آدم مرده است بگذار بنی آدمان همین باشند
امان ریاضت امان ریاضت

دیر امروز که همه گرویده خواست های شیطانی خود هستند، آنقدر ظلم و استبداد، نادانی و سهل انگاری، دانایی و تعمل نه بخشیدن به آن سد انسانیت را گرفته که عارفان جهان مکتوبی به ما مینویسند تا همه را ترک کرده نخست خودمان را بشناسیم؛ حتی خداوند را ترک کنیم و پای خودمان بایستیم. این ایمان ی که ما از آن سخن میرانیم، این ایمانی که بستگان ما زیر نام منسوب به مسلمانی از آن سخن میرانند و این ایمانی که دیگران ظاهراً قصد برتر شمردن آنرا نسبت به ما و شریعتی میکنند، چندیست بی خیال دنبال هرزیات ی روان است که حتی باری هم نظری بر سیر رفتارش ندارد. بسیاری ها هستند که با چهارپا نزد من می ایستند و خود را زاهد، مجاهد و مسلمان لقب میدهند. خیلی ها عجیب است، وقتی با گرفتن این القاب از سوی خود و دوستان شان میخواهم تکفیر شان کنم. خجل گشته و در این راستا یا نوعی پرخاشگری پیشه میکنند و یا هم اگر حد اقل آدم خوب باشند، سکوت. انگار اگر گپ ی بر گفتن دارند این است که « شما نمی دانید، قلبم پاک است، چند روز زندگیست باید خوش بگذره ، به خدا مه خو آدم کاکه را خوش دارم، حد اقل شنگ خراباتی که نداشت چندان آدم نیست» کوهوباما با این که از جمع مسلمانان نیست، روزی را بنام پایان تاریخ میشناسد. روزی را که اتفاق آن را همگام با فرا رسیدن دموکراسی لیبرالی میداند. اما مسلمانان از این روزی که در کتاب شان به صراحت یاد آور شده غافل اند. یاوه گو را دوست میدارند، دیگران را تکفیر میکنند. حتی از کافران نه! بایست از خود متنفر باشند که بدتر از کافر شده اند. از فردی پرسیدم آنکه خواست با ضوابط الله ج عیار باشد چرا گوشه نشین میشود؟ چرا با بسیاری در مجادله میشود؟ چرا به زعم خودشان آدم بد میشود که مورد رد جامعه قرار میگیرد؟ پاسخ ها پراگنده بود. حتی گفتند هرگاه فردی مورد رد این چنین دوستانش قرار بگیرد آدم دوزخی است. خوشا به آنکه مورد رد آنچنان جامعه ، مردم و دوستان شان قرار بگیرند. از همه کنار روند تا ظرفیت دوستی با خود و معبود را کسب کنند. دیده های ام غبار گرفته آدم نمی بینم و هر چه هست شاید هم خطای چشم بعد از این نسل هایی گونه آدم حتی غبار دلت را نخواهند دید. با یکی از جوانانی که در جمع یارانش کم دیده میشد، هم قصه شدم. شنیدم رفته رفته دارد از خود متنفر میشود. میگفت هر چه میکند نمیتواند چون دوستانش شاد و دوست داشتنی باشد. اما نه! در جامعه ی که اشرار حکومت کند، فقط اشرار شریک آن ها بوده میتواند و بس. در چنین جامعه اگر شاد بوده و از بودن در کنار آنان لذت ببری، در حقیقت تو در گرداب بزرگی گیر هستی که ظاهرش شادمانیست و آخرش پشیمانی. آری! هنگامی که ما داریم با خدا نزدیک میشویم و رفته رفته از چنگ رذالت ها رهایی میابیم، در حقیقت از جامعه مان از رفیق قبلی مان حتی از قوم و خویش مان دور میشویم. تقصیر ما در چیست!؟ هیچ! ما از رذایل جلوگیری میکنیم تا به فضایل برسیم و اینجاست که اینان همه خاستگاه و پرورشگاه رذایل اند، انگار ما از اینان جدا میشویم. چقدر مشکل خواهد بود تحمل از همه بریدن، اما این مشکل انگشت شماری را دچار خود میسازد. ای دل ز غبار جسم اگر پاک شوی تو روح مقدسی بر افلاک شوی عرش است نشیمن تو، شرمت باد کایی و مقیم خطه خاک شوی ) ) امان ریاضت دانشجوی ژورنالیزم
December 23rd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي