گزارش تارنگاشت وابسته به امپریالیسم انگلیس: «بی بی سی» با عنوان «دولت یونان: مردم تحمل فشار بیشتری ندارند» از برخی جنبه ها درخور درنگ است. در این گزارش از زبان وزیر «نظم عمومی»١ این کشور گفته می شود:
«مردم تاب فشار بیشتری را ندارند ... دولت [یونان] دارد تلاش فوق العاده ای انجام می دهد و ما اکنون به نهایت توان نظام اجتماعی و اقتصادی خود رسیده ایم. از اینجا به بعد را باید اتحادیه اروپا مسوولیت بپذیرد». گرچه در سرتاسر گزارش، کم ترین سخنی درباره ی بحران اقتصادی ـ اجتماعی فراگیر یونان و ریشه های آن به میان نیامده، همین سخنان گُهربار وزیر «نظم عمومی» آن کشور، بخوبی نمودار وضعیت بحران گسترده ای است که به اوج خود فراروییده است. به گفته ی سعدی: «تو خود حدیث مُفصّل بخوان از این مُجمل»!
چرخِ اقتصادِ سرمایه داری یونان، آنچنان پنچر شده و سوراخ های کوچک و بزرگ پیدا کرده که هرچه از سوی سرمایه داران «اتحادیه اروپا» باد می شود، باز هم باد آن در می رود و نیازمند باد زدن بیش تر از سوی اتحادیه ی سرمایه دارانی است که همزمان، کالاهای بازهم بیش تری به روی آن بار می کنند! همین کار، سبب دشوار شدن باد زدن و به پهلو خوابیدن «چرخ» شده است؛ بگونه ای که بیم چپّه شدن آن می رود! از سوی دیگر، سرپا نگه داشتن و گرانبارتر نمودن آن نیز همان بیم را دربر دارد؛ زیرا درهم شکسته شدن «چرخ» در چنین وضعیتی بی برو برگرد است. همین وضعیت، کم و بیش در اقتصاد دیگر کشورهای بخش جنوبی «اتحادیه سرمایه داران اروپا» دربرگیرنده ی اسپانیا، ایتالیا، پرتقال و تا اندازه ی بسیاری فرانسه، دیده می شود؛ در آن کشورها نیز «زنجیر چرخ» هر از گاهی از جای خود در می رود، رویهم می افتد و چرخه ی اقتصادی از گردش بازمی ایستد. پدیده ی همزمانی تورم و رکود که تا همین چندی پیش تنها ٤ ـ ۵ کشور جهان سرمایه داری را دربرمی گرفت، اکنون دیگر همه گیر شده و کم و بیش همه ی کشورها را فرا گرفته است. اوضاع سرمایه داران کشورهای بخش شمالی این «اتحادیه» نیز چندان بهتر نیست. تنها برتری آنها هنوز این است که با صادر کردن کالاهای خود به کشورهای جنوبی «اتحادیه»، همچشمان (و هم پیمانان؟!) خود را در شرایط بدتری می نهند و در واقع تورم خود را به آنها زورچپان می کنند.٢ آشکار است که چنین وضعیتی، ناخشنودی همه را در پی داشته و شرایط فروپاشی «اتحادیه اروپا» را از هرباره فراهم می نماید؛ اتحادیه ای که تا همین چندی پیش، یکی از گوشه های «سه سوک» (مُثلّث) بزرگ سرمایه داری بشمار می رفت؛ «سه سوکی» که با «جهانی شدن» (و نه جهانی سازی!) سرمایه داری در دیگر گوشه های کره ی خاکی و از آن میان، چین، هند و برزیل، نقش آن در سمت دادن به اقتصاد و سیاست جهان هر روز بیش از پیش، کمرنگ تر می شود. درست به همین دلیل، شاخ و شانه کشیدن برای دیگران، جنگ افروزی و آوای تهدید به نابودی جهان از همین گوشه ها دیده و شنیده می شود. در این میان، زمین، زیر پای سرمایه داری امپریالیستی در «گوشه» اروپایی آن با شتاب بیش تری نسبت به سایر گوشه ها و گره های تازه سربرآورده، می لرزد و فرو می نشیند. این فرونشست، بویژه در بخش جنوبی اروپا، هر آن شتاب بیش تری می بابد؛ بگونه ای که مانند در آب فرو رفتن قاره ی پندارآمیز «آتلانتیک» (یا آتلانتیس)، بیم از دست رفتن همه چیز و سرنگونی سامانه ی نابسامان سرمایه داری، تن همه ی سرمایه داران بزرگ جهان را می لرزاند. این فرونشست، زمینه ساز و نشانه ی نابودی همه ی آنهاست؛ چشم اندازی که گرچه چشم دیدن آن را ندارند، ولی نزدیک شدن آن را نیک دریافته، راه چاره ای بنیادین نمی یابند. در این باره، پیش از این در نوشتاری، چنین آورده بودم:
«انباشت بی پیشینه ی ناخشنودی توده های مردم از بینوایی گسترش یابنده در کشورهای اروپایی حوزه ی «یورو»، برآمدهای گوناگونی از اعتصاب های کارگری و سندیکایی گسترده در فرانسه، یونان و جاهای دیگر گرفته تا خشم لگام گسیخته و هرج و مرج جویانه ی جوانان در انگلیس را به نمایش گذاشته است. این ناخشنودی های اجتماعی که دم به دم افزایش می یابد، افزون بر یونان، دربرگیرنده ی کشورهای اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و فرانسه (بخش جنوبی حوزه «یورو») است که در آنها زمینه های انقلاب های اجتماعی فراروینده به سوسیالیسم از هرباره فراهم شده و می شود. نگرانی عمده ی امپریالیست ها نیز بویژه از رویدادها و دگرگونی های چندسال کنونی در این بخش از جهان سرچشمه می گیرد که خط نخست خاکریز جبهه ی کشورهای "جهان نخست"٣ در سست ترین حلقه ی کشورهای امپریالیستی را دربر می گیرد. شکسته شدن و فروریختن این خاکریز به معنای فروپاشی سامانه ی کم و بیش یگانه ی مالی و پولی اروپایی در نخستین مرحله و ازهم پاشی سست ترین حلقه ی سامانه ی امپریالیستی خواهد بود که به نوبه ی خود شکسته شدن اردوگاه کشورهای امپریالیستی و مرگ پرشتاب تر این سامانه ی تبهکار را نزدیک تر می کند.
رودررویی های (تضادهای) بسیار گوناگون، پیچیده و شکننده ای در این سست ترین حلقه به هم بافته و تنیده شده اند که پیش بینی چگونگی روندهای دگرگونی های اجتماعی ـ اقتصادی و نیز سیاسی آینده را در آنجا بسی دشوار می کند. با این همه، نشانه های بسیاری از امکان گسترش و فرارویی جنگ امپریالیستی از کشورهای پیرامونی (افعانستان، عراق، سومالی، لیبی و ...) و کرانه های این حوزه (فروپاشی یوگسلاوی) به مرکز و بویژه خاکریز جنوبی آن از هم اکنون در افق پیداست. یکی از مهم ترین این رودررویی ها، رودررویی منافع کوتاه برد (تاکتیکی) و آنی امپریالیست های «اتحادیه کشورهای اروپایی» دربرگیرنده ی «حوزه یورو» و پیرامون آن با منافع امپریالیست های «ایالات متحد» در این منطقه و سایر منطقه های جهان و بویژه چین و آسیای جنوب خاوری است. این منافع، افزون بر رودروریی های عمده، دربسیاری جاها به یکدیگر سخت گره خورده و به هم تنیده است؛ دلیل شکننده بودن آن نیز همین است. در اینجا، همه جانبه به این جُستار نمی پردازم و تنها به یک جنبه ی مهم آن در پیوند با چارچوب این نوشتار اشاره می کنم: از دست رفتن سروری امپریالیست های ”ایالات متحد“!
از دست رفتن سروری امپریالیست های «ایالات متحد» که از دوران «جنگ جهانی دوم» و بویژه پس از برقراری ”قانون برتون وودز“ (جایگزینی واحد پولی دلار بجای طلا) به کشورهای شکست خورده در جنگ اروپای باختری و دیگر کشورهای وابسته به این سامانه انگل، تاکنون گرانبار شده، بر گرایش آن کشور در کشاندن جنگ به خاک اروپا و تکه تکه نمودن همچشم (رقیب) خود: ”اتحادیه کشورهای اروپایی“ می افزاید. قانون همچشمی میان انحصارات بزرگ سرمایه داری و کشورهای پشتیبان آنها برای از چنگ یکدیگر بیرون آوردن بازارهای جهان، بیرون از اراده این یا آن کشور، هراندازه نیرومند نیز که باشند، این گرایش را هرچه بیش تر دامن زده و نیرو می بخشد. ”دلار“ و همه ی نیروی اهریمنی پشتوانه ی آن، همچشم تازه، ”یورو“ را برنمی تابد و همزمان، تکه تکه شدن ”همچشم“، خطر ازهم پاشی سامانه ی سرمایه داری در هریک از این تکه ها را بگونه ای چشمگیر دربردارد. این یکی از دشواری ها و چالش های بزرگ سامانه سرمایه داری امپریالیستی، هم اکنون و در آینده ی نزدیک است. چالشی که می تواند سرنوشت این سامانه ی تبهکار را یکبار و برای همیشه روشن کند و آدمیت و فرهنگ آن را از چنگال اهریمنی آن برهاند:
چالشی دورانساز که بخشی از رودررویی دیالکتیکی درون ساختاری و بن بست تاریخی آن را بازمی تاباند!
از سویی، این سامانه توان آفرینش کمترین امکانات دستیابی توده های مردم به زندگی در آسایش و امید به آینده را هر روز بیش از پیش از دست می دهد و بر حجم ناخشنودی توده های مردم افزوده می شود و از سوی دیگر، هستی «خرده آزادی» های بورژوا ـ دمکراتیک در کشورهای نامبرده، امکان سرکوب مستقیم توده های ناخشنود را، آنگونه که در کشورهایی چون کشور ما ایران برقرار است، از آنها می گیرد. همه ی این ها، افزون بر انگیزه ها و دلیل های دیگری که در این نوشتار به آنها نپرداخته ام، سامانه ی سرمایه داری را به هرج و مرج جویی و آفرینش ناامنی اجتماعی می سُراند؛ با این امید که بار دیگر ”بره های خوب مسیحی“ را از سرانجام کار بترساند و لایه های اجتماعی بگونه ای عمده میانی و ”موش های جونده“ ای را که هنوز توان انبار کردن کالاهای فرآورده شده از سوی زحمتکشان را دارند، از طبقه ی کارگر و دیگر لایه های اجتماعی نزدیک به آن جدا کند. این کار جز با یاری ”فاشیست“ ها، ”نازیست“ ها و ”تروریست“ ها و نیز همه ی آن گروه های فشار که بیگانه ستیزی را دامن می زنند، امکان پذیر نیست. درست به همین دلیل، در سال های کنونی با رشد چشمگیر گروه های یادشده روبرو هستیم؛ گروه هایی که سر در آخور امپریالیست ها دارند؛ از آنها پول دریافت می کنند و طرح های خرابکارانه را اینجا و آنجا به سود آنها به اجرا درمی آورند. آشکار است که برای ترساندن ”بره های خوب مسیحی“، ”تروریست های اسلامی“ مانند ”طالبان“ و گروه های تازه به خدمت درآمده ی امپریالیست ها از میان ”اسلام گرایان“ ایرانی و دیگران بسیار درخور اجرای چنین طرح هایی هستند؛ زیرا هنوز در حافظه ی تاریخی توده های مردم اروپا و بویژه بخش باختری آن به خوبی نگنجیده اند.»٤
اکنون در یونان زمینه های انقلاب از هر باره فراهم می شود. اعتصاب عمومی بخش های گوناگونی از صنایع، خدمات، آموزش و سایر رشته ها را دربرمی گیرد. تظاهرات خیابانی، کم و بیش روزانه در شهرها و منطقه های گوناگونی از این کشور رخ می دهد. پیشرفت رخدادهای انقلابی، راستگرایان و حزب های نماینده ی آنان در این کشور را سخت هراسان نموده و سبب شده تا آن ها که دولت های پیشین این کشور را به خاطر دنباله روی از سیاست های «اتحادیه اروپا» به باد انتقاد می گرفتند و حزب ها و گروه های با صورتک «چپ»، هرچه بیش تر و بهتر نزد توده های مردم یونان و جهان شناخته شوند؛ از آن میان، «حزب سوسیالیست پاسوک» که در سال ٢٠٠٩ ترسایی با کمی بیش از ٤٠ درصد رای مردم در انتخابات این کشور پیروز شد و برخلاف انتقادات پیشین خود، همان سیاست ها را تاکنون پی گرفته است. به همین ترتیب، «حزب راستگرای دمکراسی نوین» همراه با حزب راستگرای دو آتشه دیگری، هراسناک از پیشرفت بیش تر اوضاع به سود نیروهای چپ راستین، به همکاری با «حزب سوسیالیست پاسوک» در دولت «یگانگی ملی» تن در داده و به این ترتیب، رسوایی و سرشکستگی بیش از پیش خود را نزد توده های مردم یونان فراهم آورده اند. همه ی این تن در دادن ها و صورتک از چهره افکندن ها، زیر فشار «اتحادیه اروپا» [بخوان: «اتحادیه ی امپریالیست های اروپا»] به انجام رسیده است. نیروهای واپسگرای این کشور و اروپا، دست در دست یکدیگر، به ناچار رسته های خود را فشرده تر نموده، آرایش تازه ای گرفته و می گیرند. دور نیست که چون نخستین سال پس از پایان «جنگ جهانی دوم»، در شرایط پیروزی تاریخی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» بر فاشیسم و سرمایه ی امپریالیستی، بار دیگر واپسگرایان اروپایی، این بار در کالبد «اتحادیه اروپا» پا را فراتر نهاده و افزون بر گرانبار نمودن دولتی دست نشانده در یونان، به سرکوب خونین نیروهای انقلابی و در تارک همه ی آنها «حزب کمونیست» سرفراز این کشور روی آورند. با اوج گیری بیش تر جنبش انقلابی در یونان، بیم چنین یورش ناجوانمردانه و دیوانگی امپریالیستی هر آن بیش تر نیرو می گیرد.
درباره ی «حزب کمونیست یونان» و نقش آن در رویدادها و روندهای کنونی یونان، گرچه آگاهی و دانش من آنچنان گسترده و همه جانبه نیست که درباره ی آن داوری روشنی کنم، ولی می توانم با آسودگی بسیار بگویم که این حزب از سال های گذشته تاکنون به عنوان یکی از بهترین حزب های کمونیست جهان،دستِکم در پهنه ی تئوریک ـ نظری، شناخته شده است. باید امیدوار بود که «حزب کمونیست یونان»، در جایگاه رهبری طبقه کارگر و زحمتکشان آن کشور، در پهنه ی کردار اجتماعی («پراتیک») نیز همان اندازه و بیش از پیش کامیاب باشد و بتواند یکی از نخستین دژهای سرمایه داری امپریالیستی در سست ترین جبهه ی آن را فروپاشانده، زمینه ی انقلاب های کارگری ـ کمونیستی در دیگر کشورهای اروپا و پیش از همه بخش جنوبی آن را فراهم آورد. به هر رو، جای کم ترین گفتگو نیست که اگر از شرایط بحران انقلابی بدرستی سود برده نشود، نه تنها شکستی سنگین برای نیروهای انقلابی این کشور، اروپا و جهان در پی خواهد داشت که بهره وری از رزم طبقاتی کارگران و زحمتکشان در دستیابی به سوسیالیسم را به آینده ای ناروشن و دورتر واگذار خواهد نمود؛ آن هم در شرایطی که «نابسامانه۵ ی سرمایه داری امپریالیستی» روز به روز بیش تر در باتلاق فرو می رود و هستی جهان را بیش از پیش به نابودی می کشاند.
زنده باد رزم طبقه ی کارگر و زحمتکشان یونان!
پیروز باد «حزب کمونیست» و دیگر نیروهای انقلابی یونان!
چهارم اسپند ماه ١٣٩٠
پانوشت:
١ ـ چه نام درستی برای وزارتخانه گذاشته اند؛ بجای نام هایی غلط انداز چون «وزارت کشور»، «وزارت نظم عمومی»! آدم یاد ناظم های دبستان های دوران گذشته در ایران می افتد که گاه با چوبدست یا بیش تر خط کشی در کف، نظم عمومی را در سرای دبستان پاس می داشتند!)
٢ ـ دانسته نگفته ام: «صادر می کنند»؛ زیرا «صادر کردن» هنوز عبارتی ارجمند بشمار می رود!
٣ ـ بخش بندی امپریالیستی جهان به سه بخش برپایه ی دیدگاهی سودگرایانه
٤ ـ «آیا خواهیم توانست ابتکار عمل را از دست شان درآوریم؟»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۰، http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_9065.html
۵ ـ واژه ی آمیخته ی «نابسامانه» یا «ناسامانه» را به آرش سامانه («سیستم») ای نابسامان و در حال فروپاشی ساخته ام. این واژه به آرش ناهمتای (متضاد) واژه ی «سامانه» است.
||||||||||||||||
دولت یونان: مردم تاب فشار بیشتری ندارند!
«کریستوس پاپوتسیس»، وزیر نظم عمومی یونان، گفته است که دولت آن کشور تلاش «فوق العاده ای» کرده است که خواسته های ریاضت اقتصادی مد نظر دیگر کشورهای عضو حوزه یورو را اعمال کند.
او، پس از این که اعلام شد جلسه اتحادیه اروپا در بروکسل در خصوص اعطا یک وام اضطراری به یونان لغو شده است، گفت که اینک بر عهده اروپا است که مسوولانه عمل کند.
«ژان کلود یونکر»، رییس گروه «کشورهای عضو واحد پولی یورو» در درون «اتحادیه اروپا»، گفته است که دولت یونان نشان نداده که به اعمال سیاست ریاضت اقتصادی، پایبند است.
«اتحادیه اروپا» در برابر پرداخت یک وام اضطراری معادل ١٣٠ میلیارد یورو از یونان خواسته است که علاوه بر کاهش هزینه های توافق شده کنونی، معادل ٣٢۵ میلیون یورو دیگر نیز از بودجه عمومی دولت بکاهد.
دولت یونان برای بازپرداخت دیونی که سر رسید آنها در ماه آینده میلادی است، نیاز به دریافت وام اضطراری از اتحادیه اروپا دارد.
وزیر نظم عمومی یونان پس از یک جلسه هیات دولت گفت که یونان هر چه از دستش بر می آمده انجام داده است و «مردم تاب فشار بیشتری را ندارند.»
آقای پاپوتسیس گفت:
«دولت دارد تلاش فوق العاده ای انجام می دهد و ما اکنون به نهایت توان نظام اجتماعی و اقتصادی خود رسیده ایم. از اینجا به بعد را باید اتحادیه اروپا مسوولیت بپذیرد.»
این در حالی است که «ژان کلود یونکر» دیروز گفته بود که هنوز در چند زمینه باید کار فنی با دولت یونان انجام پذیرد. او گفته است که وزیران دارایی کشورهای اروپایی از رهبران احزاب یونانی تاییدیه ای مبنی بر توافق آنها با برنامه ریاضت اقتصادی مصوب دولت و پارلمان یونان، دریافت نکرده اند.
رهبران «اتحادیه اروپا» در ماه اکتبر گذشته (چهار ماه پیش)، پرداخت وام اضطراری به یونان را به کاربست سیاست «ریاضت اقتصادی» و دگرگونی ساختار اقتصاد در آن کشور وابسته دانسته بودند.
دگرگونی های مورد نظر «اتحادیه اروپا» پس از تایید شدن توسط هیات دولت، روز یکشنبه گذشته در میان شورشهای خیابانی در یونان به تصویب مجلس آن کشور نیز رسید.
بر اساس یک گزارش رسمی که دیروز (سه شنبه) منتشر شد، اقتصاد یونان از سال ٢٠٠۷ دچار رکود بوده است.
٢٦ بهمن ماه ١٣٩٠
برگرفته از تارنگاشت وابسته به امپریالیسم انگلیس: «بی بی سی»:
این گزارش از سوی اینجانب ویرایش شده و عنوان آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام. برجسته نمایی ها نیز از آنِ من است.
ب. الف. بزرگمهر
ب. الف. بزرگمهر