چند حرفی در باره پايان رمان « سايه های هول
سلیم سلیمی سلیم سلیمی

 

درين مختصر من در باره اينکه رمان چيست و چه تعريفی داردنمی پردازم ، اينکار را بزرگان جهان ادب و فرهنگ انجام داده اند. تنها ميخواهم بگويم که بهترين رمان رمانی است که عواطف انسان را تکان بدهد،جاذبه داشته باشد،احساس برانگيز باشد،آميزه های ازواقعيت وتخيل باشد،تصوير واقعی از زنده گی بدهد وانسان را باخود ببرد وبگفته داچ لارنس انگليسی:« رمان عامل تکان دهنده يی باشدبرای به لرزه درآوردن سراپای هستی يک آدم زنده، لرزه يی که ميتواند نيرومندتر از لرزش شعر، فلسفه وعلم باشد...»

 

رمان سايه های هول نوشته محترم نبی عظيمی يکی از اين رمان ها است که ميتوان عناصری را که دربالا اشاره شد درآن يافت. وقتی من مطالعه اين رمان را آغاز کردم از ازهمان نخستين صفحات کشش و جاذبه يی در آن يافتم که نتوانستم خواندن آنرا به بعد موکول کنم و در دو شب پياپی آنرا به اتمام رساندم ؛ حين خوانش کرکترهای داستان درنظرم واقعی ميامدند وهميشه پا به پای «رحمت» قهرمان داستان بودم . رمان آغاز زيبايی دارد که به زيبا يی يک صبح آفتابی فصل بهاران وطن مان می ماند،چوکات بندی رمان استوار ومحکم بوده که بر مبنای زنده گی واقعی يک مهاجر پی ريزی شده است؛ زبان رمان نرم وگيرا ، آراسته وپيراسته است وقلم نويسنده از تحرک نيرومندی برخوردار است ، او کلمات و واژه هارا مانند مرواريد پهلوی هم چيده وبه آن روح بخشيده است که طنين آن بر دلها ، عقول و احساسات انسان چنگ ميزند و اثر ميگذارد . نويسنده رمان در اين اثر گران بها استعداد و قريحه سرشار ، تخيل وتصور بلند، عواطف واحساسات انسانی و قلم توانای خودرا به نمايش گذاشته است .تصاوير پرداخت ها،تشبهات واستعاره هايش قشنگ است و زيبا ،آفرينش کرکترها وپرسناژهای رمان هنرمندانه است وبا آدم های حقيقی فرقی ندارند . توصيف رخدادها ،اکشن وصحنه آرايی فضای داستان به حدی طبيعی و دلپذير است که در بسی موارد خواننده خود را درون داستان ميبيند . علا وه برآن نبی عظيمی که به حکم اجبار وطن مالوفش را ترک گفته حتی در همان دخمه چوبی لرزان يا به گفته خودش«زاغه» باهمه تلخی ها و دلتنگی های مهاجرت جهانش را وسيع وپهناور ميبيند و در اين رمان بلند بالا انديشه هايش را به شفافيت آبهای زلا ل چشمه ساران وطن عزيزش به صراحت وبداهت بيان ميکند. درمجموع رمان«سايه های هول» از آغاز تا اوج از اثر گذاری قوی عاطفی برخوردار است که اين ها همه از خصوصيت های يک رمان خوب است . اما آنچه مرا واداشت تا چند سطری در باره اين رمان بنويسم(البته درحد توان خودم) همانا پايان اين رمان است؛ به نظر من پايان يک رمان بايد تآثير عاطفيی که در طول رمان بوجود آورده شده تقويت وتکامل بخشد ، من هنگاميکه به پايان اين رمان رسيدم احساس کردم که تآثير عاطفی آن بالای من فراوان بوده است، در پايان رمان تخيل نويسنده به اوج ميرسد ، انگار که همين پايان ، اوج رمان ونمايش بازی سرنوست با شد ؛ بازیی که از آغاز تا فرجام رمان تداوم داشته است :آنانی که به هم دل داده اند تا فاصله ها را از بين ببرند وبه همديگربرسند... ، اين تلاشها از جانب «رحمت»و«سارا»پيوسته پيگيری ميشود ، اما هربار در آستانه به ثمر رسيدن ناگهان حادثه يی ، مانعی ويک چيز غيرمنتظره يی مثل ديوار قد ميکشد و اين تلاشهارا نقش بر آب ميسازد وآخرين بار هم که «سارا» به اردوگاه مهاجرين می آيد جا ئيکه بايد حتما با رحمت روبرو شود ، ناگهان خواننده ميبيند که رحمت ميرود به کشور مآلوفش تا«گل نسرين بچيند!» و بدين ترتيب نويسنده رمان تمام پيشبينی های خواننده را نقش بر آب ميسازد و اين ويژه گی يکی از همان ويژه گيهای يک اثر داستانی خوب است که خواننده تا فرجام نتواند حوادث را پيشبينی کند . نگته ديگر اين است که چون تا پايان رمان «رحمت» به معشوقه اش نميرسد، عواطف واحساسات خواننده بر انگيخته ميشود وتآثير عاطفی داستان به اوج ميرسد. و اما اين سؤا ل که چرا قلم به دستان ومنتقدان ادبی ما در مورد اين رمان کمتر دادگری نموده ويا اصلآ آنرا ناديده گرفته اند ، شايد بتوان جواب را در نوشته خود عظيمی «يادی از احمد محمود.....» دريافت که گفته است :« بيچاره دو تا پاشنه آشيل داشت :گرايشش به حزب توده و تعلقش به قوم کرد» ،بلی خود عظيمی هم پاشنه آشيلی دارد وآن تعلقش به حزب دموکراتيک خلق افغانستان است ،به هرصورت رمان با عظمت «سايه های هول» در غنای ادب وفرهنگ ميهن ما جای ويژه خودش را دارد کما اينکه امروز بی سر و صدا ست ولی فردا که چنين نخواهدبود که حتمآ نيست .

 

برای محترم نبی عظيمی نويسنده توانا و خوش قريحه کشور موفقيت های بيشتر وقلم روان در خلق آثار تازه آرزو ميدارم.

 

منتشره شماره هشتم سال اول مشعل

 

 

 


October 7th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب