیزنند و میگویند : اول به رسمییت بشناس تا شاید بعدا دموکراتیک شویم ! دراین میان حتی یک ایپسیلوان هم جان و زندگی زندانیان اسیردرعراق برای هیچ طرفی ارزش ندارد !
 
آنجا که پای زندگی و جان هزاران زندانی و اسیر بی خبر ازهمه جا درمیان است ؛ باید خیلی صریح باشی ،  با احدی تعارف نداریم ، انبوهی مارکهای مطرح شده و باقی حرفهای در راه را به جان باید خرید ؛....تصمیم ایدئولوژیک و خط ماندن نیروها درعراق اگردرست است و اسمش هم مبارزه است ، پس تشریحش کن . واگرغلط است و عطف به وظیفه.........سرانجام عاشورایی و قتل عام صبرا و شتیلایی اسمش مبارزه ومقاومت و برایت ارزش نیست پس قاطعانه باید خط خروج اسیران ازعراق را به هرشکلی تیز کنی و بتوانی دفاع کنی . ! فلان منتقد مودب مطلب نوشته بود آن اسیران باید به هرقیمتی از لیبرتی خارج شوند و نقطه پایان مطلب را زد ! فقط مشخص نکرده بود که ازلیبرتی خارج شود بعد به کجا برود ؟ 100 مترجلوتر، 1000 مترعقب تر؛ 500 متربه راست ؛ 500 متربه چپ ؟ بی تعارف یعنی اینکه خط ماندن آن زندانیان درعراق و قتل عامشان اسمش مبارزه نیست و باید پرچم خارج شدن از عراق را نگاه داشت . 
 
 
دردستگاه ایدئولوژیک مجاهد خلق رجوی ، محمد اقبال یا مرضیه همتی و یا هرعضواسیردیگر؛ باید هرکاری که بهش دیکته میشود بدون هیچ اطلاعی و سوالی انجام دهد والا عدم اجرای فرمان ؛ مقابله با خط رهبر عقیدتی تفسیرمیشود و بعد به قول زنده یاد مرضیه همتی ؛ باهات کاری میکنند که زمین را گاز بگیری !
 
حالا هم خواهران اقبال که اینجوری هستند ! 20 سال پیش گفته بودند " پتیارک " و حالا پلیدک و....درحالی که از آن زمان تا الان و خواهران اقبال 20 سال گذشته است. 20 سال زمان کمی نیست. بلوک سیمانی کوچه اوس کریم تحت شرایط انواع عوامل جوی وبیرونی تغییرکرد وخراب شد ؛ کوچه حاج زینل تبدیل به 30 متری شد ....درصحنه سیاسی هم انبوهی اتفاقات افتاد ؛ جنگها ، بهارموسوم به عرب و باقی تغییرات......اما همان روش ایدئولوژیک  حذف از2 یا 3 دهه پیش عوض نشد و نمیشود . اگربتوانند با تعدادی مارک ناقابل و ازهمین خارجه سرکمپین را به سنگ میکوبد و اگر نشد ازته لیبرتی برادر و خواهری را میآورد که خواهرم کیست و در زندان چه کرد و بقیه داستان..... که درانتها کل مطلبش را تقدیم میکنم . این گونه معرفی کردن به سبک حکومت اسلامی؛ همان خط ایدئولوژیک حذف و سرکوب به هرقمیت است که مسعود صادرمیکند و بقیه اجرا میکنند ؛ حتی اگر مریم رجوی هم ازخط خارج شود ؛ اگر ساکت ماند که هیچ ؛ والا آش همین است و کاسه همین و واژه ای جدید...... مثلا مریمک پتلید ! حتی میداند که قیمت سیاسی اش کم نیست سوالات بیشتر میشود ؛ ولی چاره ندارد ؛ هنوز چنین ظرفیتی نیست که زیرآب کارها و حرفها و خط و خطوط غلط خودش را که رهبرعقیدتی است و اشتباه هم نمیکند.... بزند ! خط ایدئولوژیک ماندن درعراق را هم مسعود رجوی داده است ؛ پس مسعود رجوی مخاطبم میشود .
 
مسعود رجوی کیست ؟ مسعود رجوی فرزند فلان اهل فلان جا است . دروسط حرم امام رضا متولد شد و از همان رحم مادرش نورانی و تپل ومعصوم بود . درسال فلان سیاسی شد ؛ فقط سه سال زندان رفت . درزندان اخلاق و تیپش چون خیلی خوب و مودب بود با عفو ملوکانه یک درجه کوچولو تخفیف گرفت وازاعدام به حبس ابد محکوم شد . همیشه به بازجوها سلام میکرد و بازجوها به او درود میکردند ....بعد ازآزادی خیلی کارکرد . 3 ازدواج رسمی موفق و 700 ازدواج غیر رسمی صیغه ای درکارنامه ایدئولوژیک خود دارد.....درسال 1364 رسما خودش را به "امامت" رساند و رهبرعقیدتی شد......170 سانت قدش است ..... 100 کیلو وزنش است ... سالهاست درغیبت کبری به سرمیبرد....احتمالا الان کچل شده و.....
 
خلاصه کلام : روزگاری درفازسیاسی ؛ احمد شاملو تک ستاره آسمان هنروادب که ربطش به سیاست را منکرنمیشد ، درباره شخص مسعود رجوی نکته ای تشویقی گفته بود که نقل به مضمونش این بود : مسعود رجوی خیلی خوب است ؛ ادبیات خوبی دارد ؛ خوش تیپ است ؛ سخنورخوبی است ، کاریزمای  خوبی دارد و اینا.......
 
سالها بعد رندی ازشاملو میپرسد که :  “آیا هنر و سیاست جایی به هم می رسند؟” و شاملو هم با رندی پاسخ می دهد:” آه بله، حتما. نرون شهر رم را به آتش می کشید و ساز و چنگ می نواخت... شاه اسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن می زد و غزل می گفت... و هیتلر که آرزو داشت نقاش بشود، عظیم ترین رنجگاه تاریخ، کشتارگاه زاخسن هاوزن را...


ناصرالین شاه هم شعر می سرود و هم نقاشی می کرد و نقاش می پرورد
 ؛ اما، برای یک تکه طلای دزدیده شده می داد سارق را زنده زنده پوست بکنند... انسان برایش با بادمجان تفاوتی نداشت... خب بله، یک جایی به هم می رسند: متاسفانه بر سر نعش یکدیگر.”.....
 
 
( این اسمش رویکرد ایدئولوژیک است . هرچند شاملو با هوشیاری اسمی از 2 سیستم مشابه ایدئولوژیک ؛ حکومت اسلامی و مجاهدین خلق نیاورده است . )

 


 


February 21st, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي