شب یلدا
عبدالله « وفا » عبدالله « وفا »


باز از درد فراقت ناله سر کردم بیا!
شور و فریا د د لم بیشتر کردم بیا !
آب دیده ریختم بر مجمر داغ فلک
نور ماه و اختران را بی اثر کردم بیا !


بر در صبح مزاحم قفل و زنجیری زدم
دخت نیلی آسمان را بی هنرکرد م بیا !
در زوال نور چشمم ، شا م تا پای سحر
ناله کردم ،گریه کردم، شور و شر کردم بیا!
شعله های عشق سرکش را ز توفان سرشک
با نوید وصلت ای جان،جمله تر کردم بیا !
در شب یلدا « وفا » تا پای جان در انتظار
چشم و گوش خویشتن را کور و کَر کردم بیا!
کارتۀ سه – کابل






December 23rd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان