«فقط خلق با فرهنگ ميتواند خلق آزاده باشد»
آصف الم
افغانستان کشوریست متشکل از اقوام و قبايلي که طي ساليان درازی از فروغ تمدن جهاني محروم و کماکان در مناسبات اقتصادی عقب مانده زراعتي و دامداری قرار داشته و بعنوان اداره امور جمعي مردم خويش نيز ، هيچگاه از حاکميت اقوام و زيستن در درون قوم فراتر نرفته و از ناسيوناليزم و ملت شدن بسيار فاصله داشته است.
دوسوم حصه اراضئ کشور مشتمل بر کوه های شامخي است که اکثرا بي حاصل بوده و در دره های عميق آن قومي يا قبيله يي با امکانات اقتصاد طبيعي که از زراعت و مالداری بدست مي آيد و آنهم که خشکسالي دروازه زندگي شانرا نه کوبيده باشد، با بخور و نميری حيات بسر ميبرند..
محسن مخملباف نويسنده و فلمساز ايراني در يک مقاله خويش تحليل مبسوطي از افغانستان داده که مختصر از آن را ذکر ميکنم:
« در مقايسه بين ايران و افغانستان که در قبل از دو صد و پينجاه سال اخير تاريخ مشترکي داشتند اينست که در کشور ايران همه ای ما اول ايراني هستيم و ناسيوناليزم و جه اول برداشت ما از هويت عمومي ما است. اما در افغانستان همه اول عضوی از يک قوم اند و قوميت وجه اول هويت آنها است وائن بارزترين تفاوت روح يک ايراني با روح يک افغانيست. يکي از مهمترين دلايل بقای قوميت وضعيت اقتصادی افغانستان است که ماهيتا دامداری است. هر قوم افغاني گرفتار در دره و گرفتار در ديواره های جغرافيايي و بالطبع اسير ديواره های فرهنگي ناشي از جغرافياي کوهستاني و اقتصاد دامداری خويش است. باور به قوميت چون دره های افغانستان عميق است. اقتصاد دامداری زيربنای قوميت و اين قوميت مبنای اختلافات عميق داخليست...»
در چنين فورماسيون اقتصادی ـ اجتماعي ، سران قبايل و روسای اقوام هر يک اميران قوم و قبيله خويش و مرکز قدرت در محل شمرده ميشود. متباقي افراد چون افزاری به دست اين اربابان اند تا هر طوری که اراده نمايند از آنها استفاده برند. اينها که در بين قبيله عقل کل شمرده ميشوند جهت پايه دار نگهداشتن قدرت خويش و دريافت عوايد لازم با موسسه روحانيت و مذهب در قراً و قصبات تحت نفوذ و هکذا با نمايندگان قدرت مرکزی در محل در زد و بند های نوساني قرار گرفته و در استثمار ظالمانه توده ها ، يکديگر خود را تکميل ميکنند. اين اتحاديه بهره کش و سودجو ، جهت بدست آوردن منفعت در سدد اين نميباشد و نيست تا محاسبه نمايد که افراد و اشخاص بهره ده پشتون اند يا تاجيک ، اوزبک اند يا ايماق.
تاريخ گواه است که سران و سرداران در رقابت با يکديگر و پيش گرفتن از يکديگر الزاما برای بدست آوردن عايدی و بالطبع باقي ماندن در قدرت محلي و يا مرکزی چون مومي در دستان ناپاک دولتهای استعماری قرار گرفته و آستان خدمت بوسيده اند. بطور مثال ميتوان از امير عبدالرحمان خان ياد کرد که استعمار کهن بربنياد آگاهي ای که از سياست قومي و عشيروی داشتند ، پول و اسلحه مورد ضرورت امير موصوف را بدون مخالفت تهيه مينمودند نا وی بتواند رقبای خانداني خويش را درهم شکند. امير نيز در برابر اين معاونت بريتانيا که عساکر تحت ضربه او را که از جانب توده های مردم به شکست قطعي مواجه گرديده بود نجات داد،وحق نمک !! را اداً نمود.
در محاربات و نبردهای که از جانب تنظيم های بنيادگرا عليه حاکميت ح. د. خ. ا. صورت ميگرفت و هکذا در جنگهای ميان گروهي خودشان که به تخريب منابع آب ، نظم آبياری و زمينهای زراعتي و ساير بنياد های اقتصای کشور منتج گرديد، مناسبات خان سالاری به قوماندان سالاری مبدل گرديد و به اين ترتيب مناسبات جديدی به مراتب عقبگراتر و خشونتبارتر که فرهنگ جنگ و خون و آتش را مسلط ساخت برقرار شد. سران تنظيم های جهادی !؟ بر جای اربابان و سران قبايل نشستند و خود را امير خواندند و عقل کل گرديدند. آنها کماکان برای کسب منفعت ، اقتدار و سرمايه اندوزی با اجانب مقتدر در سطوح مختلف در جهان ساختند و با وعده های زيادی لشکر بيکاراني را به خدمت گرفتند که از الفبای دين مبين اسلام آگاهي نداشتند و اين بار ارباباني که تازه وارد کارزار گريده بودند ، اين لشکر را بعوض کار بالای زمين برای آدم کشي ، چور و چپاول و غارت ، تحت نام غنيمت استخدام کردند. اندرين راه خونهای بسياری ريخت و جانهای فراواني قربان شد. اين سران تنظيم ها بودند که به قيمت فروش اين خونهای ريخته شده صاحب مليارد ها دالر، قصرهای باشکوه ، موترهای ضد گلوله و خدم و حشم گرديدند. با دريغ و درد بسياری از فرزندان وطن که از احساسات مذهبي شان سؤ استفاده گرديده بود در زير خاک های سيه خفتند و يا معيوب و معلول گرديدند. چه مادران داغديدۀ که صدای شيون و فرياد شان در مرگ يگانه فرزند جوانشان به آسمانها بلند گرديد ، چه اطفال معصومي که در زير آوار خانه های غلطيده جان سپردند ، چه فاميلهای که بر عزت و ناموس شان تجاوز صورت گرفت و دختران معصوم و بيگناه شان به شيخ های عرب فروخته شدند، و چه آدم های بيگناه و بي پناهي که بر سرهای شان ميخ کوبيده شد، و چه بسا انسانهای که زنده زنده در داشهای خشت پزی به عوض هيزم سوختانده شدند و هر يک از آنها به قوم و قبيله جداگانه يي متعلق بودند.
اين هوتلهای پنج ستاره يي و قصرهای سر به فلک کشيده که تازه از زمين سربرآورده اند و اين پولهای ذخيره شده سياه و سفيد در بانکهای عرب و ايران و توران به آن پارسايان و وارسته گاني !؟ تعلق دارد که هزاران انسان بيگناهي را که مهر و علامت قوميت های مختلف ساکن در افغانستان را داشتند بجان هم انداخته و به جنگ برادرکشي تشويق کردند، و خود آن انديشه پارسايي و قناعت را که تا اکنون در موعظه های خويش بکار ميبرند عملا به دور انداخته و در عوض رو به اعتبارات دنيايي و آرزوهای مادی آوردند. اما به مجردی که سخن برحقي را از حنجره کسي و يا اشخاصي بشنوند باز همان شمشير زنگ زده خويش را بکار برده ، بي شرمانه ايشانرا به کفر و الحاد متهم ميسازند.
تا اينجا آنچه گفته آمديم به اين منظور است تا بگوييم که هم ديروز و هم امروز تضاد عمده در جامعه ما تضاد طبقاتيست ، تضاد بين ثروت و فقر است ، و در حال موجود تضاد بين صلح و جنگ است. توده های مردم از مليتهای باهم برادر افغانستان سالهاست که در صلح و صفا پهلوی همديگر زيسته اند و اگر در مقاطعي از زمان ستم ملي نيز جلوه های داشته ، بازهم دست آنهايي دخيل بوده است که آب را گل آلود ساخته و برای خود ماهي مراد صيد کرده اند. توده های مليوني کشور ما هميشه خواهان صلح و صفا بوده اند و هستند. هر تغييری که در بالا به وقوع پيوسته است ، آنها به اميد آن که غربت و فقر شان رخت بربسته و بر لبان اطفال معصوم شان تبسمي نقش بندد از آن استقبال کرده اند. زيرا اين حيات مادی است که سطح شعور و آگاهي اجتماعي توده ها را تعيين ميکند و با درد ودريغ فراوان که جامعه ما بنابر عقب ماندگي قرون و تسلط نظامهای فرد گرا و استبدادی از کاروان تمدن بشری به عقب افتاده و بسيار طبيعي است که اگر توده صدها سال در شرايط ترس و شرايط بد اجتماعي نگهداشته شده باشند ، امکان رسيدن به پيروزی در زندگي برايشان دشوار مئ گردد و تميز خوب و بد خود را آنطوری که لازم است کرده نمئ توانند.
اکنون با احترام فراوان مي خواهم روی سخن خود را به سوی آنعده آگاهان سياسي ـ نخبگان و روشنفکران متوجه سازم که در وسايل ارتباط جمعي ، بخصوص سايت های انترنتي بعضا به مبارزه اتنيکي ، قومي ، مليتي و زباني مصروف ميشوند:
در اواني که مردم ما تا هنوز در آتش جنگ ميسوزند و سيه ترين و مرتجع ترين نيروهای وابسته به پاکستان مصروف آدم کشي و به آتش کشيدن مکاتب و تاسيسات عام المنفعه کشوراند؛در آواني که نيروهای ارتجاعي و انحصار طلب بر کليه شون زندگي مردم مسلط بوده و سخنان برحق ديگر انديشان را با نهديد و تخويف به ترور کردن و پرتاب بوتلهای پلاستيکي بسوی آنها حتا در پارلمان کشور پاسخ ميدهند؛در آواني که مردم ستم کشيده کشور محتاج لقمه ناني هستند و اطفال شان با رنگهای زرد و شکم های باد کرده بر خس و خاشاک ميلولند ؛
در اواني که مليونها مهاجر افغان و يا افغانستاني در اوطان مختلفي با حقارت رو به رو بوده و با هزاران مصيبت دست و پنجه نرم ميکنند؛
در اين زماني که دولت موجود با اتکا بر نيروهای غير مؤثر متکي بوده و هيچ مشکلي از مشکلات و هيچ معضله يي از معضلات مردم را آنطوری که بايد حل کرده نميتواند؛
آيا در چنين مقطعي ، طرح مسايلي همچون افغان ، افغانستاني ، خراسان و افغانستان ، پشتون و تاجيک چه دردی را مداوا کرده ميتواند و کدام گره از جمله هزاران گره اجتماعي و فرهنگي موجود را ميگشايد؟؟؟
به باور اين قلم رسالت روشنفکران بحيث قشر آگاه کشور بيش از همه اين است تا بر حلقات اساسي دشواری های زندگي مردم و صورت حل تضاد های عمده کشور دست بگذارند. چراغي شوند که راه توده های محروم جامعه را که در هزاران دام بدبختي و ستم گرفتار اند روشن سازند. زيرا هر حرکت ترقي خواهانه صرف با آگاهي گسترده مردم پيش رفته ميتواند.
خوزه مارتي انقلابي برجسته امريکای لاتين ميگويد:
« انسان ميتواند بين دو راه يکي را انتخاب کند. يا حيوان بارکش شده وبا سر پايين افتاده هر فرماني را در برابر جان و غذا مي پذيرد و اطاعت ميکند و هيچ سوالي نميکند ، و يا راه خلاف را ميگزيند و مانند ستاره درخشاني شده و راه مبارزه به ديگران را نشان ميدهد.»
مردم و توده ها تاريخ ساز اند ، «فقط خلق با فرهنگ ميتواند خلق آزاده باشد.» /
شماره سوم سال چهارم ماهنامه مشعل
جوزا 1385 -مي 2006
در اين شماره مطالب زير را مي خوانيد :
اعلامیه ء مجلس موسسان نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان
مجلس موسسان نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان
پیام مجلس موسسان نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان بمناسبت اولین سالگرد تاسیس نهضت فراگیر
«فقط خلق با فرهنگ ميتواند خلق آزاده باشد»
آصف الم
شورای شهر ماسکو نهضت فراگير دموکراسي و ترقي افغانستان ايجاد گرديد
برگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــــان
پیوست به گذشته
محمد ولي
سکولاريزم وبازتاب آن در ُسروده هايی مولوی،خيــــــام و حافظ
صديق وفا
مکثی بر“اعلامیه“ فدراسیونی ها....!
محمد عارف صخره
من اورا دیده بودم
محمدنبي عظيمي
به بهانهء بیست وهفتمین سال مرگ بلبل شوریدهءکشور
فضل الرحیم رحیم
و مطالب جالب و خواندني ديگر...
June 20th, 2006
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
- حوت 1389 شماره دوازدهم سال هشتم
- میزان و عقرب سال 1389شماره هفتم و هشتم سال هشتم
- اسد و سنبله1389شماره پنجم و ششم سال هشتم
- جوزا و سرطانشماره سوم و چهارم سال هشتم
- حمل و ثور 1389 مارچ و اپریل 2010شماره اول و دوم سال هشتم
- جنوری و فبروری2010شماره یازدهم و دوازدهم سال هفتم
- عقرب و قوس 1388اکتبر و نوامبر2009شماره هشتم و نهم سال هفتم
- سنبله و میزان 1388اگست و سپتامبر 2009شماره ششم و هفتم سال هفتم
- سرطان و اسد 1388جون و جولای 2009شماره چهارم و پنجم سال هفتم
- جوزا1388 مي2009شماره سوم سال هفتم ماهنامه مشعل
- حمل و ثور 1388 مارچ و اپريل 2009 شماره های اول و دوم سال هفتم ماهنامه مشعل
- حوت 1387 فبروری2009 شماره دوازدهم سال ششم
- دلو1387جنوری2009شماره یازدهم سال ششم
- جدی1387دسامبر2008شماره دهم سال ششم
- قوس 1387نوامبر2008 شماره نهم سال ششم ماهنامه مشعل
- میزان و عقرب 1387شماره هفتم و هشتم سال ششم ماهنامه مشعل
- اسد و سنبله 1387شماره پنجم و ششم سال ششم ماهنامه مشعل
- سرطان1387جون2008شماره چهارم سال ششم ماهنامه مشعل
- جوزا 1387 مي2008 شماره سوم سال ششم ماهنامه مشعل
- حمل و ثور 1387 مارچ و اپريل 2008 شماره های اول و دوم سال ششم ماهنامه مشعل
- حوت1386 فبروری 2008شماره دوازدهم سال پنجم ماهنامه مشعل
- دلو1386 جنوری 2008 شماره يازدهم سال پنجم ماهنامه مشعل
- جدی 1386 دسامبر 2007شماره دهم سال پنجم ماهنامه مشعل
- قوس 1386 نوامبر 2007شماره نهم سال پنجم ماهنامه مشعل
- عقرب 1386 اکتبر 2007شماره هشتم سال پنجم ماهنامه مشعل
- ميزان 1386 سپتامبر 2007 شماره هفتم سال پنجم ماهنامه مشعل
- سنبله 1386 اگست 2007 شماره ششم سال پنجم ماهنامه مشعل
- سرطان و اسد1386 جون و جولای 2007شماره های چهارم و پنجم ماهنامه مشعل
- جوزا1386 مي 2007 شماره سوم سال پنجم ماهنامه مشعل
- ثور1386 اپريل 2007 شماره دوم سال پنجم ماهنامه مشعل
- حمل 1386 مارچ 2007 شماره اول سال پنجم ماهنامه مشعل
- حوت 1385 فبروری 2007 شماره دوازهم سال چهارم ماهنامه مشعل
- جدی و دلو1385 دسامبر 2006 و جنوری 2007شماره های دهم و یازدهم سال چهارم
- قوس1385 نوامبر 2006شماره نهم سال چهارم ماهنامه مشعل
- عقرب1385 اکتوبر 2006شماره هشتم سال چهارم ماهنامه مشعل
- ميزان1385 - سپتامبر 2006شماره هفتم سال چهارم ماهنامه مشعل
- سنبله1385 - اگست 2006شماره ششم سال چهارم ماهنامه مشعل
- اسد1385 - جولای 2006شماره پنجم سال چهارم ماهنامه مشعل
- سرطان 1385 جون 2006 شماره چهارم سال چهارم ماهنامه مشعل
- جوزا 1385 -مي 2006شماره سوم سال چهارم ماهنامه مشعل
- ثور 1385- اپريل 2006 شماره دوم سال چهارم ماهنامه مشعل
- حمل 1385- مارچ 2006 شماره اول سال چهارم ماهنامه مشعل
- حوت 1384 - فبروری 2006شماره دوازدهم سال سوم ماهنامه مشعل
- دلو 1384 - جنوری 2006شماره يازدهم سال سوم ماهنامه مشعل
- جدی 1384 - دسامبر 2005شماره دهم سال سوم ماهنامه مشعل
- قوس 1384 – نوامبر 2005 شماره نهم سال سوم ماهنامه مشعل
- عقرب 1384-اکتوبر2005شماره هشتم سال سوم ماهنامه مشعل
- ميزان 1384- سپتامبر 2005شماره هفتم سال سوم ماهنامه مشعل
- سنبله 1384 - اگست 2005شماره ششم سال سوم ماهنامه مشعل
- سرطان 1384- جون 2005شماره چهارم سال سوم ماهنامه مشعل
- اسد 1384-جولای 2005شماره پنجم سال سوم ماهنامه مشعل
- جوزا 1384-مي 2005شماره سوم سال سوم ماهنامه مشعل
- حمل 1384- مارچ 2005شماره اول سال سوم ماهنامه مشعل
- ثور1384 - اپريل 2005شماره دوم سال سوم ماهنامه مشعل