حرف ز درد غربت
انجيلا پگاهي انجيلا پگاهي

 

 

 

حرف ز درد غربت

 

 

چه دل آزرده ام ایدوست گرم میشنوی

دانی حرف دلم ایدوست گرم میشنوی

 

غربت دلشکن و همهمه ی بیگانه

چه کنم میکشم ایدوست گرم میشنوی

 

سال و مه میبرد اینجا پر پرواز زمن

پرپرم  پرپرم ایدوست گرم میشنوی

 

به قماری که گذارند جنابان به حراج

ورق بازییم ایدوست گرم میشنوی

 

پاسخی هیچ نبود از من آواره زمین

گم شدم من کییم ایدوست گرم میشنوی

 

 

 

تا فصل سبز باور

 

 

به عشق باور کن

کتاب حکمت این با غ ،از دریچه دل،

شبی دوباره بخوان!

عجب خجسته بهاریست ای سپیده بمان!

وآن بلاغت خورشید دستهای جوانت

به سینه ها بدمان!

به چه می اندیشی؟

الا تکیده ز تقدیر هوش پنجره ها!

قیام باور بشنو  لای زمزمه ها

نگو نمیدانی،

که در کبودی این کوچه باز بینایی

دوباره میاید!

 

 


May 28th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان