جنگ در عراق و افغانستان
ترجمه توسط حمید محوی ترجمه توسط حمید محوی

 

پیاده نظام ناتو

یگان ویژۀ کارشناسان علوم انسانی

 

نوشتۀ ژولین بونهوم

Julien Bonhomme

مرکز مطالعات جهانی سازی، 22 اکتبر 2013

منطقه : خاورمیانه و آفریقای شمالی

مضمون : جنگ ایالات متحده- ناتو – جامعه و فرهنگ، خدمات اطلاعاتی

تحلیل : افغانستان، عراق

 



ارتش آمریکا در افغانستان و به همین گونه در عراق، از این پس کارشناسان علوم انسانی را برای شناسائی خصوصیات فرهنگ بومی به خدمت می گیرد. با این وجود قدمت تاریخی چنین راهکاری متعلق به دیروز نیست، ولی اخیرا موجب برانگیختن بحث و جدل شدیدی در ایالات متحده شد.

«درۀ شبک، افغانستان. در این پناهگاه طالبان که در شرق افغانستان واقع شده، چتربازان آمریکائی سلاح نوینی را که برای عملیات خود علیه شورشیان ضروری دانسته بودند همراه با چتربازان دیگر در منطقه پیاده کرده اند. نام این سلاح «تریسی» است که با صدای لطیفی حرف می زند و انسان شناس است. تریسی به دلایل امنیتی نمی خواست نام فامیل او منتشر شود. «تریسی» عضو نخستین تیم انسان شناسی است که در چهار چوب برنامۀ تجربی پنتاگون که از انسان شناسان و دیگر کارشناسان علوم انسانی تشکیل شده فعالیت می کند. این گروه از کارشناسان علوم انسانی در همآهنگی با یگان های رزمی آمریکا در افغانستان و در عراق کار می کنند. ابتکار عمل تیم پژوهشی تریسی برای شناسائی خصوصیات زندگی قبیله ای موجب قدردانی افسران شد که از نتایج عینی چنین پژوهشی یاد کرده اند (او به ویژه موفق شد نزاع مرزی طالبانی ها را شناسائی کند که در این منازعه طالبی ها موفق شده بودند قبیلۀ بزرگی را تهدید کنند).»(1)

برای بیرون آمدن پیروزمندانه از باتلاق جنگ هائی که به پا کرده اند، ارتش آمریکا تصمیم گرفته است که یک «یگان انسان شناس» نیز به یگا نهای رزمی ضمیمه کند(به همان شکلی که در جنگ دوم علیه عراق همراه با نظامیان یک یگان روزنامه نگار نیز در محل عملیات پیاده کرده بود). ارتش یکی از مقاطعه کارانش (بی ای ئی سیستمز) را مأمور کرد که تعدادی کارشناس در زمینۀ انسان شناسی را استخدام کند. در اعلامیۀ استخدام مشخص شده بود که برنامۀ جدید ارتش عبارت است از ارتقاء قابلیت نظامیان در رابطه با زیست محیط اجتماعی و فرهنگی در عراق و در افغانستان. شناخت مردم بومی به نظامیان اجازه می دهد که طرح ها و اجرای آن را به شکل مؤثر تری به انجام رسانند و نیاز کمتری به اعمال زور داشته باشند.»

در اواسط ماه اکتبر 2007، «انسان شناس های گسیل شده» به شش یگان رزمی ضمیمه شده بود. به دلیل موفقیت نخستین آزمون ها، تأمین مالی برنامۀ تجربی به شکلی افزایش یافت که پژوهشگران در زمینۀ علوم انسانی بتوانند در 26 یگان امریکائی حاضر در افغانستان و در عراق فعال گردند.

هر تیم انسان شناسی بومی در مناطق عملیاتی متشکل از یک انسان شناس، یک کارشناس زبان محل، و یک نظامی بازنشسته عموما از اعضای قدیمی سرویس های اطلاعاتی، امور مدنی یا عملیات ویژه. انسان شناس ها گسیل شده آموزش نظامی می بینند و وقتی به محل مأموریت رسیدند برای انجام پژوهش هایشان در بهترین شرایط لباس نظامی و اسلحه دریافت می کنند.

گسیل انسان شناسانی که مأموریت گرد آوری داده های جامعه شناختی و فرهنگی برای ارتش به آنها واگذار شده، بخشی از استراتژی نوین آمریکا در زمینۀ عملیات ضد شورش در افغانستان و در عراق است.

انسان شناسان باید به نظامیان کمک کنند تا اعتماد مردم بومی را جلب کنند، این موضوع برای عملیات و ایجاد امنیت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. از کارشناسان علوم انسانی انتظار دارند که اعتماد قبایل بومی را نسبت به اهداف آمریکا بدست آورند و در عین حال از پیوستن آنها به طالبان یا شورشیان عراقی جلو گیری کنند.

اگر برتری نظامی و فن آوری های آمریکا برای پیروزی در جنگ متعارف علیه ارتش کشور دیگری جای هیچ تردیدی بر جا نمی گذارد، ولی شناخت «فرهنگ بومی» برای تسلط بر جمعیت منطقۀ اشغال شده در متن جنگ نامتعارف کاملا ضروری خواهد بود. ولی به مرور ایام آشکار شد که ارتش آمریکا در این زمینه به اندازۀ کافی آمادگی نداشته است. بر این اساس طرح «اطلاعات مردم شناسی» در پیوند با اطلاعات نظامی ضرورتا راه اندازی شد.

انسان شناسان گسیل شده در محل با گردآوری اطلاعات دست اوّل، درک و شناخت از فرهنگ و ساخت و ساز اجتماعی مردم منطقه را که ارتش آمریکا قویا بدان نیازمند بود ممکن ساختند. داده های اجتماعی- فرهنگی که می تواند برای ارتش حائز اهمیت باشد و انسان شناسان در اختیار مقامات نظامی قرار می دهند، به عنوان مثال می تواند به ساخت و ساز اجتماعی قبیله ای، کد شرافت و نقش انتقام در مناسبات آنها مرتبط باشد.

یکی از اهداف این طرح انسان شناختی (یا مردم شناختی) ایجاد پایگاه داده ها است که بتواند قبایل مختلف، رؤسای محلی آنها و به همین گونه مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم منطقه را شناسائی کند. در برخی موارد، تیم انسان شناسی مستقیما شرکت می کنند، تیم تریسی برایا یجاد یک درمانگاه رایگان در شرق افغانستان شرکت داشت (با این وجود مشکل بتوانیم نقش مشخص تیم انسان شناسی را تعریف کنیم). در مورد زندگی روزمرۀ تیم انسان شناسی که در محل مستقر شده اند،

 

می توانیم به وبلاگ یکی از آنها در عراق مراجعه کنیم.

[Il reste néanmoins difficile de se faire une idée précise du travail des anthropologues embarqués. Pour un aperçu des références mobilisées par les Human Terrain Teams : http://iraqht.blogspot.com 

 

همانگونه که می توانیم حدس بزنیم، تشکل این تیم کارشناسی علوم انسانی بحث و جدل انتقادی شدیدی در بطن انسان شناسی آمریکا بر پا کرده است. به همین دلیل شبکه ای برای محکوم کردن برنامۀ انسان شناسی در منطقۀ عملیاتی تشکیل شده است :

 Network of Concerned Anthropologists 

انجمن پر نفوذ انسان شناسی آمریکا نیز تالار گفتگوئی به همین منظور در انترنت ایجاد کرده است. 31 اکتبر 2007، دفتر اجرائی انجمن انسان شناسی آمریکا رسما علیه طرح تیم انسان شناسی منطقۀ عملیاتی موضع گیری کرد. البته بسیج انسان شناسان و کارشناسان علوم انسانی در بخش خدماتی ارتش و اطلاعات، موضوع تازه ای نیست و مناسبات علوم انسانی با قدرت سیاسی قدمت تاریخی دارد.

از تاریخ این موضع گیری انجمن انسان شناسی آمریکا دائما به گذشتۀ این رشتۀ علمی که چندان هم افتخار آمیز نیست مراجعه شده است. نمونۀ انسان شناسی استعمار بر همگان آشکار است : طی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، مردم شناسان در امپراتوری فرانسه یا بریتانیا و سپس در خود آمریکا (در رابطه با اردوگاه های سرخپوستان) برای بخش خدماتی نهادهای استعمارگر در سرزمین های اشغال شده کار می کردند.

بسیج انسان شناسان طی دو جنگ جهانی یکی از برگ های ناشناختۀ تاریخ این رشتۀ علمی است (2). چندین پژوهشگر سرشناس مانند مارگارت مید، گرگوری بتیسون یا روت بندیکت دانش مردم شناختی خود را به ویژه در رابطه با جوامع آسیا و اقیانوس آرام در خدمت جنگ متفقین قرار دادند.

حتی برخی از انسان شناسان به شکل مخفیانه برای نخستین نسل سازمان سیا، زیر پوشش تقلبی پژوهش منطقه ای اطلاعات جمع آوری می کردند. مداخلۀ انسان شناسان میهن دوست در خدمت «جنگ عادلانه» در مجموع موضوع بحث نبوده است. با این وجود، در مقاله ای زیر عنوان «ملت» منتشر شده به تاریخ 1919، فرانز بوآس چهار پژوهشگر را بی آن که نام ببرد طی جنگ جهانی اول به فعالیت جاسوسی در آمریکای لاتین متهم کرده است(3).

انتقاد او به تضاد بین انسان شناسانی تکیه دارد که باید در خدمت حقیقت باشند و آنهائی که در خدمت دولت هستند. پس از انتشار این مقالۀ انتقادی، پدر بنیانگذار انسان شناسی امریکا طی گردهمآئی سالانۀ انجمن انسان شناسی آمریکا از سوی همقطارانش شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت و خواستار استعفای او شدند، و شورای این انجمن برای برکناری او از مشاورت پژوهش ملی نیز پا فشاری کردند.

جنگ سرد که پس از 1945 آغاز شد موجب توقف فعالیت های انسان شناسان نشد بلکه بر عکس، برخی از آنها طی جنگ کره و ویتنام و به همچنین در عملیات مخفیانه در آمریکای لاتین به خدمت ارتش و سرویس های اطلاعاتی درآمدند.

سال 1964، پنتاگون طرح «کملوت» را برای استخدام انسان شناسان راه اندازی کرد تا برای جمع آوری اطلاعات به مناطق تعیین شده و حساس از دیدگاه سیاسی مانند آمریکای لاتین و به ویژه به شیلی فرستاده  شوند.

بسیج انسان شناسان در خدمت عملیات ضد شورش در آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی در بطن انجمن انسان شناسی آمریکا، به ویژه طی گردهمآئی سالانه در سال 1971 به شکل جنجالی  به بحث و جدل های شدیدی دامن زد. تغییر تدریجی رفتار انجمن موجب شده بود که طی سال 1970 کد اخلاق حرفه ای برای انسان شناسی در زمینۀ کاربردی تدوین کند. ولی تحولاتی که پس از حملۀ 11 سپتامبر 2001 در سیاست خارجی آمریکا به وقوع پیوست بسیج انسان شناسان را دوباره مطرح ساخت.

از سوی دیگر، محافظه کاران به شکل فوق العاده ای اردوی مکارتیستی علیه پروگرتیستها (لیبرال ها) بر پا کردند که در مناطق دانشگاهی در اکثریت بودند _ به ویژه درزمینۀ انسان شناسی (4).

The Professors : The 101 Most Dangerous Academics in America,

عنوان کتابی است که دیوید هوروویتز چپ گرای قدیمی که جبهۀ نئو مجافظه کاران گرویده بود، منتقدان دانشگاهی را که علیه سیاست خارجی آمریکا نوشته بودند به خیانت به کشور خودشان و شستشوی مغزی دانشجویان متهم کرد. از سوی دیگر، بنگاه های دولتی برنامۀ بسیج دانشگاهیان را برای خدمات اطلاعاتی و ارتش راه اندازی کردند.

سال 2004 یک مقالۀ کوتاه در «آنتروپولوژی تودی» مجله ای که به امور اخلاقی در انسان شناسی می پردازد، افشا کرد که سازمان سیا می خواهد مبتدیان جاسوسی را به شکل محرمانه در رشتۀ انسان شناسی در دانشگاه ثبت نام کند(5). فلیکس موس استاد انسان شناسی در دانشگاه کانزاس بر این باور است که تهدیدات تروریستی که ایالات متحده باید با آن رویاروئی کند، نزدیکی فوری جهان آکادمیک و سرویس های اطلاعاتی را بیش از پیش ضروری ساخته است.

در واقع سرویس های اطلاعاتی آمریکا را متهم می دانند که به دلیل فقدان اطلاعات انسان شناختی و سهل انگاری در مورد مأموران عملیاتی و تکیه کردن به اطلاعات تکنولوژیک قادر به جلوگیری از حملۀ 11 سپتامبر نبوده اند.

طرح انسان شناسی کاربردی برای ارتش و سرویس های اطلاعاتی به دانشجویانی که برای همکاری با سازمان سیا متعهد شوند بورس تحصیلی مکفی می دهد. داوطلبان در دانشگاه باید رابطۀ خود را با سازمان سیا مخفی نگهدارند، یعنی موضوعی که در عین حال تمرین خوبی برای اغاز حرفۀ جاسوسی خواهد بود. طرح های مشابه دیگری نیز راه اندازی شده و فراخوان داوطلبان به شکل رسمی در سایت انجمن انسان شناسی آمریکا منتشر شده است.

بر این منوال بود که بحث و جدل پر شوری، به ویژه در ستون های مجلۀ «آنتروپولوژی تودی»، پیرامون موضوع بسیج انسان شناسی در خدمات اطلاعاتی آغاز شد و سپس به انتشار تعدادی مقاله و پاسخ منجر گردید. در مقابل فلیکس موس و چند انسان شناس دیگر که از طرح همکاری انسان شناسی و خدمات اطلاعاتی برای سیا و ارتش دفاع می کردند، مخالفانی که بیش از همه ایستادگی کردند عبارتند از دیوید پرایس، روبرتو گونزالس و هوگ گوسترسون که بعدا به شکل منسجم تری علیه طرح پیاده نظام انسان شناس متشکل شدند.

انجمن انسان شناسی آمریکا رسما طرح پیاده نظام انسان شناسی محکوم نکرده است ولی سال 2005 تصمیم می گیرد که حذف فرانتز بوآ، 85 سال پس از عمل انجام شده را بی اعتبار اعلام کند.

در انگلستان، انجمن انسان شناسان به سهم خود رسما علیه طرح انسان شناسی کاربردی در منطقۀ عملیاتی موضع گرفت (با آگاهی به حضور دانشجویان آمریکائی که در دانشگاه های انگلستان تحصیل می کنند)(6). به اعتقاد این انجمن نزدیکی بین انسان شناسی و جاسوسی تنها می تواند به اعتبار رشتۀ انسان شناسی لطمه بزند، و حتی امنیت انسان شناسانی را که در مناطق مختلف فعال هستند بخطر می اندازد و بیش از آنچه معمول است به آنها مضنون خواهند شد. در نتیجه مدافعان این انجمن می گویند، طرح انسان شناسی کاربردی در منطقۀ عملیاتی در پی آموزش انسان شناسی برای جاسوسان آینده است ولی نه برای ارسال آنها به کشورهای خارجی زیر پوشش انسان شناسی. در واقع آنها را به نام انسان شناس برای جاسوسی در دانشگاه فرستاده اند و نه در منطقۀ. طی همان سال موضوع دیگری انسان شناسی را لرزه درآورد. سیمور هرش طی مقاله ای که در نیو یورکر منتشر شد، نوشته بود که شکنجۀ زندانیان در ابوغریب در عراق ناشی از اعمال انفرادی و سادیک سربازان آمریکائی نبوده و مستقیما از سوی مقامات عالی پنتاگون طراحی شده است(7). علاوه بر این اضافه می کند که کتاب پژوهشی یکی از انسان شناسان منبع الهام بخش شکنجۀ روانی و به ویژه راهکار تحقیر جنسی بوده است.

The Arab Mind

ذهنیت عرب نام کتابی است که سال 1973 توسط رافائل پاتی (1910-1996) منتشر شد، او انسان شناس بود و در کلکبیا و پرینستون تدریس می کرد. او در این کتاب در راستای انسان شناسی فرهنگ گرای آمریکائی، الگوی چهرۀ «شخصیت عرب» را ترسیم کرده و یک فصل کامل به سکسوآلیته و تابوهای مرتبط به آن اختصاص یافته است. حتی اگر از مدتها پیش از سوی انسان شناسان به شکل گسترده مورد انتقاد قرار گرفته ولی «ذهنیت عرب» به نوعی انجیل نئو محافظه کاران در رابطه با این موضوع بوده است. نویسنده در نظریۀ مرکزی این فصل از کتاب ذهنیت عرب مدعی شده است که اعراب عموما حساسیت شکننده ای در رابطه با تحقیر جنسی از خود نشان می دهند، و همین نظریه است که در ابوغریب به شکل غم انگیزی به اجرا گذاشته می شود. مطمئنا، کاربرد شکنجه بی گمان می تواند از خواندن ادبیات انسان شناسی قطع نظر کند. اعترافات یکی از مشاوران آموزش نظامی با ندامت تأیید کرده است که مشاوران آموزش نظامی در ارتش آمریکا دائما از کتاب رافائل پاتی نقل قول می آورند(8).

این گونه ابزارسازی علوم انسانی _ هرچند که باطل شده باشد _ وقتی در خدمت شکنجه قرار می گیرد به اندازۀ کافی می تواند به دانشگاهیان شوک وارد کند و در عین حال انجمن انسان شناسی آمریکا را نیز وادارد که رسما در گردهمآئی سالانه در سال 2006 این جریان را محکوم کند (بر اساس مخالفت گونزالز). و در نتیجه در متن بسیار تنش آمیزی  بود که یک سال بعد انجمن انسان شناسی آمریکا حتی تصمیم گرفت که طرح انسان شناسی منطقۀ عملیاتی را نیز محکوم کند. در اینجا نقش مشکل آمیز کارشناسان انسان شناسی در «جنگ علیه تروریسم» توسط  ایالات متحده است که زیر علامت سؤال می باشد.

اگر اغلب انسان شناسان آمریکائی نسبت به طرح انسان شناسی منطقۀ عملیاتی تردید دارند، با این وجود واکنش آنها از یک مخالفت صریح خیلی به دور است. و حتی می توانیم بگوئیم که برخی از آنها هنوز از طرفداران پر و پا قرص طرح پیاده نظام انسان شناسی هستند. مشوق اصلی این طرح مونتگومری مک فیت است که در دانشکدۀ انسان شناسی دانشگاه یال از مدت ها پیش برای بسیج انسان شناسی در خدمت نظامیان مبارزه می کند(9).

خانم مونگومری مک فیت بر حسب عادت حرفه ای در همکاری با ارتش، یکی از نویسندگان کتاب راهنمای ضد شورش در سال 2006 است که نوآوری هائی در زمینۀ رویکرد اجتماعی فرهنگی عرضه کرده است(10). مک فیت موافق «نظامی سازی» انسان شناسی نیست و بر عکس، می گوید که می خواهد نظامیان را «انسان شناسی سازی » کند. با تکیه به مضامین انسان شناسی کاربردی، او مخالفان خود را به کوتاه بینی و برج عاج نشینی آکادمیک متهم می کند که نمی خواهند دانش و فن آوری خود را در خدمتگذاری به جامعه بسیج کنند، و می گوید بهتر این است که راهی برای کمک رسانی پیدا کنیم ، بجای این که هیچ کاری نکنیم. در نتیجه بجای آنکه نظامیان را به باد انتقاد بگیریم بهتر این است که آنها را آموزش دهیم. استیو فونداکارو یکی از نظامیانی است که انسان شناسی کاربردی در منطقۀ عملیاتی را هدایت می کند، مستقیما به این راهکار آموزشی پاسخ می گوید : «نه به این علت که ما افراد بدی هستیم، بلکه فقط کمی احمق هستیم. در نتیجه، دارو برای درمان این حماقت، آموزش است. و چه کسی می تواند آموزش ما را به عهده بگیرد؟ اگر شما انسان شناسان نباشید پس چه کسی خواهد بود؟»

دلیل و برهان مک فیت بر این اساس است که جنگ های عراق و افغانستان «جنگ فرهنگ (culture-centric warfare)پایه» است (یا جنگ با مرکزیت فرهنگی)

او بر این باور است که بخشی از مسائلی که ارتش آمریکا با آن روبرو می باشد، ناشی از زنجیره ای از سوء تفاهمات فرهنگی است.

 

او غالبا یک مثال ساده و در عین حال مؤثر را برای اثبات نظریاتش مطرح می کند. در فرهنگ آمریکائی، نشان دادن کف دست به شکل سربالا به مفهوم «ایست» است، در حالی که همین حرکت دست در فرهنگ عراقی به مفهوم «خوش آمدید» است.

نظامیان آمریکائی بر این اساس عراقی های بی گناه را بجای کامیکازهای خطرناک می گیرند، و «خسارت جانبی» نیز چیزی بجز سوء تفاهم میان فرهنگی نیست. به همین دلیل مک فیت. (culturally informed occupation)مدافع «اشغال با آگاهی فرهنگی» است

بر این اساس موضوع تغییر واقعی دیدگاه است : انسان شناسان گسیل شده به منطقۀ عملیاتی باید به نظامیان آمریکائی بیاموزند که وضعیت را از دیدگاه عراقی ها و افغان ها ببینند.

از ملینوفسکی و ابداع [مردم نگاری منطقه]، انسان شناسی در واقع به دلیل قابلیت خود در تشریح اشیاء و موضوعات «از دیدگاه بومیان» خود را متمایز ساخته است. در بازی زبانی نظامیان این موضوع به این شکل مطرح خواهد بود که «مسائل باید از نگاه مردمی که هدف قرار گرفته شده مد نظر قرار گیرد». با این وجود این تغییر نگاه خالی از ابهام نیست.

اگر نظامیان دریافته اند که چیزها را به یاری انسان شناسان منطقه از دیدگاه مردم منطقه ببینند، با این وجود این گونه بنظر می رسد که انسان شناسان منطقه سعی می کنند چیزها را از دیدگاه نظامیان ببینند. در هر صورت این موضوعی است که در وبلاگ یکی از همین انسان شناسان منطقۀ عملیاتی در عراق مطرح گردیده. مارکوس گریفین با یادآوری اصل روش شناختی معروف به درستی برای انجام مأموریت روی ضرورت «بومی شدن» اصرار می ورزد. ولی این بومیان آنهائی نیستند که ما فکر می کنیم. او در مورد انسان شناسان منطقه از روند تدریجی انطباق هویتی با نظامیان می گوید که در اشکال متنوع تحقق می پذیرد : اصلاح خاص موی سر رایج در ارتش، تمرین های بدنی با وزنه، پوشش نظامی (یونیفرم)، تمرین تیراندازی و آشنائی با زبان رایج بین نظامیان که گرایش زیادی در به کاربردن [سرنام] دارند. در این صورت چگونه می توانیم اختلاف دیدگاه عراقی ها را ترسیم کنیم، در حالی که خودمان به فرد نظامی تبدیل شده ایم؟

با این وجود ارتش آمریکا اعلام کرده است که از کار انسان شناس هایش رضایت خاطر دارد : «از این پس ما مسائل را از دیدگاه انسانی، از دیدگاه جامعه شناسی می بینیم. از این پس روی دشمن تمرکز نداریم. از این پس در پی ادارۀ منطقه در بهترین شکل ممکن هستیم.»

»(we’re focused on bringing governance down to the people)«

یکی از فرماندهان نظامی چنین اظهار داشته است که حضور تیم انسان شناسی در یگان او موجب کاهش عملیات نظامی در سطح 60 درصد بوده و نظامیان بر این اساس می توانند به امور امنیتی، بهداشتی و آموزشی بین مردم منطقه بپردازند. کاهش استفاده از خشونت و در نتیجه کاهش تلفات انسانی در صفوف آمریکائی ها و به همین گونه در صفوف افغان ها و عراقی ها، در واقع اصلی ترین دلیلی است که طرفداران انسان شناسی منطقۀ عملیاتی برای توجیه این برنامه مطرح می کنند. گریفین با تسلطی که بر واژگان بومی دارد چنین می گوید که : «کاری که ما انجام می دهیم؛ کمک به ارتش در درک مردم منطقه در متن یک منازعه است که به تحریک عملیات سینتیک انجامیده (سینتیک به انواع واژه گزینی خوش آیند تعلق دارد که در زبان نظامیان به معنای نبرد است) در حالی که اگر درک عمیقتری از فرهنگ بومی وجود می داشت می توانست راه حل های غیر سینتیک داشته باشد».

مک فیت بر این باور است که «دانش اجتماعی فرهنگی موجب کاهش خشونت می شود، دقت نظر بیشتری را فراهم ساخته و برای ادارۀ امور نقش بهینه داشته و روند تصمیم گیریهای نظامی را نیز متحول می سازد».

انسان شناسان گسیل شده به [منطقۀ سینتیک] بر این اساس مأموریت دارند که جنگ را به شکل انسانی تری سروسامان ببخشند. مک فیت انسان شناسان منطقۀ عملیاتی را به شکل خاصی تعریف می کند : مثل «فرشته های کوچک روی دوش نظامیان»، و بر اساس (armed social work)شیوۀ بیانی او این طرح عبارت است از «کار اجتماعی نظامی»

که باید «در نبرد پیروزی بر قلب و روح» را ممکن سازد. بر این اساس انسان شناسی منطقۀ عملیاتی جزئی از استراتژی گسترده تری در ارتش آمریکا است که در عملیات نظامی اشغال منطقه تغییر کیفی ایجاد کرده و آن را به عملیات برای ادارۀ امور مدنی تبدیل می سازد. همان گونه که گریفین به شکل هوشمندانه ای توضیح داده است، حضور ارتش آمریکا برای حفاظت از عراقی ها در مقابل عراقی های دیگر است، یعنی موضوعی که حاکی از پیچیدگی های خاصی می باشد. به باور او انسان شناسانی که در منطقۀ بحرانی فعالیت می کنند می توانند جنگ را به صلح مبدل سازند.

نظریۀ طرفداران انسان شناسی منطقۀ عملیاتی کاملا بر این اصل تکیه دارد که خضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان یک واقعیت ناب است : جنگ است. انسان شناسان باید دست به کاری بزنند که این وضعیت در بهترین شرایط انجام گیرد، و به این معنا که دست کم این وضعیت با کمترین خسارت ممکن گردد. و به این علت که دانش آنها در زمینۀ فرهنگ ها می تواند جان انسان ها را نجات دهد، در نتیجه وظیفۀ اخلاقی ایجاب می کند که آن را در خدمت چنین هدفی قرار دهند که الزاما متعالی بنظر می رسد.

همان گونه که گریفین گفته است :«مردان سیاسی اعلام جنگ می کنند، سربازان فرامین را به اجرا می گذارند». گریفین با اثبات این امر که کاملا به بومی تبدیل شده است به شکلی حرف می زند که گوئی انسان شناسان باید همپای سربازان عمل کنند و به عهدۀ آنها نیست که پیش از پذیرش و گزینش چنین مأموریتی، حقانیت خود جنگ را زیر علامت سؤال ببرند.

داوید کیلکولین، انسان شناس و نظامی در ارتش استرالیا که در ارتش آمریکا خدمت می کند _ و کتاب راهنمای ضد شورش را نیز به همکاری مک فیت نوشته است _ این وضعیت با خرد گرائی خاصی توضیح می دهد (11) : «این قانون ملاحظات جنگ است _ کاربست قوانین وقتی که جنگ اعلام شده است _ و نه قانون مرتبط به حق اعلام جنگ».

تعهد انسان شناسان در واقع اخلاقی بوده زیرا بر آن هستند تا در متن جنگ «بیشترین خوبی ها را برای بیشترین افراد فراهم سازند» _ بیشترین خوبی ها را در این اینجا باید مترادف کمترین خسارت تعریف کنیم.

کیلکولین مشخصا می گوید که موضوع قانونیت جنگ در حیطۀ انسان شناسان نیست و به شکل گسترده تری به تمام شهروندان مربوط می باشد. ولی مطمئن نیست که بحث و جدل پیرامون تعهدات انسان شناسان بتواند بدون پاسخ به چنین پرسشی روشن گردد. با اجتناب از بحث دربارۀ حقانیت مداخلۀ نظامی آمریکا، بر این اساس موضوع به اتخاذ تصمیم صرفا اخلاقی در سطح کاملا ابزاری تقلیل می یابد. با این وصف نتیجه می گیریم که نظریۀ مدافعان انسان شناسی منطقۀ عملیاتی به یک عملیات مضاعف تکیه دارد، فرهنگی سازی و سیاست زدائی جنگ.

در جبهۀ مخالفان انسان شناسی منطقۀ عملیاتی، همه موافق هستند که آموزش انسان شناختی برای نظامیان آمریکا طرح معتبری است، ولی تعهدات انسان شناسان نمی تواند تنها به این دیدگاه منحصر باشد.

در نتیجه مخالفان گسترۀ مسئله را در چهار چوب دیگری مطرح می کنند. برخی از آنها با قاطعیت تمام بسیج «انسان شناسان مزدور» را افشا می کنند که به خدمت امپریالیسم آمریکا درآمده اند : خیلی به دور از جهانی امن تر، انسان شناسان منطقۀ عملیاتی، درواقع جنگ اشغالگرانه و خشونت آمیز را تأیید می کنند. دراین صورت انسان شناسی عملا به یک سلاح جنگی تبدیل می شود. با این وجود شاخص های انتقادات اصلی بیشتر اخلاقی است تا سیاسی. در ایالات متحده هر طرح پژوهشی مرتبط به موضوعات انسانی باید توسط «کمیتۀ حفاظت اشخاص» تأیید شود. این کمیته بر اساس شاخص حفظ رعایت حقوق و بهزیستی افراد مرتبطه پرونده ها را مورد بررسی قرار می دهد. انسان شناسان بر آن هستند که بدانند آیا همکاران آنها در انسان شناسی منطقۀ عملیاتی تأیید این کمیته را بدست آورده اند و یا به دلیل اقتدار و مداخلۀ وزارت دفاع از چنین آزمونی معاف شده اند.

Julien Bonhomme

ژولین بونهوم انسان شناس است و در دانشگاه لومیر در لیون 2 تدریس می کند. او در منطقۀ گابون از سال 2000 پژوهش می کند.

 

Notes

[1] David Rohde, « Army Enlists Anthropology in War Zones », New York Times, 5 octobre 2007. Voir également Kambiz Fattahi, « US army enlists anthropologists », BBC News, 16 octobre 2007.

[2] David H. Price, « Anthropologists as Spies », The Nation, 20 novembre 2000.

[3] Franz Boas, « Scientists as Spies », The Nation, 20 décembre 1919.

[4] Dean J. Saitta, « Higher education and the dangerous professor : challenges for anthropology »,Anthropology Today, 2006, 22(4), pp.1-3.

[5] « CIA seeks anthropologists », Anthropology Today, 2004, 20(4), p.29.

[6] Phil Baty, « CIA outrages UK academics by planting spies in classroom », The Times Higher Education Supplement, 3 juin 2005.

[7] Seymour M. Hersh, « The Gray Zone. How a secret Pentagon program came to Abu Ghraib », The New Yorker, 24 mai 2004.

[8] Roberto J. González, « Patai and Abu Ghraib », Anthropology Today, 2007, 23(5), p.23.

[9] Matthew B. Stannard, « Montgomery McFate’s Mission. Can one anthropologist possibly steer the course in Iraq ? », The San Francisco Chronicle, 29 avril 2007. Voir aussi Montgomery McFate, « Burning bridges or burning heretics ? », Anthropology Today, 2007, 23(3), p.21.

[10] Pour un examen critique du manuel par un anthropologue hostile au HTS, cf. Roberto J. González, « Towards mercenary anthropology ? The new US Army counterinsurgency manual FM 3-24 and the military-anthropology complex », Anthropology Today, 2007, 23(3), pp.14-19.

[11] David Kilcullen, « Ethics, politics and non-state warfare », Anthropology Today, 2007, 23(3), p.20. Voir aussi George Packer, « Knowing the enemy. Can social scientists redefine the “war on terror” ? »,The New Yorker, 18 décembre 2006.

 

منبع :

http://www.mondialisation.ca/guerres-en-irak-et-en-afghanistan-anthropologues-embarques/5355138








October 26th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی