شکنجه و استبداد
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

استبداد انتزاع لطمه به حقوق دیگریست. برای درک آن باید جنبه های حسی آنرا برشمرد. لطمه به حقوق دیگری یعنی اِعمال قدرت فرد مستبد بدون حق بیان فرد دیگر است. یکی از مظاهر استبداد شکنجه است. در پستوی مقر آمر شکنجه و خشونت است که با دور زدن قانون به مامور شکنجه گر و مزدور دستوراتی نسبت به تضییع حقوق زندانی صادر می شوند. پس یکی از مظاهر اِعمال قدرت خشونت مستبد به دیگری شکنجه است. شکنجه یعنی اِعمال قدرت مامور در اجرای منویات آمری نامریی نسبت به اسیر می باشد. این عمل بدون ضبط ابزار صحنه مانند دوربین عکاسی، ضبط صوت، ویدیو، رسانه های گروهی، وکیل مدافع انجام می شود. البته در موارد غایی برخی مدارک طبی در کلینیکهای جنب زندان برای مداوای جراحات قربانی شکنجه را ضبط می کنند. استبداد طیف حاوی خودکامگی، دیکتاتوری، اقتدارگرایی، مطلقه گرایی، تمام خواهی، انحصارگرایی را با دستگاه سرکوب دولتی همراه می کند. شکنجه هم معمولی جسمی و روحی، سفید برای تخریب اراده، سیاه تا مرگ قربانی می باشد. شکنجه با توهین، تهدید، شخصیت کوبی، آزار خانوده، قطع معیشت- همراه است. در حالیکه آمر و مامور شکنجه از بودجه دولتی حقوق، پاداش، ترفیع دریافت می کنند. برخی تبلورات استبداد- شکنجه، سانسور، خشونت اند. استبداد کلام لطیف غیرحسی است؛ ولی خشونت دردآور بوده که نتیجه آن دلمردگی در جامعه می شود. در جامعه ی استبدادزده، خودکامه گی و عدم پاسخگویی به قانون همه جا بوده؛ اعمال استبداد هم در سطوح گوناگون ظاهر می شوند. لذا مبارزه بر علیه شکنجه از پیکار بضد استبداد جدا نیست. در جامعه استبدادی ثنویت یا با ما یا بر ما وجود دارد؛ در جامعه مدرن موارد بینابینی کثرت گرایی هم وجود دارند. شکنجه تولید درد جسمی و روحی بمنظور تنبیه، قصاص، اقرار، اعتراف فرد دیگر با عمل قساوت شکنجه گر بر اسیر/ قربانی می باشد. در سراسر تاریخ، شکنجه اشکال و اهداف گوناگون داشته: برای تربیت 2باره، بازجویی، تنبیه، ترساندن با درد روحی و جسمی تا حد مرگ. شکنجه بوسیله ماموران دولتی هم مشمول این تعریف شده؛ گاهی با سادیسم، قدرتنمایی بر فرد بی پناه، حظ از درد دیگری همراه می باشد. چون شکنجه غیرقانونی است؛ لذا نظام مستبد آنرا مخفی می کند. آمران وقوع شکنجه زندانیان را در کشور تکذیب می کنند. ولی در تاریخ از دوران صفوی، قاجار و بعد دولت شکنجه را بکار می برده است. در دهه 50 دولتیان اتاق شکنجه را تمشیت و در دهه 60 تعزیر می نامیدند. در جهان حتی در آمریکا – چه در خارج مانند زندان ابوغریب عراق در 2004، بازداشتگاه گوانتانامو، زندانهای افغانستان برای گرفتن اطلاعات تروریستی؛ چه در خود آمریکا بخاطر غلو خشم پلیس هم در خلوت بازداشتگاه، هم در ملاء عام، شکنجه انجام می شود. در مورد زندانهای خارج چند مهره ریز به چند سال زندان در دادگاه نظامی محکوم شدند؛ ولی آبروریزی ارتش آمریکا در رسانه های جهانی همه گیر بود. http://en.wikipedia.org/wiki/Abu_Ghraib_torture_and_prisoner_abuse آمریکا قرار داد ضد شکنجه را امضاء نکرده است. رئوس کلی شکنجه در خارج را امیران ارتش بصورت رمزی/ گنگ به زیردستان گفته؛ به آنها در امر شکنجه/ بدرفتاری آزادی عمل می دهند. اکثر پرسنل نظامی/ امنیتی وجدان انسانی دارند؛ ولی 3% خصایل نژادپرستانه، ضدخارجی، سادیست دارند. در ادارت داخلی مانند پلیس، شریف، اف بی آی شکنجه مردود است؛ ولی 3% از غیض یا جنون لحظه ای شکنجه/ بدرفتاری با اسیر می کنند. رسانه ها و دادگاهها مراتب احترام به حقوق اسیر را مد نظر دارند. این روال انسانی در 100 سال گذشته رو به بهبود برای اسیر است. در هر صورت قربانی می تواند از سازمان خاطی آمریکا تقاضای خسارت در دادگاه بکند. هر اداره پلیس محلی دارای بیمه خسارتی میباشد که قسط آن از بودجه سالانه تامین می شود. در زیر 3 مورد شکنجه ماموران دولتی نسبت به شهروند، دادگاه مجرمان، گرفتن خسارت پولی می آیند. باید توجه داشت که آمریکا با جمعیت 360 میلیون نفر، 10% شهروندان اختلالات فکری، روحی، ژنتیک داشته؛ در آزمونهای ورودی به ادارات این نوع شهروندان به 3% جمعیت کاهش می یابند. این درصد قلیل در موارد نژادی کنترل دماغی را از دست داده؛ شکنجه یا کارهای تروریستی می کنند. ولی رسانه ها، نهادهای حقوق بشری، دادگاهها به خاطیان قلیل برخورد می کنند. 1- در اوت 1997 پلیس سفیدرو نیویورک مهاجر سیاه هایتی، ابنار لویما، را با اِعماله دسته جارو، کتک و فحش شکنجه کرده؛ او را تهدید به قتل کرد که اگر در اینمورد بکسی حرفی بزند. افسر مقصر بجرم نقض حقوق مدنی، انسداد عدالت، اظهارات کذب- 30 سال زندان گرفت. در دادگاه خسارت، قربانی و وکیل 8.75 میلیون دلار گرفتند. 2- چند پلیس نیویورک 41 گلوله در بدن سیاهپوست 23 ساله گینه ای، آمادو دیالو در 1999 خالی کردند؛ در دادگاه جنایی برائت شدند. ولی در دادگاه civil suit خسران مالی، خانواده مقتول و وکلایش 3 میلیون دلار خسارت از اداره پلیس گرفتند. 3- کتک و فحاشی پلیس سفید نسبت به رادنی کینگ سیاه در لوس آنجلس1992 که توسط فردی روی نوار ضبط شد. برائت 4 پلیس سفید در دادگاه منجر به بدترین شورش شهری با خسارت 1 میلیارد دلار، 53 کشته شد. در دادگاه خسران مالی، کینگ و وکلا 3.8 میلیون دلار خسارت از اداره پلیس بابت نقض حقوق مدنی دریافت کردند. در خاور میانه نمی توان گفت که شکنجه نیست؛ چون این معنی برداشت می شود که پس دمکراسی وجود دارد. معیارهای دمکراسی اندازه پذیر، رسانه ای، مریی اند. مثلا بودجه سالانه کاخ آمر عددی مشخص است که مجلس آنرا هر سال تصویب می کند. پادشاه اسپانیا، کارلوس در ژوییه 2012 بخاطر وضع بداقتصادی کشور خواستار کاهش مستمری سالانه خود از 380 هزار دلار شد. دیده می شود که بیسقف بودن هزینه سالانه کاخ مقر آمر در نظام استبدادی امر جهانشمولی است. در خاور میانه هم نمونه های شکنجه بصورت عکس، ویدیو، خاطره نویسی، گزارشات سازمانهای حقوق بشر از جمله سازمان ملل و عفو بین الملل ضبط شده اند. ماموران شکنجه هم پس از برگشت ورق در تلویزیون یا خاطرات خود شکنجه و قتل در زندان را اذعان کرده اند؛ گاهی با گریه و پشیمانی. حتی خود شاه در تلویزیون وقتی از "ظلم و فساد" دوره پهلوی حرف می زد گریه کرد. اشرف دهقانی از درجریان بودن شاه در شکنجه منجر به قتل بهروز دهقانی گفته؛ در نوشته دیگری از دستور شاه در قتل حمید اشرف در تیر 55 سخن بمیان آمده. http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=22162 ولی روشن نیست که شاه قانون اساسی را خوانده بود یانه. او تخصص قضایی نداشته؛ لذا کلمات انتزاعی "استبداد و ظلم و فساد" در نطق آخرش را بدون در نظر گرفتن مفاد قانون و خسارات برای افراد و خانوده های مورد "ظلم و فساد" عوامانه بیان کرد. یعنی حواسش نبود که این مقولات در دادگاه پیآمد قانونی زندان و جریمه مالی برای مجرمان در بر دارند. ظلم یعنی تضییع حقوق شهروندی فردی مشخص در زمانی معین؛ فساد یعنی افزایش ثروت از طرق غیرقانونی توسط فرد/ گروهی مشخص در موردی معین. در دولت مدرن دادگاه باید برای این مقو لات تجریدی در موارد مشخص پرونده تشکیل دهد. این موارد مشخص می توانند قتل وارطان، شوشتری، قندچی، دکتر خانعلی، جزنی، بهروز دهقانی، یا حتی مرگ تختی، بهرنگی باشند. این دادگاه می تواند به رشوه گیری سپهبد کیا، طوفانیان، اشرف در مورد مشخص بانکی، کارخانه، زمین رسیدگی کند؛ خاطیان را تنبیه کرده؛ خسارت از محل ثروت خاطیان یا بودجه دربار به قربانیان داده شود. این نیست که مرگ جسمی و خسارات مالی را با چند کلمه گفتاری ماستمالی کرد. چون خودکامه قانون را زیر پا می گذارد؛ همچون مافیا در اختفا و با چراغ خاموش فعالیت می کند؛ لذا حرکات غیرقانونی او با شیوه های غیرمستقیم استنتاج می شوند. در مورد فساد مالی هم ثروت وراث بوسیله دادگاه برای خسارت به قربانیان مصادره و توزیع می شود. ظلم و فساد راس حکومت مسایل قضایی اند؛ با انتقاد گفتاری وراث ماستمالی نشده؛ باید در دادگاه مطرح شوند. در کاخ، محل سکونت آمر مستبد، ابزار ضبط رویدادها یعنی فرمان شکنجه نیست؛ نیز در اتاق شکنجه هم چنین ابزاری نیست. لذا برای ادراک وجود شکنجه میماند شهادت شکنجه شده، شهود برخی شکنجه گرها با بیداری وجدان اجتماعی در شرایط جدید، خود اتاق شکنجه با ادوات فشار بازجو بر زندانی. نیز کاربرد شکنجه در جهان، جهانشمولی رابطه استبداد با شکنجه در دیگر نقاط جهان در برهه های تاریخ در آرشیو دولتی هر کشور، کتابخانه ها، پرونده پزشگی- قانونی درج شده اند. در سطح فردی هم روانشناسی قدرت استبداد، سلطه فرهنگ استبدادی، رانشهای غیض، تکانه های سادیستی ارایه شده اند. در کتب، عکسها، فیلمها، ادبیات- شکنجه باز آفریده شده. سازندگان ادوات شکنجه در جهان و در کشور را می توان ردیف و تشریح کرد. با این قراین و شهود برخی وجدانهای انسانی/ هنری به بازسازی گذشته متروک با ابزار حسی مانند زبان، فیلم، عکس می پردازند. لومپنهای ضربتی و شکنجه گر در فیلم زد بمعنی او زنده است، بسیار واقعی اند. فیلم زد در باره ترور 1963 لامبراکیس، نماینده دمکرات یونان، اثر کوستا گاوراس می باشد. مبارزه با عمله جات و ابزار ظاهری استبداد مهم بوده؛ ولی مهمتر مبارزه با مرکز استبداد است. مبارزه با استبداد با تغییر ساختارهای فرهنگی، اقتصادی جامعه در روندی تدریجی و طولانی به ثمر می نشیند. بهرجهت برای تقلیل استبداد باید فرهیختگان جامعه جستارهای خود را نشر کنند؛ در همایشها تعامل کنند. افراد فرهیخته مانند جامعه شناس، روانشناس، کنشگر اجتماعی، حقوقدان، اقتصاددان، تاریخدان، دینکار خردگرا، روزنامه نویس، وکیل دفاع، مدیر زندان، پلیس- نظرات خود را ارایه دهند. نماینده اقشار و طبقات مانند زن، دانشجو، کارگر، کارمند، مدرس نظرات خود را برای جمعبندی عرضه کنند. شکنجه در قانون بین المللی غدغن است- بخاطر غیراخلاقی یا ناکارآمدی. بنا به اعلانیه حقوق بشر 1984 ماده 5، و قرارداد ژنو در مورد زندانی جنگی- اسیر نباید شکنجه شود. ساواک چریکها را چون زندانیان جنگی در دادگاه نظامی محاکمه کرده؛ ولی آنها را برخلاف قرارداد ژنو، شکنجه می کرد. قرارداد منع شکنجه سازمان ملل را 147 کشور امضاء کرده اند؛ ولی ضامن اجرایی ندارد. سازمانهای جهانی مانند عفو بین الملل و صلیب سرخ نقض حقوق بشر و شکنجه در 200 کشور جهان را زیرنظر دارند؛ 81 دولت شکنجه می کنند؛ برخی در ملاء عام. شکنجه دولتی، دینی، سازمانی، فردی می تواند باشد. شکنجه در قانون اساسی هر 200 کشور عضو و منشور سازمان ملل متحد ممنوع است. یعنی شکنجه گر در دادگاه اگر نتواند رفع اتهام کند؛ مجرم اعلان شده؛ معمولا او به حبس طولانی محکوم می شود. لذا هم آمر و هم مامور بخاطر غریزه صیانت نفس خود در برابر رسانه های گروهی و تاریخنویسی به دروغ شکنجه را انکار کرده؛ می گویند: در مثلث آمر- مامور- زندانی، شکنجه وجود ندارد. با برهان خلف اگر کسی بگوید در خاور میانه شکنجه وجود ندارد؛ او می گوید استبداد وجود ندارد. با ادعای فوق در عدم شکنجه، پس باید گفت: زندانی دروغ می گوید که شکنجه شده؛ تمام شهود گذشته در کشور بومی و در جهان دروغ اند. این کتمان کذب بدین معنی است که در جامعه حقوق قانونی اجرا می شوند. ولی نبود رسانه های مستقل از دولت، وکلای مدافع، حق خسارت قربانی بوسیله دادگاه، مدارک پزشگی جراحات قربانی در کلینیکها- این جامعه را استبدادی مقوله بندی می کنند. لذا در جامعه استبدادی شکنجه وجود دارد. این نیست که مقام امنیتی، یعنی یکی از مستبدان، با ارقه گی و توضیح واضحات شکنجه را در دهه 50ش "غیرقانونی" خوانده؛ ولی در ژرفا آنرا تلویحی اقرار کند. باید دادگاه به مورد مشخص شکنجه قربانی رسیدگی کند. لذا رای دادگله و نه ادعای مقام امنیتی حجت است. ولی با منطق می توان گفت امور "ظلم و فساد" غیرقانونی بودند؛ شاه در نطق تلویزیونی آخرش به "ظلم و فساد" اذعان کرد. استبداد فکر می کرد با قتل جوانان آزادیخواه دوام خود را تضمین می کند. ولی با هر قتل نفرت مردم را از خود برای سرنگونی استبداد تعمیق می کرد. قتل یک شهروند مانند حمید اشرف یا جزنی در لحظه ترور برای دستگاه سرکوب آسان است. ولی در زمان انقلاب آمران و ماموران "ظلم و فساد" یا متواری می شوند یا اعدام. لذا در نهایت استبداد سقوط می کند. شکنجه چون غیرقانونی بوده؛ از دید عموم مخفی است. لذا آمر و مامور وجود آنرا در دستگاه حاکمیت تکذیب می کنند. با این تکذیب آنها منکر استبداد در جامعه می شوند. ولی شاه در نطق آخرش از "استبداد" در گذشته می گوید. پس انکار استبداد را شاه نفی می کند. این نفی گفته مقام امنیتی است. اگر در جامعه آزادی بود؛ آنگاه می توان پرسید: پس چرا رسانه ها، روزنامه نگاران تحقیقی، وکلای مدافع، سازمانهای حقوق بشر به زندانها رفت و آمد نداشته اند؟ اگر شکنجه نبوده؛ چرا درهای زندانها بروی رسانه ها قفل بودند؟ چرا یک شکایت به دادگاه برای تحقیق دادگستری یا گزارش نتایج مستند این تحقیق در جامعه وجود ندارد؟ چرا زندان فراموشخانه، تاریکخانه، سیاهچاله نامریی، ورای قانون است؟ چرا زندانی نمی تواند از بازجو/ شکنجه گر شکایت کند؛ تا دادگاه تشخیص دهد که شکنجه بوده یا نه؛ نه کتمان آمر و مامور شکنجه در جامعه استبدادی؟ اگر شکنجه نبود، چرا در دهه 50ش قربانیان نمی توانستند در دادگاه تقاضای خسارت از ساواک بکنند؟ آنگاه دادگاه در مورد شکنجه تشخیص بدهد. چرا شکایات شکنجه شدگان در مجلس مطرح نم شدند؟ در تقابل با 100 ها زندانی سیاسی، آمر و مامور می گویند شکنجه نبود. قربانیان آثار شکنجه را روی پوست، اعصاب، مفاصل، روان خود در ادبیات گواهی دادند. در کلینیکها جنب زندانها اسناد جراحت زندانیان موجود اند. چرا ساواک منفور مردم بود؟ در آمریکا سیا/ اف بی آی در جامعه مانند دیگر ادارات دولتی فدرال فعالیت کرده؛ اطلاعات بازجویی و تجسسی را به دادگاه برای جلب متهم می دهند. در دادگاه با ثبوت جرم، متهم حبس یا جریمه می شود. در این روند قضایی شکنجه دیده نمی شود؛ تازه وکیل مدافع و رسانه ها سلامت این روند قضایی را به اذهان عمومی می رسانند. در جامعه مختنق، با نبود رسانه ها، وکیلان مدافع مستقل، حق درخواست خسارت، نهادهای حقوق بشر- ادبیات سند جنایت استبداد است. لذا برای درک جنایت به سراغ ادبیات باید رفت. با تورق در صفحات ادبیات شکنجه، توهین، درد، تب، نقص عضو، اعدام، بی پناهی، ستم، جور، دهها اجحاف اجتماعی دیگر را می توان رصد کرد. روشن است شاعران بنا به تعهد خود به جامعه، حقیقت، عدالت، تاریخ- چون دوایر متحد المرکزند که فجایع و ستم رژیم مستبد را تبیین می کنند. چون آمر و مامور در مسند قدرت، به شکنجه در نظام اقرار نمی کنند تا مکافات قضایی را دور بزنند؛ لذا باید شهود و منطق را بکار برد. معمولا در هر دادگاهی متهم خود را بیگناه اعلان می کند. در اتاق دادرسی متهم، خانواده مقتول، هییت ژوری/ منصفه، چند وکیل مدافع و قاضی- منطق و موارد مشابه جنایت در تاریخ، برخی اقلام بجامانده forensic بکار می برند. بخاطر نبود دوربین فیلمبرداری از ارتکاب جنایت، صحنه جنایت در اتاق شکنجه، شاهدان صحنه در دادگاه بازسازی می شوند. در باره جرم تبادل آراء شده؛ تصمیم می گیرند. دادگاه پس از ارتکاب جنایت برای تصویر جنایت در برابر هیت ژوری/ منصفه می باشد تا بگناه/ بیگناهی متهم رای داده شود. خودکامه هم در راس حکومت هم در راس ساواک می گویند شکنجه نیست. قربانیان میگویند شکنجه بوفور وجود دارد. چرا دادگاههایی بتعداد دادگاههای ساواک تشکیل نشد تا اتهامات قربانیان را بررسی حقوقی کنند. بخاطر ماهیت مافیایی استبداد شواهد اجتماعی غیرشفافند؛ لذا با منطق استنتاجی، شواهد بین المللی، اسناد تاریخی، کتب و مقالات قربانیان، تکذیب آمران و مزدوران موارد شکنجه بررسی حقوقی می شوند. http://www.youtube.com/watch?v=u8u2UKWCHtM مصاحبه مایک والاس- شاه 1978 در باره شکنجه در ساواک. به چهره و چشمان نگران شاه توجه شود که با تکرار پرسش برای گرفتن زمان بیشتر، می گوید در گذشته شکنجه در ساواک بوده. ساواک نخست برای شناسایی و بازداشت اعضای حزب توده از رکن 2 جدا شد. کمی بعد جمع‌آوری اطلاعات، انبار تشکیل پرونده های سران لشگری و کشوری، زیر نظر گرفتن مخالفان و منقدان حکومت به کارکرد ساواک افزوده شدند. تا انحلالش سانسور کتب، مطبوعات، آثار هنری، تخریب احزاب و سندیکاها – جامعه را از نظر سیاسی به عصر جنبش شیعی تنباکو 1880 عقب برد. در قیام 15 خرداد 42 و سپس کمی پس از بهار آزادی بهمن 57 تا 30 خرداد 60، این فرهنگ سیاسی قرون وسطایی ردیف سلفیان عربستان و طالبان افغانستان تبلور یافت. چتر سیاه ساواک سپس بر دانشگاهیان، اتحادیه‌های کارگری، ایلات، روحانیون شیعه، نویسندگان، خوانندگان، هنرمندان فیلم و تئاتر، ژورنالیست‌ها، ادیبان گسترش یافت. ساواک نیز در دهه 40ش در خبرچینی برون مرزی دانشجویان ایرانی مخالف مانند کنفدراسیون دانشجویان، سازمانهای جبهه ملی و چپ را هم تحت نظر داشت. از ۱۳۴۲ به بعد شاه سازمانهای امنیتی از جمله ساواک را بجان جوانان انداخت. شاغلان ساواک از ۵۳۰۰ مامور تمام‌وقت و تعداد بسیار اما نامعلومی از خبرچینان پاره‌وقت تشکیل می‌شد. ساواک در سرکوب عناصر ضدنظام سلطنتی فعالیت گسترده‌ای داشت؛ ولی بجز هدر دادن بودجه های سالانه و قتل جوانان در بهمن 57 شکست خورده؛ سرانش یا متواری شده یا اعدام شدند. ساواک عامل شکنجه و اعدام مخالفین به ویژه انقلابیون ایران شناخته می‌شد. چنانکه بین ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵، ۳۶۸ چریک مخالف حکومت را به قتل رساند. بین ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ یعنی سرنگونی شاهنشاهی حدود ۱۰۰ زندانی سیاسی را اعدام کرد. این جوانان از پراستعدادترین وجدانهای بیدار جامعه بودند. شیوه های شکنجه‌ جسمانی ساواک اینها بودند: واردآوردن شوک الکتریکی، کلاهخود آپولو، شلاق‌زدن، کتک‌زدن، داخل نمودن خرده‌شیشه/ آب جوش در مقعد، بستن وزنه‌های سنگین به بیضه، کندن/ کشیدن دندان و ناخن. عدم تیمار جراحات مصدومین، دریغ حمام/ مستراح، کتک، فحاشی، تهدید، انفرادی، بیخوابی، گرسنگی- برای عذاب روح و شکستن عزت نفس و شخصیت هم بکار می رفت. شکنجه و اعدام برای زندانیان سیاسی مرد و زن بود. رک به گوشه هایی از شکنجه ساواک نوشته فاطمه سعیدی/ مادر شایگان. نظر شاه در باره انجام اعدام زنان سیاسی هم، در سری مقالات 2012 سرگرد پرویز انصاری در افشای کتاب مقام امنیتی آمده است. http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=22225 http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9 زندانیان سیاسی از پراستعدادترین و باوجدانترین جوانان میهن اند. شکنجه، قتل در زندان و اعدام آنها نه تنها این استعدادهای بزرگ را خاموش می کند؛ بلکه فرزندان آنها را هم از جامعه دریغ می کند. وقتی دکتر پردیس ثابتی، دختر مقام امینی دهه 50ش، مقامی علمی و هنری در آمریکا می شود؛ چرا فرزندان پویان، احمدزاده، و 468 شهید دیگر نتوانستند به دنیا آمده؛ مقامهای علمی، هنری، ورزشی، مدیریت، ادبی تحصیل کنند. لذا رژیم با شکنجه و قتل، جوانان سیاسی و نسل بعدیشان را هم در نطفه هلاک می کند. ‏2012‏/07‏/24 پانویس. محمد رضا پهلوی در ساعت 10 صبح 16 آبان ۱۳۵۷در تلویزیون آخرین نطقش را روخوانی کرد: ملت عزیز ایران در فضای باز سیاسی که از ۲ سال پیش به تدریج ایجاد می شد شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمی تواند مورد تأیید من بعنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد.. بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و "متعهد" می شوم که خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشده بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد "متعهد" میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادی های اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خون بهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل بمرحله اجرا در آید. من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی داده اید تضمین می کنم. تضمین می کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود.. من از شما "پدران و مادران" ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید میخواهم که با راهنمایی آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند و بخود و میهنشان لطمه وارد سازند. من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست می خواهم تا میهنمان را به خون و آتش نکشید و به امروز خود و فردای ایران ضرر نزنید.. من از همه شما هموطنان عزیزم می خواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر می کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه به ایران فکر کنیم... امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد.
July 27th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی