الجزایر
ترجمه از فرانسه توسط حمید محوی ترجمه از فرانسه توسط حمید محوی

مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس

در بارۀ استعمار

 

انتشارات پروگرس ، چاپ مسکو 1977

 

 

 

11

فردریش انگلس

 

17 سپتامبر 1857

New Americain Cyclopaedia,t.1, 1858

 

الجزایر بخشی از آفریقای شمالی ست که پیش از این توسط پاشای دولت عثمانی اداره می شد، و از سال 1830 ضمیمۀ استعمرات فرانسه شد. موقعیت جغرافیایی الجزایر در شمال به دریای مدیترانه، در شرق به تونس، از غرب به مراکش و در جنوب به صحرای بزرگ محدود می شود...

اینطور بنظر می رسد که بومیان بربرها و کابیلها  یا أمازیغ ها هستند، زیرا چنین بومیانی را با این سه نام بازشناسی می کنند. از تاریخ این بومیان و ریشۀ نژادی آنها اطلاعات زیادی نداریم، ولی همین را می دانیم که در گذشته تمام آفریقای شمال غربی را اشغال کرده بودند و در عین حال در سواحل شرقی نیز دیده می شوند. دیگر ساکنین الجزایر عربها هستند که از بازماندگان حملات مسلمانان می باشند، مورها (1)، ترکها و دورگه های ترک و الجزایری، یهودیان، سیاه پوستان و سرانجام فرانسویها نیز در این کشور زندگی می کنند. در سال 1852 جمعیت الجزایر 2078035 نفر برآورد شده است که 134115 نفر از آنها را اروپاییها از ملیتهای مختلف تشکیل می داده اند، و علاوه بر اینها یک واحد نظامی 100000 نفری نیز حضور داشته است. کابیلها قوم ماهر و زبر دستی هستند که در دهکده های عادی زندگی می کنند، آنها کشاورزان بسیار خوبی هستند و در معادن و کارخانجات ذوب فلزات، در نخ ریسی پشم و پنبه نیز کار می کنند. 

باروت، صابون، عسل و موم تولید می کنند و گوشت ماکیان و میوه و محصولات دیگر را برای شهرها تهیه کرده و در آنجا بفروش می رسانند. عربها عرف و عادات اجداد خود را تداوم بخشیده و  لذا پیوسته در حال کوچ بوده و اردوگاههای خود را بر اساس نیاز به علوفه برای چهار پایان و به دلایل دیگر از مکانی به مکان دیگر منتقل می سازند. در میان تمام ساکنین احتمالا تنها مورها چندان قابل تحسین و احترام نیستند. مورها معمولا در شهرها زندگی می کنند و نسبت به عربها و کابیلها بیشتر به لوکس تمایل دارند، و به علت سیاست اختناق گر ترک عثمانی، مردمان ترسویی هستند که با این وجود شقاوت و کینۀ جویی خاصی را نشان می دهند، و از نظر اخلاقی نیز در حد نازلی هستند.

شهرهای مهم الجزایر عبارتند از الجزایر که پایتخت است و قسنطینه ( کنستانتین) با جمعیتی معادل تقریبا 20000 نفر، و بون ( عنابه کنونی) که شهری ست با دژهای ساحلی که درسال 1847 جمعیت آن معادل تقریبا 10000 نفر است. در فاصلۀ نه چندان دوری از این شهر ساحلی منطقۀ مرجانی ست که ماهیگیران فرانسوی و ایتالیایی را بخود جذب می کند. «بجایه» در ساحل خلیجی به همین نام واقع شده است. تسخیر سریع این شهر بعلت خشونت کابیلهایی بود که در همسایگی آن بسر می بردند. کابیلها با بریدن طنابهای یک کشتی بادبانی دو دکلۀ فرانسوی موجب غرق شدن آن شده، و سپس هر چه بود به تاراج بردند و تمام ساکنین کشتی را نیز بقتل رساندند.

در این کشور، برخی آثار باستانی مشاهده می شود، بخصوص در منطقۀ قسنطینه و همینطور در ویرانه های شهر قدیمی لامبسا(2) که دروازه های شهر بشکل جزئی باقی مانده و آمفی تآتر و آرامگاهی که روی ستونهای یونانی هنوز سرپا ایستاده است. در بخش ساحلی «کوله آ»(3)، شرشال (4)،  ژولیا کازارای باستانی، نقطه ای که برای فرانسویها دارای اهمیت خاصی ست، زیرا محل اقامت ژوبا (5) بوده است، و در همسایگی آن هنوز ویرانه های باستانی دیده می شوند. وهران (6) شهر دیگری   است با استحکامات نظامی که تا 1792 اسپانیاییها آنرا در اختیار داشتند. تلمسان(7) که پیش از این اقامتگاه عبدالقادر بود در منطقۀ حاصلخیزی واقع شده است، شهر قدیمی در آتش سوزی سال 1670 از بین رفت، و پس از باز سازی دوبارۀ آن ولی این بار توسط فرانسویها تقریبا کاملا به مخروبه تبدیل شد. در این شهر کارگاههای فرش بافی و پتو دایر می باشد. در جنوب سلسله جبال اتلس، مزاب(8) واقع شده است، که همان «ژتولی» (9) باستانی ست، ولایت بسکره مهمترین مرکز آن می باشد. مردم بسکره خیلی آرام و متین هستند، و در بنادر شمالی غالبا در حرفۀ باربری شهرت  خاصی دارند.

الجزایر پیوسته به تصرف رومیان، راهزنان و عربها درآمده است. درسال 1492 زمانی که مورها از اسپانیا رانده شدند، فردیناند به الجزایر لشکر کشی کرد و پس از مسخر ساختن شهر های وهران، بجایه و الجزایر، تهدید کرد که تمام الجزایر را کاملا بتصرف در خواهد آورد. سلیم اوتمی حاکم متیجه یارای مقاومت در برابر نیروی مهاجمین را نداشت. در الجزایر از ترکها درخواست کمک کردند و دیری نپایید که ناوگان عروج بربروس(10) به یاریشان آمد. درسال 1516 بود که عروج به الجزایر رسید و برای تسلط یافتن بر اوضاع کشور، نخستین کاری که کرد این بود که سلیم را با دست خودش بقتل رساند و سپس به اسپانیاییها حمله کرد. پس از جنگی طولانی و بدون نتیجه، عروج بربروس به شهر تلمسان عقب نشینی کرد و در آنجا پناه گرفت. ارتش اسپانیا شهر را کاملا به محاصرۀ خود در می آورد و سرانجام او را به اسارت گرفته ودر سال 1518 اعدام می کنند(11). برادرش خیر الدین، جانشین او می شود و در صدد کسب حمایت سلطان سلیمان اوّل بر می آید و شاهی و حکمرانی او را برسمیت می شناسد. در نتیجه سلطان سلیمان به او لقب پاشا در الجزایر اعطاء می کند و یک واحد نظامی در اختیار او می گذارد. به این ترتیب خیر الدین، از این پس پاشای الجزایر موفق به واپس زدن اسپانیاییها می شود و سرانجام به اوضاع کشور تسلط می یابد. پیکارها و عملیاتهای درخشان او علیه مسیحیان در مدیترانه موجب افتخارات تازه ای برای او شد بطوریکه سلطان سلیمان اوّل او را کاپیتان پاشا نامید. شارل پنجم بر این شد تا دوباره حاکمیت اسپانیا را بر قرار سازد. در سال 1541 ارتشی بقدرت 370 کشتی و 30000 مرد جنگی از مدیترانه عبور کردند. ولی بعلت طوفانی عظیم و زلزله تمام ناوگان پراکنده شد و تمام ارتباطات با ارتش اسپانیا متوقف گشت. به این ترتیب اسپانیاییهای بی دفاع، آماج حملات طاقت فرسای دشمن قرار گرفتند و با از دست دادن 15 کشتی جنگی و 140 کشتی باربری و 8000 کشته مجبور به فرار شدند. از این تاریخ به بعد منازعات و خصومات بین دولتهای بربر(12) و شوالیه های مالت (13) بی وقفه ادامه می یابد، و در این دورانها ست که حماسۀ دزدان دریایی آغاز می شود که در واقع شامل کشتی های الجزایری می شود که مدتها موجب ترور و وحشت کشورهای مسیحی در مدیترانه بودند. انگلیسیها تحت فرماندهی بلاک (14)، فرانسویها تحت فرماندهی دوکنز (15)، هلندیها و دیگر قدرتها در دورانهای مختلف به الجزایر حمله کردند.

از تاریخ نخستین اشغال الجزایر توسط فرانسه (16) تا امروز این کشور بیچاره به صحنۀ دائمی خونریزی و چپاول و خشونت تبدیل گشته و تسخیر هر شهری، بزرگ و کوچک به بهای قربانیان بسیار زیادی تمام شده است. قبایل عرب و کابیل که به استقلالشان بیش از هر چیز دیگری دلبستگی دارند و نفرت از تسلط بیگانه اصل خدشه ناپذیر زندگی آنان است، همگی با تهاجمات سنگینی تارومار شدند و خانه و کاشانه شان به آتش کشیده شد، محصولاتشان لگد مال گردید و بازماندگان درماندۀ آنها نیز یا از دم تیغ فرانسویها گذشتند و یا به اسفناکترین خشونتها و هرزگیها ی آنها گرفتار آمدند.

فرانسویها اصرار داشتند که روشهای جنگی وحشیانه را که خلاف تمام شاخصهای بشری و  خلاف تمدن مسیحیت بود بکار ببندند. و روشهای خود را به این بهانه توجیه می کردند که کابیلها  افراد وحشی و آدم کش هستند، و اسرای جنگی و زندانیان را شکنجه می کردند و می گفتند که مدارا با این وحشیها کار اشتباهی ست. جایز هست که دولت متمدنی را که به مقابله به مثل می پردازد زیر علامت سؤال برد. با ارزیابی درخت از روی میوه هایش، و این تنها چیزی ست که می توانیم دربارۀ الجزایر بگوییم. پس از هزینه کردن صد میلیون دلار و قربانی کردن زندگی  صدها هزار انسان، برای ژنرالهای فرانسوی  و سربازهای فرانسوی و آنهایی که در جنگ کریمه مدال گرفته بودند، و افسرانی که در آن آموزش دیده بودند، الجزایر یک مدرسۀ جنگ بود. و امّا در مورد تلاشی که برای استعمار الجزایر صورت گرفت، تعداد اروپائیان در مقایسه با اهالی بومی حاکی از شکست کامل و انکار ناپذیر آن است، یعنی در یکی از حاصلخیزترین کشورهای جهان که پیش از این انبار آذوقۀ ایتالیا بود و در فاصلۀ 20 ساعتی فرانسه واقع شده و تنها امر ضروری حفظ جان و مال در مقابل دوستان مسلح و به همین منوال دشمنان وحشی ست. آیا چنین شکستی را باید به خصوصیات فرانوسیها نسبت دهیم که برای مهاجرت قابلیت کافی ندارند و در ادارۀ امور محلی نیز ناکار آمد هستند؟ قضاوت در چنین موردی در صلاحیت ما نیست. ولی باید دانست که تمام شهرهای مهمی که مورد حمله قرار گرفته بودند مثل کنستانتین، بون (17)، بجایه،أرزیو، مستغانم، تلمسان تمام شقاوتهای ممکن در جنگ را متحمل شدند. مردم بومی با بی رقبتی از حاکمین ترک عثمانی فرمانبرداری می کردند که حداقل این مزیت را داشتند که با آنها هم کیش بودند، ولی در رابطه با دولت تازه و دعاوی تمدن آن هیچ امتیازی نمی دیدند و علاوه براین افراطی ترین نفرتهای مذهبی آنها را برمی انگیخت. هر دولتی که قدرت را بدست می گرفت، تنها موازین دولت قبلی را با شدت بیشتری برقرار می ساخت، و دعاوی بهترین اهداف والاگرایانۀ آنها همواره از طریق اشغال نظامی و مانورهای واحدهای نظامی و شقاوت و سفاکیهایشان زیر علامت سؤال می رفت.

در سال 1831 بارون پیشون (18) بعنوان کارگزار امور مدنی برگزیده شده بود. او سعی کرد سیستم اداری مدنی را بشکلی سازماندهی کند که در ملازمت با حکومت نظامی عمل نماید. ولی موازینی را که برای نظارت تعیین کرده بود، خوشایند ساواری(19)، دوک رویگو (20) وزیر اسبق پلیس ناپلئون نبود و با تقاضای او پیشون را عزل کردند. تحت سیادت دولت ساواری، الجزایر به تبعیدگاه افرادی تبدیل شد که از نظر سیاسی و اجتماعی تحت تعقیب دولت بودند، به عبارت دیگر یک «لژیون خارجی»(21) کامل که از افراد بزهکار تشکیل شده بود، اندک اندک، وارد الجزایر شد. بتاریخ 1833 شکایت نامه ای به اتاق نمایندگان تسلیم شد که می گفت :

 

« در طول سه سال اخیر ما از هر گونه بی عدالتی قابل تصوری رنج برده ایم. شکایاتی که معمولا برای  مقامات نوشته می شود، پاسخی ندارد بجز تشدید خشونت خصوصا علیه همانهایی که چنین مطالبی را نوشته اند. به همین علت هیچکس شهامت عکس العمل پیدا نمی کند و به همین علت نیز این شکایت نامه بدون امضاء ست.

آقایان، ما از شما استدعا می کنیم که ما را از استبداد غیر قابل تحمل نجات دهید و از زنجیر بردگی رها سازید. اگر حکومت نظامی در این کشور خاتمه پیدا نکند و حکومت مدنی جایگزین آن نشود، ما همگی از بین خواهیم رفت و این کشور هرگز رنگ صلح را بخود نخواهد دید.»

 

جهت رسیدگی به این شکایت نامه یک هیئت تحقیقاتی تشکیل دادند و نتیجۀ کار به ایجاد تشکیلات مدنی انجامید. پس از فوت ساواری، و در طول مدتی که ژنرال ووآرول (22) موقتا ادارۀ امور را بدست داشت، برای کاهش تنش در اوضاع کارهایی صورت پذیرفت : خشک کردن مردابها، ترمیم راهها، سازمان ارتش ملّی.

با این وجود بازگشت مارشال کلوزل (23) موجب تعلیق تمام این کارهای عمرانی شد. و تحت فرماندهی او بود که یکی از دهشتناکترین لشکر کشی ها به قسنطینه ( کنستانتین) انجام گرفت. در عهد صدارت مارشال کلوزل ادارۀ امور در سال 1836 به نحوی بود که 54 نفر از صاحب منصبان شکایت نامه ای به پاریس فرستادند و در خواست کردند که هیئتی جهت رسیدگی به سوء استفاده های او تشکیل دهند. یکی از امور بارز در عهد حکمرانی لویی-فیلیپ(24) تلاش برای گسترش استعمارات و تصاحب زمین بود. ولی چنین تلاشهایی که با زور و لشکر کشی انجام می گرفت بی فایده بود زیرا کشاورزان به محض اینکه از توپهای مستقر در سنگرهایشان فاصله می گرفتند به مخاطره می افتادند. تلاش برای تمرکز دادن جمعیت در شرق الجزایر و تاراندن عبدالقادر (25) به غرب(26) ثبات نسبی در کشور فراهم آورد. شکست رهبر شورشگر و دلیر آرامش و صلح را برقرار ساخت تا جایی که برخی از قبایل بزرگ فرمانبرداری خود را از دولت استعماری اعلام کردند.

پس از انقلاب 1848(27)، ژنرال کاوینیاک (28) انتخاب شد که جایگزین دوک اومال(29) در مقام والی اعظم در الجزایر شود. دوک اومال و همینطور پرنس ژوان ویل که هر دو در الجزایر بودند، باز گشتند. ولی ظاهرا جمهوری نیز مثل دوران سلطنتی بخت و اقبال خوبی در ادارۀ الجزایر نداشت.

برای کار روی زمین مهاجرین (استعماری) را اعزام کردند، ولی یا تعداد زیادی از آنها می مردند و یا به این علت که از جنگ خسته شده بودند، زمینهایشان را ترک می کردند. در سال 1849 ژنرال پلیسیه (30) علیه چند قبیله و روستای بنی سلا که از پرداخت مالیات امتناع کرده بودند اردو زد. مثل همیشه و بر طبق معمول تمام محصولاتشان را از بین بردند و هر چه در دسترشان بود به آتش کشیدند. در مزاب، سرزمین حاصلخیزی که در حاشیۀ کویری قرار دارد، در پی موعظه های یکی از «مارابوها»(31) شورشهای گسترده ای آغاز شد. یک واحد 1200 نفره برای سرکوب شورشیان گسیل کردند که با شکست مواجه گشت. زیرا شورش بیش از آن حدی بود که تصور می کردند و علاوه بر این توسط سازمانهای مخفی که آنها را «سید عبدالرحمان» می نامیدند حمایت می شد که قتل عام فرانسویها در دستور روز آنها بود. سرانجام سرکوب شورشیان می بایستی منتظر لشکرکشیهای ژنرال کانروبرت (32) و هربیون (33) می شد. علاوه بر این، محاصرۀ شهر عربی زاتشا (34) نشان داد که اهالی بومی از مقاومت دست نکشیده اند و با اشغالگرانشان از در مهربانی وارد نشده اند. شهر زاتشا 51 روز مقاومت کرد و سپس در حملۀ نهایی به تصرف استعمارگران درآمد. کابیلی کوچک تا سال 1851 که ژنرال سنت- آرنو (35)

آنرا تحت فرمان گرفت، و به این ترتیب بین فیلیپویل و قسنطینه خط ارتباطی برقرار ساخت.

اعلامیه ها و روزنامه ها پیاپی خبر پیروزی و صلح از الجزایر پخش می کردند. با این وجود تنها مالیاتی ست که به غرور ملّی می پردازند. مناطق درونی کشور تا کنون بتصرف در نیامده است. تسلط فرانسویها کاملا توهم آمیز است، به استثنای مناطق ساحلی و در نزدیکی شهرها. قبایل الجزایری پیوسته خواهان استقلال خود بوده و نفرتشان را نسبت به رژیم فرانسه ابراز می دارند که  بشکل سیستماتیک خانه و کاشانه و محصولاتشان را به آتش کشیده است.

در سال 1857 مارشال راندون (36) در دهکده ها و مناطق مسکونی کابیلی که هنوز تسلیم نشده بودند، طرح آتش و تخریب را بخوبی پیش برد، و به این هدف که مناطق تازه ای را به سرزمینهای فرانسه اضافه کند. اهالی بومی تحت حکومت آهنینی بسر می برند و شورشهای دائمی حاکی از موقعیت تردید آمیز اشغال کشور توسط فرانسه است. و صلحی که از آن حرف می زنند چیزی نیست بجز خانه و محصولات به آتش کشیده شده. در واقع، دادرسی اوت 1857 در وهران، که کاپیتان دوآنو، رئیس دفتر عرب(37) متهم به قتل یکی از اشراف شده بود و محکوم گردید، موجب افشای خشونت و استبداد کارگزاران فرانسوی شد...

 

نوشتۀ انگلس 17 سپتامبر 1857

New AAméricain Cyclopedia,t.1, 1858


زیر نویس

 

Maure1-

 

Lambessa2-

 

Koléa3-

 

Cherchell4-

Juba5-

ژوبای دوّم پادشاه بربر (به کسر دو ب) در موریتانی ( بخش غربی منطقۀ بربری از مراکش امروزی و در تمام بخش شمالی الجزایر امروز تا مرزهای تونس امروزی. او پسر ژوبای اوّل بود که در 52 سال پیش از میلاد بدنیا آمد و در 23 بعد از میلاد چشم از جهان فرو بست. او تحت حمایت رم در پایتختش در کازارا ( شرشال امروزی) در شمال  الجزایر حکومت می کرد.

 

Juba II

 

Oran6- وهران

Tlemcen7-

تلمسان، شهری ست در شمال غربی الجزایر. بزبان بربری به معنای چشمۀ خشک شده است.

M’ Zab8-

Gétulie9-

 

 

Arudj Barberousse10 –

11- ولی گویا که عروج بربروس هنگام فرار شبانه از شهر وهران، بدست محافظین خودش کشته می شود( براساس ویکیپدیای فرانسه) و سر او را در وهران به نمایش می گذارند.

Berbère12-

بربر ( به کسر هر دو ب)

Malte13-

Robert Blake14-

یکی از مهمترین آدمیرالهای انگلیسی 1599-1657

روبرت بلاک

 

 Abraham Duquesne15-

1604- 1688

یکی از بزرگترین آدمیرالهای نیروی دریایی فرانسه در قرن هفدهم. او در خدمت لویی سیزدهم و چهاردم بود.

16- 30 آوریل 1827 بین رئیس دولت الجزایر حسین و کنسول فرانسه دوال نزاعی در گرفت. موضوع دعوا این بود که دولت فرانسه نمی خواست قرضهایش به الجزایریها بپردازد. در جواب وقیحانۀ دوال، رئیس دولت الجزایر با مگس کش یه صورت او می زند. دولت شارل دهم از حادثه ای که کنسول بوجود آورده بود برای محاصرۀ سواحل الجزایر در سال 1827 و 1829 استفاده کرد و سپس در سال 1830 برای تسخیر الجزایر را آغاز نمود.

17- بون، نام دیگر شهر عنابه یکی از قدیمیترین شهرهای الجزایر است که 1295 پیش از میلاد بنیانگذاری شده (مرجع: ویکیپدیای فرانسوی)

Pichon18-

Savary19-

Duc de Rovigo20-

Légion étrangère21-

واحد ویژۀ نیروی زمینی ارتش فرانسه که در15 اوت 1830 ایجاد شد و غالبا از مزدوران خارجی تشکیل شده است، و هنوز هم وجود دارد.

Théophile Voirol22-

 Betrtrand Clausel23-

12 دسامبر 1773 – 21 آوریل1842 مارشال فرانسوی.

Louis-Philippe24-

6 اکتبر 1773 – 26 اوت 1850 که از سال 1830 تا 1848 پادشاه فرانسه بود.

L'émir Abd El-Kader-  25

عبدالقادر الجزایری 6 سپتامبر 1808 – 26 می 1883 الهی شناس صوفی مسلک الجزایری بود. او در عین حال نویسنده و شاعر و از مردان سیاسی بود که با ایجاد واحدهای مقاومت با ارتش استعماری فرانسه مبارزه می کرد.

26- امیر عبدالقادر بین سالهای 1832 تا 1847 مبارزات شکوهمند  قبایل الجزایری را علیه استعمارگران فرانسوی هدایت کرد. با حمایت گستردۀ مردم دلیر و آزادیخواه الجزایر  او موفق شد که قبایل پراکندۀ عرب را متحد سازد و در سال 1834 استعماگران  فرانسوی به زانو درآورد و استقلال الجزایر غربی را به رسمیت بشناسند( به استثنای چند بندر). با این وجود فرانسویها عهدنامه ای را که پذیرفته بودند زیر پا گذاشتند و چندین بار به دولت تازه تأسیس حمله کردند. در سال 1845- 1847 سرزمینی را که عبدالقادر آزاد ساخته بود، علی رغم مقاومت دلیرانه ای که سامان داده بودند، رهبر مقاومت به مراکش عقب نشینی کرد. در سال 1845-1847 در رأس جنبش آزادیبخش الجزایر غربی دوباره به میدان نبرد باز گشت. این جنبش بشکل فجیعی سرکوب شد، ولی امیر عبدالقادر از طریق قرارگاههای صحرا به جنگ تهاجمی پرداخت. در سال 1847 به اسارت گرفته شد ولی قیام مردم الجزایر هرگز خاموش نگشت.

27- انقلاب 1848 دومین انقلاب فرانسه در قرن نوزدهم است و در 23 و 24 و 25 فوریه 1848 در پاریس به رهبری جمهوری خواهان و لیبرالها بوقوع می پیوندد. لویی فیلیپ از حمله به مردم پاریس خودداری می کند.

سنگر خیابان سوفلو فوریه 1848 . تابلو توسط هوراس ورنه

la Barricade de la rue Soufflot, Paris, février 1848, peinture d'Horace Vernet.

Cavaignac28-

Aumale29-

منطقه ای در نرماندی. دوک یکی از القاب اشرافی ست.

 Aimable Jean Jacques Pélissier30-

1794-1864

Marabout31-

زاهد و افرادی که به گروههای اسلامی اسرار آمیز تعلق دارند. این «مارابوها» در مبارزات شمال آفریقا علیه استعمارگران اروپایی فعال بودند.

François Marcellin Certain de Canrobert32-  

27 ژوئن – 28 ژانویه 1895

Zaatcha33-

 Général Saint-Arnaud34-

Général Herbillon35-

 Marchal Randon36-

37- دفتر عرب، سازمان اداری نظامی فرانسه در الجزایر بود که به امور زندگی افراد بومی رسیدگی می کرد.

 

 


May 4th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی