یادی ازظاهر هویدا
داکتر آرین داکتر آرین

 

شاد روان ظاهرهویدا که چندی قبل از جهان چشم بربست بدون تردید از برجسته ترین و مستعد ترین پروردگان و نماینده گان فرهنگ و هنر افغانستان است.

بخاطر آنکه من صلاحیت مسلکی ندارم  تا شخصیت هنری ظاهر هویدا را مورد تحلیل و داوری قرار بدهم ومیدانم که  در این مورد هرچه بگویم زائد است به این سبب به عنوان شنونده و بیننده غیرمتخصص جهت بزرگ داشت ویادی از ظاهر هویدا به چند خاطره اکتفا میکنم.

ظاهر هویدا با کمال قناعت و مناعت و سربلندی زنده گی کرد و هنر والایش را در خدمت مردم ووطن قرار داد، هویدا کوشید تا با هنرش تصویری هرچه روشن تر از تضاد های اجتماعی و رنج های مردم و چگونگی نوساختن چهره زنده گی بدهد، هویدا به حق که هنرمند مردمی بود و همواره خواسته تا مشکلات زنده گی مردم را که به آن روبرو بودند برملا سازد، ترانه هایش هرشنونده و هربیننده را وادار به تعمق و تفکر می نماید و انسان را در اعماق تصورات و خیالات و احساسات فرو می برد.

خوشبخت کسانی است که در قلب مردم جای دارد، هویدا در تمام زنده گی اش عاشق ترقی و تغییر جامعه بسوی خوشبختی و سعادت بود، او نه تنها در قلب جوانان و روشنفکران تحصیل کرده ای افغانستان، که تشنه تحولات هنری و فرهنگی و اجتماعی بودند جای داشت، بلکه هنر و ترانه هایش مورد تحسین و ستایش تمام دری زبانان منطقه قرارگرفت.

با آنکه هویدا تنها هنرمندی نیست که همواره در خدمت میهن و مردمش بوده و در این راه جهد نموده است، ولی از آن جایکه نتیجه پیکار و خدمتش به موسیقی و هنر، در افغانستان به مراتب درخشان تر و نفیس تر و دوست داشتنی تر از ثمره کوشش و زحمات دیگران است، به این سبب جا دارد که به حق او را بعد از این "استاد موسیقی و هنر معاصر افغانستان" بنامیم.

من از دوران جوانی یکی از شیفتگان آواز ظاهر هویدا بودم و به کنسرت های که اجرا مینمود برای شنیدن آواز پرشکوه اش می رفتیم و هنوز مانند دیروز پروگرامهای نوروزی که در تالار رادیو تلویزیون افغانستان بخاطر تجلیل از سال نو خورشیدی ثبت و اجرا میگردید بیاد دارم که هویدا با نیروی آفرینش و هنر خاصی آنها را تنظیم و رهبری مینمود.

موسیقی در مجموع بالای من، مانند هر انسان دیگر تاثیر عمیق می نهد، اما آواز و موسیقی هویدا برایم دوست داشتنی تر بود، در یکی از شب ها در هوتل "اسپین زر" در کابل، که هویدا با جناب حبیب شریف یکجا کنسرت اجرا مینمودند، شنونده ای سخت مست باده شده بود از جایش برخواسته و از ته دل بار، بار تقاضا مینمود که: بخوان، بخوان، بخوان همان بیتی"کی باشد دست بدهیم به دست هم" هویدا که سرشار از گنجینه های بی پایان ابتکار و سخن شرین و خیال و طنز بود با صدای رسایش برای او گفت : حوصله، حوصله، حوصله آخر دست اش را می گیری، شنونده گان در آن شب مانند همیشه شیفته طبع شوخ و مودب هویدا بودند.

بار آخر این شخصیت بزرگ هنر افغانستان را در اواخر دهه ای هشتاد به مسکو دیدم که جهت تداوی به چکوسلواکیا می رفت، همان روز بخاطر اشتراک در کنفرانس ویا سمینار حزبی، از لیننگراد به مسکو آمده بودم و شب مهمان یکی از دیپلوماتهای سفارت افغانستان بودیم، همینکه از سفارت برآمدیم گفت که ظاهر هویدا از کابل می آید باید او را نیز از میدان هوایی بگیریم ما به استقبال هویدا رفتیم و به خانه برگشتیم، شب ناوقت شده بود و همه خسته بودیم ما تمام روز را در جار وجنجالهای حزبی و سازمانی گذرانده بودیم و هویدا هم خسته و مانده راه و گیچی طیاره و تغییر ناگهانی آب وهوا بود، بعد از صرف غذا در ارتباط به خوبی ها و بدی های هنر و موسیقی که درتمام بافت های زندگی و فرهنگ مردم افغانستان رخنه ژرف داشت ، نظریات رد و بدل شد همینکه دانست من هم در گذشته موقع که در کابل بودم به موسیقی علاقمند و چیزهای را آموخته ام، مصرانه از من خواست برایش بخوانم زیرا میل داشت بشنود که چقدر آواز یک جوان دور از میهن به  سر ، لی و تال برابر است و یا چطورالفاظ را ادا میکند، در این شب پرخاطره مهمان دار ما در لابلای صحبتها و تعارف بطور شوخی از هویدا پرسید: هویدا صاحب آوازه است که هویدا به وطن برنخواهد گشت، ظاهر هویدا بعد از مکث کوتاه، به موهای انبوه و پیشانی بلند و پرچینش که بیانگر حشمت و مهربانی او بود دست کشیده و با لحن آرام گفت: بگذار هرکسی از ظن خود یارما باشد، اما هویدا آبروی مردم و میهن خویشرا نمی ریزد، قوت و لایموتی که در وطن بدست می آورم و زنده گی غریبانه ای که دارم با تمام دشواری های جنگ به هیچ وجه با مال و منال و زنده گی های مجلل غرب عوض نمی کنم و هیچ گاه ذکر و فکرم از وطن و مردمم جدا نمی گردد. واقعا که این مرد با وقار و با نشاط "تلخ و رنج کشیده" حرف و شخصیت خویش را به اثبات رساند تا اینکه دو هوجوم فرهنگی عقب گرا و فرهنگ ستیز"جهادی و طالبی" مجبورش نکردند میهن خویش را ترک نکرد.

درنتیجه این دوهجوم تحمیلی و عقب افتاده که دارای ماهیت غارتگرانه، چپاول و فساد بود و دشمن هرگونه نو اندیشی و نو آوری و سازنده گی فرهنگی بودند بنیاد موسیقی در افغانستان ویران گردیده و حتا سامان آلات بیجان موسیقی بشکل بسیار مضحک و مسخره به دار آویخته شد، هنرمندان زندگی فرساینده داشتن و یا هم مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند، این دو هجوم نه تنها باعث "انجماد فرهنگی" در کشورما گردید، بلکه سبب نابودی فرهنگ مادی و معنوی در افغانستان شدند و در حال حاضر چنان شگاف میان دو فرهنگ (متمدن و عقب مانده) بوحود آمده که سالها ضرور است تا آنرا از حالت "سکون ذهنی" و فقر فکری کشید و به سطح فرهنگ سالهای "١٩٩٠" رساند.

هویدا چون "فردوسی" و "خیام" مردانه ایستاد و مانند "شیسته کوویچ" که در ایام محاصره فاشیزم و نبرد افسانوی مردم لینینگراد سیمفونی خویشرا نوشت و مثل "ناصرخسرو بلخی" که دور از چشم نادانان چهل سال در غار یمگان زنده گی نمود و به مانند "رفائل" که می گفت: در درون من چیزی می جوشد که باید آنرا بیان کنم، سر افراز زنده گی کرد و راه بزرگ را پیمود و هنر اجتماعی و انسانی خویش را با خلاقیت تمام در تسکین درد ها، ایجاد شور و هیجان، طرب و نشاط و آرامش با دادن امید واری و تلاش بسوی زنده گی نوین در خدمت مردمش قرار داد./  روحش شاد باد


October 25th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل هنری