ایرانیان نخود هر آش
علی بیگدلی علی بیگدلی

 

دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز، فرانسه

روز چهاردهم  مه 2011 ، ماموران پلیس نیویورک، در پی شکایت یک خانم نظافتچی هتل، آقای دومنیک استراوس کان ، رئیس صندوق بین المللی پول را در فرودگاه نیویورک را دستگیر کرده و به شیوه ی سریال های آمریکایی، با زدن دست بند، و پخش آن در تلویزیون ها جنجالی براه انداختند.

این شیوه بازداشت، فیلم برداری از متهم و پخش آن، که برابر فرض بی گناهی در فرانسه جرم است، واکنش گسترده یی در فرانسه داشت. تلویزیون های فرانسه برای آگاهی مردم، در گردهمایی هایی با وکلای عضو کانون وکلای فرانسه و نیویورک می باشند، مقررات ایالت نیویورک را درباره دستگیری و بازداشت و فیلم برداری از صحنه ی جرم، و در اداره ی پلیس و دادگاه ها بررسی کردند.

تنی چند از ازاندیشمندان فرانسوی از جمله برنارد ـ هانری لوی و کارشناسان امور اقتصادی ، مانند کارولین  کسته، نقش دمینیک استراس کان، را در این بنیاد جهانی ارزیابی کرده اند.

در همه این بررسی ها همگان براین نکته، اتفاق نظر داشتند، که از محتوای دادخواست و دلایل و مدارک ادعایی شاکی کمترین آگاهی ندارند. افزوده بر این ،  وکلای دومینیک استراس کان ، که پس از دستگیری تا طرح دادخواست دربرابر هئیت منصفه  شرکت داشتند، بر این نکته تاکید کردند، که پلیس و دادستان نیویورک تاکنون کمترین دلیل و یا مدرکی به آنان نداده است، واز این پس دادستان برای این که وکلا بتوانند از موکل خود دفاع کنند، دلایل و مدارک شاکی را در اختیار آنان می گذارد.

اندیشمندان وکارشناسان امورمالی ، که از دستگیری و بازداشت دومینیک استراس کهان بهت زده شده اند، درباره ی نقش وی در این بنیاد می نویسند، وی دردرازای چهار سال ریاست بانک جهانی، برای پشتیبانی ازکشورهایی که ناگهان دچار دشواری های پولی شده اند، و کشورهای فقیر، الزام هایی برای کشورهای تولید کننده نفت، و کشورهایی که خواهان آزادی فوق العاده بازار می باشند، برپاکرده است. بدون شک کناره گیری اواز این سمت ، برای کشورهای دسته نخست، نابسامانی هایی به دنبال دارد.

برنارد ـ هانری لوی، با افسوس بسیار یادآور می شود، از همان نخستین لحظات دستگیری دومینیک استراس کان ، از این که وی نمی تواند، در میان نامزدهای  حزب سوسیالیست فرانسه باشد، بسیاری از سیاستمداران فرانسوی ، از خوشحالی در پوست نمی گنجند.

نوشته ی خانم شهلا شفیق، درباره دومینیک استراس کان،  یاد آور این ضرب المثل است، که می گوید " هنگامی که درختی افتاد، همه با داس و تبر به سراغ او می روند"

شهلا شفیق که ازحقوق و مقررات کیفری و به ویژه حقوق ایالت نیویورک کمترین آگاهی ندارد، به شیوه ی ملا باجی ها، بی آن که از هویت شاکی و متشاکی کمترین شناختی داشته باشد، نخود آش می شود و از سر ناآگاهی می گوید ، نام متهم همان استراس کان،  یعنی " خان خودمان" است و لاجرم ، زنان جزاموال خان ها بوده اند، و هرکاری با آنان ممکن بود. و نام استراس کان نشان دهنده ی آن است، که وی مانند خان ها، به خدمتگزار هتل در نیویورک تجاوز کرده است!.

شهلا شفیق ، نمی داند که دومینیک استراس کان، فرزند یک خانواده یهودی است، و خان خانی درنزد یهودیان جایگاهی ندارد. " کاهن- کهن- کهان- کوهن " ازنام های یهودی است، ولی ترجمه آن به زبان فرانسه، خان نمی شود در ضمن واژه خان هم مال خودمان نیست و از زبان ترکی مغولی به فارسی وارد شده است مگر اینکه خانم شفیق ترک تبار باشد، سپس مال ایشان می شود.

خانم شهلا شفیق، نام آن سینکلر، همسر دومنیک استراس کان را که یک خانم یهودی تبار است به نام مسیحی تبدیل می کند و " آن سنت کلر " می نویسد.

با تجربه و شناختی که شهلا شفیق به روابط نامشروع دارد، و خود راضی در میان دو رضا! بسر می برد، ذهنیات شخصی خود را جایگزین دلایل حقوقی می کند.

غم انگیز است که در بیرون از کشور نیز چرند گویی پایانی ندارد.

 

     

 


May 24th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی